عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

به وقت نویسندگی

#16
بارون بارون بازم بارون
چه دردی داره وقتی بارون میاد و نیستی
میفهمی حالما نمیدانم کجایی این شهری
ولی بدان تا خود صبح زیر باران قدم میزنم تا شاید تورا ببینم
حتی اگر شده دست در دست یارت
فقط چشمانم تورا ببیند
شاید ارام شوم
 سپاس شده توسط
#17
Golاَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَGol

Golیا ثارالله چگونه به یادم نیاورم ظلمی را که در حق تو شدGol

Golیاقتیل العبرات چگونه یه یادم نیاورم سر بریده توراGol

Golیا حسین چگونه فراموش کنم گودال قتلگاه راGol

Golیا ابا عبدالله چگونه فراموش کنم اشک های خواهرت راGol

Golیا حسین جان دستانما را بگیر که تو سبط پیامبری Gol



 سپاس شده توسط
#18
مینویسم از درد و غم و رنج دوری
تا بدونی رفتنت کمتر از زخم کاری نبود
تنها موندم تنها ببین خسته تر از همه منم
کجا برم از غم و درد و تنهایی
تنهایی بزنم به بارون و جاده
اما جای خالی تو را چه کنم
 سپاس شده توسط
#19
دروغ بودن اون نگاهای از جنس باد
نگاهایی که خاکستر دل اتش زده مرا  شعله ور ساخت
دروغ بودن تمام اون لحظه های دوری و و بغض و تنهایی
چگونه سر کنم با خاکستر اتش گرفته دلم
چگونه ارام کنم اتش دلم را
بیا و اب روی اتش این دل باش
قول میدهم تورا همان گونه که میخواهیی بپرستم
نه ان گونه که دوست دارم باشی....
 سپاس شده توسط
#20
چشمان ابری ام را روی تمام خاطرات تلخ گذشته بسته ام
باز ای که به سر امد این قصه دگر دوری تو برایم توانی نگذاشته
برگرد تو همان شب های تاریک سرد پاییزی
که به هم قول موندن دادیم
گغته بودی تنها به تو دل داده ام
بیا برگرد گذشتم از تمام دلدادگی هایت
بیا و فقط باش.....
 سپاس شده توسط
#21
برگرد چشمانم لب های خندانت را کم دارد
برگرد دستانم گرمای نفس هایت را کم دارد
برگرد دوباره در کنارم بمان تمام دار و ندار بچگی
برگرد ای قصه شیرین کودکی
برگرد دوباره مرا صدا بزن
شاید دلم بتواند رفتنت را تحمل کند
اما چشمانم خاطراتمان را فراموش نمیکند
هر جا دستان دو عاشق را میبینم
بغض تنهایی مرا تو خاطراتت پرت میکند
باز آی ای شگفتانه زندگی
 سپاس شده توسط
#22
تنها رفتی تو شب بارونی
تنها شدم تو این شب مهتابی
برگرد پیشم دوباره خاطراتم را زنده کن
نفس های اخر است باز آی به خونه
تنهایی کجا را باید دنبالت بگردم
 سپاس شده توسط
#23
دیدمت و دوباره اومدم بگم میخوامت
چشماتا وا کن من اودم میدونی قلبت داره بوم بوم میزنه
ببین دستام داره میلرزه واسه نفس هات
به به چه حال خوبی دوباره اومدی کنارم
 سپاس شده توسط
#24
تو سکوت شب تاریک مهتابی
تو باران غم دار بهاری
بگذار تا بگریم در حال خود
بگذار تا فریاد دهیم زین غم جان کاه
درد است و درمان تا تو بیایی
من چشم به راه تو در راه تاریک
وانگه چشم تو بیدار کرد مرا از غفلت خویش
 سپاس شده توسط
#25
شاید شاید شاید این دل را به دست تو سپرده باشم
ولی تو چگونه با شاید های من عاشقانه زندگی کردی
تو چگونه باور کردی حس دروغ مرا
ببخش مرا به خاطر حسی که بهت نداشتم
ببخش مرا چون تو را در خیال خودت رها کردم
ببخش مرا که تو را هر شب با بغض تنها گذاشتم
ببخش مرا که دیگر با تو نماندم
 سپاس شده توسط
#26
یاد روزای بی تو
یاد رفتن تو
تنها شده قلب من تو نبود تو
تا کی چشمانم را به در رفتنت بدوزم
شاید شبی بیای و چشمانم را تر کنی
چشمانم بی صدا خیس است .....
 سپاس شده توسط
#27
شاید برم و برنگردم  به پشت سرم
شاید دل بستم و دل ندادی به دلم
شاید دیگه عاشق کسی بعد تو نشم
شاید شاید شاید دل بریدم از دلت
شاید شاید شاید دلشکسته و شکسته بالم
شاید به سراید این غصه روزی
روزی درنبود تو دوباره عاشق تنهایی بشم
.....
 سپاس شده توسط
#28
زمان در گذر بود
دخترک چشمانش را پاک کرد و به سمت جای همیشگی اش کنار چراغ قرمز رفت
پاهایش میسوخت اخه افتاب داغ بود و کفش دخترک سوراخ
در انتظار خریداری ایستاده بود
در ذهنش پدر پیرش و برادر سالخورده اش بود
دخترک بعد  فوت مادر شده بود پرستار پدر و برادرش
وقتی داشت به خونه برمیگشت
جلوی مغازه کفش فروشی ایستاد
مادر و دختری را دید که درحال خرید کفش بودند
نگاهی به جیب  های خالی اش انداخت
چیزی نمانده بود برایش باید زود تر به خانه بر میگشت
به در خانه که رسید یادش افتاد که
داروهای پدرش را فراموش کرده
اما میدانست که پولش نمیرسد
ولی به سمت داروخانه رفت
مرد نگاهی به دختر انداخت و پول داروهایش را از جیب خودش داد
دختر بعد از فوت مادرش برای اولین بار بود که لبخند میزد
با خوشحالی و شادی کودکانه اش به خانه رسید
اما
دیر شده بود
دیگر پدرش هم در این دنیا نبود
دخترک خالی از امید و ارزو به زمین افتاد و گریه اش بند نیامد

دیگر تنها گریه حالم را میداند
از عشق دلتنگی هایش میماند

 ادامه دارد.....
 سپاس شده توسط
#29
درد درد درد
شده کابوس هر شب
بغض بغض بغض
شده کار شبانه
گریه کردم زیر باران
بشنو ز دل حکایت تنهایی
تنها گشتم در شب جدایی
 سپاس شده توسط
#30
(1400 مهر 15، 21:04)سفیر بهشت نوشته است: خنده اش کار مرا ساخت ولی میدانم
این چنین عاشق آزاری به حق انصاف نیست!
-سفیربهشت


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان