امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اگه می خوای اجتماعی بشی بیا اینجا

#61
میدونم سوالم در رابطه با تاپیک نیست... ولی تاپیک مناسبی در این مورد نبود 4fvfcja
پس در نتیجه باز اومدم اینجا مشکلات اساسی زندگیم رو حل کنم! Khansariha (56)

چطور میتونم یه نفر رو فرآموش کنم؟؟
یعنی دیگه شبا خوابش رو نبینم...
اسمش رو که میشنوم سرم داغ نکنه قلبم تند تند نزنه...
وقت و بی وقت بهش فکر نکنم...
ازش اسطوره نسازم...
دلم بیخود واسش تنگ نشه...
خلاصه عاشقش نباشم!

احتمالا فکر میکنین من از اون عاشقام که حرف حساب تو کتم نمی ره
ولی میره!
فقط یه ذره الان حس میکنم سختمه کنار بیام با این وضعم!

اگه میگین زمان میخواد... خب میشه بگید چقد؟! حالا حدودش رو بگید!
خب من الان بیشتر از شیش ماه ندیدمش، بیشتر از نه ماه باهاش حرف نزدم، مدتیه خبر ازش ندارم!
ولی ترجیجا یه دو سه تا راه کار پیش پام بزراید در بیام از این وضع... نگید خودش درست میشه... صبر کن...

الان نمی تونم حتی با دوستام در مورد این قضیه حرف بزنم
چون سریع بر می گردن میگن تو هنوز بهش فکر میکنی؟! ولش کن! بیخیالش شو!
آخیش! حالا راحتترم! حداقل به یکی گفتم...

نکته:
(مخصوصا خدمت آقا مجتبی عزیز!)
ببخشید اگه دیر میام و دیر جواب میدم چون من به خاطر درس خوندن جهت موفقیت در کنکور ارشدم کم می تونم بیام!
اما نوشته هاتون رو خوب می خونم!!! جدی!4fvfcja
مثلا نتیجه گیری نهایی من از اون بحث قبلی این بود : عاشق شدن اصلاً کار عاقلانه ای نیست!
به قول شاعر: خردمندی نبود شیدا شدن!
حالا کدوم یکیش (عاشق شدن/عاقل موندن) درسته دیگه جای بحث داره...4fvfcja
مسئله این نیست که چقدر می‌تونی مشت بزنی؛
مسئله اینکه چقدر می‌تونی مشت بخوری و باز ادامه بدی.
چقدر زمین بخوری و باز پاشی وایسی.
آدم اینجوری برنده میشه!
 

[تصویر:  05_blue.png]
#62
آرشام اگه اشتباه نکنم این موضوع باید قسمت دوم همون بحثی باشه که قبلا کرده بودی! به هر حال تقدیر اینطور رقم خورده که میخوای این عشق رو فراموش کنی فراموش کردن یه عشق پاک خیلی سخته که حالا هر چقدر هم این عشق بیشتر باشه به نسبت دور کردن اون از ذهنت هم مشکل تر میشه
اگه تو بیشتر از 6 ماهه ندیدیش من دقیقا 551 روزه که ندیدمش ، یادمه 3 ماه بعد از آخرین باری که دیدمش واقعا داغون بودم اصلا از اون حالت شوخ و شادی که داشتم خبری نبود روزها کم کم گذشت و درگیر یه مشکل جدی شدم (حدود یه ماه) کنکور هم داشتم اون رو هم نمیدیدم ، کم کم داشت از ذهنم دور میشد ، من مثه تو خوابش رو میدیدم ( که کاش واقعی بود...) ، ازش اسطوره و الگو ساخته بودم که اگه خطایی ازش سر زد دیگه به هیچ دختری نمی تونستم اعتماد کنم اما...
آن که از دیده رود از دل رود ، وقتی نمی دیدمش راحت تر می تونستم با نبودش کنار بیام کمتر بهش فکر می کردم هرچند تا چند ماه پیش دچار یه حس خیانت شده بودم بهش که نامردیه که تلاش کنم از فکرش در بیام
اما یه مورد هست...
من هنوز از اون اطلاعات کاملا دقیقی ندارم که واقعا دختری با تمام معیارهای من هست یا نه ، آیا واقعا فراموش کردنش به معنای ترک ابدی اون دختره یا نه اگه روزی زمونه باز مارو کنار هم قرار داد احتمال رابطه مجدد هست
آیا اصلا این انتخاب درست بوده؟آیا این همه رنجی که از فراق یار می کشیم لایق اون دختر هست؟
جواب تمامی سوالات بالا می تونه به فراموش کردن اون دختر بهت کمک کنه...باید طرز نگرشی که داری رو تغییر بدی
پس نتیجه گیری تمام بحث این شد که :
1.زمان به فراموش کردن خیلی کمک می کنه (میزانش واسه هر عشق و فرد متفاوته ، زمان دقیقی رو نمی تونم بگم)
2.مشغول کردن خودت و درگیر کردن خودت به مسائل مختلف باعث میشه که وقتی برای فکر کردن به اون باقی نمونه
3.طرح سوالات کلیدی در مورد رابطه ای که میخواستی داشته باشی و ... (به این موضوع کاملا عاقلانه نه عاشقانه! نگاه کن)

راه حل هایی بود که واسه ی خودم جواب داده...درست یا غلط بودنش...؟!!!

GoOd LuCk 535353
!...Nobody's perfect
#63
سلام
دوستای عزیز ، چون من دیر به دیر به کانون و این تالار سر میزنم (به علت کار) میشه اگه کمکی در رابطه با اجتماعی شدن میتونید به من بکنید به من پیام خصوصی بدید cheshmak
#64
(1389 آذر 6، 11:10)ParShaN نوشته است: آرشام اگه اشتباه نکنم این موضوع باید قسمت دوم همون بحثی باشه که قبلا کرده بودی!
....
1.زمان به فراموش کردن خیلی کمک می کنه (میزانش واسه هر عشق و فرد متفاوته ، زمان دقیقی رو نمی تونم بگم)
2.مشغول کردن خودت و درگیر کردن خودت به مسائل مختلف باعث میشه که وقتی برای فکر کردن به اون باقی نمونه
3.طرح سوالات کلیدی در مورد رابطه ای که میخواستی داشته باشی و ... (به این موضوع کاملا عاقلانه نه عاشقانه! نگاه کن)


اوه! من چرا اینا رو دیروز ندیدم!!!
آره درست حدس زدی آقا پرشان عزیز...

ممنونم از راه حلات به نظرم نه تنها خوب می تونی موقعیتم رو درک کنی به مراتب از من پر تجربه تری تو این موضوع و به مشکلاتش آشنا تر...

خب گرچه من این راه حل هایی که گفتی رو تقریبا می دونستم اما جالبه که به شکل راه حل بهشون فکر نکردم! 4fvfcja مثلا این مورد سوم به نظرم فکر خوبیه!

منم نسبت به روزای اولم خیلی بهترم!
الان یادم میاد یکی-دو هفته ی اول رو اصلا صورتم رو اصلاح نکردم 4fvfcja
یا مثلا نماز می خوندم اصلا نمی فهمیدم چند رکعت شد یا حتی کدوم یکی رو خوندم!
از اون موقع تا الان خیلی اوضاعم بهتره! varzesh

اما یه جور مشکلهای متفاوتی دارم که فکر کنم راه حل سومت بدردش بخوره...
مثلا اینکه گفتم ازش اسطوره میسازم!
دست خود آدم نیست... اونطور که گفتی احتمالا میتونی منظورم رو بفهمی
مثلا اگر بخوام به فرض به دختر دیگه ای فکر کنم همشون با اون مقایسه میشن:
اون اهل کتاب و آشنا به مطالعه بود این نیست...
اون اهل ورزش و پر انرژی بود این نیست....
اون...
نه اینکه الان مستقیما در مورد خاصی به ازدواج فکر کنم اما فکر کنم منظورم رو بفهمی 4fvfcja

یه جور دیگه ش هم اینه که اگه دوباره یه جوری حرفش پیش بیاد یا خاطره‌ش باز دوباره...
4fvfcja نمی دونم انگار می ترسم که یه روز هنوز خاطراتش تو مغزم اونجوری باشه که نباید باشه...
به قول یه دونه از این سریالای عشقولانه 4fvfcja می ترسم وقتی که کتاب شازده کوچولو رو دست بچه هام می بینم به جای اینکه منو یاد مادر بچه هام بندازه یاد یکی دیگه بیوفتم... واسه منم همین مورد دقیقاً!

نمی دونم ولی شاید تا اینجا که زمان بهترش کرده از این به بعد هم کاملا این مشکلات اونطور که بهتره حل بشه... انشالله!4fvfcja

باز ممنون و سپاسگذار! مخصوصا که درکم کردی و همدردمی!317
مسئله این نیست که چقدر می‌تونی مشت بزنی؛
مسئله اینکه چقدر می‌تونی مشت بخوری و باز ادامه بدی.
چقدر زمین بخوری و باز پاشی وایسی.
آدم اینجوری برنده میشه!
 

[تصویر:  05_blue.png]
#65
baris manco عزیز من هم ممکمه یکی از دلالیش همین تنهایی باشد و سعی کن که از تنهایی بیرون بیایی .
به امید این که هیشکی تنها نباشه.
و در ضمن من همون mkmsh136 هستم که نام کاربریم را تغییر دادم .
مجتبی عزیز من هم میدونم اینها فقط بهانه سازی ذهنی منفی هست ولی چون نمیدونم از کجا شروع کنم ممکنه این طور شده باشه !
#66
سلام
میخواستم ببینم یکی که همین مشکل (روابط اجتماعی) را داشته باشد و برطرفش کرده ، میخواستم یک توضیح کامل ، حداقل از شروع کردنش بنویسه !
به امید پاکی همه ی دوستان
#67
سلام دوستان.
کلا در زندگی انسان هیچوقت نباید تاثیر زمان رو فراموش کنیم
اگه ما تا حالا تو محیطی بزرگ شدیم که این شخصیت رو پیدا کردیم و حالا می خوایم تغییرش بدیم باید بدانیم که یک دفعه نمی شود.
بعدش برای رفع یک مشکل مهمترین قسمت شناخت همه جانبه ی اون مشکل است.یعنی ببینیم که ایا این مورد که ما فکر می کنیم اصلا مشکل است؟(یعنی آیا قرار است که همه ی انسان ها از روابط عمومی خیلی بالایی برخوردار باشند؟)
بعد اگر مشکل است، ببینیم که ما تا چه حد گرفتار اون هستیم؟
و تاثیر اون رو بر جنبه های مختلف زندگی مون بررسی کنیم.
و نظر جامعه مون و افراد دوروبرمون ومکتب فکریمون رو در اون مورد بدونیم.
بعد از این که مشکل رو خوب شناسایی کردیم نوبت به درمان می رسه.
در مسایل انسانی شاید مهمترین مورد برای درمان، مخالف اون چیزی که هستی عمل کردنه.مثلا اگر ما از حسودی رنج می بریم برای درمان آن بهترین راه این است که سعی کنیم در بدست آوردن ان چیزی که حسودیمان می شود به فردی که حسودی می کنیم کمک کنیم.
یا در مورد روابط عمومی اگر از برقراری ارتباط با دیگران ترس و دلهره داریم بهترین راه شکستن آن است.
ممکن است در چند مورد اول فقط موفق نشویم اما مطمینا بعد از آن راه می افتیم و با مرور زمان همه چیز درست خواهد شد و ما می توانیم آنطور که می خواهیم خودمان را از نو بسازیم.
به امید موفقیت همه ی دوستان در همه ی زمینه ها
سلام دوستان عزیزم.
مدتی که باهاتون آشنا شدم و در خدمتتون بودم خیلی ازتون استفاده کردم. بهم کمک کردید.عوضش من براتون کاری نکردم. شایدهم دل بعضی هاتون رو شکستم و با حرفهای گنده تر از دهنم ناراحتتون کردم. الان از ته ته دلم پشیمونم و امیدوارم عذرمو بپذیرید و شمام از ته ته دل حلالم کنید. ازین به بعد دیگه نمی تونم بیام. دیگه هیچوقت نمیام. مواظب خودتون و همدیگه باشید.خواهر برادرای خوب همدیگه باشید. هدفتون یادتون نره. دعا می کنم که همه مون بتونیم انسانانه زندگی کنیم. شمام دعا کنید و عملا زندگیتون رو هم دراین جهت اداره کنید. به امید خدا.
فراموشتون نمی کنم و دوستتون دارم، تک تکتون رو. دعام کنید.
خدانگهدار همه و در پناه رحمت او
#68
سلام
من هم موافقم ولی توضیحات بیشتر (مثلا برای حسادت راه کار دادی ولی برای روابط اجتماعی نگفتی !؟)
Sad 
#69
سلام
من جديدن خيلي افسرده شدم حوصله ي هيچي رو ندارم حتي خودمو... نميدونم چي كار كنم
خيلي هم گريه ميكنمTears1744337bve7cd1t81
خوشبختي توپي است كه وقتي مي غلتدبه دنبالش مي دويم و وقتي متوقف ميماندبه ان لگد ميزنيم
شاتو بريان
#70
(1389 دي 10، 17:06)bi setare نوشته است: سلام
من جديدن خيلي افسرده شدم حوصله ي هيچي رو ندارم حتي خودمو... نميدونم چي كار كنم
خيلي هم گريه ميكنمTears1744337bve7cd1t81

یه نگاه به اینجا بنداز
http://www.ktark.com/thread-656-post-643...l#pid64355

البته این تاپیک یه مقدار جدی شده و از حالت خودمونی خارج شده. اما اونجا میتونی این بحث رو باز کنی. مطمئنم که بچه های دیگه نظرهای خوبی میدن.
با خدا، تا خدا

ترک من
#71
من شدیدا خجالتی هستم.اما هیشکی نمیدونه.خانواده صد درصد مقصره.:smiley-yell:
تو را من چشم در راهم
#72
4fvfcja

چطور کسی نمیدونه خجالتی هستی ؟

یه افکار و خیالاتی ضمن برخورد با دیگران و قبلش با بقیه داری ، این خیالات و افکار ترس رو ایجاد میکنه و این ترس باعث خجالتی شدنت میشه

ریشه این خیالات خیلی چیز ها میتونن باشن

مثلن این که تو همیشه خودت رو از دید بقیه ببینی و همه هدف و اعمالت در نهایت که بررسی و ریشه یابی کنی ببینی بخاطر خود مطرحی و نشون دادن و جلوه خودت پیش بقیه است. که این ناشی از بعضی نواقص و افت ها توی رشد شخصی بوده

یا مثلن این که انتظارات و توقعات غیر منطقی از خودت و بقیه داری

.........................................

ته اش اینه که اگه طرف بزرگه تو هم بزرگ شو !!!

دنبال اخلاص و توحید باش
مطرح کردن خودت فقط برای خدا
اول کار این طوری برو
مسلط که شدی روابطتت رو بیشتر کن
دیگه ترس و همچین خیالاتی نداری


..................................
4fvfcja



.....................................

دوم ناشی میشه از کمال طلبی و این که بترسی نقص تو اون وسط آشکار بشه ، توی برخورد و رابطه ........
هر چی انتظارت و خیالاتت از شخصیت نقص ناپیذیر و کاملت بیشتر باشه ، بیشتر میترسی

پس اول و اقع بین شو یکم ، دوم این که از اشتباه کردن نترس
سو م این که مثل دوچرخه سواری توی روابط اجتماعی هر چی بیشتر پیش بری با تجربه اشتباهاتت کم میشه

روابط انواع مختلف دارن که توی هر زمینه ای باید برای خودش تمرین کنی

ربطه با جنس مخالف ،
ایجاد رابطه با فامیل
و بهتر کردن رابطه با مدیر های شرکت های بزرگ
برقراری رابطه توی سخنرانی

هرکودوم جدا تمرین میخواد

وقتی یه مدت برای مثال میری توی چند تا شرکت بزرگ و با مدیر های اونها حرف میزنی ، ممکنه دفعات ابتدایی بار ها و بار ها اشتباه کنی و لی بعدش دیگه خبره میشه

این انتظار غلطه که از همون اول بخوای یکدفعه انتظار صحبت بی نقص و بی من من و یا بی اشتباه توی رابطه داشته باشی
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#73
من دیوانه هستم



حالا چاره چیه ؟؟؟ شوخی هم ندارم ، واقعاً میگم من در خطی بین جنون و عقل هستم حالا چاره چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
#74
اما خانوادم خیلی مقصره.چون همش منو تحقیر کردن.جلو فامیل.جلو برادر کوچیکتر.تبعیض خیلی زجر آوره.خیلی.من رشتم حقوقه.اگه خجالتم رفع نشه آیندم می پاشه.Kool
تو را من چشم در راهم
#75
(1389 اسفند 16، 20:52)amirsalehi24 نوشته است: اما خانوادم خیلی مقصره.چون همش منو تحقیر کردن.جلو فامیل.جلو برادر کوچیکتر.تبعیض خیلی زجر آوره.خیلی.من رشتم حقوقه.اگه خجالتم رفع نشه آیندم می پاشه.Kool
امیر جان ، اگه به تصوری که دیگران ازت دارن وابسته نباشی هیچکس نمی تونه تحقیرت کنه. و این رو هم دقت کن که گاهی اوقات این رفتار خانواده از روی خیر خواهیه ، می تونی ازش برای کاملتر شدن استفاده کنی.


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان