امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1395 دي 2، 22:32)سها نوشته است: سلام
آقای جناب خان الحمدلله.. شما خوبین؟

میگم نمیخواین اسمتونو عوض کنین؟ ظاهرا جناب خان نداریم دیگه.. نه؟!

و
آقای عاشق خب یلدایی ک تنهایی باشه .. خدایی نکرده با مریضی باشه.. همین مدلی میشه..22

شادش با شما...


یاعلی. 53

ممنون خوبم
اگه پیشنهادی دارین بگین عوض می کنم 49-2
53
 سپاس شده توسط
تعطیل؟ 65
خب شب خوش 303
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1395 دي 2، 22:35)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
(1395 دي 2، 22:34)سها نوشته است:
(1395 دي 2، 22:31)رند نوشته است: یه سوال؟
تو شب یلدا نذری هم میدن؟


22
اگه هم باشه فامیلیه..22

و
منشوری یعنی چطوری؟ً؟
23
شاد باشیم اما جلف نه..22
هان؟

یاعلی.
یعنی این...
http://dl2.shirazsong.org/dl/music/94-9/...hanoom.mp3
خیلی جلف خونده بنده ی خدا. Khansariha (13)

یلدا خانوم Khansariha (13) Khansariha (13) Khansariha (13)
53
 سپاس شده توسط
سلام
منم میخواستم سر ظهری یه آهنگی بذارم 
با خودم گفتم دیر شده بیخیالش
ولی الان پست ها رو دیدم نظرم عوض شد
نوش گوش!
یلدا- محمد معتمدی

قشنگه، خوشمان آمد...
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
 سپاس شده توسط
خانه را عوض کرده بودیم و از محله ی قدیمی رفته بودیم
به اجبار مدرسه ام را هم عوض کردم
یک هفته ای از شروع کلاس ها گذشته بود که به مدرسه ی جدید رفتم
آن روز ها سوم راهنمایی بودم
جو عجیبی داشت آن مدرسه
انگار که تمام دانش آموزانش هر دقیقه یک ردبول را سر می کشیدند
قبل از آمدن معلم می زدند و می رقصیدند و دعوا می‌کردند
این داستان ادامه داشت تا سه شنبه زنگ دوم
زنگ تفریح که تمام شد وقتی همه برگشته بودند سر کلاس ، دیدم هیچکس از جایش تکان نمی خورد
انگار که تمام هم کلاسی های پر انرژی و شَر کلاسمان مومیایی شده اند
هیچ صدایی نبود به جز صدای یک کفش
در کلاس باز شد ، برای اولین بار‌ دیدم که تمام کلاس برای یک معلم ایستادند
اندام نحیفی داشت و چهره اش نشان می داد با خشخاش احساس نزدیکی‌می‌کند
چشم هایم خیره به کتاب علوم بود که همیشه عاشقش بودم
کمتر از یک ساعت درس داد و بعد یکی‌از بچه ها را صدا کرد تا برگه ها را پخش کند
چه برگه ای؟ برگه ی امتحان
هیچکس جرات اعتراض نداشت
امتحان از درسی که همین چند دقیقه ی پیش یاد داده بود
امتحان که تمام شد نمره ها را بلند خواند ، تنها کسی بودم که بیست گرفته بودم و شاد بودم
در حال و هوای خودم بودم که گفت : «این نمره سطح شماست ، هر هفته امتحان داریم و به ازای هرنیم نمره که از نمره ی این امتحان کمتر بگیرید تنبیه می شوید »
یک سیم سیاه و سفید هم روی میزش بود
یخ زدم
در دلم گفتم این چه وقت بیست گرفتن بود احمق!
از قدیم تر ها عادت داشتم بهترین و بدترین روز مدرسه را انتخاب کنم
انشا ، علوم ، ورزش ، ندید می شد گفت بهترین روز هفته ست ولی اینطور نبود
من تا آخر آن سال دیگر‌ هرگز‌ علوم بیست نگرفتم‌ از نیم نمره تا سه نمره کم گرفتم
دست هایم را بالا میگرفتم و سیم به‌انگشت هایم می خورد
هر نیم نمره کمتر یک سیم
اگر از دیوار صدا در می آمد از من هم صدا در می آمد
درد داشت ولی درد اصلی وقتی بود که کسانی که پنج نمره از من کمتر گرفته بودند چون نمره ی اولیه ی کمتری داشتند سیم نمی خوردند ولی دست های من مشتری ثابت سیم معلم علوم بود
با نفرت تمام به چشم هایش خیره می شدم و تمام فحش های جهان از ذهنم عبور می‌کرد ولی با درد لبخند می زدم تا غرورم نشکند
روز آخر کلاس ها من را کنار‌کشید و گفت « توان تو‌ بیست بود، من سیم رو می زدم تا هیچوقت از چیزی که توانایی ش رو داری دست نکشی ، تا به کمتر از حق و توانت راضی نشی » امشب به این فکر می‌کنم که در این سال ها چقدر دست‌هایم‌ به سیم خوردن احتیاج‌ داشته ، به اینکه چه جاهایی به حقم نرسیدم و همه ی توانم رو نگذاشتم


"حسین حائریان"
53
 سپاس شده توسط
به نام خدا 
پیام بهبودی
تصور کنید چطور خواهد بود اگر نومید و با قصد قطع مصرف شهوت وارد گروه ترک میشدیم، ولی فقط با یک بازارگرمی روبرو میشدیم: «اگر فقط اصول را انجام دهید و شهوت نکنید، ازدواج خواهید کرد، در محله‌های اشرافی زندگی خواهید کرد، صاحب دو تا و نصفی بچه خواهید شد و شروع به پوشیدن لباسهای پلیاستری خواهید کرد. عضو مفید و مسئولیت پذیر جامعه و همنشینان خوبی برای پادشاهان و رؤسای جمهور خواهید شد. ثروتمند خواهید بود و شغل پر جنب و جوشی خواهید داشت.» اکثر ما اگر با این چربزبانی های بی ملاحظه روبرو شویم، فریاد میزنیم و به سمت شهوت فرار میکنیم.       
به جای چرندیات شگفت انگیز و پیش بینی های وحشتناک با وعده امیدواری روبرو شده ایم: رهایی از شهوترانی فعال. وقتی میشنویم دیگر هرگز مجبور به خودارضایی نیستیم، احساس آرامش میکنیم. مجبور نخواهیم بود به شخصیتی خاص تبدیل شویم! 
البته پس از گذشت مدتی از بهبودی، رفته رفته اتفاقات خوبی در زندگی ما روی میدهد. هدایایی به ما ارزانی داشته میشود  هدایای روحانی، هدایای مادی، هدایایی که همیشه در رؤیا میدیدیم و هرگز جرأت نکردیم برای دستیابی به آنها امیدوار باشیم. اما این هدایا، هدایای واقعی هستندآنها را فقط به این خاطر که تصمیم به هوشیاری گرفته ایم به ما وعده نداده اند. تنها چیزی که به ما وعده داده شده، رهایی از شهوترانی اعتیادگونه استو همین هم خیلی زیاد است!  
v
فقط برای امروز:  وعده رهایی از شهوترانی به من داده شده است. هدایایی که دریافت میکنم از مزایای بهبودی هستند
...............................................
خدایا شکرت 
قول میدم امروز دز مقابل وسوسه ها از تو کمک بخوام و ناهوشیاری نکنم.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
(1395 دي 3، 12:23)smwarrior نوشته است: کسی بلده فایل پاورپوینت رو به پی دی اف تبدیل کنه؟؟ Hanghead
 برنامه  foxit phantom  رو نصب کنید خودش یه افزونه به آفیس اضافه میکنه که بدون به هم ریختن فونت ها و شکلها فایلتون رو به پی دی اف تبدیل میکنه.
البته foxit reader  رو هم میتونید نصب کنید اونم شنیدم که افزونه اضافه میکنه. من خودم foxit phantom  رو نصب کردم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
دیشب خواب mhbgrafa را دیدم  42
53
(1395 دي 4، 0:08)جناب خان :) نوشته است: دیشب خواب mhbgrafa را دیدم  42

کلیدای کانون رو می خواستی ازش بگیری 4chsmu1
[تصویر:  05_blue.png]
نه همه اعتبارامو حذف کرده بود و مسئولیت های کانونیمم ازم گرفته بود vayy
53
 سپاس شده توسط
سلام
ان شاالله خبرای خوبی تو راهه، خیره
خداحافظKhansariha (56)
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
سر صبح دیوان حافظ رو باز کردم بیت جالبی به چشمم خورد :
دلا مباش چنین هرزه گرد وهرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
 
احتمالا حافظ میخواسته تو گوگل چیز ناجوری سرچ کنه یهو پشیمون شده این شعر رو گفته  Khansariha (13)  
به نام خدا
پیام بهبودی


يکی از بزرگترین مشغله های ذهنی ما به عنوان کسانی که خودارضایی میکنیم این است که با جدیت تمام می خواهیم ثابت کنیم که می توانیم شهوترانی را مهار و کنترل کنیم و اینکه ما افرادی عادی و طیبعی هستیم. 
به احتمال بسیار زیاد قبول این واقعیت که ما هیچ گونه عزم و اراده ای در برابروسوسه شهوت نداریم واقعیت تلخی است که نمی خواهیم به آن اعتراف کنیم. به همین علت همواره تلاش می کنیم تا راهی پیدا کنیم و نشان دهیم که از قدرت لازم برای تحت کنترل درآوردن میزان خودارضایی برخوردار هستیم. 
حتی اگر یک شهوتران  تمام عیار  نیز باشیم باز هم به راحتی نمی پذیریم که بیمار هستیم.
 از خود بپرسید که تا کنون چند بار تلاش کردهاید تا میزان خودارضایی را در حد متعادل نگه دارید و در این راه با شکست روبرو شده اید؟ بینید تا کنون چندین بار با خود گفته اید که دیگر شهوترانی نخواهید کرد اما چد روز بعد باز هم به سراغ خودارضایی رفته و  آنرا از سرگرفته اید.
فقط برای امروز: میپذیرم که نمیتوانم خودارضایی را کنترل شده انجام دهم.

53
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1395 دي 4، 19:11)روزبه نوشته است:
(1395 دي 4، 0:08)جناب خان :) نوشته است: دیشب خواب mhbgrafa را دیدم  42


4
کابوس محسوب میشه این؟! 4
چه شکلی بود؟! 4
من تنها تصورم نسبت به ایشون، همون نقاشی ای بود که سها بانو کشیدن 4

خودشونا ندیدم
فقط اسمش بود  Khansariha (13)
53
 سپاس شده توسط
منم مثل شما دلم براشون تنگ شده
اصولا آدمی که همیشه جلو چشمته وقتی نیست عجیب نیست که دلت تنگش شه
اما اونی که کم حرفا و کنار وایمیسه اگه دلت تنگ شد یعنی مهم بوده

دلم برای اقا پوریا هم تنگیده

[تصویر:  nasimhayat.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان