انجمن شبانه روزی

[Pourya]

درود

حال و احوالتون چطوره ؟

دل تنگ کانون و بچه هاش بودم 

[Tagon]

سلام 

چطورین ؟ 

منو یادتون هست ؟  دوست دارم بدونم من رو به چی میشناسید ،با یک کلمه منو توصیف کنید ؟ 

 راستش این مدت که نبودم ، حال و اوضاع خیلی خوبی نداشتم شاید هفته ای یک روز یا شایدم دو هفته یکبار سر حال بودم . وقتی هم میومدم کانون فقط دنبال رفع مشکلاتم بودم واسه همین فقط توی گروه استوا و مشاوره فعالیت داشتم ، اصلا یادم نیست آخرین بار کی اینجا چیزی گفتم 

اما از امروز روزی ۱۵ دقیقه میام اینجا ، حتی اگه کاری نداشته باشم میام بهتون سر میزنم 

توی این یکی دو سالی که کانون بودم دو سه بار دیدم که داشت درش تخته میشد ، این کانون و اینکه من اومدم اینجا یک معجزه بود یک شب که حال بسیار بدی داشتم به طور اتفاقی اینجا رو پیدا کردم و فهمیدم هیچ چیز اتفاقی نبوده و نیست ، خدا درد رو میده درمان رو هم میده اما نمیدونم چرا مصرف دارو رو میزاره به عهده خودمون ! مثلا مثل اینکه اسید معده رو به ما داده اما مخاط و ماده مخاطی رو هم داده تا معده از بین نره و یه جوری آب و آتش رو کنار هم قرار داده اما اینجا میدونسته که ما انسان ها ممکنه خریت کنیم و مقدار چیزی رو در بدنمون تغییر بدیم پس مقدار ترشح ماده مخاطی و تولید سلول ها رو بدست ما نداده تا یه مشکل دیگه به بار نیاریم برای خودمون . اما برای یه سری چیزا رو گذاشته به عهده خودمون که راحت خریت کنیم ، اینو درک نمیکنم .
توی یه ویدیو یه مشاوری می‌گفت گاهی وقتا خدا نیل رو برات نگه داشته و تو خبر نداری ، ولی همین امسال هزاران بار تا وسط راه نیل رو نگه داشت ، که به آخر راه نرسیدم و این همه هم غرق شدم . نمیدونم چیشد و چرا آنقدر به بدبختی کشیده شدم و شکسته شدم . 

اگر خواستید برام دعا کنید ( حتی با اینکه خیلی به دعا عقیده ندارم ) . ببخشید زیاد صحبت کردم 

[سنــا]

من بازاریابیمو از کانون شروع میکنم
سیمای بچه های کانون رو رایگان میکشم  

اگه وقت کردی؛ تصوراتت رو از کانونی‌ها بکش 

اوف
خیلی باحال بود
ذهنی چهره کشیدن سخته
ولی حتما
در اسرع وقت طراحی میکنم 
♥︎  

سلین جان  کشیدن چهره ی بچه های کانون آخر عاقبت خوبی نداره
بعد اینجا گیس و گیس کشی میشه که چرا منو این شکلی کشیدی    

خیلی خوبه که از هنرت  تو کانون هم استفاده کنی 
ولی ببین چه استفاده ی مفیدی  میتونی کنی  از هنرت تو کانون
تالار هنر  هم داریم.

نه ففط سلین  همه بچه های کانون ببینن از هنرشون ، علمشون ، تجربیاتشون چطور میتونن برای خدمت به کانون استفاده کنن. 

[سنــا]

آقای پوریا  خوش اومدین به کانون

منو یادتون هست ؟  دوست دارم بدونم من رو به چی میشناسید ،با یک کلمه منو توصیف کنید ؟ 

مگه میشه یادمون نباشه شمارو 

من با عنوان  سرپرست مسئولیت پذیر  میشناسم شمارو 

 به مدت چند ماه سرپرست درسیجات بودین و خیلی خوب و عالی مسئولیتتون رو انجام دادین . من این ویژگی  از شما همیشه یادمه .

[*بنده پاک*]

سلین یه سر به سایت کارلنسر بزن
نمیدونم نقاشی هم داره یا نه ولی هر کاری که بشه دورکاری انجام داد و بابتش پول گرفت را داره تقریبا 

شاید سایت های دیگه هم باشه یه چک کن. بهش میگن فریلنسری 

فقط اگر کارت شد دو تا پیشنهاد دوستانه 
یک اینکه بهترین نمونه کارهات را حتما بذار تا مشتری ها ببیننن 
دو اینکه اگر انشالله خواستی رو پروژه ای پیشنهاد قیمت بدی چون تازه کاری حتما قیمت پایین تر بده که رو پیشنهادت یک کم فکر کنن


دیوار و شیپور و اینا هم میتونی برای خودت آگهی بزنی


تو نت و برنامه نشان و اینا هم قشنگ بگرد ببین هیچی فرهنگسرا نیست تو شهرتون؟
شاید جایی هست که تو نمیدونی

 خلاصه همه تلاش اتو کن. 
 انشالله که بشه ولی اگر نشه هم آدم خیالش راحته همه تلاش اش را کرده
موفق باشی

---

آقای تاگون منم شما را یادمه. به عنوان سرپرست درسیجات بودین  
 به گمانم یه سری متن قشنگ هم میذاشتین 
کلا بچه های استوا یه چیزایی بلدن آدم میمونه 

---

نه ففط سلین  همه بچه های کانون ببینن از هنرشون ، علمشون ، تجربیاتشون چطور میتونن برای خدمت به کانون استفاده کنن.  

 آمار پاکی بچه ها و آمار ورورد و خروجشون و تعداد پست هلی زده شده و از این مدل اطلاعات را بدین من روش کد هوش مصنوعی بزنم براتون پیش بینی کنم چند ماه یا چند سال دیگه کانون چه شکلی میشه
بعد تو تبلیغ برای کانون میگیم . کمک کننده ترک با هوش مصنوعی 

[Tagon]

 
 به گمانم یه سری متن قشنگ هم میذاشتین 
کلا بچه های استوا یه چیزایی بلدن آدم میمونه 

---

سلام

به کلی یادم رفته بود این قضیه رو   

اون زمان با اینکه مشکلات زیادی داشتم اما انگیزه و آرزو ها باعث میشد بیام کانون و یه سری متن بنویسم که هم حال خودم رو خوب کنه هم اگه کسی خوند دوستش داشته باشه. راستش یکی از آرزو هام اینه که در آینده یه نویسنده بشم . اسم کتابمم شاید لیمو شیرین تلخ باشه و در اون اهمیت زمان رو توضیح بدم اینکه گاهی وقتا ما فرصت مناسبی داریم برای رسیدن به اهداف شیرین اما با مدیریت نکردن زمان و نادیده گرفتن خودمون و اطرافمون اونو به تجربه ای تلخ تبدیل میکنیم و... فکره دیگه هرجایی که بخواد می‌ره و هر رویایی رو که بخواد میبینه 
البته نمره انشام امسال جالب نشد

[silent scream]

منو یادتون هست ؟  دوست دارم بدونم من رو به چی میشناسید ،

بله، من یادمه وقتی سرپرست درسیجات شده بودم خیلی ذوق داشتم و کلی برنامه برای اجرا کردن، از دورهمی و اردو و حتی تغییرات توی قوانین تاپیک.. :
وقتی دسترسیم به‌کارگاه باز شد ، شوکه کننده شدم. چقدر ناراحت شده بودید..  هنوز دلیل اون هجم از ناراحتیتون و متوجه نشدم.

و چندوقت پیش که سناجان پیشنهاد سرپرستی درسیجات رو داد، تو دلم گفتم من کلاهمم بیوفته اونجا، نمیرم دنبالش..

[يا ماه بني هاشم]

منو یادتون هست ؟  دوست دارم بدونم من رو به چی میشناسید ،

من شما رو با

لیدیز اَند جنتلمن
میشناسم
البته جدیدا تو مشاوره تحصیلی بیشتر باهاتون آشنا شدم.
تاگون جشن پاکی یه نفر سرپرست کم داره اگه دوست داشتی بیا همکار بشیم.  

[مهدوی]

سلام

عید عزیز هم داره میرسه و دیگه وقتشه میزبان خوبی براش باشیم

هوا هم شیطنتش گل کرده، هی داره بازی در میاره
دو روز پیش کولر روشن کرده بودیم، بعد شبش بخاری روشن کردیم و الآن رو حالت میانه زیر پنکه نشستم

 شب سه شنبه همان دوشنبه شب   يعني شبي كه فردايش سه شنبه
شب سه شنبه میشه: دوشنبه شب
ولی شب چهارشنبه میشه: سه شنبه شب
سه شنبه شب میشه: شب چهارشنبه
یا سه شنبه شب میشه: همون سه شنبه که فرداش چهارشنبه
 

یا سید عباس
مثل 80 میلیون ایرانی که دعا میکنن تیم ملی مام طبیعتا دعا میکنیم که تیم ملی.
چون این قهرمانی وقتی قهرمان میشه تیم ملی میشه قهرمان میشه تیم ملی ایران قهرمان میشه.
صلواااااااااات

مهدوی جان داداش چقدر خوب گفتی دیروز داشتم یه صحنه میدیدم تو ایتا که ترقه تو دست جوان ترکید متاسفانه
ان شاءالله که حالش خوب باشه ولی واقعا باید از این جور کار ها پرهیز کرد
کاری که ممکنه به یه انسان ضربه بزنه چه روحی چه جسمی....
خوندم نوشته بود به علت زدن ترقه یه پرنده سکته کرده بود...
مخصوصا برای بچه ها خطرناکه که ممکنه کلیشون از کار بیفته زبونم لال 

منم امیدوارم حالش خوب شده باشه؛ خوب هم نشده باشه ان شاءالله درس عبرتی شده باشه هم واسه خودش هم بقیه
والله
چه کاریه خب؛ به قول یه بنده خدایی اینا ترکیدن و ترکوندن رو فقط توی کالاف و پابجی دیدن نمیدونن درد و خونریزی چیه

البته باید خدا رو شکر کرد که اون شب نه کسی فقیر بود که این پول ها بهش داده بشه؛ نه درختا قابلیت سوختن داشتن؛ نه چشم کسی کور میشد و نه صورت کسی میسوخت.
واقعاً خدا رو شکر.
فقط نمیدونم چرا وقتی به محرم و ماه رمضون میرسه بعضیا مِید این شورای حقوق بشر میشن

صندلی داغ و مسابقه نقاشی و مسابقه موسیقی صحبت شده و به زودی برگزار میشه. انشالله.

برای سوژه صندلی داغم خانم عارفه قطعی شده. با آقای مهدوی و آقای یاباب الجوائج هم باید صحبت کنم اگه اوکی بودند نظر سنجی میذاریم بین این سه.

مسابقه موسیقی چی چیه؟
یعنی خودمون باید آواز بخونیم؟
من اگه آواز بخونم که حتی جانوران بومی هم دست به مهاجرت دسته جمعی میزنن

نظرسنجی واسه صندلی داغ؟
از اونجایی که میتونم نتیجه رو حدس بزنم پس از همینجا اعلام مخالفت میکنم

راستی چرا صندلی داغ فقط برای مدیران برگزار میشه؟
اصلاً چطوره صندلی داغ فرید و Töprak و حامد و بقیه بچه‌ها رو استارت بزنیم؟

---

خانم سلین بهتون تبریک میگم بابت موفقیتتون
بچه‌ها نکات خیلی خوبی ذکر کردن؛ فقط من یه نکته میگم.
اگه خواستید سفارش بگیرید قبلش یه بخش از مبلغ رو دریافت کنید بعد شروع کنید


تاگون جان من همیشه به یادتم
هنوزم این پیامتو یادم هست 

سلام جناب مهدوی یه هفته اس در به در دنبالتم  
کم به ما سر میزنی    
آدرس میپرسی ؟؟----> گروه استوا  

اها از لپ کلام دور نشیم  
تبرت رو می‌خوام  

بچه‌ها سبزه چی سبز کردید؟



پ.ن1: میدونم بهم نمیاد دلم واسه کسی تنگ بشه ولی چند روزه دلم برا رامین تنگ شده
امیدوارم حالش خوب باشه


پ.ن2: عید که میرسه خیلی از قدیمی ها سر میزنن و میان کانون، خلاصه که حواستون به لیست آنلاين های روز باشه.


پ.ن3: صدای پرنده های مهاجر داره میاد؛ الآن دیگه دارن سمت مناطق سردتر میرن و ما میمونیم و انتظار برای زمستون سال آینده
ولی خدایی من هنوز آواز نخوندم اینا پر کشیدن رفتن؛ اگه بخونم چی میشه


پ.ن4: لطفاً برا همدیگه دعا کنیم

[Tagon]

بله، من یادمه وقتی سرپرست درسیجات شده بودم خیلی ذوق داشتم و کلی برنامه برای اجرا کردن، از دورهمی و اردو و حتی تغییرات توی قوانین تاپیک.. :
وقتی دسترسیم به‌کارگاه باز شد ، شوکه کننده شدم. چقدر ناراحت شده بودید..  هنوز دلیل اون هجم از ناراحتیتون و متوجه نشدم.

و چندوقت پیش که سناجان پیشنهاد سرپرستی درسیجات رو داد، تو دلم گفتم من کلاهمم بیوفته اونجا، نمیرم دنبالش..

واقعا عذر میخوام ، دقیقا یادم نیست چرا اینطوری رفتار کرده بودم شاید میترسیدم فعالیت هام دیده نشه یا نقش کمرنگی داشته باشم و تلاش هام با کسی مقایسه بشه ، شایدم میترسیدم که برنامه های که واسه تاپیک دارم درست اجرا نشه ، در هر صورت عذر میخوام گاهی وقتا رفتار هام اشتباهه و گاهی وقتا خودم هم اونا رو درک نمیکنم .  

---

من شما رو با

لیدیز اَند جنتلمن
میشناسم
البته جدیدا تو مشاوره تحصیلی بیشتر باهاتون آشنا شدم.
تاگون جشن پاکی یه نفر سرپرست کم داره اگه دوست داشتی بیا همکار بشیم.  

اولین مسئولیتم تو کانون همین برگزاری های جشن بود ، نمیدونم درست مسئولیتم رو انجام میدادم یا نه نمیدونم جشن ها خوب بودن یا نه شاید الان برم اون پست ها رو نگاه کنم حتی خجالت هم بکشم  اما تمام سعی ام رو میکردم که جشن جالبی باشه یادمه اولین پست جشنی که ارسال کردم بالای ۳ ساعت وقت برد 

[یآرا]

سلام دوستان حالتون خوبه ، اینجا کسی هست که در حال یادگیری زبان آلمانی باشه ؟؟
چندتا سوال دارم

[مهدوی]

سلام دوستان حالتون خوبه ، اینجا کسی هست که در حال یادگیری زبان آلمانی باشه ؟؟
چندتا سوال دارم

سلام خانم یارا
حال شما چطوره؟
امیدوارم عالی باشید

فکر کنم برادر Nimra در حال یادگیری زبان آلمانی باشن.
البته مطمئن نیستم اما فکر کنم پیگیر بحث مهاجرتن

[سپهرر]

سلام دوستان حالتون خوبه ، اینجا کسی هست که در حال یادگیری زبان آلمانی باشه ؟؟
چندتا سوال دارم

سلام بفرمایید 
البته در حد خیلی ساده بلدم
اما روش های خوبی برای یادگیری بلدم بدون کلاس و خودخوان

[سورنا]

سلام بچه ها
راه حلی برای مدیریت و کنترل عصبانیت و در پی اون استرس و اضطراب و رابطه اونا به خ.ا دارین ؟
راه حل هایی که جایی دیده باشین و یا خودتون تو زندگی ازش استفاده می کردین؟

[يا ماه بني هاشم]

سلام بچه ها
راه حلی برای مدیریت و کنترل عصبانیت و در پی اون استرس و اضطراب و رابطه اونا به خ.ا دارین ؟
راه حل هایی که جایی دیده باشین و یا خودتون تو زندگی ازش استفاده می کردین؟

سلام 
اول از همه باید سعی کنی جلوی عصبانی شدنتو بگیری.
بعد سعی کنی وقتی اعصابت خرد شد یه سری دستور العمل رو پشت سر هم انجام بدی تا جلوی اورژانسی شدنت گرفته بشه.

مثلا 5 تا کار بنویس بگو هر وقت عصبانی شدم این 5 تا رو انجام میدم.
1) سریع میرم دوتا لیوان اب سرد مینوشم.
2) گوشی و لپتاب رو خاموش میکنم و باتریشو میذارم داخل کمد.
3) میخوابم و چشمامو میبندم  و نفس عمیق میکشم.
4) ذهنمو کنترل میکنم تا به اتفاقی که عصبیم کرده فکر نکنم. 

مثلا اینا

بعدشم سرعت زندگیتو بیار پایین ....سعی کن اهسته تر زندگی کنی
مخصوصا موقع عصبانیت سرعتت رو کم کن 
اروم راه برو اروم حرف بزن اروم نفس بکش تا عصبانیتت بخوابه