عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بده بستان تجربیــات خواستگارــــی

#61
اصلا شاید به خاطر روابط زیاد
دچار مشکلی شده باشه
خیلی بیماری های جنسی رو بعد از مدت ها میشه تشخیص داد نه بلافاصله
اینو دیگه باید گفت
رویایی رو ببین که میخوای
جایی برو که دوست داری
چیزی باش که میخوای باشی
چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی

[تصویر:  nasimhayat.png]
#62
سلام من به یه مشکلی خوردم
کمک
البته خیلی قبالا هم پست گذاشتم...
 ر. دوست داشتم که اسمش فرهاد بود و...
 از فرهاد مدت ها بی خبر بودم تا تابستان 92 ..
نمشه گفت دوست بودیم ...;
کلا توی 1.5سال 4بار همو دیدیمiکه 1سالاول  گذشت یکبار با هم رفتیم بیرون و ما بقی تلفنی بود بیشتر هم من ..من دوستش داشتم ..از بچگی ... بچه بودیم همسایه بودیم  که اونا از این محل رفتن...ولی من دوستش داشتم ..
تقریبا هم سن ایم ...
تا این که توی این 6 ماه
خیلی بهتر شدیم ..توی 6 ماه هم رو  دیدیم 2 بار  دیگه ..
حالا این وسط یکی از همسایه ها میخواد بیاد خواستگاری من
که مامان هامون و خانواده هامون با هم دوستن
خیلی پسر خوبیه شرایط مون هم به هم می خوره از نظر فرهنگی مالی خانوادگی
تازه پسره هم دوست فرهاد هست ...
من این هته که به فرهاد گفتم این جوری شده نه گفت صبر کن یعنی گفت ولی
 خیلی ...محکم نگفت جا خورد اول ...گفت واست زوده و..
این ها دارن جمعه میان من گیجم...
فرهاد رو دوست دارم ..
ولی می ترسم صبر کنم ولی هیچ نتیجه ای نگیره ...
فرهاد گفت من الان شرایط ازدواج ندارم نه درسم تموم شده نه کار نه سربازی
سر کار میره کار موقت دانشجوی ترم 3
یه جوری حرف زد نفهمیدم میخواد صبر کنم یا نه ..
به مامانم هم گفتم همه چیو .. مامانم گفت کاش زودتر میگفتی به اینا نمی گفتیم بیان تا بتونی با این قضیه کنار بیای ...

,


در بدترین روزها امیدوار باش، که همیشه زیباترین باران از سیاه ترین ابر می بارد .
 سپاس شده توسط
#63
سوزان اجازه بده همسایتون بیان خواستگاری

بشین فکراتو خوب بکن

از رو عقلت تصمیم بگیر نه دلت

شرایطت رو خودت بهتر می دونی

شاید الان فرهاد باشه تموم زندگیت

ولی این فرهاد حاضره واسه از دست ندادنت چه کاری بکنه؟

همسایتون بیان خواستگاری خیلی بهتره

یا علی
#64
بنده اون چیزی که به ذهنم میرسه رو میگم ولی
به نظرم برای این طور مسئله ی مهمی بهترین کسی که می تونه کمکتون کنه
مادرتون هست,
همون طور که گفتن بهتر بود یه مدت بگذره تا بتونین با این قضیه کنار بیایید.
یعنی بستگی به حال خودتون داره فرضاً اگر الان همسایتون بیان خواستگاری و شرایط مثبت پیش بره
آیا می تونین رابطه ی قبلی رو کامل قطع کنید و رابطه ی جدیدی رو شروع کنین؟
اگر مسئله ی قبلیتون اونقدرا هم جدی نبوده و فقط در حد چند بار دیدن همدیگه بوده,جای نگرانی نیست.

در کل اون چیزی که واقعیه از اون چیزی که در ذهن انسان هست خیلی قابل اعتماد تره.

با مادرتون بیش تر صحبت کنین در این زمینه.

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
#65
همه حرفا رو گلبرگ و شازده زدند
من فقط میگم بهتون که عاقلانه به مسئله نگاه کنید و به عشقای زودگذر توجه نکنید.
دوراندیشی کنید و به آینده نظرکنید ببنید با این علاقه که تقریبا یکطرفه داره پیش میره تا کجای زندگی واقعی و تو مشکلات دووم میاره
من خودم هم از بچگی به یه بنده خدایی علاقه داشتم و تو یه سنی که فک کنم حدودای سن شماست فکر میکردم عاشقشم....
ولی بعد که یه کم ازون شور اون سن گذشتم و دیدم باز شد فهمیدم چقدر بچگانه فکر میکردم.
در آخر اینکه با مادرتون حتما مشورت کنید...
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
#66
سلام سوزان خانم

فقط به این سوال پیش خودت جواب بده

3 تا خصلت که شما در اون پسری که دوستش دارین رو بگین و اون 3  خصلتی که واقعآ برای شما ثابت شده.

و یه چیزه دیگه
وقتی ما هنوز استقلال از خانواده پیدا نکردیم و با مشکلات زندگی مستقل روبرو نشدیم عاشق شدنامون و دوست داشتنامون خیلی زیاد رویایی است.
من نمیگم بدون احساس باش ولی فکر کن وشرایط مستقل شدن و قبول مسئولیت رو هم بسنج.

به نظرم بهتر مشکلت رو با یه مشاور ازدواج در میون بزاری

امیدوارم تصمیم درستی رو بگیری.
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

#67
سلام ابجی میخام یه داستانی بنویسم که واقعیه شاید کمکتون بکنه انشالله
توی دانشگاه ما دو تا گلپسر باهم همخونه بودن
یکی از پسرا که اسمش نون بود با یکی از هم کلاسی هاش  که اسمش طا بود با هم در ارتباط بودند.یه چند سالی باهم در ارتباط بودند.البته این رو هم بگما فقط ارتباط کلامی داشتند.خلاصه علاقه شدیدی بین این دو پیش اومده بود.جوری که از هم که ناراحت میشدن وضع و اوضاع روحیشون از وقتی که ما از اون گناه لعنتی شکست میخوردیم بدتر میشد.نون پسر فعال دانشجویی بود که همه دانشگاه اعم از پسر و دختر اون رو میشناختند.خیلی فعال بود ولی از لحاظ درسی نمره کم می اورد اما طا هم درسخون بود هم فعال دانشگاه. نون شرایط ازدواج رو از لحاظ خانوادش نداشت.مثل سربازیش مونده.درسش تموم نشده.کار نداره.
برا خونواده طا هم یکی از شرطاشون این بود که باید دخترمون توی شهر خودمون زندگی کنه و...
وخیلی چیزای دیگه که بماند
نون به طا میگفت میخام بیام خواستگاری اما طا چندین بار بنا برخیلی از دلایل جواب رد میداد تا موقعی که طا یه گزینه به نام لام به نون معرفی کرد.(قبل از گزینه هم یه خانمی از نون خوشش اومده بود و به اون پیشنهاد ازدواج داده بود که نون بنا به ذلایلی جواب منفی داده بودکه بعدشم عذای وجدان گرفته بود که شاید اشتباه کرده باشم).حالا نون مونده بود سه گزینه.
از طرفی اون همخونه ای  نون که نامش رام بود یه چندوقتی لام رو زیر نظر گرفته بود البته فقط به قصد ازدواج که به هیچکس حتی به نون هم نگفته بود.رام نه سربازی رفته بود نه دانشگاش تموم شده بود نه کار داشت ولی ادم باعرضه و جسوری بود.خلاصه رام اصلا با لام ارتباط نداشت.از قضا روزی خانوادش رو راضی کرد و خواهرش رو اورد دانشگاه که با لام صحبت کنن اونم توی مسجد دانشگاه.
خلاصه رام و لام بعد از دوماه بدون اینکه کسی از توی دانشگاشون بفهمه  با توکل به خدا عقد کردند اومدن داشگاه.
القصه این همه داستان رو گفتم که برسم به اینجا که توی این دوماه نون میدونست که رام داره میره خواستگاری یه حدسایی هم زده بود که گزینه مورد نظر رام،لامه.نون برگشت به رام یه دفعه ای گفت که لام یکی از گزینه های اونه.یعنی نون،لام رو زیر نظر هم داره.حالا رام یه بار خواستگاری لام رفته بود وقتی این رو شنید چه حالی بهش دست داد.اینم بگم که لام از نیت نون خبر نداشت.رام مونده بود چیکار کنه.باید چیکار میکرد.سختترین و مهمترین تصمیم عمرش بود.رام ادم مومن ومعتقدی بود.رفت پیش یه حاج اقایی که قبولش داشت برای ادامه روند ازدواجش با لام  استخاره زد که عالی دراومد.رامم با توکل بخدا رفت خواستگاری و بعد از دو ماه عقد کردند و بعد از دوسال هم عروسی کردند و الانم یه بچه توی راه دارن
ابجی انشالله که تونسته باشم کمکت کرده باشم.
من عاشق محمدم
یا ایها الرسول فدای روی ماه تو.......گشتم خجل ز تهمت اغیار تو
تو بر کافران حریصٌ ما عنتّمی..........ما کانونیا جملگی فدای تو
السلام علیک یا رحمت للعالمین یاابانا استغفرلنا
#68
ببخشید ولی من قاطی کردم...
آخرش نون و طا چی شدن؟
اصلا وسطش قاطی کردم کی پسره کی دختر14chsmu1
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
#69
(1393 دي 30، 23:17)هیچکس هستم نوشته است: ببخشید ولی من قاطی کردم...
آخرش نون و طا چی شدن؟
اصلا وسطش قاطی کردم کی پسره کی دختر14chsmu1
سلام ببخشید دوستان میدونم اخه خودمم wacko2
دوستان این یه داستان رئالیستی و واقعیه نه یه داستان رمانتیک تخیلی مثل عشقهای تلویزیونی5353
نون و رام پسرن
لام و طا دختر
نکته اصلی که میخواستم بگم چگونگی ازدواج رام و لام بود تا شاید کمکی کرده باشمcheshmak
اما چون دوستان مشتاقند اینجوری :17: وشایدم اینجوری 53258zu2qvp1d9vبقیه داستان (مثل فوتبالیستا که یادتون هست)را در قسمت اینده براتون میگم44fvfcja البته میدونم بعضیاهم بهم میگن بی مزه اینجوری Vamonde
من عاشق محمدم
یا ایها الرسول فدای روی ماه تو.......گشتم خجل ز تهمت اغیار تو
تو بر کافران حریصٌ ما عنتّمی..........ما کانونیا جملگی فدای تو
السلام علیک یا رحمت للعالمین یاابانا استغفرلنا
#70
از نظرات همتون ممنون بچه ها
تو رو خدا واسم دعا کنید


در بدترین روزها امیدوار باش، که همیشه زیباترین باران از سیاه ترین ابر می بارد .
#71
سوزان جان


حواست به دلت باشه

[تصویر:  nasimhayat.png]
#72
سلام

اقا برای کسی که اولین باره میخواد بره جلو حالا چه الان چه یک سال دیگه 

بلاخره باید یک سری امادگی های اولیه داشته باشه تا بدونه کی براش خوبه یا بده

این وسط از هرکی میپرسی هرکی ی چی میگه جوری که ادم واقعا گیج میشه

یکی میاد مثلا دکتر فرهنگ رو سخن رانی ازدواج موفقش رو معرفی میکنه که 8 جلسه 3 ساعته اس با کلی نکات فشرده که بخوای اجراش کنی عملا امکانش خیلی سخته

یکی میاد مثلا یک سخن رانی دیگه معرفی میکنه

یکی میاد میگه فلان مشاوره توی شهر به من خیلی کمک کرد میری پیش اون اون اصلا این سخن ران های با رو قبول نداره

واقعا ادم گیج میشه

برای داشتن یک ازدوای که همه جوانبش در نظر گرفته شده باشه باید طبق چه الگویی جلو رفت؟
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
#73
سلام

دو تا نکته مهمه ک بدونیم..

1- هیچ وقت تضمین صد در صدی نمیشه از هیچ کاری داشت و ازدواج هم یکی از اونهاست..
پس واقع بین باشین و دنبال صد نباشین..

2- مهمترین رکن برای رسیدن ب بهترین شناخت از طرف مقابل ، شناخت خود فرد هست..
هر چی شما خودتون رو کامل تر دقیق تر و منصف تر بشناسین میتونین نیازها و اولویت هاتونو دقیق بچینین و طبق همونها بررسی های لازم رو بکنین..1


ان شاء الله خوشبخت باشین..
در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
#74
باید طبق الگوی عشق جلو رفت...
53 53

واقعا عشق درمان تمام دردهاست
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
#75
سلام برادر،
اگه لیست سوال و سامان بندی مطالب و ای ینا رو خواستی، بگو، پروفایل و اینا صحبت کنیم.

اما یه حرف کلی که دارم اینه که:

به نظرم سهم زیادی از زندگی ساختنیه و کشت کردنی؛
یعنی به نظرم بیشتر از اینکه آدم باید دنبال این باشه که یه آدم ساخته شده ی فول امکانات ببینه،
باید تحقیق کنه ببینه آیا با یه مزرعه و زمین کشت حاصلخیز طرف هست یا نه؟
چه از نظر خصوصیات مادی (برای فرزند و ...)
چه از نظر خصوصیات ذهنی
و
چه از نظر خصوصیات اخلاقی و رفتاری؛
یعنی به نظرم اگر
1.با یه خانواده ی چارچوب داری مواجه بشه آدم و
2. یه کسی رو در مقابل خودش ببینه که چارچوب ها و استخون بندی اخلاقی و رفتاری خوبی رو این خونواده بهش دادن و
3. طبیعت و سرشت و ذوق و نگاهش به دین و میزان اهتمامش به دین با شما سازگار هست،
دیگه سوالای جزیی و چرتی مثل اینکه از چه سبک موسیقی ای خوشتون میاد؟ قرمه سبزی رو توش شنبلیله میریزین یا نه؟ در انتخابات های سال 76، 80، 84 تا 92 به کی رای دادین؟ و از این سبک مسایل، دیگه اهمیتی نداره و وارد این جزییات شدن صرفا ممکنه ذهنها رو مشوش کنه.
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان