1390 مرداد 24، 10:55
صبح رفتم پیش استادم... پیشش کم مونده بود بخورم زمین آبروم می رفت هااااااا
بهم کلی کار گفت که انجام بدم. هیچکدوم یادم نیست از بس گیج بودم
از همه ضایع تر یه paper برام پیدا کرده بود داد بهم بخونم. گذاشتم موند تو صندلی کناریم... اومدم خونه یادم افتاد برنداشتم... از بس گیج می زدم از بی خوابی...
کسی یه همچین موردی دیده تا حالا؟
من خواب دوست دارم. خیلی هم دوست دارم... آرامش میده... اما تو حسرتشم....
************************یار این عبد مضطر تو هستی ******* مهربانتر ز مادر تو هستی************************