عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اگه می خوای اجتماعی بشی بیا اینجا

#16
این تاپیک خیلی مفیده. راستش من هم این مشکل رو دارم. البته شاید کسایی که با من در ارتباطن این رو حس نکنن. ولی من آدم اجتماعی نیستم. البته در حال شدن هستم. به نظرم خیلی ها من رو به عنوان یه آدم مغرور می شناسن. بعضی ها هم به چشم آدم بی بخار و یه عده هم به چشم یه بچه پرروی پر حرف. ولی واقعیتش اینه که من خیلی از اینها نیستم. کلا خیلی دوست داشتم مثل خیلی ها رابطه ام با آدم ها راحت تر بود. با جنس مخالف که رابطه ام واقعا افتضاحه. یعنی اصلا نه تنها برای صمیمی شدن با آدما بلکه برای یه رابطه معمولی. اصلا ریلکس و راحت نیستم. فکر کنم اونا هم این رو می فهمن. البته می دونم که اونا آدم رو نمی خورن و ... اینا رو خودم بلدم. این یه واکنش غیر طبیعیه و از بچگی باهام بوده. حتی همبازی های بچگی ام که دختر بودن هم الان من رو شما صدا می زنن. علتش رو هم خودم کشف کردم. چون خودم هم اونا رو این طور صدا می زنم. کلا فکر می کنم در این مورد خاص جسارتم زیاد نیست.
"نه" رو محکم بگو به نفس
اگه دردش رو تحمل کردی
چند لحظه بعد رو یه پله بالاتری
#17
من گوشه گیرم. هم ذاتی هم اکتسابی.
میخوام فردا برم درمانگاه پیش دکتر اورولوژ. ترجیح میدم تنها برم. دوست ندارم خانواده رو از مشکلم مطلع کنم. شاید بنظر مسخره بیاد... خیلی مردد هستم چون تا حالا واسه سرماخوردگی هم تنها دکتر نرفتم. نمیدونم فردا بالاخره میرم یا مثل همیشه از ترس موکولش میکنم به فرداهای بعدی. آخه من همیشه همینطورم. وقتی نمیتونم یه کاری رو بکنم میگم فردا. انگار فردا با امروز چه فرقی داره.
#18
هنگامي كه از چيزي مي ترسي، خود را در آن بيفكن، زيرا گاهي ترسيدن از چيزي، از خود آن سخت تر است.

علی (ع)
#19
(1389 خرداد 1، 18:30)عماد نوشته است: هنگامي كه از چيزي مي ترسي، خود را در آن بيفكن، زيرا گاهي ترسيدن از چيزي، از خود آن سخت تر است.

علی (ع)

کاملا درسته. سعی میکنم یادم بمونه.

پی نوشت: فردای اون روز طبق عادت همیشگیم (موکول کردن به فرداها) نرفتم دکتر 13
حالا دارم یه مقدار دیگه صبر میکنم ببینم مشکلم چی میشه.
(1389 ارديبهشت 12، 9:36)عماد نوشته است: بهتره بیشتر از این بحث رو معطل نگذارم و جوابشو بگم:
موقعیتی که نوشتم تجربه ی خودمه و باید بگم خیلی هزینه دادم تا راه حل درست رو پیدا کردم و امیدوارم که بدردتون بخوره
...

تو مجله موفقیت خوندم که اگر انسان شادی رو بدست دیگران و عوامل خارجی بسپاره باید منتظر روزی هم باشه که بدست همون عوامل غمگین بشه. (یعنی شادی و احساس رضایت باید از درون باشه نه بیرون) شاید بی ربط به این قضیه نباشه... یعنی افرادی مثل ما احساس رضایت از خودشون رو در گروِ رضایت دیگران میدونن. در همین کانون فردی بود که میگفت وقتی میرم بیرون میترسم که مثلا یکی از قیافه م خوشش نیاد. یعنی افرادی مثل ما زمانی خودشون رو تایید میکنن که مورد تایید دیگران قرار بگیرن و همینطور بر عکس، زمانی خودشون رو سرزنش میکنن که از نظر دیگران خوب به نظر نیان.

البته باید تا حدی واقع بین هم باشیم. به طور معمول هر فردی ذاتا تواناییهایی داره که وقتی در جامعه قرار میگیره میتونه به خاطر اون توانایی ها تحسین بشه و بنظر من این برای انسانها یه جور نیاز محسوب میشه. یعنی ما نیاز داریم که به خاطر تواناییهامون تحسین بشیم. ولی خوب مطلبی که گفتم هم درسته. یعنی اگر احساس رضایت از خودتون رو در گروِ احساس رضایت دیگران قرار بدین باید انتظار این رو هم داشته باشین که با یک جواب غلط در کلاس روح و روانتون آشفته بشه.

پ.ن: از یه روانشناس تو تلویزیون شنیدم که میگفت اگر انسان میخواد کاری رو بکنه که میترسه توسط دیگران مسخره بشه باید بگه: اصلا من میرم که مسخره بشم!
ولی خب من خودم تا حالا به این توصیه عمل نکردم
#20
به نظر من اگه به دیگران احترام بذاری معمولا در اکثر موراد آدما بهت احترام می ذارن

و اگه منتظر باشی دیگران تشویقت کنن شاید صد سال دیگه هم تشویقت نکنن 4fvfcja
پس خود آدم باید خودشو تشویق کنه 4fvfcja
مثلا به دوستش بگه حال کردی این کارمو 4fvfcja

ولی من همیشه دوست داشتم خدا بعضی کارامو تایید کنه و مهر تایید بهشون بزنه
یعنی دوست داشتم که سرعت مو تو بعضی کارا زیاد کنه و منو به موفقیت های عجیبی تو اون کارا برسونه 4fvfcja
اما همون بعضی وقتا گاهی به موفقیت های خیلی کوچولو قانع شدم
و گاهی هم چنان شکست فجیعی خوردم که تا چند روز دپرس بودم 13

هر چند ممکنه به صلاحم بوده......
#21
یه نکته مهم: هیچ وقت نباید ادای دیگران رو در بیاریم.
هر انسانی ذاتا درونگراست یا برونگرا ، پر حرفه یا کم حرف و اینها منافاتی با اجتماعی بودن نداره. اما اگر یه فرد درون گرا و کم حرف بخواد خودشو پر حرف و شوخ طبع نشون بده احتمال داره که غیر عادی به نظر بیاد.
#22
رضا جان ، به بحث ما خوش اومدی.

چند تا دوست داشته باشم یا بتونم حرفم رو توی اجتماع بزنم؟
در کل زیاد به این چیزها توجه نکن . من خودم چند تا همکلاسی داشتم که جواب سلام من رو نمی دادند ، خب معلومه که با این افراد نمی شه دوست شد. یعنی نیازی نیست که با همه دوست باشیم . معمولا دوستی از روی قصد اتفاق نمی افته و این طور نیست که بگیم که من حتما باید این تعداد دوست داشته باشم. بعدا که اجتماعی بشیم به صورت شهودی و بدون استفاده از هیچ فرمولی می فهمیم که در هر موقعیتی چکار کنیم.

اگه کار طرف من رو ناراحت میکنه و واقعا با این کارش اعصابم رو خرد میکنه ، بهش چیزی نگم از اینکه می ترسم؟
اینجا دو تا ترس پیش میاد ، یکی ترس از اینکه بگم ، یکی ترس از اینکه نگم (چون میترسیم فرد مقابل ما رو ضضعیف فرض کنه) . این دو تا که برن کنار ، می فهمی که چکار باید کنی.
مثلا ممکنه جایی لازم باشه بگی ، جایی هم بهتر باشه بزرگواری به خرج بدی به روی طرف نیاری.
گاهی اوقات می ترسیم نتونیم کاری انجام بدیم...گاهی اوقات هم می ترسیم کاری رو انجام بدیم...
من هم این تجربه رو داشتم . مثلا زمانی که پیش استاد پروژم می رفتم همیشه می ترسیدم که مبادا تپق بزنم و این باعث تپق زدن بیشترم می شد. یه بار گفتم بهتره بگذارم عیبم رو کامل ببینه. مگه چی می خواد بشه ؟
خلاصه این که مشکل حل شد . (قبلا همیشه جلوی بزرگترها این حالت رو داشتم)
راهش اینه که نترسی. البته توی موقعیت که می رسی چند لحظه یه احساس خیلی دردناک بهت دست می ده و ممکنه از این تصمیم منصرف بشی . ولی به هر حال اگه مقاومت کنی چند لحظه بعد این ترس از بین میره .

شما هم مثل من فرد درون گرایی هستید . افراد درون گرا آسیب پذیر ترند ولی در عوض سعی می کنند همه چیز رو از روی تفکر و منطق بپذیرند . مثلا بیشتر از دیگران به هدف زندگی فکر می کنند و بیشتر جهان رو از طریق فلسفه (نه اون چیزی که به اسم فلسفه در کتابها هست) درک می کنند و این یه حسنه .
#23
سلام دوستام ...
خیلی خوشحالم که همچین تایپیکی رو دیدم تا بلکه منم آدم بشم .
میدونید ... تقریبا همه بحث ها رو خوندم ... 1001 راه حل جلو پامونه ... 1001 تجربه داریم که هر کدوم میتونیم ازش استفاده کنیم و موفق تر بشیم . ولی مشکل 1چیز دیگه است . کسی که تا دبروز هیچ اعتماد به نفسی نداشته ، خیلی کارای دیگه نمی کرده ... نمیتونه 1هویی 1دفعه ای سر از هر جمع و گروهی دربیاره و در مورد هرچی بحث کنه و شروع کنه به جمع آوی اعتماد به نفس .
اینجوری طرف بدتر گند میزنه ... سوتی های اساسی میده ، و شاید بدتر براش تموم بشه . مشکل اینه که نمیشه 1هویی شروع کرد . باید یه راهی باشه برای شروع درمانش ... یعنی یواش یواش ... اصلا از کدوم نقطه و کجا شروع کنیم . بعضی ها ( وحتی شاید خود من ) از 100 تا 0 تا اعتماد به نفس داریم13 . و این نمیشه 1هویی بپره وسط مجامع عمومی ... 1هویی سرخورده میشه و میبینه که ای بابا چه گندهایی زده .
مثل سرماخوردگی که دکتر اول قرص میده اگه بهتر نشدیم آمپول .

احساس کردم این بحث هم مثل اکثر بحث های دیگه که تو کانون الان داغه .... هیچ شروع و نقطه ی استارت خوبی نداره . همش به هم میگیم باید اینجور بشیم ، باید اونجور نباشیم .... خب از کجا شروع کنیم ؟ از چی شروع کنیم و اصلا چطور شروع کنیم ...

دقیقا باید مثل ترکمون باشه ... که اول تو مسابقه 10 روزه میریم و بعد مسابقه ماهانه و بعد کاپ طلایی و میریم فینال ...
امیدوارم خوب منظورمو رسونده باشم17 ...

منم خیییییییییییییییییییییلی این مشکلو دارم و خیلی از موقعیت های زندگیمو به همین خاطر از دست دادم .
اگه بخوایم بدونیم چرا اعتماد به نفس نداریم باید ریشه اش رو از دوران کودکی و تربیت خانواده ها پیدا کنیم .
من خودم به شخصه میدونم ... و شاید تونستم 1جورایی دلیلش رو بفهمم ولی دوستام 1حقیقت تلخ اینه که از چیزی که مارو خراب کرده نمیتونیم کاملا جدا بشیم و الان تو سن 20-25 سالگی عوضش کنیم . شاید بتونیم با بعضی عادات جایگزین کنیم ... اما نه کاملا ... بعضی جا مثل درد مزمن عود میکنه و زندگیمون میشه جهنمTears ...

امیدوارم موفق بشیم
دلا دیدی که خورشید از شب سرد ، چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گل رنگ و گلگون ، جهان دشت شقایق گشت از این خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، چه خنجر ها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِ دلی سروی قد افراشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است ، دلا این یادگار خونِ سرو است
#24
مردها ذاتا کم حرف اند. به خصوص اگه درون گرا هم باشند.
در واقع هر کسی ذاتا پر حرفه یا کم حرف و اگه یه فرد کم حرف (مثل خود من) بخواد زیاد حرف بزنه احتمالا حرفهای نسنجیده میگه.
ثانیا مگه چند درصد حرفهایی که توی جمع گفته می شه از روی مطالعه است ؟ یا چقدرش حرف درست و حسابیه ؟
به نظر من توی مسائل سیاسی یا جایی که پای حیثیت افراد در میونه ، تا جایی که مجبور نیستیم و از حرفمون مطمئن نیستیم بهتره چیزی نگیم .

به قول شاعر:

کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد
#25
4fvfcja

عماد جان به نظر من راه حلت مقطعیه ، همه این ها که میگین ، شناخت ها و تجربه های خوبین ولی ریشه رو اشتباه تشخیص میدین .
(1388 آبان 6، 22:42)سلام نوشته است: مجتبی:فقط بحث اعتماد به نفس نیست. هرچند به نظر من کمی بیشتر از نصفش اعتماد به نفسه. اما موارد دیگه چی؟

اصلن بحث اصلی روی اعتماد بنفس نیست ، ریشه از جای دیگست ، که روی همه رفتار طرف اثر میذاره
(1389 ارديبهشت 12، 9:36)عماد نوشته است: البته باید بگم که ترک دگرخوشنودی حتی از ترک خود ار.. هم سخت تره
(لا اقل برای من اینطور بوده)
4fvfcja عالی زدی به هدف و خوب شناختی ،

وقتی این ریشه ها رو بشناسی خود به خود از بین میره ، من اسمش رو میذارم "خود مطرحی " ، نیازی به تلاش یا هیچ کوششی نیست ، یکم شناخت لازمه و فکر .
#26
ریشه اش بر میگرده به تصویری که از خودمون می سازیم ، و انتظاراتی که متناسب باش از خودمون و دیگران پیدا میکنیم .

این که میل به کمال طلبی داشته باشیم ،
دوست داشته باشیم برتر و بهتر و بی نقص تر باشیم ،

این ها امیال خوبین ولی ، کمال ، برتری ، بهتر بودن ، بی نقصی ، موفقیت ، پیروزی و .. خیلی از چیز های دیگه رو نتونستیم ازشون تعریف یا درک درستی داشته باشیم .

در واقع نتونستیم درک درستی از روابط اجتماعی و میحط پیرامونمون پیدا کنیم ، یه چیز هایی رو عوضی گرفتیم و اشتباه شناختیم ، چون همه و یا اکثریت اینطورین ، فکر کردیم حقیقت هم همینه .

...........................................................................................................................
برای رسیدن به این امیال شخصیتمون رو شکل دادیم و دید ی از خودمون پیدا کردیم ، یه تصویر و شناخت از خودمون ، وقتی طرف خودش رو خوب نشناسه ، طبیعتا تصویری که از خودش میبینه یا میشناسه و مطابقش ازش دوست داره انتظار داشته باشه ، مناسب در نمیاد ،

ما برای رسیدن به اون امیال و ارضای شکل دادن به تصویر خودمون ، توی روابط و افکارمون از همون ابتدا شروع کردیم و شخصیتمون رو بر این مبنا شکل دادیم ، و بش اعتماد کردیم و بش تکیه کردیم ، طبیعتا اگر این تصویر طبیعی و واقعی بود و از شناخت درست از خودمون شکل گرفته بود دچار مشکل نمی شدیم ،

یه تصویر ایده آل از خودمون ساختیم و بش دل بستیم و آرامش و آسایشمون رو بر مبنای اون گذاشتیم ، و نسبت بش انتظارات و رفتارها و قانون ها و باید هایی برای افکارمون و رفتارمون ساختیم برای این که خودمون رو توی اون تصویر ببینیم ،این شد ارزش و چیز ایده آلی که از وجودش خیلی حاضر بودیم دفاع کنیم و حتی خیلی از مواقع نا خود آگاه مجبور به حفظ و نگهداری از اون بودیم و حفظش یه حالت اضطرار پیدا کرد .
ولی چون از همون اول توی خیلی از ابعاد شخصیتی خودمون و شناخت از خودمون اشتباه میکردیم ، این تصویر ایده آل متانسب با ما در نمیومد
بنا بر این وقتی که نمیتونستیم اون انتطارات و توقعات متناسب با خود ایده آل رو از خودمون بر آورده کنیم و اونی میخواستیم که بشیم ، این ایده آلمون از اون بالا میریخت پایین ، و این موقع بود که "وضعیت" فعلی " خودمون رو خوب میدییم ، و چون اصلن متناسب با "وضعیت ایده آلمون " نبود ، دچار یاس و استرس و درماندگی میشدیم ، حتی دیگه دیدمون هم متناسب با تصوویر ایده آلمون ، ایده ال شده بود ، و دیدمون و شناختمون از خودمون همیشه از بالا و ایده آل بود ، بنا بر این وقتی یه جاهایی موقع در هم شکستن ایده آل ها "وضعیت فعلیمون " رو میدیدم ، چون از بالا میدیدیم خیلی جایگاه کم و کوچیک و پایینی بود ، و همین احساس یاس و و اضطرابون رو توی شکست های بعدی بیشتر میکرد ، اما باز هم برای جبران این حالت به ایده آل سازی روی میوردیم ، چون راه دیگه ای بلد نبودیم ، چون هرچی احساس غرور و اعتماد بنفس و ایده آل پیدا میکردیم ناشی از این بود ، بنابر این بعد از این یاس و احساس شرم یا حقارت ، تلاش میکردیم دوباره اون ایده آل رو بسازیم ،

پیدا شدن این حالت و این تصویر ایده ال رو توی هر کودوم از جنبه های زندگی میتونیم اسمش رو یه "غرور" بذاریم ، و شکست اون تصویر ایده ال و پایین ریختن رو ، "جریحه دار شدن غرور"

برای فرار از این احساس یاس و اضطراب که ناشی از در هم شکستن "غرور های " ناشی از خود ایده آلمون بود ، انتظارات و توقعات ما مهم ، و باید هامون اجباری ، و حالت ناخود اگاه و حالت اظطرار و ضرورت پیدا میکرد . که موقع جریحه دار شدن هر کودوم از اون ها همون احساس بی ارزشی و تحقیر و یا شرم یا خشم ناشی رخ میداد ،بنابر این نسبت به شکستن و پایین ریختن این ایده الها دچار اضطراب و "فشار" شدیم و حالت اظطرار پیدا کردیم ، و یک ترس از پیش اومدن این حالت و رخ دادن و حس کردن این تضاد و فاصله ، بین واقعیت و توهم و تصویر بالایی که از خودمون داریم

که این احساس توی رفتار خودمون با دیگران و همین طور نسبت به خودمون اثر میذاره :

توی رفتار خود فرد و عملکردش ، فرد گاهی دچار "باید " های اظطراری و فرمایشی ، و انتظارات بالا و غیر متناسب با خودش میشه ، که شاید گاهی این ها غیر متناسب با توانایی ها و عملکرد واقعیش باشه ، و حتی اجرای خیلی از اون ها غیر ممکن ، و شاید یکسری انتظارات کاملن غیر منطقی و عکس العمل های نا متناسب با شرایط براش پیش بیاره
، که رفتار و ری اکشن ناشی از این انتظارات و باید ها در صورت عمل نشدن به اون ، بیشتر احساس ، شرم و خجالت و یا خشم نسبت به خودش هست ، که باعث عصبانی تر شدن خودش و یا گاهی مثلن اقدام به خود ارضایی میشه ،

ولی توی رفتار فرد با دیگران ، ر اورده نشدن انتظاراتی که فرد از خودش برای داشتن روابط متناسب با ایده اش با دیگران ، و همین طور انتظار از رفتاری که دیگران باید متناسب با شان ایده آلش داشته باشند ، اون رو توی اظطراب و توقع و یا گاهی ترس ی میبره ، و در صورت بر آورده نشدن این انتظارات و یا در هم شکتسن این تصویر و غرور ش در رفتار به دیگران ، طرف عکس العمل های متفاوتی پیدا میکنه :

یک حالت سعی میکنه روابطش رو کم کنه ، که کمتر این غرور ها بشکنه ، و یا فقط توی بحث هایی شرکت کنه که میدونه حتما پیروز و موفقه و یا توی مسابقات و امتحانات یا زمینه هایی کار و تلاش کنه که از موفقیتش صد درصد مطمئنه ، توی این نوع تاکتیک ، طرف کمتر ریسک میکنه و بیشتر گوشه نشین میشه . و روابط اجتماعیش افت میکنه

حالت دوم ممکنه ، توی روابطش این عکس العمل احساس تحقیر و یا شرم و خجالت رو به صورت بر عکس و منفی و نه توی خودش بلکه نسبت به دیگران اعمال کنه ، یعنی سعی کنه برتریش رو به هر نحو، که هست یک جوری ثابت کنه ، و یا احساس تحقیر و خجالت رو توی دیگران بوجود بیاره ، مخصوصا سعی میکنه احساس خفت و تحقیر رو به کسی که غرورش رو جریحه دار کرده القا کنه

گاهی ، سعی کنه واقعیت ها رو تحریف کنه ، یا کم اهمیت جلوه بده و یا تقصیر رو بندازه گردن دیگری

راه سوم و خیلی معمولش سعی میکنه فرد اون احساس کمبود ها و احساس های منفی خودش و پایین دیدن ایده آلش و جریحه دار شدن غرورش رو توی تخیل جبران کنه ،
در واقع من میتونم بگم 100 درصد هر تخیلی که توی اون فرد "خود مطرحی " خودش رو جلوی بقیه و یا افرادی تجسم میکنه ،ناشی از جریحه دار شدن یک غرور یا همون پیدا شدن یه احساس ناشی از پایین اومدن از ایده ال هاش هست .

توقعات و انتظارات متناسب با ایده ال شخص به دو صورت میشکنه :
یکی توسط خودش
یکی توسط دیگران

که عکس العمل ناشی از اون رو در بالا گفتم ، اولی باعث احساس شرمندگی و یاس و بی ارزشی نامتناسب با موضوع (غیر عادی ) و دومی باعث احساس تحقیر ، حقارت و خفت میشه

این انتظارات و توقعات و دیدش و درکش از زندگی چون متناسب با واقعیت نیست و و توی خیلی از زمینه ها ایده ال و ناشی از شناخت نامناسب از خودش و درک نادرست از روابط و اون تعریف هایی که گفتم میشه ، کم کم اینقدر پیشرفت میکنه ، که شخص بسختی میتونه امیال و احساسات اصیل و واقعیش رو بشناسه ، برای همین توی خیلی از کار ها دچار تردید و دو دلی ، ضعف تصمیم گیری ، عدم قاطعیت ، سردرگمی و نوعی تشویش میشه ، و هر چی بیشتر پیش میره این تردیدش بیشتر میشه ،

در واقع احساساتش عمق نداره و بر گرفته از همون ایده ال و تصور رایجش هست ، در صورتی که احساسات واقعی ناشی از باید ها و انتظارات فرمایش و اظطراری و نیست ، بلکه خیلی طبیعی و عادی و با رضایت خاطر عمیق ظهور پیدا میکنه ، شخص برای انجام اون ها احساس زور و فشار نمیکنه ، عمیق و اساسیه و صمیمیت و یک خلوص خاصی داره .
.................................
و خیلی خلاصه تر این که چون از درون نمیتونه یک شخصیت و احساس و اقعی و رضایت بخشی از خودش داشته باشه ، و چون نتونسته از درون "به خود واقعیش برسه " سعی میکنه با انواع این تاکیتیک ا و تخیل ها و غرور ها ، یک تصویر ایده الی که دوست داره رو از خودش بسازه ،
من اسمش رو میذارم غرور ها و تخیل ها و احساس ارزش های "تو خالی " ، که این جا خود مطرحی میتونه برای فرد توی پیشبرد این تاکتیک ها خیلی موثر باشه .

......................................................................................................................
این فقط شناختش بود ولی من زیاد در باره این که یک شخص سالم اجتماعی که خودش رو خوب شناخته و توی مسیر کمال خودش داره درست قدم بر میداره ، توی پست بعدی بیشتر بازش میکنم این که چه درکی و چه تحلیلی از خودش و روابطش و زندگی داره که اون رو توی مسیر صحیح پیش میبره ، بدون اینکه حتی با این مشکلات بخواد گلاویز بشه .
#27
کمال طلبی خوبه ، ولی طلب کردن کمالی که فقط مختص ما هست نه هیچ کس دیگه توی این کره ی خاکی ،

همین طور موفقیت و پیروزی و بهتر بودن ،

مثلن اگه ما واحد درجه بندی رو 100 بگیریم :
یکی ممکنه از 100 خودش ، فقط 10 باشه ، بعد بیاد توی مسابقه ای شرکت کنه و بلفرض اول بشه ، این اول شدن اصلن نشونه ای برای موفقیت و پیروزیش نیست ، بلکه وقتی تویه مسابقه ای از 100 خودش 90 بود مثلن یا بیشتر ، "حتی فارغ از نتیجه " این جا بوده که شخص کمال خودش رو به نمایش گذاشته ، و بهترین کسی که میتونه این نمایش رو ببینه "خودش" هست نه کس دیگه

ما توی مسابقه هامون و کمال طلبی هامون و تلاش برای موفقیت هامون باید بینیم از 100 خودمون چندیم ، و 100 ما هیچ وقت 100 یه نفر دیگه نمیشه بلکه استعداد ها و شرایط و زمانه هامون فرق دارن ، بلکه حتی اثر انگشتمون هم فرق داره ! .

حالا اگه کسی نتونه درست خودش رو و استعدادهاش و توانایی هاش رو بشناسه ، مسلمه هیچ وقت نمی تونه خودش باشه ، و وقتی خودش نباشه ، هیچ وقت "از خودش و زندگیش ، احساس رضایت " نداره ، بلکه انتظارات و توقعات و تصمیمات و هدف های غلطش توی زندگی اون رو میبره به سمت یاس ، و بی رضایتی ، و افسردگی ، این جاست که سعی میکنه این رضایت و احساس خوب وبدن و مفید شدن رو توی جلب نظر بقیه بدست بیاره ، یا گاهی تو تخیلش این طوری ارضا بشه ، که تخیل کنه ببینه مثلن توی فلان زمینه (که توی واقعیت ، کم اورده ، و این کم اوردن هم اصلن ربطی به اون نداره ، و اصلن شایده اون زمینه ای که تخیل میکنه هیچ ربطی به تواناییای او نداشته باشه ) تخیل کنه ببینه توی این زمینه مثلن روی فلانی رو کم کرد یا بهتر بود یا خودش رو ثابت کرد ، هیمنطور توی این مواقع بدست اوردن جلب نظر بقیه با ترس همراه میشه ، ترس از طرد شدن ، که دوباره ممکنه همون احساس بی ارزشی و یاس رو براش به دنبال داشته باشه .
.......................................
همونطور که گفتم ما برای موفقیت هامون باید بینیم از 100 خودمون چندیم ، ولی متاسفانه یه کمبود هایی رو اشتباه توی مقایسه و برتری جویی و کمالطلبیمون نسبت به بقیه و دیگران پیدا کردیم ، و سعی کردیم این کمبود رو بر طرف کنیم ،

در صورتی که اصلن کمبود نبود ، تفاوت بود .

تفاوت هم هیچ وقت معنی بهتر بودن ، بزرگ تر بودن ، بیشتر بودن یا کمتر بودن رو نمیده ، تفاوت یعنی این دو تا رو اثلن نمیتونی مقایسه کنی ،

مثل این که من بخوام بگمیه کیلو پنیر از یه کیلو شکر بهتره !

حتی برای کسایی که توی شرایط نسبتا شبیه به هم هستن ، مثلن تویه رشته ، با یه ضریب هوشی ، مثلن شباهت های دیگه ، اما هیچ وقت شرایط این ها با هم یکی نیست و بلخره یه تفاوت های دارن ،

و اگه تو به هدفت نرسیدی و فلانی رسید ، عاقلانه نیست بخوای فاصله ها رو مقایسه کنی ، بلکه خودت و عملکردت رو نسبت به خودت مقایسه کن ، و ببین چه فاکتور هایی رو اون استفاده کرد که تو استفاده نمیکردی ، یا اصلن اون فاکتور ها برای تو مناسبن یا نه

خدا هم همین انتظار رو از تو داره ، شانس رسیدن به کمال و رسیدن مثلن به پاداش های برگی که در قبال انجام وظیفه خدا به افراد میده ، بین مهندس و یه رفتگر مساویه ،

اون رفته گر هم اگه توی کارش خوب باشه و وظایفش رو مفید و خلاقانه و با نیت خوب انجام بده این شانس رو داره که حتی دنیا رو عوض کنه !

حتی شاید بهتر از یه رهبر یه کشور که انقدر معروفه ،

برای اینکه اگه به کمالی که خدا براش میخواسته برسه ، اون وقت از نظر خدا انسان کامله ! و حتی وجودش برای کل هستی ، نه تنها لازم ، بلکه ضروری میشه !

به این چیز ها فکر کنیم

به نظر من ما برای دنیا رو عوض کردن لازم نیست اونچنان آپلو هوا کنیم ، شروع کنیم خودمون رو بسازیم و با خودمون مسابقه بدیم و برسیم به اون چیزی که خدا برای ما ، "قدر" کرده ، یعنی اندازه گرفته ، و این اندازه کوچیک و بزرو گ و قابل مقایسه با بقیه نیست ، بلکه اگه ما با تدبیر و انجام وظایفمون و 100 بودن از 100 خودمون "قدر" خودمون رو به "قدر" ی که خدا برامون در نظر گرفته برسونیم ، یه بهترین و بالاترین مکانی رسیدیم که خدا برای ما خواسته بود ، و خدا جز بهترین ها برای ما نمی خواد ،
4fvfcja

این مقدمه ها واقعا لازم بود ، البته خیلی ریشه ای بود

بعد من یه مثال هایی در باره ی بعضی از ترس ها و غرور ها توی روابط اجتماعیمون میارم و مثال میزنم که چطوری مانع عملکرد خوب ما میشه ..

و چند تا از مشکلاتی که خودم داشتم و حل شد و یه سری که داره حل میشه .. و نیاز به همفکری با شما هم هست .
#28
(1388 مرداد 4، 2:23)مجتبی نوشته است: گاهی احساس آسیب نا پذیری و این که هیچ کس نمتواند او را ناراحت کند دارد و این غرور باعث میشود که به شدت ناراحتی خود را حس نکند ، و این مانع بزرگی است برای خود شناسی ، زیرا آن ناراحتی در وجودش باقی می ماند و بعد به شکل مختلف در خود شخص اخلال ایجاد میکند .

گاهی این غرور ها بسیار غیر طبیعی و فقط رای خود شخص ارزشمند است ، مثلا غرور به این که از کسی تقاضا و در خواستی نکند ! یا این که باید سخاوتمند باشد و به فکر منافع شخصی نباشد .

همین که شخص عصبی اصول اخلاقی را شناخت و خوب و بد را تشخیص داد فکر مکیند که واجد همه ی آن صفات خوب است.

گاهی ضربه هایی به غرور های ما وارد میشود و ناراحت و آزرده میشویم ولی به علت وجود بعضی از غرورهای دیگر ، این آزردگی و ناراحتی را در خود پنهان میکنیم ، مثلا غرور به تحمل پذیر بودن و یا بردبار بودن یا ازهیچ مسئله یی ناراحت نشدن یا غرور به منطقی و با انصاف بودن .

در بسیاری از مواقع دچار تشویش ، اضطراب استرس ، ترس است ، اغلب فکر میکند که از احساس مسخره شدن ، رسوایی به بار آوردن و یا بخاطر احتمال شکست خوردن است ، در حالی که فقط می ترسد که مبادا غرورهایش جریحه دار شوند ، و از مقام خود ایده آلی پایین بیفتد . مثلا ترس از جواب رد شنیدن و ترس از این که از مقام خود ایدآیش پایین بیفتد .

برای جلوگیری از شکسته شدن غرور ها و گرفتاری در سرزنش و خودتخریبی و خشم واسترس ، می کوشد از موقعیت هایی که احتمال دارد غرور هایش شکسته شوند اجتناب کند (تیپ عزلت طلب ) ، یا برای اعاده ی غرور خود انتقام بگیرد و تلافی کند (تیپ برتری طلب )

گاهی فرد از ترس اینکه غرورهایش شکسته شود و با شکست مواجه شود از برخی از امور بی علاقه میشود (و این بسیار نا خود آگاه انجام میگیرد ) و سلب علاقه میکند ، معمولا دست به کار هایی میزند که احتمال موفقیتش بیشتر است، و اگر بداند در انجام کاری ممکن است از عهد ه اش بر نیاید ، اتوماتیک دچار بی علاقگی میشود

خیلی از کار های عادی ما هم ، بر اثر حفظ غرور های ما و اعاده و جبران آنهاست ، مثلا اگر در اثر شکسته شدن یک غرورمان به کسی توهین کردیم ، همان لحظه غرور خوب و مهربان بودن ما جریحه دار میشود ، پس سعی میکنیم ان را انکار کنیم ، یا خود به خود فراموشش میکنیم ، یا میگوییم منظورمان از ان حرف چیز دیگری بود ، و خلاصه خود را بی تقصیر قلمداد میکنیم .

گاهی اگر شخص غرورش جریحه دار شود آن واقعه یا بخشی از آن را حذف و یا تغییر میدهد و طوری تغییر میدهد که نتیجه اش ترمیم غرور هایش است ،
اگر کسی از او کمکی بخواهد ، و او مکک نکند ، گرفتاری و مشغله را بهانه میکند ، مثلا میگوید کارهای زیاد تر و بیشتری دارم و نمی رسم ، (در صورتی که واقعا چون تنبل است و میل به کمک ندارد کمک نمیکند ) چون در خود ایده آلیش انسانی است خدمت کننده و کامل! پس این بهانه پوشش و توجیه ی است که مبادا در اثر کمک نکردن این غرور بشکند


گاهی هر توهینی که به وی میشود آن را به مسخرگی و بیگاری میگیرد در حالی واقعا از عمق نهاد خودش از این که مضحکه شود سخت آزرده میشود

، گاهی اجتناب و سلب علاقه برای جلوگیری از شکست و سقوط خود ایده آلی را بهترین تاکتیک میداند ، و کم کم کند و خسته میشود و آرزوهایش را گاهی خیلی محدود مکیند (عزلت طلب ) و بسیار بی انگیزه میشود ، در همین هنگام در کارهایی که میبیند حتما موفق میشود دست به فعالیت و تلاش بیشتری میزند ، گاهی در بسیاری از کارها کند و عقب افتاده است ولی همزمان در معاشرت و تفریح و بازی ماهر و فعال است

عزلت طلب این استدلال را دارد که اگر کوشش نکنم بهتر است تا کوشش کنم و موفق نشوم زیرا در این صورت غرور به توانا بودنش جریحه دار میشود ولی در منطق سازیش اینگونه قانع میشود که هر کاری را که بخواهد و اراده کند میتواند ان را انجام دهد

در حقیقت غرور عصبی و احساس خفت دو روی یک سکه اند و مدت زمانی که شخص پس از شکستن غرور احساس بی ارزشی و تحقیر و خفت و خود تخریبی دارد بیشتر از وقتی است که احساس غرور میکند .
#29
بچه ها دستتون درد نکنه از این همه مطلب اما شما رو خدا یک کمی خلاصه تر کنید که بشه خوند.من که سرم گیج رفت
تنها بنايي که هر چه بيشتر بلرزد محکمتر مي شود، دل آدمي است.
#30
4fvfcja

من چند تا کتاب و 4 سال تجربه عملی خودم که برام نتیجه ی مثبت داشت و توش موفق بودم رو توی این سه تا پست خلاصه کردم

از این خلاصه تر نمیشد .

تا بازم مثال میخوام بزنم 4fvfcja


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان