عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیایید خودمان را دوست داشته باشیم

#16
همه ما خواهان آن هستیم که بتوانیم در ارتباطات اجتماعی خود موفق باشیم و بتوانیم دوستان خوبی داشته باشیم. ولی آیا تا به حال دقت کرده‌اید که مهم‌ترین عامل برای رسیدن به چنین خواسته‌ای چیست و ما چگونه می‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم و ارتباطات خوبی با دیگران برقرار کنیم؟

شاید برای خیلی‌ها عجیب باشد که مهم‌ترین عامل این است که ابتدا بتوانید خودتان را دوست بدارید و برای خود احترام قائل شوید. ولی باید بدانید که ما اگر نتوانیم به خودمان عشق بورزیم، نمی‌توانیم دیگران را هم دوست بداریم و به آنان احترام بگذاریم. برای اینکه خودمان را دوست داشته باشیم، لازم نیست که 100درصد کامل و بی‌عیب باشیم. ما باید بدون توجه به شرایط بیرونی خود را دوست بداریم. این عشق بی‌قید و شرط است. به‌خاطر داشته باشید که عشق، تمایل به کمک به خویشتن است تا به احساس بهتری برسیم. خود را دوست داشتن به مفهوم کبر و خودبینی نیست.

در خودبینی، فخرفروشی و غرور نهفته است؛ اما برای اینکه خود را دوست بداریم، غرور یکی از چیزهایی است که باید از آن رها شویم.

دوست داشتن خود مستلزم اهمیت‌دادن و توجه به خویشتن بوده و معنایش این است که هرگز کاری را که برای جسم، ذهن یا روان مان مضر است انجام ندهیم. به علاوه دلیل دیگر اینکه به دوست داشتن خود نیاز داریم این است که تا خود را دوست نداشته باشیم نمی‌توانیم دیگران را دوست بداریم.

اگر از کسی کینه به دل گرفته‌اید، سعی کنید احساستان را درباره او به‌خوبی شناسایی کنید، بعد ببینید که این احساس از کجا نشأت گرفته. آیا آن شخص باعث‌شده که شما نسبت به خود احساس بدی داشته باشید؟ اگر شما واقعا خود را دوست بدارید، آیا کسی می‌تواند باعث شود که احساس بدی نسبت به خود پیدا کنید؟ شاید کسی که شما را ناراحت کرده گستاخ بوده و مخصوصا این کار را کرده.

وقتی می‌آموزید که درباره خود قضاوت بدی نکنید و خطاهای خود را درک ‌کنید، بهتر می‌توانید متوجه علت بعضی رفتارهای دیگران بشوید. هنگامی که یاد می‌گیرید خطاهای خود را ببخشید، بخشودن خطاهای دیگران را هم می‌آموزید.بنابراین کلید حل معما این است که خود را دوست بدارید.

بدین‌ترتیب، اشخاص نمی‌توانند باعث شوند که نسبت به خود احساس بدی داشته باشید و در نتیجه از کسی متنفر نمی‌شوید. به وسیله دوست داشتن خود می‌فهمید که دیگران چرا اینگونه رفتار می‌کنند و همین سبب می‌شود که نسبت به آنها مهر بورزید و آنها را دوست بدارید.

یافتن عشق مورد نیاز
اگر تا به حال کسی به شما نگفته که شخص خاص و منحصر به فردی هستید. شما چطور می‌توانید به خودتان عشق بورزید؟! تنها یک راه وجود دارد و آن این است که شما نباید از دیگران انتظار داشته باشید شما را مجاب کنند که انسانی دوست داشتنی هستید. برای عشقی که به آن نیاز دارید، به درون وجود خودتان مراجعه کنید زیرا شما می‌توانید بهترین دوست خود باشید و به خودتان عشق بورزید.

دوست داشتن خود به معنای پذیرفتن بی‌چون و چرای خویشتن است. شما می‌توانید سعی کنید بهترین باشید اما هیچ فایده‌ای ندارد برای چیزهایی که توان تغییر دادن‌شان را ندارید، خودتان را ناراحت کنید. مثلا شما نمی‌توانید شکل ظاهری خود یا خانواده‌تان را تغییر دهید؛ بنابراین سعی کنید آنها را همان‌گونه که هستند بپذیرید. هنگامی که خود را می‌پذیرید و نواقص خود را هم قبول می‌کنید، می‌توانید به آگاهی بالاتری در زمینه شناخت اطرافیان‌تان دست یابید.

پذیرای احساسات خود باشید
هنگامی که خود را دوست بدارید و به خود عشق بورزید، بخش مهمی از این پذیرفتن بی‌چون و چرای خود، پذیرفتن احساسات نیز هست.

هیچ‌گاه سعی نکنید در برابر هیچ احساسی مقاومت کنید. مهم نیست که احساس اندوه باشد یا خشم یا هر چیز دیگر. بکوشید آن را احساس کنید و قبولش داشته باشید. فقط با پذیرفتن احساس و درک اینکه این احساس از کجا نشأت گرفته است می‌توانیم از واکنش‌های منفی مانند ترس و خشم دست بکشیم و بار دیگر به آزادی و رهایی برسیم.

هنگامی که در صدد انکار و حذف این احساسات برنیایید و خود را به خاطر داشتن این احساسات سرزنش نکنید بلکه آنها را درک کنید، در این صورت امکان دوست داشتن خودتان را فراهم می‌آورید.
فرونشاندن و انکار احساسات ممکن است ما را بیمار کند. در شرایط فشار عصبی، نظام ایمنی ما به خوبی وظایف خود را انجام نمی‌دهد و در این شرایط سرکوب کردن ممکن است بسیار تنش‌زا باشد.

آیا تاکنون اتفاق ناخوشایندی برایتان روی داده که خواسته باشید آن را فراموش کنید؟ هرچه بیشتر برای فراموش‌کردن چنین اتفاقاتی تلاش کنید، بیشتر ذهنتان را اشغال می‌کند. مثلا وقتی دوست‌تان با شما قطع رابطه کند و شما بخواهید به عمد به او فکر نکنید، ذهن شما به این سادگی نمی‌تواند خاطره او را فراموش کند و شما می‌بینید که جز او به کسی فکر نمی‌کنید. هرچقدر تلاش کنید، کمتر می‌توانید او را از ذهن خود دور کنید.

این چرخه تلاش برای فراموش‌کردن و به یادآوردن، کاری بسیار دشوار است. وقتی تمام نیروی‌تان را صرف این فعالیت می‌کنید، نمی‌توانید در زمینه‌های دیگر- مانند کار، تحصیل و سلامتی- موفق باشید.
شما نمی‌توانید از احساسات خود فرار کنیدبلکه باید با آن روبه‌رو شوید و درک‌اش کنید.

اگر خشمگین هستید از خود بپرسید: «این خشم من از کجا آمده است و چرا چنین احساسی دارم؟» از کنار عمل یا سخنی که شما را خشمگین کرده بگذرید و به علت زیربنایی آن پی ببرید. علت ظاهری ناراحتی، به ندرت علت ریشه‌ای آن است.

ریشه ناراحتی در خود شما پنهان است و درک آن مستلزم تلاش و بررسی است. نیاز اشخاص به رنجانیدن دیگران نیز اغلب ناشی از این حقیقت است که خود آنها به قدری رنجیده‌اند که تنها با رنج‌دادن دیگران می‌توانند احساس خوبی داشته باشند. وقتی کسی نسبت به ما خشم می‌ورزد، ممکن است خشم او ناشی از احساسات سرکوب‌ شده و در بسیاری از موارد ناشی از هراس او باشد.

اما ما باید سعی کنیم با خشم دیگران به شیوه متفاوتی برخورد کنیم. اگر بفهمیم و مسائل را آنگونه که هست درک کنیم، می‌توانیم با میل به جنگیدن متقابل، برخورد کنیم. این میل به فهمیدن به جای میل به جنگیدن، نشانه رشد بیشتر ماست.

پذیرش واقعیات
باید آنچه را داریم بپذیریم. مقاومت‌کردن نیروی ما را هدر می‌دهد. وقتی آنچه را وجود دارد می‌پذیریم، کم‌کم به درک بیشتری می‌رسیم و بهتر می‌توانیم با شرایط موجود کنار بیاییم. تمایل به تجربه‌کردن آنچه در واقعیت اتفاق می‌افتد- خواه مطابق میل ما باشد یا نه- شما را از توهم بیرون می‌آورد.

تجربه‌کردن حقیقت، مستلزم شجاعت و عزم راسخ است. در واقع تمایل به دیدن هرچیز همان‌گونه که هست، احتیاج به شجاعت دارد. بنابراین سعی کنید آنچه را در زندگی‌تان وجود دارد تصدیق کنید و آن را بپذیرید و احساس و درک کنید. اگر بتوانید در انجام این کار موفق شوید روحیه بهتری خواهید داشت و احتمال موفقیت‌تان بیشتر خواهد بود.

عمق بخشیدن به روابط
معمولا آغاز هر دوستی با مهربانی‌کردن شروع می‌شود. دوستی جزو مهم هر رابطه- البته بدون توجه به مدت آشنایی- است. ابراز محبت و مهربانی به دیگران نشان می‌دهد که برای آنها ارج و قربی قائل هستیم. می‌توانیم در صورت بروز مشکل از آنها سؤال کنیم که چه کمکی از ما برمی‌آید.

ممکن است گاهی هم دوستانمان کارهایی انجام دهند که مطابق میل و سلیقه ما نباشند. اما ما نباید زود ناراحت شویم و رفتار خشمگینانه‌ای داشته باشیم.

یکی از دلایل سخت گرفتن ما این است که اجازه دهیم رفتار یا سخنان دوستمان، ما را بیازارد. تا زمانی که شما از خود مطمئن نباشید و دائم از گفته‌های دیگران برنجید، خشمگین می‌شوید. در واقع هرچه از خود نامطمئن‌تر باشیم، خشم بیشتری احساس می‌کنیم. باید خودمان را به اندازه‌ای بشناسیم که با حرف دوستانمان زود ناراحت نشویم. به جای اینکه احساس اهانت کنیم و خشمگین شویم، می‌توانیم به رفتار خود نگاه کنیم. به جای اینکه دوست خود را بی‌فکر و نادان قلمداد کنیم، می‌توانیم رفتار خودمان را بیشتر بررسی کنیم و تصمیم صحیحی بگیریم.

هنگام بروز هرگونه مشکلی در ارتباط با دیگران می‌توانیم از خود بپرسیم: «آیا من رفتار اشتباهی مرتکب شده‌ام؟»، «آیا واقعا صداقت داشته‌ام و به اندازه کافی مهربان بوده‌ام؟» و «آیا واقعا مستحق چنین برخوردی هستم؟»
اگر به جای محکوم‌کردن دوستانمان، نگاهی هم به خودمان بیندازیم، می‌توانیم از این تجربه درسی بیاموزیم.

اعتراف به خطاها و اشتباهات خود، نخستین گام در جهت شناخت خویشتن است. اگر به این نتیجه برسیم که مستحق چنین برخوردی از طرف دیگران نبوده‌ایم، می‌توانیم تلاش کنیم تا بفهمیم چرا دوست ما با ما چنین رفتاری می‌کند.

هنگامی که ببینیم طرز برخورد اشتباه دوستمان ناشی از مشکلات، هراس‌ها و تعصبات در وجود خود اوست، دیگر از او نمی‌رنجیم و انتظار زیادی از او نخواهیم داشت. ما باید بتوانیم با دوستمانمان روبه‌رو شویم و به طرزی دوستانه از آنها انتقاد کنیم تا به ارتباط باارزشی برسیم.

معمولا ترس رویارویی با اشخاص، به نتایج بدی که پیش‌بینی می‌کنیم نمی‌انجامد.اغلب اوقات به این نتیجه می‌رسیم که ارتباط صادقانه، خشم و رنجش را دور می‌کند و بر تداوم دوستی‌ها و ارتباطات می‌افزاید.

به خودتان سخت نگیرید
بسیاری از ما دوست داریم در هر کاری که می‌کنیم کامل باشیم و هیچ عیب و نقصی نداشته باشیم؛ در واقع از جمله اشتباهات ما یکی همین است که از خود انتظار کامل بودن داشته باشیم.

این طرز تلقی بسیار خودخواهانه است. باید به خود اجازه بدهیم که اشتباه کنیم. وقتی خیلی به خودمان سخت می‌گیریم، لذت بردن از لحظات را از خودمان دریغ می‌کنیم. البته این بدان معنا نیست که نباید حداکثر تلاش خودمان را بکنیم. اما اگر بدانیم که با وجود به کار بردن تمام تلاش خود، شکست خورده‌ایم، باید نتیجه کار خود را بپذیریم و باز هم خودمان را دوست بداریم.

اما چرا وقتی با ناکامی روبه‌رو می‌شویم تا این اندازه به خود سخت می‌گیریم؟ چرا بعضی از ما نمی‌توانیم شکست در هیچ زمینه‌ای را بپذیریم؟

در واقع نیاز به موفقیت و پیروزشدن، رابطه مستقیمی با این دارد که درباره پس‌رفت و رکودهای خود چه احساسی داشته باشیم.اگر احساس ما درباره خودمان به کامل‌بودن، همیشه برنده بودن یا هرگز اشتباه نکردن وابسته باشد، هیچ گاه نمی‌توانیم به شادی واقعی دست یابیم زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند همیشه در تمام زمینه‌ها برنده باشد. پس سعی کنیم کمی با خودمان مهربان‌تر باشیم و بیشتر خودمان را دوست بداریم.
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........
[تصویر:  23e325e16617.png]

اگه يه روزبه مشكل بزرگي برخوردي نروبه خدابگومن يه مشكل بزرگ دارم بلكه برو به مشكلت بگو من يه خداي بزرگ دارم...

[/size]بعلت مشغله فعلا متروکه میباشد[/color]
#17
Khansariha (48)میگم چی شد یکهویی!!!!
وسط داستان چی شد قضیه؟Khansariha (134)

من منتظر آخریش هستیم
هیچ جا نمی ریم همین جا هستیمKhansariha (48)

اینم یک کف مرتب برای حسن خانم
414141414141414141
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما

#18
من تو یه پیام خصوصی کلی فیدبک دادم
ولی مثل اینکه اثر نداشته53258zu2qvp1d9v
13
53
ای طلیعه هشتم!
 من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
 مولایم! ای طبیب دردمندان!
53
#19
سلام
منم با این که از کامپیوترم کانون نمیاد با پیام خصوصی به سختی از حسن یوسف عزیزم خواهش کردم بذاره اما هنوز... 13
البته فکر کنم هنوز فیدبکای من خونده نشده وگرنه الی جان که روی منو زمین نمیندازه 4fvfcja
به قول آقا هادی :
ما منتظر آخریش هستیم
هیچ جا نمی ریم همین جا هستیم Khansariha (48)

53258zu2qvp1d9v
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
#20
سلام بچه ها
وای چقدر حال داد یه کمی اذیتتون کردم317خیلی کیف داد 1
خب مدتی نبودم
و ساید مدتی هم برم
شاید که نه حتما
Tears
دعام کنیدا
خب والبته قسمت اخر این داستان
که خیلی هم مهم نیست تازه 4fvfcja اصلش تو همون قسمتای قبلی رخ داد4fvfcja
ر وبراتون میذارم
امیدوارم حالشو ببرید
وای مرسی از اینهمه پیام و پست زیبا و دوست داشتنی که برام گذاشتید.

دوست دار شما .الی !
تقدیم به شما !


دست یاری دادن به خواهرم برای کمکی که از من خواسته بود نیز هماورد جویی تازه ای بود .در یافتم هنگامی که سالها پیش مادرم را نجات دادم...........................
.
.
.
.
پدر خوانده ام همه ی دق دلی خود را بر سر خواهرم خالی می کرد و نوبت او

بود تا شاهد جانور خویی اش باشد.

در یافتم انچه به صورت مشکل جسمانی اغاز شد از شدت ترس و فشار و این

اعتقاد که هیچکس نمی تواند به داد او برسد به طرزی وخیم افزایش یافت .

لوئیز با وجود اینکه نمی خواست در نقش منجی و رهاننده بر صحنه بیاید اما

می خواست این مجال را به خواهرش بدهد که در این نقطه از زندگی سلامت

را انتخاب کند .

به تدریج گشایش اغاز شد و هنوز نیز ادامه دارد .ما گام به گام پیش می

رویم و من همچنان راه های گوناگون شفا را کشف می کنم و می کوشم

فضایی سرشار از ایمنی بیافرینم .


اما مادرم بسیار پاسخگوست . روزی چهار بار تمرین ورزشی اش را انجام می

دهد . بدنش نیرومند تر و انعطاف پذیر تر می شود . برایش سمعک تهیه کرده

ام که به علا قه اش به زندگی افزوده است . با وجود اعتقادی که به شفای

مسیح دارد تشویقش کردم که با عمل اب مروارید چشمش موافقت کند . چه

شادی بزرگی برای خودش که دیگر بار میبیند و چه شادی بزرگی برای ما که

دنیا را از چشم او میبینیم .

من ومادرم مجال یافتیم که بنشینیم و به شیوه ای که هیچ گاه پیش از این با

هم سخن نگفته بودیم با یکدیگر حرف بزنیم .تفاهمی تازه میان ما ایجاد

شد .امر.ز با هم گریه می کنیم و می خندیم و همدیگر را در اغوش می گیریم

و ازاد تر می شویم . گاه انگشتش را روی نقطه ی حساس گذشته می گذارد

و این به من نشان می دهد که هنوز چیز هایی هست که کاملا پاک نشده

اند . اکنون در پاییز 1984 زندگیم این گونه می گذرد .

مادرم در سال 1985 در کمال ارامش این سیاره را ترک کرد .

من دوستش دارم و دلم برایش تنگ می شود.

کارم همواره در سطح وسیعی گسترش می یابد : دیگر مراجعان خصوصی را

نمی پذیرم چون تمام وقتم صرف سخنرانی و سفر در نقاط مختلف دنیا می

شود .به طرز قابل ملا حظه ای بر تعداد دستیارانم افزوده شده .

" موسسه هی " به شیوه ای مهرامیز کلاس ها و سمینار هایی را متشکل از

اموزگارانی که خود تربیتشان کرده ام اداره می کند .

من افرادی را جذب کرده ام و اموزش داده ام که باور هایشان با اعتقاداتم

هماهنگ بوده . پیوند سابقه ها و تجربه های گوناگونی که در زندگی داشته

ایم بر غنای انچه ارائه می دهیم افزوده است . و " گروه پشتیبانی از بیماران

ایدز " موسسه ما که چهار سال و نیم پیش اغاز به کار کرد هنوز چها ر شنبه

شبها در لوس انجلس جلساتی تشکیل می دهد . اکنون نزدیک به 800 نفر

در این جلسات هفتگی شرکت می کنند .

امیدوارم ای نهدیه یاری تان کند تا ان جایگاه درونی را که خانه ی حرمت و

عشق خالص و پذیرش خود است را بیابید


لوئیز هی




.از مدتها پیش اعتقاد داشته ام :

" هرچه باید بدانم بر من اشکار می شود . هرچه نیاز داشته باشم به سراغم

میاید . در جهانم همه چیز نیکوست . " دانش تازه ای وجود ندارد . هرچه

هست قدیم و نامحدود است . موجب شادمانی و شادکامی من است که این

دانش و حکمت را به نفع انان که در راه شفا گام برمیدارند گرد هم اوردم .این

پیشکش را به همه ی شما تقدیم میکنم که انچه میدانم به من اموخته اید :

به همه ی مراجعانم و دوستانی که در همین زمینه کار می کنند .به همه ی

اموزگارانم و به خرد الهی لا یتناهی که از طریق من این دانش را به گوش

نیازمندان ان می رساند .




لوئیز هی
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#21
ممنون الی عزیزم Khansariha (48)
واقعا زیبا و مفید بود..
من که خیلی دوستش داشتم و طرز صحبت هاش جوری بود که آدم باهاش ارتباط برقرار می کرد و به دلش میشست...
مرسی از انتخاب خوبت و زحمتی که کشیدی
حتما دعات می کنیم
و البته ما که با هم در تماسیم cheshmak
Khansariha (18)
ایشالا زود زود به اینجا هم برگردی 53258zu2qvp1d9v
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
#22
اولین چیزی که باید بدانیم
درس اول



واین هم مراقبه ای که برای اولین درس این کتاب نوشته شده
حتی با خوندن سرسریه این نوشته ها ادم شاد و سبک میشه
مگه نه؟


در لایتناهای حیات – انجا که ساکنم – هم چیزعالی و کامل و تمام عیار است .

هریک از ما – از جمله خودم – غنا و تمامیت زندگی را از راه هایی پرمعنا تجربه میکند .

اکنون گذشته را با محبت می نگرم و فراگیری از تجربه های کهنه ام را برمیگزینم .

درست و نادرست و نیک و بد وجود ندارد .

گذشته تمام شده و پی کار خود رفته .
تنها چیزی که هست تجربه ی این لحظه است .


من خود ر ادوست دارم که مرا از این گذشته به لحظه ی حال اورده است.

من تمامی انچه را که هستم با دیگران قسمت می کنم
,

زیرا میدانم که همه ی ما در جهان یگانه ایم .

در جهانم همه چیز نیکوست.

در ژرفای وجودم چشمه ی لا یزال محبت است

اکنون می گذارم این محبت به سطح بیاید و قلب و تن و ذهن و اگاهی و

هستی ام

ر ا لبریز کند و از من بجوشد و به هرسو روان شود و دیگربار چندین برابر به سوی خودم بازگردد .

هرچه بیشتر این محبت را به کار می برم و می بخشم فزونی می یابد.

این خزانه لایتناهی است.

بخشیدن محبت به من احساسی نیکو می بخشد زیرا تجلی شادمانی درون من است .

من خودم را دوست دارم .

پس به کاری دست میزنم که به راستی از انجامش لذت ببرم .

شغلی که همه ی خلاقیت ها واستعداد ها و توانایی هایم را به کار بگیرد .با

کسانی و برای کسانی که دوستشان میدارم و دوستم میدارند وبرایم درامدی
نیکو دارد.

از اینرو نسبت به همه به شیوه ای مهرامیز رفتار می کنم و می اندیشم .زیرا

میدانم هرچه از من اشکار شود چندین برابر به خودم باز میگردد.

من تنها مردمانی نازنین را به چهانم جذب می کنم زیرا انها بازتاب خودم

هستند .

من خودم را دوست دارم از این رو گذشته را می بخشم و همه ی تجربه های

گذشته را رها می کنم و ازادم .

من خودم را دوست دارم .

پس کاملا در این لحظه زندگی می کنم و هر لحظه را به خوبی تجربه می کنم

و میدانم که اینده ام درخشان و شادمان و ایمن است . چرا که فرزند محبوب

کائناتم و کائنات به شیوه ای مهرامیز از اکنون تا ابد الاباد از من مراقبت می کند .

به راستی که چنین است .





وقتی ادم این رو بدون که این حرف های پر از انرژی مثبت از زبان فردی گفته شده که خودش هزاران مشکل بزرگ داشته واز دل یک خانواده ی ناهنجار بیرون اومده و پدر مادری داشته که ب اصلا بلد نبوده اند چطور با بچه ی خودشون رفتار کنند تاثیرش چندین برابر میشه .اخه اغلب وقتی ادمی رو میبینیم که دم از حرفای خوب و مثبت میزنه فکر میکنیم نفسش از جای گرم بلند شده :d:d:d:d
.زندگی نامه ی این خانم بی نظیره .
جواب همه ی سوالای منه
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#23
نکاتی در باره ی فلسفه ام


ما صدرد صد در برابر همه ی تجربه هایمان مسئول هستیم .

هر اندیشه ای که از ذهن ما می گذرد ایندده ی مارا می افریند .

نقطه ی اقتدار هموار هدر لحظه ی حال است

عذاب هرکس به دلیل انزجار از خویشتن و احساس گناه است .

درونی ترین احساس هرکس این است که :

" انچنان که باید خوب نیستم . "

این تنها یک اندیشه است و اندیشه را می توان عوض کرد .

انزجار و انتقاد و احساس گناه

بیش از هرالگوی دیگری به ما صدمه میزند.

دست کشیدن از نفرت و انزجار حتی مرض سرطان را نابود می کند .

هنگامی که براستی خود را دوست بداریم همه ی چیز های نیکو ی زندگی به حرکت درمیاید .

ما باید گذشته ها را رها کنیم و همه را ببخشاییم.

باید مشتاقانه بخواهیم که خویشتن دوستی را بیاموزیم.

تاییدو پذیرش خویشتن در زمان حال کلید دگرگونی های مثبت است .

این ماییم که این ب اصطلاح " بیماری " را در تن خود می افرینیم.


در لایتناهای حیات – اینجا که ساکنم – هرچند زندگی همواره دگرگون می
گردد همه چیز عالی و کامل و تمام عیار است .

نه اغازی هست و نه پایانی !انچه هست تنها چرخش و واچرخش جوهر و تجربه هاست.

زندگی هرگز مانده و ایستا و کهنه نیست .

زیرا هر لحظه همواره سرشار از طراوت و تازگی است.

من با قدرتی که من را افرید یگانه ام و این قدرت این اقتدار را به من بخشیده

که شرایط خودم را بیافرینم .

من ازاین اگاهی شادمانم که قدرت ذهنم در اختیار من است و هرگونه که می

خواهم به کارش می برم .

"انگاه که از گذشته دور می شویم

هر لحظه ی ان اغازی است .

اینک این لحظه .اکنون و اینجا برای من نقطه ی اغازی است .

در جهانم همه چیز نیکو است.
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#24
بنظرمن دوست داشتن 1هنره
ومن خیلی خودم دوست دارم چون معتقدم ادم تاخودش دوست نداشته باشه نمیتونه کس دیگه ای دوست داشته باشه
از حسن یوسف عزیزم تشکر ویژه بخاطر این تایپیک میکنم
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........
[تصویر:  23e325e16617.png]

اگه يه روزبه مشكل بزرگي برخوردي نروبه خدابگومن يه مشكل بزرگ دارم بلكه برو به مشكلت بگو من يه خداي بزرگ دارم...

[/size]بعلت مشغله فعلا متروکه میباشد[/color]
#25
فصل اول

انچه معتقدم


" دروازه های دانش و حکمت همواره گشوده اند

زندگی واقعا بسیار ساده است از هر دست که بگیریم از همان دست میگیریم

هرگونه درباره خودمان بیاندیشیم همان اتفاق صد در صد برایمان خواهد افتاد . من معتقدم هرکس از جمله خودم مسئول صد در صد همه ی چیز هایی است که در زندگی اش پیش می اید.

کلماتی که در باره ی خودمان بر زبان می اوریم و اندیشه هایی که درمورد خودمان داریم تجربه های مارا خلق میکنند

خود ما اوضاع و شرایط را می افرینیم و بعد برای ناکامی خود دیگران را سرزنش می کنیم.

هیچ کس و هیچ چیز بر ما اقتداری ندارد

بلکه ما تنها اندیشه ور ذهن خودمان هستیم


کدامیک از این جملات تکیه کلام شما هستند ؟

" همه منتظرند که سر به زنگاه مرا گیر بیاورند "

" همه منتظرند تا اگر خدمتی از دستشان بر میاید لطفی در حقم بکنند "


هر فکری که از ضمیر ناخود اگاه ما میگذرد اینده ی مارا می افریند.

کائنات مارا در هر اندیشه ای که برای خود انتخاب کنیم و به ان معتقد باشیم حمایت می کند


ذهن نیمه هشیار ما هر اعتقادی را که انتخاب کنیم می پذیرد.

اعتقاد ما به واقعیت در میاید

وما برای اندیشه خود انتخاب های نامحدودی داریم قدرت کائنات هرگز درباره ی ما قضاوت یا انتقاد نمی کند بلکه ارزش های مارا می پذیردو در زندگیمان باز میتاباند

اگر فکر کنم زندگی یعنی تنهایی و هیچ کس دوستم ندارد واقعا همین الگو در زندگی من پیاده می شود.

ویا اگر بخواهم مشتاقان دست از این اعتقاد بردارم و به این اعقتاد تازه بچسبم و دائم انرا برای خود تکرار کنم که : " محبت همه جا هست و من دوست داشتنی هستم " انگاه مردمانی

پرمحبت به زندگی ام راه پیدا می کنند و کسانی که قبلا می شناختم نسبت به من مهربان تر می شوند.


بیشتر ما درباره ی اینکه چگونه باید زندگی کنیم عقاید خشک و احمقانه ای داریم

ولی این به معنای سرزنش ما نیست

تمنای من این است به خاطر ان چیزی که هستید خود را به دیده ی تحقیر نگاه نکنید

مطمئنا ما در هر لحظه کاری را میکنیم که به نظرمان از همه درست تر است و اگر فهم و هشیاری بیشتری داشتیم حتما کار بهتری انجام میدادیم.

پس قدر وخود را بدانید و جملاتی مانند " مرد نباید گریه کند و " زن نمیتواند پول دربیاورد " را از ذهنتان خارج کنید.
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#26
هنگامی که کودک هستیم از واکنش های بزرگ سالان اطرافمان می اموزیم که درباره ی خود و در باره ی زندگی چگونه بیاندیشیم

اگر در گروهی زیسته ایم که بسیار وحشتزده و خشمگین یا بدبخت ویا سرشار از احساسات منفی و احساس گنا ه بوده اندعموما اعتقاداتی از قبیل " من هیچوقت نمی

توانم کاری را درست انجام بدهم "

همه اش تقصیر من است "

اگر عصبانی بشوم ادم بدی هستم "


در ذهن ما وجود دارد

و اینها اینده مارا می سازد.

ما دوست داریم مثل همان افکاری که در خانه اموخته ایم را در زندگی پیاده کنیم و مشابه با روابطی که با اعضای خانواده داشته ایم رادر اینده برای خودمان بیافرینیم.

اگر در زمان کودکی دائم تشویق می شده ایم و یا اگر در زمان کودکی دائم مارا سرزنش و تحقیر می کرده اند

اکنون هم ندای درون ما همان جملات را تکرار میکند کدامیک از این جملات را زیاد با خود میگوئید؟

" تا حالا نشده کاری را درست انجام بدی ""

"تو واقعا بی نظیری و خیلی دوستت دارم
"


گذشته هرچی باشد گذشته و من پدر ومادرم را سرزنش نمی کنم

همه ی ما قربانیان قربانین هستیم.

اگر پدر یا مادر شما نمیدانست که چگونه خودش را دوست بدارد برای او محال بود که بتواند به شما بیاموزد که چگونه خودتان را دوست داشته باشید

انها با در نظر گرفتم انچه در کودکی خود اموخته بودند بهترین کاری را که به نظرشان می رسیده انجام میداده اند

اگر میخواهید پدر ومادرتانرا بهتر درک کنید از انها بخواهید درباره ی کودکیشان برایتان صحبت کنند. اگر با مهربانی و همدلی گوش کنید می فهمید که ترس ها و الگو ها ی خشک و غیر قابل
انعطافشان از کجا امده است.

کسانی که ان بلاها را سر شما اورده اند خودشان شاید حتی از شما هم ترسان و وحشتزده تر بوده اند


من معتقدم ما خودمان به اطراف خود نگاه می کنیم و پدر ومادری را که مطابق با الگوی خود ما هستند را انتخاب میکنیم و سپس انگشت اتهام خود را به سوی

انها میگیریم که " تو باعث شدی " در حالیکه ما خودمان انها را انتخاب کرده ایم


ایا تا کنون دیده اید که رئیستان یا سایرین همان رفتاری را با شما بکنند که پدرو مادرتا ن با شما داشته اند؟

زیرا ما اعتقادات خودمان را در کودکی می اموزیم و دراینده تجربه ایی یکسان با ان اعتقادات می افرینیم

اما این اهمیت ندارد که مشکل چقدر بزرگ باشد زیرا اینها یک عقیده بیشتر نیستند و یک عقیده می تواند دگرگون شود


نقطه ی اقتدار در زمان حال است زندگی امروز شما حاصل اندیشه های دیروز و هفته ی پیش و پارسال .... شما بوده.

گذشته گذشته و پی کار خودش رفته انچه که مهم است این است که شما درهمین لحظه چه عقیده ای را برای زمان حل خودتان انتخاب میکنید.زیرا این عقیده اینده ی و فردا

و ماه بعد و سال بعد شما را خواهد ساخت.

اکنون چه فکری در سرتان دارد؟

ایا دوست دارید این تفکر اینده ی شما رابسازد؟

تنها چیزی که با ان سر و کار داریم اندیشه است


اندیشه می تواند تغییر کند
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#27
اگر این اندیشه در سر شماست که " من ادم بدی هستم " این اندیشه احساسی متناسب با خود برای شما می افریند.برای اینکه احساس خودتان را تغییر بدهید اندیشه باید تغییر کند

اما این مسئله نباید منجر شود به اینکه در درد ورنج بیشتری فرو برویم زیرا گذشته هیچ گونه اقتداری بر ما ندارد و اصلا مهم نیست چه افکار منفی داشته ایم

نقطه ی اقتدار در زمان حال است

اه ! چه دریافت شگفت انگیزی !

بیایید ازادی را از زمان حال اغاز کنیم

چه باور کنیم یا نه ما اندیشه ای خود را انتخاب میکنیم.


به نظر من همه ی افرادی که در این سیاره زندگی میکنند به میزانی از احساس گناه درباره ی خود رنج می برند.

هرچه احساس گناه ما بیشتر باشد میزان کامرانی ما در زندگی کمتر خواهد بود.

نهانی ترین اعتقاد کسانی که با انها کار کرده ام این بوده

" انقدر که باید خوب نیستم "

انقدر که باید کار نمی کنم "

لیاقتش ر اندارم "


با چنین افکاری چگونه می توانید یک زندگی خوب و شیرین برای خودتان بسازید و به طریقی هرگز انچه که باید برای شما کنار هم جمع نمی شد زیرا دست اخر ذهن نیمه هشیار شما اثر خودش را میگذاشت و اتفاق ناگواری می افتاد و همه ی کاسه کوزه ها رابه هم میریخت

نفرت و انتقاد و احساس گناه و ترس بیش از هر چیز دیگری مشکل ایجاد می کند

ای احساس ها بدلیل این است که ما دیگران را سرزنش میکنیم و اززیر بار مسئولیت تجربه های مربوط به خودمان شانه خالی میکنیم.


اگر ما صد درصد مسئول زندگی خود هستیم دیگر جایی برای سرزنش دیگری باقی نمی ماند

من رفتار ناپسند دیگران را تایید نمی کنم ولی این عقاید خود ماست که چنین مردمانی را به زندگی ما میکشاند که با ما چنین کنند

اگر دائم با خود می گوئید

" همه با من چنین و چنان می کنند

"دیگرا ن زیاد از من انتقاد می کنند

"هرگز مطابق خواسته ام عمل نمی کنند

"و از من سو استفاده می کنند "

بدایند که مقصر این افراد نیستند بلکه مقصر الگوی ذهنی شماست که چنین مردمانی را جذب می کند.

این الگو ها حتی به جسم صدمه می زننند

نفرت بدن را میخورد وسرطان ایجاد می کند.

انتقاد ارتروز میاورد

احساس گناه باعث ایجاد درد می شود

ترس و فشار روانی کچلی و ریزش مو و زخم معده و پاهای درد ناک ایجاد میکند.

در یافته ام که عفو و بخشایش و دست کشیدن از نفرت حتی مرض سرطان را درمان میکند.

.
می توانیم اندیشه هایی که در باره ی گذشته داریم را عوض کنیم

اگر این اعتقا د را انتخاب کنیم که قربانیان درمانده ای هستیم و چاره دیگری برای ما نمانده است کائنات مارا در این تفکر یاری میکند.حتی نسبت به خدا باید این اعتقاد را

داشته باشیم که همراه و همدم ماست و نه بر ضد ما . چه احمقانه است که در زمان حاضر به این دلیل که کسی در گذشته مارا ازار داده است خود را مجازات کنیم !


برای رهایی از گذشته باید مشتاق عفو و بخشایش باشیم .

شاید ندانیم چگونه عفو کنیم و شاید نخواهیم که ببخشیم اما به محض اینکه

صمیمانه بگوئیم مشتاق عفو و بخشش هستیم فرایند شفا اغاز می شود.

برای شفای ما لازم است که به گذشته برگردیم و یکایک افراد را ببخشیم



" تورا عفو میکنم که انگونه که من میخواستم نبودی .تورا می بخشم و ازاد می کنم "

این تاکید مارا ازاد می کند


وای چقدر جالبه من باز دوبار ه با خوندن این جملات دارم پی میبرم که هنوز اصلا درست به این حرفا عمل نکردم
وای خدایا
احساس شفا و سبکی و ازادی میکنم
خیلی راحتم
خدایا شکرت
چقدر خوشحالم که با شما هستم
و چقدر خوشحالم که شما باعث شدید تا من بار دیگه این جملات رو بخونم و ازاد و راحت بشم و شفا پیدا کنم
خیلی دوستتون دارم چونکه شما باعث شدید که من بفهمم این چیز ها رو
امیدوار م همیشه شاد باشید چون باعث شادی من شددید
تازه دارم به این جملات یه جور دیگه نگاه می کنم
وقتی دارم این جملات رو تایپ میکنم انگار خودم هزاران بار بهتر و دقیقتر دارم مفهومشون رو درک میکنم
خدایا مرسی که هیمشه چیزای خوب رو میذاری جلوی پای من
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#28
همه ی امراض از عدم بخشایش ناشی می شوند.

هرگاه که بیماریم باید در دل خود جستجو کنیم ببینیم که چه کسی را باید ببخشیم

عفو و بخشایش هرکس که به نظرتان سخت تر می اید خود اوست که باید بیشتر از هرکس دیگری ببخشید و رها کنید

بخشایش یعنی دست برداشتن و رها کردن و این به معنای تایید رفتار غلط انها نیست
.


فقط یعنی دست برداشتن از سر ان فرد یا ان مسئله

لازم نیست که بدانیم چگونه عفو کنیم و ببخشیم بلکه مهم این است که مشتاق عفو و بخشایش باشیم .

کائنات خودش از چگونه ها حمایت میکند.


ما چه خوب درد را درک میکنیم اما لازم است که بدانیم همان هایی که باید بیشتر از هرکس دیگری ببخشیم خودشان هم دچار درد بوده اند.

ما باید بفهمیم که انها با فهم و هشیاری که در ان زمان داشته اند بهترین کاری را که در ان زمان به عقلشان می رسید را انجام داده اند


هنگامی که مراجعانم نزد من میایند اصلا به اینکه چه مشکلی دارند توجهی نمی کنم

بلکه تنها نکته ای که به ان تاکید میکنم
" خویشتن دوستی " است .

دریافته ام زمانی که دقیقا خود را همانگونه که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم همه چیز زندگی بر وفق مراد ما خواهد شد.

گویی معجزه هایی کوچک همه جا رخ میدهند.

و انگار همه ی اینها بدون تلاشی از جانب ما به سمت ما می اند .

سلامتی
کار تازه
پول
وزن و هیکل طبیعی

کسانی که خود را دوست میدارند نه ازخود ونه از دیگران سو استفاده نمی کنند.

تایید و پذیرش خود شاه کلید ایجاد دگرگونی های مثبت در تمام زمینه های زندگی است.


خویشتن دوستی ازاینجا ناشی می شود که هرگز در هیچ شرایطی و برای هیچ چیز از خودمان انتقاد نکنیم

انتقاد ما را درالگویی که در ان قرار داریم ولی تمایل داریم که دگرگونش کنیم محبوس می کند.


تفاهم داشتن و ملایم بودن با خود به ما کمک میکند که از الگوی خودمان بیرون مبیاییم .

به یا داشته باشید که سال های سال از خود انتقا د کرده اید و کاری از پیش نبرده اید

اکنون خود را تایید کنید و ببینید چه پیش خواهد امد

مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#29
مراقبه ای برای پایان فصل اول کتاب



در لایتناهای حیات انجا که ساکنم همه چیز عالی و کامل وتمام عیار است.

من به قدرتی اعتقاد دارم که از من بسی عظیم تر است و در هر لحظه از روز در من جریان دارد.

من با این اگاهیکه تنها یک عقل بر این عالم حاکم است خود را به روی حکمت دورن می گشایم

همه ی پاسخ ها و چاره ها و شفاها و افرینش های تازه از این عقل یگانه می اید.

من با وقوف به اینکه هرچی که باید بدانم بر من اشکار خواهد شد به این قدرت و به این عقل اعتماد

می کنم.
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#30
واقعا بی نظیره
من که دهنم باز مونده و نمیدونم چی بگم
فقط اینو بگم که در اینده سعی میکنم اشتباه پدر و مادرم تکرار نکنم
و کاری کنم بچه ام به من به عنوان 1پدر افتخار کنه
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........
[تصویر:  23e325e16617.png]

اگه يه روزبه مشكل بزرگي برخوردي نروبه خدابگومن يه مشكل بزرگ دارم بلكه برو به مشكلت بگو من يه خداي بزرگ دارم...

[/size]بعلت مشغله فعلا متروکه میباشد[/color]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان