انجمن شبانه روزی

**سحرگاه** · 1390 شهريور 11، 10:37

ای کاش تواب هم بر می گشت

Tears

حامی من اون بود

**Alireza 68**

آره سحرگاه جان ای کاش برمیگشت 53258zu2qvp1d9v

[quoteلاکی لوک نوشته]

امیر علی؟؟؟
امیر علی برگشته؟؟

[/quote]

سلام لاکی لوک جان نه فکر نکنم اون امیرعلی باشه Khansariha (18)

...................
یا خالق

نقل قول: سلام

نمیدونم چه حکمتیه.. سه شبه با صدای اذان پا میشم..!
جاموندم از نماز شب..!!!
البته تقصیره خودمه.. شبها دیر خوابیدم! اما فکر میکنم یه دلیل خارجی هم داره..نکنه خدا نمیخواد باهاش حرف بزنم..!!!

خواهش میکنم دعام کنین رفقا..!

در پناه خدا..
یاعلی.

سلام

دل پاکی داری سها خانوما 53258zu2qvp1d9v

من همش تو عمرم 2 بار نماز شب خوندم 1276746pa51mbeg8j

نماز صبحمم تو این هفته 3 بار قضا شد 1276746pa51mbeg8j

بازم از رو نمیرم

شما یه بار نماز شبتون نشد با خودتون اینجوری میکنین؟!!

.........................
یا رازق

**تولد40** · 1390 شهريور 11، 11:10

بچه ها من از خدمت معاااااااااااااااااااااااف شدم
Muscular

هوراااااااااااااااااااااا
Khansariha (48)

خدارو شکر

**Alireza 68** · 1390 شهريور 11، 11:15

مبارکه

شیرنی میخوایم 317

نه نهار

نهار نه

شام میخوایم Khansariha (48)

پاشو تا شام برو واسمون یه چیزی بگیر من تا اون موقع چیزی نمیخورم برا من 2 تا بگیر 317

**تولد40** · 1390 شهريور 11، 11:19

یه شام توپ میخوام بهتون بدم
اونم تو رستوران گردون برج میلاد
حالا اسامی رو ثبت نام کنید
تا من آمار رو داشته باشم
که برم بانک یه وام بگیرم
یه سور حسابی بهتون بدم 4fvfcja

**Alireza 68** · 1390 شهريور 11، 12:42

من دوتا میخواما 4fvfcja

رکسانا خانوم از اون پشت مخفی بیرون بیاین 4fvfcja

آقا محسنم الان میاد باز داد و بیداد میکنه ها

جای خیلی از بچه ها خالیه که رفتن مسافرت Khansariha (18)

آقا هادی شنیدم تو بیروتلند ماشین حمل پول درش وا شده همه پولا ریخته رو زمین راستشو بگو چقدر کاسب شدی 4fvfcja

..............
یا مالک

**ساحل** · 1390 شهريور 11، 12:43

سلام دوستان

ببخشيد اگه نگرانتون كردم
بنا به درخواست چند تا از دوستان كه لطف داشتم اومدم

ميدونم شايد اصلا مهم براتون نباشه

بدون و نبودنم

ولي ميخواستم بگم خواهش ميكنم بهم مهلت بديد...
شايد از اين حالت در بيام
نميتونم چيزي بگم
يا حرفي بزنم

همش حرف دله
و خواسته هاي از خدا
و تحملهايي كه كردم
خواست و اجابت كردم
صبر كردم
تسليم شدم در برابر خواسته هاش و شاكر بودم
اما...
دلم گرفته
تا چشم باز ميكنم ميبينم كه هر چي داشتم نخواستم
و آنچه ميخوام رو ندارم

البته چيزهاي زيادي هم هست كه بايد صابر بود
ولي
كلا حرف زياده
كه نميشه همه رو زد
فقط مهلت ميخوام
تنها باشم با اون
شايد از اين خستگي و دلشكستگي كه واسه ديدن چيزهايي زيادي كه در برابرش سكوت كردم و دم نزدم
و البته عوضش و شايد بهترشو از خدا ميخوام
فقط از شما دلپاكان و محبوبان و مهربانان ميخوام واسم دعا كنيد
شايد جرقه و معجزه اي بتونه متحولم كنه
و بهم نشون بده تمام اين حكمتها رو...
ازتون يه خواهش ديگه هم دارم
خوواهش ميكنم واسه آرامش روح مادربزرگم كه الان دو روزه عمرشون رو دادند به شما هم دعا كنيد
چون واقعا به دعاي خالصانه شما عزيزان نياز داره
بازم ازهمه شما عزيزان ممنونم
و
التماس دعا دارم Tears

متشكرم:13:

**Alireza 68** · 1390 شهريور 11، 12:59

سلام تواب خانوم Tears

خوبین

بابا یه خبر از خودت بدین دلمون گرفت

خدا مادر بزرگتونو بیامرزه

باور کن هیچ چیز تو دنیا اتفاق نمیوفته مگر به خواست خدا

همه چی امتحانه و آزمایشه هر چی که فکرشو کنی

شاید یه چیزی رو که میخوای نده ولی و بهترش در انتظارته
یاد تون باشه خدا اینجوریه

که کم داد اگر نگیرد افزون

**صابر..** · 1390 شهريور 11، 13:19

من یک زمانی خواستم دیگه نیام تو کانون

اما رکسانا خانم یک چیزی به من گفت و دیدم راست میگه

اونهم نحوه رفتنم از کانون بود

اگه با حالتی از کانون برم که نشون دهنده شکست خوردنم باشه ،روحیه همه بچه ها رو میارم پایین و خیلی های دیگه که تازه اومدند کانون با اولین شکستشون سریع خودشون رو می بازند و دوباره می افتند تو اون راهی که بودند

ولی اگه ببینیم یکی مثلا چند وقت موفق بوده و بعد رفته کلی همه امید می گیرند

پس دوستان خوبم تو رو اگه می خواهین دیگه اینور ها پیداتون نشه با یک روحیه خیلی خوب از بقیه جدا بشید
بگذارید خاطرات خیلی خوب ازتون جا بمونه نه یاس و ناامیدی

Khansariha (18)

یا علی