امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1394 مرداد 5، 0:00)می توانم نوشته است: خوب مثلا شما مدال مسابقه ورزشی رو میخوای
تو مسابقه شرکت میکنی هر روز ورزش میکنی به تعداد خاصی که رسید مدال میدن
یا تو مسابه کاپ طلایی صد روز که پاک باشی مدال میدن
یا تو مسابقه کنترل نگاه و ذهن مدال طلا و نقره و برنز داره
و...

خل و چل بودن مدال نداره؟ 1276746pa51mbeg8j   4
Khansariha (58) Khansariha (58) Khansariha (58)
                Khansariha (98)









اینجوری باید اومد تو میدون  128fs318181


(1394 مرداد 5، 1:06)مرد مجاهد نوشته است: انقدر اصل عربی این کلام آدم رو بیقرار میکنه که حیفم اومد نیارمش.




به وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد


تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ. عَضَّ عَلى ناجِذِكَ. اَعِرِ اللّهَ جُمْجُمَتَكَ.
 تِدْ فِى الاَْرْضِ قَدَمَكَ. اِرْمِ بِبَصَرِكَ اَقْصَى الْقَوْمِ. وَغُضَّ بَصَرَكَ. 
وَ اعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ سُبْحانَهُ. 



اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار.


قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير.


و آگـاه بـاش كه پيـروزى از جانب خداى سـبحان است.


(خطبه ی 11؛ نهج البلاغه ی انصاریان)
چقدر قشنگ
اون وقت مثل من برای یه کار واجب معمول انقدر سختمون میاد

میگم دیدید تو تجربیات نوشتن حسرت گذشته رو نخورید؟
چطور می شه حسرت گذشته رو نخورد؟
فکر میکنم خیلی کار سختی باشه
مخصوصا وقتی به کسایی بر میخورم که به موفقیتی رسیدن
خیلی جالبه اینا همه شون تو دانشگاه هم ورودی من بودن و دقیقا همون سال که من تنبلی کردمو بلند پروازی و م.ج شدید بودم اینا فراغ التحصیل شدن و جاهای خوب استخدام شدن تا چشم من درآد
عد از اونم این جاها دیگه استخدام نداشته هیچ کدوم

[تصویر:  nasimhayat.png]
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور؛

اگه شرایط قبلا ها با الان فرق داشته
چرا امید نداشته باشیم که شرایط بعدا ها هم فرق کنه با الان و حتی بهتر از اون قبلا ها بشه که حسرتش رو میخوریم؟

ولی واقعا این حسرت نخوردنه،
کار خیلی خوبیه
باید بتونیم
کاش می شد واقعا
حالا به قول شما باید بتونیم
من که گاهی کمرم تا می شه از بار این همه حسرت

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام
من تقریبا دو هفته است کلا زندگیم به هم ریخته
دیگه آرامش ندارم
بعد از چندین ماه هجوم افکار وسوسه انگیز امونمو بریده
اصلا حس خوبی به خودم ندارم
یک بار هم تا دم شکست رفتم
دوست دارم روز هامو صفر کنم
نمیدونم یهو چطور اینطور شدم
شاید اعتماد به نفس زیاد باعث شده کمتر به خودم سخت بگیرمو و کمتر رعایت کنم
نمیدونم....
حالم خوب نمیشه هرچقدر که مدارا میکنم 
میدونم دوباره به اون روزای اول و بد برنمیگردم ولی هجوم این افکار دارن دیوونه ام میکنن

کسی راهکار داره؟کمکم کنید
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
Greenstars
Khansariha (58) تعداد ارسال های کانون به 300 هزارتا رسید Khansariha (58)
bliss 1 مبارکمون باشه 1 bliss
Greenstars
باد صبا خانم
مقاومت کن
تو واقعا موفق هستی
از این به بعد هم خواهی بود

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام

اینام به ذهن من میرسه. (یکی میگفت به ذهن ناقص من این میرسه، به ذهن ناقص شما چی میرسه Gigglesmile )

1. لغزش و شکست رو برای خودمون بزرگ کنیم و اینکه ممکنه با شروع از این لغزش عاقبتمون به چه جاهای نامعلومی ختم بشه. به قول خانم بارونی(به مضمون) در حد آدم کشی یا ... این گناهو بزرگ کنیم (البته قبل انجامش)؛ با این استدلال که اگه اون گناه بزرگیه، این نیست؟

2. یه کار جدید شروع کنیم تو این مواقع؛ مثلا یه ورزش جدید؛ یه کار خیر جدید؛ سر زدن به دوست و آشنا؛ یه کاری که ما رو از حس سکون خارج کنه؛ چون فکر کنم این شرایط سخت، گاهی در اثر حس سکون ایجاد میشه.

3. اون مساله ی گذشته رو که فکر میکنین نزدیک صفر رفتین رو فراموش کنیم؛ این بلا تکلیفی مثل یه وزنه، ذهن رو خسته میکنه؛ میتونستین تا جاهای بدتری برین و نرفتین؛ پس باید خدا رو شکر کرد و استغفار کرد. ولش کنید و پرونده اش رو ببندید. اون ناراحتی ای که مثل وز وز مگس تو ذهن میچرخه کار شیطانه. اصل پشیمونی خوبه، اما وقتی هیستریک و ناامید کننده میشه سو استفاده ی شیطانه.
راستی،
فردا تولد مادرمه
خوب شد خواهرم یادم انداخت. 4fvfcja
مبارکه
هم عاشق خان هم مجاهد خان
تولد مادراتون مبارک

[تصویر:  nasimhayat.png]
عرض ادب 4 
کانون نزدیک 9000 تا عضو داره ولی فکر نکنم بیشتر از 90 نفر فعالیت کنن vayy  (که تقریبا هممونم همدیگه را میشناسیم Khansariha (58))  
چرا اینجوریه؟  Khansariha (98)
خب چون خیلیا ک عوض میشن دیگه بعدا نمیان پی اش رو بگیرن
خیلیام اومدن و رفتن
ینی که قبلن عضو بودن حالا ب هر دلیلی رفتن
مثلا
 پاک شدن
ازدواج کردن
کار و گرفتاری دیگه پیدا کردن
اما ما ی ارزو داریم
اونم این که 
همه اونایی که عضو اینجا شدن در گذشته و حال و اینده
ان شالله هرجا که هستن
زندگی پاک و خوبی داشته باشن
الان قانع شدی؟
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
(1394 مرداد 5، 18:57)asma نوشته است: خیلیارم  میبرن کانون تانامو 1744337bve7cd1t81

تانامو؟  17
اسما خانوم خطرناک شدینا 4
مواظب باشین شمارو نبرن اونجا Gigglesmile
راستی دیدم تو قسمت مسابقه کنترل ذهن و نگاه 
قصد ترور قاصدک رو کردین
فردا قاصدک سر به نیست شد
شما اولین مظنون هستین
از من گفتن بود
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان