عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تاپیک ویژه محرم و صفر

#31
درس هــــــــای عـــــاشوووووووووورا
شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام را اراده می‌کرد، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت می‌نمود؛ تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت: «از آداب زیارت در مذهب اهل‌بیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی. این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور می‌باشند و دستشان به حرم مطهر نمی‌رسد.»
آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.
هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت: «من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت می‌دانم و نهی از منکر واجب است.»
وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید. سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید .
نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود می‌لرزید و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت می‌کرد تا این که وارد کفش کن شد. دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و
مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.
چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید. سپس به آوازی دلگداز گفت: «اَهَذا مَصرَعِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟ ؛
آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است؟»
پس فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست53535353
[تصویر:  9.jpg]
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


#32
شهید نشان می دهد و می آموزد و پیام می دهد، که در برابر ظلم و ستم ، ای کسانی که می پندارید
"نتوانستن از جهاد معاف می کند"
و ای کسانی که می گویید
"پیروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد که بر خصم غلبه شود"
نه!
شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ،
با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود
و اگر دشمنش را نمی شکند ، رسوا می کند...

این چند شب را مشغول خوندن کتاب شهادت از علی شریعتی شدم. متوجه شدم که انچنان عمیق امامم را نمی شناسم و هر صفحه ای که جلو میرفتم و ورق میزدم احساس مسئولیت بزرگتری را در خودم حس می کردم . دوستان تا میتونید مطالعه کنید و فکرتون را ورزیده نگاه دارید.

53 یا حسین 53
گل نیلوفر در مرداب می روید، تا همه بدانند
در سختی ها باید زیبایی آفرید

مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی

#33
سلام



[تصویر:  ya_ghamarebanihashem.jpg]

وقایع روز تاسوعا و ورود شمر ملعون چون روز پنجشنبه نهم محرم الحرام رسید شمر ملعون با نامه ابن زیاد لعین در امر قتل امام علیه السلام به کربلا وارد شد و آن نامه را به ابن سعد نمود، چون آن پلید از مضمون نامه آگه گردید خطاب کرد به شمر و گفت مالک وَیْلَکَ خداوند ترا از آبادانیها دور افکند و زشت کند چیزی را که تو آورده‌ای، سوگند با خدای چنان گمان می‌کنم که تو بازداشتی ابن زیاد را از آنچه من بدو نوشتم و فاسد کردی امری را که اصلاح آن را امید می‌داشتم والله حسین آنکس نیست که تسلیم شود و دست بیعت به یزید دهد چه جان پدرش علی مرتضی در پهلوهای او جا دارد، شمر گفت اکنون با امر امیر چه خواهی کرد؟ یا فرمان او بپذیر و با دشمن او طریق مبارزت گیر و اگرنه دست از عمل بازدار و امر لشکر را با من گذار، عمر سعد گفت لا وَلا کَرامَهَ لَکَ من اینکار را انجام خواهم داد تو همچنان سرهنگ پیادگان باش و من امیر لشکرم، این بگفت و در تهیه قتال با جناب سیدالشهداء علیه السلام شد.


شمر چون دید که ابن سعد مهیای قتال است به نزدیک لشکر امام علیه السلام آمد و بانگ زد که کجایند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس چه آنکه مادر این چهار برادر ام البنین از قبیله بنی کلاب بود که شمر ملعون نیز از این قبیله بوده جناب امام حسین علیه السلام بانگ او را شنید برادران خود را امر فرمود که جواب او را دهید اگرچه فاسق است لکن با شما قرابت و خویشی دارد، پس آن سعادتمندان با آن شقی گفتد چه بود کارت؟ گفت ای فرزندان خواهر من شماها در امانید با برادر خود حسین رزم ندهید از دور برادر خود کناره گیرید و سر در طاعت امیرالمؤمنین یزید (ملعون) درآورید.


جناب عباس بن علی علیه السلام بانگ بر او زد که بریده باد دستهای تو و لعنت باد بر امانی که تو از برای ما آوردی، ای دشمن خدا امر می‌کنی ما را که دست از برادر و مولای خود حسین بن فاطمه علیه السلام برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ملاعینان درآوریم آیا ما را امان می‌دهی و از برای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله امان نیست؟ شمر از شنیدن این کلمات خشمناک شد و به لشکرگاه خویش بازگشت.


پس ابن سعد لشکر خویش را بانگ زد که یا خلیل الله ارکبی و بالجّنه ابشری ای لشکرهای خدا سوار شوید و مستبشر بهشت باشید، پس جنود نامسعود او سوار گشته و رو به اصحاب حضرت سیدالشهداء علیه السلام آوردند در حالی که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در پیش خیمه شمشیر خود را برگرفته بود و سر به زانوی اندوه گذاشته و به خواب رفته بود و این واقعه در عصر روز نهم محرم الحرام بود.


شیخ کلینی از حضرت صادق علیه السلام روایت فرموده که آن جناب فرمود روز تاسوعا روزی بود که امام حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه اهل شام بر قتال آن حضرت اجتماع کردند، و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند به سبب کثرت سپاه و بسیاری لشکر که برای آنها جمع شده بودند و حضرت امام حسین علیه السلام و اصحاب او را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری از برای آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند کرد، پس فرمود پدرم فدای آن ضعیف و غریب.


و بالجمله چون جناب زینب سلام الله علیها صدای ضجه و خروش لشکر را شنید نزد برادر دوید و عرض کرد برادر مگر صداهای لشکر را نمی‌شنوید که نزدیک شده‌اند، پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود که ای خواهر اکنون رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من فرمود تو به سوی ما خواهی آمد، چون حضرت زینب سلام الله علیها این خبر وحشت اثر را شنید طپانچه بر صورت زد و صدا را به واویلا بلند کرد، حضرت فرمود که ای خواهر ویل و عذاب از برای تو نیست ساکت باش خدا ترا رحمت کند.

پس جناب عباس علیه السلام به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد برادر لشکر روی به شما آورده حضرت برخاست و فرمود ای برادر عباس سوار شو جانم فدای تو باد و برو ایشان را ملاقات کن و بپرس چه شده که ایشان رو به من آورده‌اند.

جناب عباس علیه السلام با بیست سوار که از جمله زهیر و حبیب بودند به سوی ایشان شتافت و از ایشان پرسید که غرض شما از این حرکت و غوغا چیست؟

گفتند از امیر حکم آمده که بر شما عرض کنیم که در تحت فرمان او در آئید و اطاعت او را لازم دانید و اگرنه با شما قتال و مبارزت کنیم، جناب عباس علیه السلام فرمود پس تعجیل مکنید تا من برگردم و کلام شما را با برادرم عرضه دارم. ایشان توقف نمودند جناب عباس (ع) به سرعت تمام به سوی آن امام انام شتافت و خبر آن لشکر را بر آن جناب عرضه داشت.

حضرت فرمود به سوی ایشان برگرد و از ایشان مهلتی بخواه که امشب را صبر کنند و کارزار به فردا اندازند که امشب قدری نماز و دعا و استغفار کنم چه خدا می‌داند که من دوست می‌دارم نماز و تلاوت قرآن و کثرت دعا و استغفار را، و از آن سوی اصحاب عباس در مقابل آن لشکر توقف نموده بودند و ایشان را موعظه می‌نمودند تا جناب عباس (ع) برگشت و از ایشان آن شب را مهلت طلبید.



سید فرموده که ابن سعد خواست مضایقه کند عمرو بن الحجاج الزبیدی گفت به خدا قسم اگر ایشان از اهل ترک و دیلم بودند و از ما چنین امری را خواهش می‌نمودند ما اجابت می‌کردیم ایشان را، تا چه رسد به اهل بیت (صلی الله علیه و آله).

و در روایت طبری است که قیس بن اشعث گفت اجابت کن خواهش ایشان را و مهلتشان ده لکن به جان خودم قسم است که این جماعت فردا صبح با تو مقاتله خواهند کرد و بیعت نخواهند نمود. عمر سعد گفت به خدا قسم اگر این بدانم امر ایشان را به فردا نخواهم افکند پس آن منافقان آن شب را مهلت دادند، و عمر سعد رسولی در خدمت جناب عباس (ع) روان کرد و پیام داد برای آن حضرت که یک امشب را به شما مهلت دادیم بامدادان اگر سر به فرمان درآورید شما را به نزد پسر زیاد کوچ خواهیم داد و اگر نه دست از شما برنخواهیم داشت و فیصل امر را بر ذمت شمشیر خواهیم گذاشت، این هنگام دو لشکر به آرامگاه خود باز شدند


منبع : سایت رسمی دانشگاه ازاد کرمان

.................
یا ابوالفضل العباس
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


#34
سلام

حسین

بیشتر از اب تشنه لبیک بود

اما افسوس که به جای افکارش

زخمهای تنش را نشانمان دادند

و بزرگترین درد او را بی ابی معرفی کردند!


.................
یا حسین مظلوم
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


#35
[تصویر:  Icon-E-Heyat%20%2822%29.jpg]

امام حسین علیه السلام در خطبه روز عاشورا به مردمی که به جنگ او آمده بودند فرمود :« شکم شما از مال حرام پر شده است . » و همین گناه باعث شد دست به گناه عظیمی همچون کشتن امام بزنند.
فقط و فقط و فقط      نماز


[تصویر:  05_blue.png] 
#36
حسین از مکه می آمد.زهیر هم.
نمی خواست با حسین روبه رو شود.
اما یک جا مجبور شد همان جایی اتراق کند که حسین توقف کرده بود.داشت غذا می خورد.
یک نفر آمد و گفت:"حسین کارت دارد."می خواست نرود اما، زنش نگذاشت.
گفت:"خجالت نمی کشی دعوت پسر محمد را رد می کنی؟"
رفت.وقتی برگشت خوش حال بود و شاد.
همه ی دارایی اش را بخشید به زنش و طلاقش داد که برود دنبال زندگی اش.
خودش راه افتاد دنبال حسین.
#37
سلامKhansariha (18)

همه برای خوابیدن قصه و داستان می گویند،


جانم به فدای حـسینـی که برای بیداریِ نسل ِ انسان، حماسه و روایتی ماندگار آفرید ...

آه، ... کربلا داستان دیگریست ...

و آه ... عباس ... و آه ... عاشورا ...


منبع: وبلاگ جملات زیبا (گیله مرد)

.............
یا علی
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


#38
[تصویر:  _babol2011_blogfa_com_7.gif]
بسم رب الحسین
السلام علیک یا اباعبدالله
"نمی شود از اسلام گفت و از کربلا نگفت.....
نمی شود از اخلاق گفت و از حسین(ع) نگفت....
نمی شود از مسلمانی گفت و از زینب(س) نگفت....
نمی شود از عشق گفت و از عباس نگفت.....
محرم،انتهای طریق است.طریقی که از رجب و رمضان می گذرد و به ذی الحجه می رسد.باید از این مواقف عبور کرد تا به محرم رسید...."
در این تاپیک،قصد داریم به واقعه ی کربلا و شخصیت امام حسین(ع) و یاران ش،از منظر ادبی،تاریخی و فرهنگی نگاه کنیم.
قوانین تاپیک :
1.تاپیک،مطالبی از قبیل شعر،متون ادبی در باب کربلا،تاریخ عاشورا و مقالات فرهنگی در باب فرهنگ عاشورایی را در بر می گیرد.مشخصا،اعمال مربوط به ماه محرم در این تاپیک جایی ندارد و مربوط به تاپیک بشتابید است.
2.حتی الامکان مطالب،منبع و نویسنده ی مشخص داشته باشند.
3.اگر پستی مغایر با قوانین تاپیک منتشر شود،توسط مدیران حذف خواهد شد.



[تصویر:  nasimhayat.png]
#39



[تصویر:  95767038875841549543.gif]


قلبها برای آرامش
دستها برای حک کردن عشق بر روی سینه
عقل در انتظار جنون
نفس ها به شماره افتاده
آری “محرم” آمده . . .
.
.
.
کوچه کوچه دلم پر از غوغاست / هر طرف خیمه عزا برپاست
قدسیان سوگوار و محزونند / همه هستى سیه پوش عزاست
ماه خون و خروش و ماتم شد / ماه خون خدا محرم شد . . .
.
.
.
رمز قرآن از حسین آموختیم / ز آتشش ما شعله ها افروختیم
ای صبا ای پیک دور افتادگان/ اشک ما را بر مزار او رسان . . .
.
.
.
ماکه روز شب بسوزیم و گدازیم / دل فقط به عشق مولامون مى بازیم
اگه از دنیا بریم بشیم بهشتى / تو بهشت بازم حسینیه مى سازیم . . .
بازدلم غم گرفت دوباره ماتم گرفت
ماه محرم آمد تمام عالم گرفت



[تصویر:  07537052688716217766.jpg]




طاقت بیار رفیق....داریم میرسیم
#40


[تصویر:  parcham.GIF]

حسینم ..............
صدای قدمهای مهربانت کوچه دلم را پر کرده است
قلبم با شنیدن صدای کاروانت پر میکشد
محرم آمد
محرم آمد تا بگوید حسین فراموش نشدنی است
آمد تا بگوید: هیهات من الذله
حسینم .... این بار مرا با خود به دیار عاشقانه خود ببر
بگذار من هم بوی بهشت را از سرزمین کربلا حس کنم
دلم هوای کوچه های کربلا را کرده است
نمیدانم چگونه هستند
خودم ندیدم اما میگویند : حال و هوای عجیبی دارد
میگویند : آدمی عاشق تر میشود
میگویند : هر کجایش را نگاه کنی حسین را میبینی
حسینم...
تو را قسم میدهم به همین محرم
به همین ماه عزیز ، مرا با خود ببر
ببر از این دنیای تنگ و دلگیر
دیگر نمیتوانم آسوده باشم
منتظر میمانم
میدانم صدایم میکنی
اگر دلم به سویت پر بکشد...
ای فرزند خلف آدم، ای وارث حقیقی
ابراهیم، ای وارث حقیقی انسان
هنوز جانمازم بوی تورا میدهد
چون

اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود
و میدانم تنها اگر با شفاعتت به سرمنزل مقصود برسم

حسینم..

راه هموار است و زیرش دامها قحط معنی در میان نامها
لفظ ها و نامها چون دام هاست لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
آن یکی ریگی که جوشد آب از او سخت کمیاب است رو آن را بجو
حسینم..
ای آنکه محبتت گره

خورده با قرب الهی است

به خستگی و حال

این بنده مسکین رحم کن


و آنچه را شایسته بزرگی ات

هست به من عطا کن

برگرفته از وبلاگ حسین جان و آخرش هم از خودم




[تصویر:  Untitled_1.png]
#41

اشکی برای گریه به این دیده ها دهید
دستی برای سینه زدن دست ما دهید
روزی اشک ما بود از روضه ی شما
جز روضه رزق گریه ی ما را کجا دهید
زنجیر و شال و بیرق و پیراهن سیاه
چشم انتظار مانده که اذن عزا دهید
این جا مریض هرچه بخواهید حاضر است
هرکس گرفت چشم شما را شفا دهید
حاجت گرفته بودم و خود بی خبر از آن
از بس که حاجت دل ما بی صدا دهید
بانی روضه های محرم که گشته اید
بانی خیر گشته به ما کربلا دهید
محسن عرب خالقی
[تصویر:  kh.gif]
#42
اتفاقات روز اول محرم
نزول امام حسین علیه‏السلام به زمین کربلا روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک بوده است.
در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است که: امام علیه‏السلام با یارانش سیر مى‏کردند تا به بلده‏اى رسیدند که در آنجا جماعتى زندگى مى‏کردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود.
پاسخ دادند: «شط فرات» است...
[تصویر:  moh15.jpg]
.
آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگرى غیر از این اسم دارد؟
جواب دادند: «کربلا».

پس گریست و فرمود: این زمین، به خدا سوگند زمین کرب و بلا است! سپس فرمود: مشتى از خاک این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو کرد و از گریبانش مقدارى خاک بیرون آورد و فرمود: این خاکى است که جبرئیل از جانب پرودگار براى جدم رسول خدا آورده و گفته که این خاک از موضع تربت حسین است، پس آن خاک را نهاد و فرمود: هر دو خاک داراى یک عطر هستند!
در تذکره سبط آمده است که امام حسین پرسید: نام این زمین چیست؟
گفتند: «کربلا». پس گریست و فرمود: کرب و بلأ. سپس فرمود: ام سلمه مرا خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودى، پس شما گریستى، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن! من شما را رها کردم، پیامبر شما را در امان خودش نشاند، جبرئیل گفت: آیا او را دوست دارى؟ فرمود: آرى! گفت: امت تو او را خواهند کشت، و اگر مى‏خواهى تربت آن زمین که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم! پیامبر فرمود: آرى! پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد.
در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى‏شکنند و کودکان ما را مى‏کشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.و چون به امام حسین علیه‏السلام گفته شد که این زمین کربلاست، خاک آن زمین را بوئید و فرمود: این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد.

سید ابن طاووس گفته است: امام علیه‏السلام چون به زمین کربلا رسید پرسید: نام این زمین چیست؟ گفته شد: «کربلا».
فرمود: پیاده شوید! این مکان جایگاه فرود بار و اثاثیه ماست، و محل ریختن خون ما، و محل قبور ماست، جدم رسول خدا مرا چنین حدیث کرده است.
گر نام این زمین به یقین کربلا بود اینجا محل رفتن خون ما بود
و در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى‏شکنند و کودکان ما را مى‏کشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.
سپس اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه را فرود آوردند، و حر هم پیاده شد و لشکر او هم در ناحیه دیگرى در مقابل امام اردو زدند.
منبع:تبیان




طاقت بیار رفیق....داریم میرسیم
#43
سلام303

انشالله با توجه به عنایات حضرت حق و سیدالشهدا (ع)،بتونیم بیشترین فیض رو از این ماه ها ببریم.قطعا برای کسب فیض،در وهله ی اول،باید لطف خدا شامل حال انسان بشه و بعد،تلاش خود فرد هست که تعیین کننده خواهد بود،البته باز هم ذیل عنایات باری تعالی.

الغرض،بر هر کسی که ادعای شیعه ی اهل بیت علیهم السلام بودن رو داره،فرض واجب هست که در جهت کسب معارف شون نهایت هم و غم ش رو به کار بگیره.و این ماه بهترین فرصت هست که اگر شروع نکردیم،حرکتی به خودمون بدیم و اگر کاری کردیم تا به امروز،به فضل خدا ادامه ش بدیم.

در جای گاهی نیستم که بخوام این حرف ها رو بگم،فقط من باب توصیه های خواهرانه بود53258zu2qvp1d9v

سعی می کنم کتاب هایی راجع به عاشورا و امام حسین(ع)،که هم جذاب باشه و هم در بازار امروز کتاب موجود رو،کم کم معرفی کنم این جا53258zu2qvp1d9v

از کتاب های شعر و کتاب هایی که درون مایه ی ادبی دارن شروع می کنیم:


-کتاب گنجینه الاسرار عمان سامانی:

"در این مثنوی نسبتا کوتاه، نکته‌های ظریفی از عشق و عرفان با بیانی هنرمندانه و گرم طرح شده است. عمان را باید اولین شاعری نام برد که اشعار کربلایی از قالب سوگ خارج ودر قالب حماسی آمیخته به عشق و روشنگری ارائه نمود." (دانش نامه ی ویکی پدیا)

به کسانی که به شعر علاقه دارن،شدیدا توصیه می کنم از خوندن این مثنوی غافل نشن.اگر یک بار بخونین،مطئنا،هر سال محرم و صفر،باز هم به سراغش خواهید رفت.Smiley-face-thumb


-دیوان اشعار نیر تبریزی:

دیوان اشعار نیر شامل سه بخش است: "
الف) مثنوي آتشكده در مراثي كه تعداد ابيات آن 2086 بيت است و اين مثنوي را در سال 1309 ه. سروده كه گزارشي از وقايع كربلا واتفاقات روز عاشورا و بعد از آن مي‌باشد. ب)لآلي منظومه كه متضمن قصايد و قطعات و مراثي و مدايح حاوي 959 بيت است كه در حدود سال 1314 ه. سروده. ج) ديوان غزليات : شامل غزليات و رباعيات، مفردات و سه قصيده عربي اوست."

قابل ذکره که دیوان نیر،تحت عنوان "گزارش عاشقانه وقایع کربلا" به چاپ رسیده.
53258zu2qvp1d9v

[تصویر:  nasimhayat.png]
#44
پرده دوم : توبه ی نصوح

تحریم8
(1) همه زندگی من همین وسط ها گذشته است. وسطِ سیاهی ها و سپیدی ها، وسط تاریکی ها و روشنی ها، هزار بار این وسط ایستاده ام، هر دو طرف را نگاه کرده ام و تصمیم گرفته ام که دیگر بیایم به طرف نور، یک قدم، دو قدم، قدم سوم، چشم های خواب آلوده ام را نور زده، پایم جایی گیر کرده و زمین خورده ام، بعد نشسته ام و تاریکی ها را نگاه کرده ام و خوابم برده به خیال این که شب است. و دوباره رفته ام وسط صحنه و دوباره... نه، این طوری که نمی شود، یک بار، یک روز باید تصمیم م را بگیرم و دیگر آهسته و باتردید قدم بر ندارم که وسوسه نشستن، وسوسه خوابیدن، زمین گیرم کند. یک بار، یک روز، تصمیم م را می گیرم و می دَوَم تا نور، تا شما، تا خیمه شما...
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا ایّها الّذین امنوا توبوا الی الله توبه نصوحاً...
(2) ادب کرده بود، آن هم در مقابل نام مادرتان. آنجا که راه را بر شما بسته بود و آنقدر آزرده بودتان که به او گفته بودید: «مادرت به عزایت بنشیند»، دانسته بود، مادر شما بزرگوارتر از آن است که بتواند نامش را بر لب بیاورد. همان جا کربلایی شده بود، نه؟... روز دهم، در پهندشت کرب و بلا، وقتی صدایتان میان زمین و آسمان طنین افکنده بود که: « اما من مغیث یغیثنا؟ اما من دابّ یدبّ عن حرم رسول الله؟» قلبش از جا کنده شده بود، خودش را میان بهشت و جهنم دید، ولی تصمیمش را گرفت؛ بهشت را برگزید؛ بهشتِ با شما بودن را...کفش هاش را در آورد؛ سرش را از شرم پایین انداخت، عین ابر بهار از چشمهاش اشک می آمد: «جعلتُ فداک» و مگر دیگر می شد چیزی گفت؟! اعتراف کرد که خیلی بد کرده، که راه را بر شما بسته و قلبِ زنان و کودکان حرم را لرزانده: «با این همه آیا توبه من پذیرفته است؟» و شما اگر نمی گفتید: «نعم یتوب الله علیک» که دیگر حسین(ع) نبودید با آن قلب رؤف و دل دریایی!...هنوز زمانی نگذشته بود که شما دیدید فرشته ها را که جان پاکش را تا ملکوت می برند. آن لحظه های آخر گمانم شنیده بود صدای شما را که با لبخند چشم هاش را بسته بود؛ « انت الحرّ کما سمّّتک امّک حرّا فی الدنیا و الاخره».
سلام بر تو! سلام حرّ بن یزید ریاحی!
سلام بر آن لحظه ای که « توبه نصوح» را تجسّم بخشیدی.
سلام بر تو که ادبت در مقابل نام زهرا(س)، عاقبت کربلایی ات کرد!



وبلاگ برای خاطر آیه ها

[تصویر:  nasimhayat.png]
#45
کتاب "پدر،عشق و پسر"

[تصویر:  9.jpg]


"کتاب پدر، عشق و پسر اثری دیگر از سید مهدی شجاعی است که در آن فرازهایی از زندگی حضرت علی‌اکبر بن الحسین علیهما السلام به تصویر کشیده می‌شود. وقایع از زاویه‌ی اول شخص و از

زبان اسب آن حضرت «عقاب» روایت می‌شود و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی‌مرّه مادر گرامی حضرت علی‌اکبر (ع) است.

در این کتاب می‌خوانیم:

عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی‌کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من

همیشه مبهوت این رابطه‌ام. گاهی احساس می‌کردم که رابطه‌ی حسین با علی‌اکبر فقط رابطه‌ی یک پدر و پسر نیست؛ رابطه‌ی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطه‌ی عاشق و معشوق

است، رابطه‌ی دو انیس و همدل جدایی‌ناپذیر است. احساس می‌کردم رابطه‌ی علی‌اکبر با حسین، فقط رابطه‌ی یک پسر با پدر نیست؛ رابطه‌ی مأموم و امام است، رابطه‌ی مردید و مراد است،

رابطه‌ی عاشق و معشوق است، رابطه‌ی محبّ و محبوب است و اگر کفر نبود می‌گفتم رابطه‌ی عابد و معبود است. "



کتاب "سقای آب و ادب"


[تصویر:  238.jpg]
"سقای آب و ادب، اثری است متفاوت از سید مهدی شجاعی و البته جدیدترین اثرش هم؛ رمان و روایتی از زندگی حضرت عباس(ع)، که بعد از سال‌ها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و این روزها
در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است. رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی. اثر شامل ده فصل است: عباسِ علی. عباسِ

ام‌البنین. عباسِ عباس. عباسِ سکینه. عباسِ مواسات. عباسِ زینب. عباسِ ادب. عباسِ حسین. عباسِ فرشتگان. عباسِ فاطمه. در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده می‌شود

و در حرکتی سیال، راویان جای به هم می‌دهند و شکست‌ها به سرعت خوانش می‌افزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن می‌کند. اما آن‌چه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی

متمایز می‌کند، بیشتر در فصل عباسِ فرشتگان به چشم می‌آید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) می‌پردازد؛ اما در فصل نهم،

شجاعی شیوه‌ای جدید را پیش می‌گیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر استحسان اوست، مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع). این فصل چنین آغاز

می‌شود: پيش از آن‌كه راوي اين داستان، قدم به فصل پايان بگذارد، ما فرشتگان؛ فرشتگان هفت آسمان، بر خود فرض مي‌شماريم كه پا به ميدان بگذاريم و پرده از رخسار حضرت ابوالفضائل

برداريم. و ناگفته پيداست كه اين نه بدان معناست كه ما قادريم پرده از اسرار حضرت ابوالفضائل برداريم. چرا كه رخسار، جلوه‌اي از جلوات حضور عيان است و اسرار، جنس و جوهري از علوم در

پرده و معارف پنهان. و فاصلة ميان اين دو، فاصلة ميان زمين است تا آسمان. دليل يا فلسفه حضورمان در اين ميدان را در سطور آتي در خواهيد يافت، و امّا چرا اين فصل را براي حضور انتخاب كرديم

و در اين مقطع از روايت داستان، وارد ميدان شديم!؟ پيش از اين نيامديم، چون اميد يا انتظار يا توقع داشتيم كه سايه و شبحي از رخسار حضرتش را در لابه‌لاي خطوط داستان ببينيم ولي وقتي

ديديم كه روايت رو به اتمام است بي‌رؤيت رخسار حضرت، و داستان در آستانة فصل پايان، ترسيديم كه مبادا نقطة ختم بر پايان داستان بنشيند و حرفهاي اصلي و اصلي‌ترين حرفها همچنان ناگفته

بماند..."

[تصویر:  nasimhayat.png]

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان