1390 دي 21، 20:02
(1390 دي 21، 4:53)eshtiagh نوشته است:(1390 دي 20، 22:43)Amirhossein18 نوشته است: جاتون خالی امروز قبرستون بودم ( آی دلم میخواست یکی از رفقا زنگ بزنه بگه کجایی بگم قبرستوووووووووووووووووون)
قبرا رو نگاه میکردم
مرحوم فلانی
مرحومه فلانی
حاج فلان
جوان ناکام
پدر مهربان
مهندس فلانی
دکتر فلانی
آیت الله فلانی
حجّت الاسلام والمسلمین فلانی
حتّی یه علّامه هم دیدم !
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
.
.
.
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس ، تو پیش فرست
ولی جالب تر از اون، این بود که تو قبرستون شهر ما پر درختای مرکّباته
امروز محصولاتشونو چیده بودن
کلّی جعبه شده بود
پرتقال با طعم مهندس فلانی
نارنگی با طعم دکتر فلان
حالا که جسدامون آخر همه خاک میشه ، بلکم پرتقال و نارنگی !
یه عمر زحمت بکش و بریز تو شکمی که چاق بشه و تهش بشه خوراک کرما و کود مرکّبات.حیف نیست واسه زندگیمونو بذاریم واسه این تنی که 70-80 سال بعد خوراک کرما و درختای مرکّبات میشه ؟
عمرتو خرج این کن که ماشین بهتری بخری که کمرت اذیت نشه. آخرش این تو و کمرت میرین زیر خاک دیگه اذیت نمیشه!
پول بده لباس شیک بپوش . آخرش کفنتو موشا میخورن
نمیدونم موشای قبرستونو دیدین یا نه . خیلی گنده تر از موشای خونگین
این چشی که این همه باهاش چشم چرونی میکنیم آخرش چی میشه ؟ میدونین اوّلین اعضایی که تو قبر فاسد میشن چین ؟ چشم ها
آدم عمرشو به تیپ زدن حروم کنه و کلّی پول عینک دودی باکلاس واسه چشماش بده ، آخرش چشمای نازنینش بشن خوراک کرما!
ای کاش انقدر که به تنمون که خاک میشه میرسیم ، به روحمون که جاودانه میمونه هم میرسیدیم...
بقول شاعره مورد علاقم خیام:
هر سبزه که کنار جوی رسته است
گویی ز لب فرشته خوئوی رسته است
پا بر سر سبزه تا بخواری ننهی
که آن سبزهِ ز خاک ماه روئی رسته است
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست...
فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً
به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)