عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 4.6
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تجربیاتی از جنس ادامه (2 تا 6 ماهه)

#61
سلام
ممنونم از دعوت هادی جان
یکی دوروز پیش اومدم کلی نوشتم ولی پاک شد و اعصابم به هم ریخت و الان فقط سه کلمه میگم و خودتون تا تهشو بخونید
نماز نماز نماز. 1
#62
سلام 
امروز 63 روز از آخرین باری که لغزش داشتم میگذره
خوب حس و حال خوبی داره.

اما روز های بد و شکست روز های خوب رو می سازن
خب تو این دوران باید از عواملی که باعث وسوسه میشه دوری کنیم. 128fs318181  
مرحله سخت کار روزهای اول پس از لغزش هستن
 موفقیت  اولیه ما وابسته به سریالی نشدن در روز های اول هست. 49-2
خب طبیعتا با گذشت زمان هورمونهای بدن ما وقتی لغزشا کم بشه و روزهای خوبمون روز به روز افزایش داشته باشه 
سعی در تغییر دارن پس در روزهای اولیه ترک سعی کنید از نظر تغذیه خودتون رو تقویت کنید اما زیادروی نکنید.

خب اگه شما مشغول کار یا دانشگاه یا مدرسه هستید. Khansariha (56) Khansariha (66)
ترک در این دوران یکم سخته اما نکته مثبت این هست که در این دوران عوامل وسوسه و وقت های پرت یا بیکاری کم میشه و حتی ساعت خوابمون هم تنظیم میشه. Khansariha (134)
ناامیدی و پرخاشگری تو دوران ترک کاملا طبیعی هستش 
و بدلیل این هست که همیشه بعد از لغزش ناامید می شدیم و سعی در سرزنش کردن خودمون داشتیم. Swear1 Gigglesmile

رسیدگی به خودمون در دوران ترک :
سعی کنید به خودتون ارزش قائل باشید لباس های خوب یا همیشه بهتر تیپ و استایل خوب داشته باشید این عمل باعث میشه افسردگی و ناامیدی کمی کاهش پیدا کنه. Kool

ارتباط با خدا : 
مهمترین کار که لازم میدونم بگم اینکه اما وقتی درگیر این کار میشید به شدت در اعتقاد تاثیر میزاره و حس گناه باعث میشه از درگاه خدا ، خدایی نکرده ناامید بشیم پس سعی کنید عبادت رو هم در اواویت این کار ها قرار بدید تا به تدریج اعتقادات شما به حالت اولیه و در نهایت از ناامیدی دور بشید. 53

امیدوارم مطالب برای شما مفید بوده باشه اگر اندک تاثیر در روند کار شما داشت باعث خوشحالیه. ehteram
به امید پاکی همیشگی شما دوستان کانونی.  2uge4p4

راستی یه نکته در روزهای اول ترک حتما به کانون سر بزنید 
و با دوستان کانونیتون صحبت کنید. Khansariha (18) 53
# شروع یک دوره خوب 

نماز در قرار عاشقی  

قرآن در روزانه های قرآنی 

ورزش در ز نیرو بود مرد را راستی 

کتاب در مکتبخونه 





#63
302ممنون از آقای هادی برای دعوت 302

1.من این دفعه سعی کردم اهدافم  را بنویسم بگذارم تو امضام. تو این مدت چندین بار بهشون سر زدم و بهم کمک کردن. اهرم های رنج و لذت را هم بارها برگشتم و دوباره خواندم بهم خیلی کمک کرد.

2.دیگه اینکه از ارتباط با خدا و معنویات استفاده کردم. این حتما جواب میده . نماز اول وقت و خوب نماز خواندن و قرآن با معنی و دعا و زیارت عاشورا و صلوات و ....
ولی یه نکته داره. اینکه هدف از انجام این کارها چی باشه. یه زمانی تا حدود یک سال این کارها را انجام  دادم ولی هدفم این بود خدا در ازای این دعاها بهم چیزی را بده. که اشتباه کردم. و وقتی نداد بعد از مدت طولانی از دست خدا عصبانی شدم و اوضاع بدتر شد. این دفعه سعی میکنم با خودم مرور کنم این کارها فقط برای کمک به پاک موندنه همین و بس.

3.کار بعدی که انجام دادم برنامه ریزیه. خوب بهش عمل نمیکنم. ولی همین که بدونی یه کاری هست که باید انجام بدی کمک میکنه ذهنت به سمت اون کار توجه کنه و از خ.ا و اینا دور بمونه


یه سری تجربه از گذروندن روزای سخت
1.اگر کنترل ذهن خیلی بهم فشار بیاره سعی میکنم فردا روزه بگیرم. یه بار امتحان کردم خیلی خوب جواب داد
2.آخرای شب خیلی عصبانی و ناراحت بودم. نه خوابم میبرد نه آروم میشدم. تنها هم بودم. نماز شب را امتحان کردم.خیلی عالی بود. همون یه رکعت وتر.


تجربه آخرم بگم برای آدم های وابسته به کانون و احساساتی مثل خودم
اگر از کانون به هر دلیلی ناراحت شدم سعی کردم نه غیبت بزنم نه برم. سعی خودم را کردم. هر چند خیلی موفق نبودم.
اگر جز افرادی هستین که زود ناراحت میشید و تو کانون فعالید مثل من، مطمئن باشید بالاخره یه جایی از دست یکی ناراحت میشید. چون ماهیت یک اجتماع همینه. ولی باید اینو بدونیم اومدیم اینجا تا پاک بمونیم. رفتن از کانون برای خودمون بدتر. اگر میتونیم به حاشیه ها کمتر توجه کنیم. کلا بی خیال همه. اگر براتون مهمه کیا زیر پستتون را سپاس میزنن. کیا آنلاین اند و جواب میدن یا نمیدن. بدونین اینا همش ضرر برای پاکی خودمون. بهشون اهمیت ندیم. همون برنامه ریزی برای کارهای خودمون بهتر.

این لینک را وقتی پیدا کردم که عاجز بودم و تو نت سرچ کردم دعا برای کم شدن شهوت

به نظرم این قسمتش خیلی خوبه 53258zu2qvp1d9v
نقل قول: در چنين مواردي بايدبه جاي اشتغال و تمركز فكري بر موضوع ازدواج و نيازهاي جنسي، به برنامه ريزي تمام وقت و اشتغال به امور ضروري زندگي و... بپردازيد.



همین ها را یادمه 302
امیدوارم مفید باشه 302
به امید پاکی همگیمون 302
پاکی واقعا سخته. هیچ وقتم وسوسه اش تموم نمیشه 302
دعا میکنم هممون بتونیم راه درست را بریم تا به پاکی ابدی یک ذره نزدیک تر بشیم 302
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
#64
عرض سلام دارم خدمت تک تک کانونی های گل و آرزو میکنم که همگی پاک باشم زندگی شادی تجربه کنم 
نمی خواهم زیاد حرف های تکراری بزنم چون می دونم همه تون بهتر از من  میدونین که تواین مسیر اراده ، توکل به خدا  و انگیزه حرف اول میزنه ولی من تو این مدت بیش ترین  تاثیری که گرفتم از گذشته بود  یعنی هر وقت وسوسه سراغم میومد سعی می کردم گذشته رو یادم بیارم
 گذشته ای که تواین راه از دست دادم ارده من چند برابر می کرد برای ترک خ.ا  و می‌خوام دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم تا بیش تر از این عذاب وجدان نداشته باشم


(‌‌‌‌‌‌‌‌خدا یکی حرف مرد یکی)
 
 یا علی
#65
یادداشت روز ۱۲۸   Khansariha (56)
اومدم بگم که 
تو وقتی شاد باشی حالت خوب باشه میتونی راحت ترک کنی اتفاقای بد هستن برا همه پیش میان ولی روزای خوبی در پیشن روزایی که حال تو عالیه با تموم وجودت خدا رو احساس میکنی با تک تک سلول های بدنت دوست داری فقط پرواز کنی 
سخیتیاتو بپذیر برنامه بریز برا حل کردنشون اکه حل نمیشن قبولشون کن...
زندگی هرچقدر سخت باشه و آزارت بده تو حق نداری با اینکار داغون کنی خودتو
برو دنبال چیزی که براش آفریده شدی 
چیزی که وجودتو آرامش میبخشه تا رها بشی ...
موفق باشی  53
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
#66
سلام
تشکر میکنم از دعوت 53
جونم براتون بگه که نماز و تلاش دوتا بال هستن که ادمو به هرجایی که بخوان میرسونن.
و این دو مکمل هم هستن و هیچکدوم بدون اون یکی هیچ ارزشی ندارن.
مثلا اگه به نماز بسنده کرد و تلاشی نکرد بدرد نمیخوره.
و اگه تلاش کرد ولی نماز نخوند بازم به درد نمیخوره.
باید هردوتاش لحاظ بشه.
و من تضمین میکنم هرکی این دوتارو داشته باشه به هرجایی بخواد میرسه.
من خودم تو بدترین شرایط بودم ولی با بهره گیری از این دوتا الان دارم به خیلی از خواسته هام میرسم و انگار معجزه شده برام.
تا الان بعد از انجام این دو مهم خیلی اتفاقا برام افتاده حتی معجزه برام پیش اومده.
کسی نیست که با استفاده از این دو مهم به جایی نرسه.
اگرم پتانسیل انجامش رو نداشتیم خدا اصلا به دنیا نمیاوردمون
مگه خدا میخواست به دنیامون بیاره که همش شکست بخوریم و عذاب بکشیم؟!
خیر.
خدا وقتی مارو اورد تو این دنیا پتانسیل حل همه مشکلات رو هم به ما داد.
سخته ولی شدنیه
و خدا تنهات نمیزاره
همینطور ائمه و شهدا و همه خوبان.
سخت ترینش فقط قدم اوله بعد اون دیگه میوفتی تو مسیر و اصلا وقت نمیکنی بشینی به سختیش فکر کنی!
بعدش به همین راحتی همه چی درست میشه.
موفقیت شاخ نداره
تلاش میکنی موفق میشی.
غیر این هرچی شنیدی اشتباست.
تلاش=موفقیت
عجیب غریب و ترسناک و ایناهم نیست.
خداشاهده‌.
پس تلاش کن و موفق بشو.
زیاد فکر نکن اصلا
فقط ادامه بده.
به چجوریش و اینا هم اصلا فکر نکن فقط ادامه بده.
وظیفه تو فقط ادامه دادنه باقی همش دست خداست
تو کار خدا دخالت نکن.
فقط و فقط و فقط ادامه بده...
نگو مشکلاتم از ادامه دادن گذشته
چون وظیفه تو منفی بافی نیست وظیفه تو ادامه دادن توی هر شرایطیه.
نگو خیلی گناهکارم ، وظیفه تو غصه خوردن به خاطر گناهات نیست ، وظیفه تو ادامه دادن توی هر شرایطیه.
نگو نمیشه ، وظیفه تو پیش بینی نیست ، وظیفه تو ادامه دادن توی هر شرایطیه.
رمز موفقیت : ادامه دادن توی هر شرایطی ، حتی اگه یزید ابن معاویه باشی و توی هر شرایطی به سمت خدا حرکت کنی تهش موفق موفق موفق میشی و در بهشت به روت باز میشه و فرشته ها هدایتت میکنن داخل.
شما این کارو بکن اگه موفق نشدی بیا پروفایل بهم فحش بده.
توی هر شرایطی چه بهترین شرایط چه بدترین شرایط ، حتی اگه قاتلی چمیدونم پیامبر کشتی ، قرآن سوزوندی ، گناه جنسی کردی و هرچیزی ، حتی اگه بی نهایت انجامشون دادی مثلا هزار بار گناه جنسی کردی ، بازم این کارو که گفتم بکن و توی هر شرایطی به سمت خدا ادامه بده و موفق بشو.
و اینم بگم که اگه توی راه خدا هزاران بلا سرت اومد بدونی طبیعیه ، مگه نمیدونی که گفتن : هرکه در این بزم مقرب تر است ، جام بلا بیشترش میدهند...
پس عاشقانه دردایی که خدا بهت میده رو بپذیر چون عاشقته و مدل دوست داشتن خدا اینجوریه و ضمنا این دردا رشدت میدن و به خاطر خودته Smiley-face-thumb
و کفی بالله حلیما.
#67
امشب خداروشکر به ۴ ماه پاکی رسیدم
چقدر زمین خوردم و کم نیاوردم...
چقدر ضد حال خوردم و کم نیاوردم...
چقدر نه شنیدم و کم نیاوردم...
به خودم نمره ۲۰ میدم
رمز موفقیت بعد تلاش ، استقامته.
زندگی من تمام و کمال دست خداست... از هیچی خبر ندارم
منتها اینو میدونم که خودمو دوست دارم ، و سرم پیش خدا و خودم بالاست ، حتی اگه هیچی درست نشه ، من همه تلاشم رو کردم ، و این فوق العادست 1
راضی هستم به رضای خدا...
چه بخواد منو به خواسته هام برسونه چه نرسونه من نوکرشم...
#68
سلام
ممنونم از دعوت 53
نمیدونم چرا ۴ ماه شده چون من ۵ ماهه پاکم 42
در واقع از مرداد تا الان ، که اگه مرداد رو حساب کنیم میشه ۵ ماه
البته اگه مرداد رو حساب کنیم 22 اینقدر سیستمم این مدت ۵ ساله به هم ریخته که الان به خودم اومدم نمیدونم چطوری حسابش میکردیم این چیزارو 4fvfcja
خلاصه اگه مرداد حساب باشه میشه ۵ ماه و الا ۴ 128fs318181
خب
من مهم ترین چیزی که فهمیدم ، بعد از نماز ، اینه که آدم باید مشکلاتش رو ریشه ای و همه جانبه یعنی در همه ابعاد ، حل کنه.
همونطور که من حدود سال پاک موندم یه نفس ولی یهو رد دادم و همه چی خراب شد.
پس باید در همه جهات تلاش کرد،  نه فقط صرفا توی خ.ا نکردن.
البته وقتی نماز میخونی ، خود به خود روی غلتک میوفتی و مسیر برات باز میشه و تو فقط تلاش میکنی ، حالا بگذریم که اگه نماز نخونی میخوای تلاش کنی ولی نمیدونی از کجا 22
چون خدا کمکت نمیکنه و گم میشی.
من اگه نماز نخونم دوباره تا نزدیک یه سال میرم و درجا میزنم ، و این داستان تا ابد ادامه داره 4chsmu1
پس نماز رو در وهله اول باید شروع کرد و این رو لحاظ کرد که تلاش باید در همه ابعاد باشه
مثلا بخوام مثال بزنم:
نماز ، درس ، ترک ، اصلاح ارتباط با نامحرم و ...
یکیشو درست تلاش نکنی ، پازل خراب میشه و به هیچ جا نمیرسی 1
باید تکلیف خودمونو با این پازل مشخص کنیم.
اگه بگیم نه عامو من نماز نمیخونم پاکم میمونم
خب تو عزیزم آدم نیستی ، ما با بقیه داریم صحبت میکنیم 4chsmu1
همین 303
 سپاس شده توسط
#69
تو مسیر ترک یه سری موانع سر راهمون همیشه هست به نظر من نباید ازشون فرار کنیم یا از رو در رو شدن باهاشون بترسیم کافیه که یه بار جلوش وایستیم  تا بهمون ثابت بشه که کارنشد نداره .اگه فقط یه بار موفق شدیم یه حس آرامش همیشه باهامون هست که دیوانه‌وار به آدم انرژی میده واین خودش بهترین انگیزه برای بقیه مسیر هست.حالا اگه نتونستیم  فقط باید حافظه قوی داشته باشیم و حال و روز بدمون رو فراموش نکنیم و همیشه یادمون باشه که این کارهیچ سودی برامون نداره که هیچ کل زندگی مون هم به دستش مختل میشه .بیایید قدر جوانیمون ،زندگی مون وارزش خودمون بدونیم.   بزرگترین ضرر خودارضایی به نظر من این هست که آدم ها برای خودشون بی ارزش میشن  از خودشون خسته میشن .
#70
سلام به همه کانونی های دوستدار پاکی 53

و ممنونم از برادر کارما بابت دعوتشون 302

الحمدلله 76 روزه که پاکم و تعجب میکنم که چقدر راحت بود. همونطور که تو تاپیک اونوری گفته بودم کنترل نگاه و ذهن کار منو راحت کرده.

اون چیزایی که همیشه جلو چشماته یا تو ذهنته ، سعی میکنه خودشو تو عالم واقع هم بروز بده.

و چقدر کنترل ذهن آسونتره از کنترل احساس خ. ا وقتی که پیش میاد و هیچی جلودارش نیست.

برای همه تون آرزوی پاکی ابدی دارم و امیدوارم به اهداف انسانی تون برسید.
دعای غریق
توصیه امام صادق علیه السلام برای نجات شیعیان از شبهات و فتنه های عصر غیبت

يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك‏.
ای خداوند! ای رحمان! ای مهربان! ای دگرگون کننده دل‏ها! دل مرا بر دينت پايدار کن.
#71
سلام. خدارو خیلی خیلی شکر میکنم تونستم به ۱۵۰ روز پاک برسم. واقعا خودش بهم کمک کرد. بسی ممنونم خدا

من سعی کردم برای پاکی برنامه داشته باشم. براش تلاش کنم. 
یه برنامه مذهبی کامل چیدم که یک ساعت ازم وقت میگیره . ولی به این دید بهش نگاه میکنم که ۲۳ ساعت از روزم را باهاش ضمانت میکنم.
نماز اول وقت. قرآن با معنی. زیارت عاشورا. دعا توسل. ۱۰۰ استغفار یا صلوات. دعای عهد. شکر گذاری
تو شکرگذاری حتما خدا را بابت پاکیم شکر میکنم. تازه فهمیدم هر چیزی که تو شکرگذاری بگی و به خدا بگی شکرت فرداش همون بیشتر برات اتفاق میفته.
تمام اول وقت هم که دیگه عالیه.


ولی به این باور رسیدم که هر روز باید مراقب بود. هر روز وسوسه هست. هر روز ناامیدی هست و اینکه باید برای پاکی برنامه داشت.باید براش تلاش کرد.

اگر ورزش میکنم فقط بخاطر اینه که پاک بمونم
اگر کارهای مذهبی انجام.میدم فقط برای اینه که پاک بمونم
اگر....

و نکته آخر اینکه. من قبلا با کارهای مذهبی تونستم جلو برم. ولی هدف از این کار هم مهمه. قبلا از خدا انتظار داشتم در ازای این همه کار مذهبی یه آرزوی بزرگم را برآورده، یه موقعیت شغلی خوب بده، یه ازدواج خوب و... ولی شکست خوردم. سعی کردم این دفعه این جوری بهش نگاه کنم که هدف فقط پاکی. پاکی را با ارزش بدونم و براش تلاش کنم.


دعا میکنم همون به پاکی ابدی برسیم
ممنونم از آقای کارما برای دعوت
دعا میکنم اینا را یادم نره. این تلاش هام را فراموش نکنم. برای همین نوشتم
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
#72
مطابق آموزه‌های دینی، آدمی در مسیر تکاملی خود با دشمن درونی به نام نَفْس امّاره در ستیز است. به تعبیر قرآن کریم ویژگی نَفْس امّاره، امرکننده به بدی و زشتی است:«إِنَّ النَفْس لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ: به درستی که نَفْس (سرکش) بسیار به بدی‌ها امر می‌کند» (یوسف/53).
منظور از نَفْس که دشمن انسان است، «آن دسته از گرایش‌هایی است که مانع ترقّی روح انسان و تقرّب به سوی خداست» (مصباح یزدی، 1383، ب، ج1: 118)پیامبر اسلام (ص) به دشمنی نَفْس تصریح فرموده است: «اَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ: دشمن‌ترین دشمنانت نَفْس توست که میان دو پهلوی توست» (مجلسی، 1386ق.، ج71: 64).
پُرواضح است که ایجاد زندگی سالم و پیشروی به سوی کمال مطلوب که فطرت آدمی آن را خواستار است، وقتی تحقّق می‌پذیرد که انسان توان مقابله با نَفْس امّاره را داشته باشد و در میدان ستیز و مبارزه با او زانو نزند، چون در صورت عدم توان مقابله با دشمن داخلی (نَفْس امّاره) و تبعیّت از او، آدمی هویّت انسانی خویش را می‌بازد و از سِلْک انسانیّت خارج می‌شود و در مسیر حیوانیّت گام می‌نهد، بلکه بدتر از چهارپایان می‌شود: «أُولَئِکَ کَالْأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ: آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر» (الأعراف/169).
در پیشینة بررسی موضوع غلبه و جهاد با نَفْس امّاره بحث‌هایی با اهمیّت در کُتُب اخلاقی و نیز در کُتُب تفسیری ذیل آیات مربوط به آن صورت گرفته است که زحمات نویسندگانش قابل تقدیر است. نوآوری این نوشتار دسته‌بندی جدیدی در استخراج و معرّفی مهارت‌های قرآنی غلبه بر نَفْس امّاره با استناد به آیات متعدّد قرآنی و همچنین رابطة مهارت‌های ارائه شده با غلبه بر نَفْس امّاره می‌باشد.
سؤال اصلی که ما در این بخش از نوشتار در پی پاسخ آن هستیم (که البتّه هر زن و مرد، پسر و دختر، پیر و جوان با آن روبرو هستند)، این است که قرآن کریم چه نوع مهارت‌ها و راه‌کارهایی را برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره (امیال نَفْسانی) ارائه داده است تا آدمی در پرتو آن مهارت‌ها، هویّت انسانی خویش را از گزند نَفْس امّاره حفظ کند و به سوی کمال مطلوب فطری خویش پیش رود.
بر مبنای این سؤال اصلی، سؤالات فرعی دیگری نیز مطرح است که عبارتند از:
1ـ رابطة مهارت‌ها با غلبه بر نَفْس امّاره چیست؟
2ـ آیا انسان‌ها و مربّیان با مهارت‌های قرآنی غلبه بر نَفْس امّاره آشنایی دارند؟
با توجّه به سؤالات مطرح شده در این مقاله تلاش شده تا با معرّفی مهارت‌های قرآنی غلبه بر نَفْس امّاره زمینه‌های اجرایی و راهکار برای انسان‌های خواستار مطلوب فطری و مربّیان تربیتی ارائه شود.
اهمیّت مقابله و جهاد با نَفْس
قبل از بیان مهارت‌ها، مباحث اهمیّت مقابله با نَفْس، مفهوم‌شناسی نَفْس، وجوه استعمال واژة نَفْس در قرآن، مراتب نَفْس و مردم و خواسته‌های نَفْسانی مطرح می‌شود. با مروری اجمالی به آیات کریمه و روایات معصومین، علیهم‌السّلام، اهمیّت مقابله و جهاد با نَفْس آشکار می‌گردد که در این نوشتار به سه آیه و دو روایت استناد می‌شود.
1ـ «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ...: ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید...» (النّحل/36).
در این آیه فلسفة مشترک بعثت پیامبران، عبودیّت و بندگی آدمی خوانده شده است. روشن است که عبودیّت و بندگی خداوند وقتی تحقّق می‌پذیرد که آدمی از خواسته‌های نَفْسانی و طاغوت اجتناب نماید، چنانکه در ادامة آیه به ضرورت اجتناب از طاغوت (درونی و بیرونی) تصریح نموده است.
2ـ «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ...: و کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد...» (الجمعه/2).
در این آیه یکی از اهداف بعثت پیامبر اسلام (ص) را تزکیة نَفْس آدمی بیان نموده است.
در چهار آیه از آیات قرآن کریم، واژة تزکیه و تعلیم در کنار هم آمده است. در سه آیه واژة تزکیه مقدّم بر واژة تعلیم شده است که این تقدّم نشان از اهمیّت تزکیة نَفْس و مقابله با هواهای نَفْسانی است. در آیه‌ای هم که واژة تعلیم بر واژة تزکیه مقدّم شده، از زبان حضرت ابراهیم (ع) نقل شده است (البقره/129).
3ـ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا: که هر کس نَفْس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده است»(الشّمس/9).
در این آیه بعد از ذکر یازده قَسَم، راه اساسی رسیدن به رستگاری، پاکی نَفْس ذکر شده است.
دو نمونه از روایات:
1ـ «عَنْ أَبِی عَبْدالله (ع): إِنَّ النَبِیَّ (ص) بَعَثَ سَرِیَةً فَلَمَّا رَجَعُوا، قَالَ مَرْحَباً بِقَومٍ قَضُوا الْجِهَادُ الْأَصْغَرِ وَ بَقِیَ عَلَیْهِم الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ. قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ (ص) مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ؟ قَالَ: جِهَادُ النَّفْسّ: امام صادق (ع) فرمود: پیامبر (ص) گروهی از مسلمانان را به جهاد فرستاد. هنگامی که بازگشتند، فرمود: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظیفة جهاد اکبر بر آنها باقی مانده است. عرض کردند: ای رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود:‌ جهاد با نَفْس» (حُرّ عاملی، 1396ق.، ج11: 122).
2ـ حضرت علی (ع) فرموده است:‌ «المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ: مجاهد واقعی کسی است که با هوس‌های سرکش نَفْس خود بجنگد» (همان).
از مجموع سه آیه و دو روایت این مطلب استفاده می‌شود که مقابله با نَفْس (امیال نَفْسانی) دارای اهمیّت شایانی است، چرا که راه رستگاری آدمی و فلسفة بعثت مشترک پیامبران، تهذیب نَفْس آدمی است.
مفهوم‌شناسی واژه‌های «مهارت» و «غلبه»
«مهارت» در لغت به معنای زیرکی و رسایی در کار، استادی و زبردستی است (ر.ک؛ دهخدا، بی‌تا: 161) و در فرهنگ عمید به معنای «ماهر بودن در کاری، استادی، زیرکی، چابکی و زبردستی در کار» آمده است (ر.ک؛ عمید،1380: 1180).
«غلبه»: «الغلبه: چیره شدن» (راغب اصفهانی، 1383، ج2: 708) و ابن‌فارس می‌گوید: «الغین و اللاّم و الباء اصلٌ صحیحٌ یَدُلُّ عَلَی قُوَّةٍ وَ قَهْرٍ وَ شِدَّةٍ: اصل و ریشة آن صحیح است و بر قوّت و قهر و شدّت دلالت دارد» (ابن‌فارس،1404ق.، ج 4: 388)
در قاموس قرآن آمده است: «غلب و غلبه به معنای پیروزی، مقهور کردن حریف است» (قرشی، 1371، ج 5: 113).
مهارت غلبه بر نَفْس امّاره در اصطلاح
با توجّه به معنای لغوی به نظر می‌رسد که مهارت غلبه بر نَفْس امّاره عبارت از توانایی است که آدمی در پرتو شناخت صحیح و رفتار مناسب و نیروی معنوی قدرت پیدا می‌کند در برابر نَفْس امّاره سر تسلیم فرود نیاورد و از برآوردن خواسته‌های نَفْسانی اجتناب کند و تابع عقل سلیم و آموزه‌های وحیانی باشد. واژة نَفْس (بر وزنِ فَلْس) در اصل به معنای ذات است. طبرسی در ذیل آیة «...وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم...» (البقره/9)، می‌فرماید: «نَفْس سه معنی دارد: 1ـ روح. 2ـ تأکید؛ مثلاً جَائَنِی زَیدٌ نَفْسُه. 3ـ ذات و اصل همان است» (قرشی، 1371، ج7: 94).
استاد مرتضی مطهّری می‌گویند: «اصل معنای نَفْس یعنی خود. از آن جهت به آن روح می‌گویند که جنبة مافوق جسمانی دارد و از آن جهت به آن نَفْس می‌گویند که خود انسان است» (مطهّری، 1374، ب، ج4: 658).
علاّمه طباطبائی می‌فرماید: «نَفْس آن طور که از کتاب‌های لغت استفاده می‌شود، عبارت از عین یک چیز است. نَفْس انسان عبارت از چیزی است که انسان به واسطة آن انسان شده است و آن مجموع روح و جسم وی در این زندگی و روحِ تنها در زندگی برزخی است» (طباطبائی،1370، ج4: 230).
مصباح یزدی می‌گوید: «کلمة نَفْس واژة عربی است که معادل آن در فارسی، «خود» و گاهی «من» به کار می‌رود. این واژه در قرآن به صورت‌های مختلف استعمال شده است. بدون شک چیزی که به آن نَفْس گفته می‌شود، همان «هویّت» انسان است و چیزی جدای از آن نیست. ما چند موجود نیستیم، بلکه یک انسان هستیم و یک «هویّت» بیشتر نیستیم. آنچه که است ابعاد مختلف همین یک نَفْس و خودِ واحد است. نَفْس انسان قوّه‌ای دارد به نام عقل که ادراکات انسان و تشخیص خوب و بد به آن مربوط می‌شود. همین نَفْس خواسته‌ها و گرایش‌هایی نیز دارد. اینها دو بُعد از هویّت و منِ واحدِ هر انسان است» (مصباح یزدی، 1383، الف: 29ـ28).
از مجموع نظرات فوق استنباط می‌شود که نَفْس در لغت به معنی ذات (خود) است که البتّه این خود (نَفْس) دارای دو بُعد است؛ بُعدی مربوط به ادراکات انسان و بُعدی مربوط به امیال و خواسته‌های اوست.
نَفْس امّاره
«...إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ...: نَفْس (سرکش) بسیار به بدیها امر مى‏کند...» (یوسف/53).
«نَفْس امّاره که امّاره صیغة مبالغه است؛ یعنی نَفْس فرمان‌دهنده و به شدّت فرمان‌دهنده و در کمال استبداد فرمان‌دهنده. مقصود، حالتی از نَفْس است که در آن حالت، هواها بر انسان حاکم و غالب است و انسان صد در صد محکوم خواهش‌های نَفْس خویش است. نَفْس امّاره به سوء یعنی نَفْسی که به انسان فرمان به بدی می‌دهد و انسان هم تابع فرمان‌دهنده به بدی و شرارت است» (مطهّری، 1374، الف: 181).
وجوه استعمال واژة نَفْس در قرآن
1ـ عقوبت: «وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ» (آل‌عمران/28)؛ یعنی:‌ «وَیُحَذِّرُکُمْ عُقُوبَتَهِ».
2ـ علم: «وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ» (المائده/116)؛ یعنی:‌ «وَ لاَأَعْلَمُ مَا فِی عِلْمِکَ».
3ـ جان: «وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ». (الأنعام/93 و الزّمر/42)؛ یعنی: «أَرْوَاحَکُمْ».
4ـ دل: «وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ» (البقره/284)؛ یعنی: «وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی قُلُوبِکُمْ».
5ـ تن: «فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (الرّوم/9)؛ یعنی: «أَجْسَادَهُمْ یَظْلِمُونَ».
6ـ مردم: «مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ» (المائده/32)؛ یعنی: «أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ إِنْسَاناً بِغَیْرِ إِنْسَانٍ».
7ـ تن: «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ...» (التّوبه/128)؛ یعنی: «نَفْساً مِنْ جِنْسِکُمْ».
8ـ یکی از اهل دین: «...وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ...» (النّساء/29)؛ یعنی: «لاَتَقْتُلُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً مِنْ أَهْلِ دِینِکُمْ».
9ـ کشتن یکی از اهل دین: «وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ...» (النّساء/66)؛ یعنی: «أَنْ یَقْتُلُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» (ر.ک؛ تفلیسی، 1371: 291ـ289).
مردم و خواسته‌های نَفْسانی
اصولاً مردم در برابر خواسته‌های نَفْسانی به چند دستة زیر تقسیم می‌شوند:
دستة اوّل مردمی هستند که به دلخواه خود عمل می‌کنند و چیزی مانع آنان نمی‌شود. اینان همواره به دنبال لذایذ مادّی‌ هستند و زندگی دنیا را بر آخرت برتری می‌دهند. قرآن کریم دربارة این دسته از مردم می‌فرماید:«... وَوَیْلٌ لِّلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ * الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ...: واى بر کافران از مجازات شدید (الهى)! *همانها که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‏دهند...» (ابراهیم/2و3).
این که انسان به دنبال مادّیات و تمایلات نَفْسانی است و نمی‌خواهد از آنها دست بردارد، خود منشأ کفر است. دین می‌گوید از این خواسته‌هایت دست بردار و چون انسان نمی‌خواهد از آنها کناره‌گیری کند، لذا دین را نمی‌پذیرد تا به راحتی هر عملی را مرتکب گردد. پس این دسته از انسان‌ها برای تمایلات نَفْسانی حدّ و مرزی نمی‌شناسند، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ: (انسان شک در معاد ندارد،) بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!» (القیامه/5).
دستة دوم کسانی هستند که برای خواسته‌هایشان حدّ و مرزی می‌شناسند، سعی می‌کنند از محرّمات اجتناب کنند، ولی از برآورده ساختن خواسته‌های نَفْسانی، نظیر مکروهات، مشتبهات و محلّلات خودداری نمی‌کنند. خود این دسته نیز به چند شاخه تقسیم می‌گردند: و برخی، از کبائر اجتناب می‌کنند و گاهی مرتکب صغائر می‌شوند و گروهی کبائر را نیز مرتکب می‌شوند. برخی از این افراد بلافاصله پس از گناه توبه می‌کنند و برخی دیگر توبه نمی‌کنند و بر گناه خود اصرار می‌ورزند، ولی به هر حال همة این افراد سعی و اهتمام دارند که تا حدودی محرّمات را ترک کنند.
دستة سوم کسانی هستند که اصل را بر مخالفت هوای نَفْس قرار می‌دهند، مگر در مواردی که رضای خداوند در موافقت نَفْس است، آن هم به جهت رضای خدا نه جهت پیروی هوای نَفْس. اصل در زندگی آنها این است که هر چه دلشان می‌خواهد، انجام ندهند و در هر کار، معیار را رضایت خدا قرار می‌دهند. البتّه این دسته نیز دارای مراتب می‌باشند و شاید اختلاف مراتب به بی‌نهایت میل کند (ر.ک؛ مصباح یزدی،1376: 123).
مهارت‌ها
با مطالعة آیات کریمه می‌توان به سه بخش از مهارت‌های شناختی، رفتاری و معنوی بر غلبه کردن و چیره گشتن نَفْس امّاره دست یافت که عبارتند از:
1) مهارت‌های شناختی
مهارت‌های جهان‌شناختی
الف) آگاهی‌بخشی به وجود سرای واپسین
یکی از مهارت‌های شناختی ارائه شده در قرآن بر چیره گشتن در برابر هواهای نَفْسانی آگاهی‌بخشی به وجود سرای واپسین و بازگشت انسان‌ها به سوی خداست. در باب معاد و زندگی پس از مرگ، دو نوع جهان‌بینی وجود دارد: بر پایة یکی، پس از مرگ همه چیز تمام می‌شود، امّا بر پایة دیگر، انسان پس از مرگ برای همیشه باقی می‌ماند. فلسفة دین و ارسال رُسُل این است که انسان متقاعد شود زندگی دنیا اصلی نیست، بلکه مقدّمه‌ای است برای سرای دیگر (همان، 1383، ج:230).
در آیات متعدّدی به بشر توجّه داده شده، حیات آدمی منحصر به زندگی چند روزة دنیا نیست، بلکه فراروی زندگی دنیا، حیات اخروی وجود دارد و آدمی پس از مفارقت روح از بدن دوباره زنده می‌شود و پا به عرصة حیات آخرت می‌گذارد و به سوی خدا بازمی‌گردد. نمونة آن آیات عبارتند از:
1ـ «وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ: این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست، و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‏دانستند» (العنکبوت/64).
«کلمة «لهو» به معنای هر چیزی و هر کار بیهوده‌ای است که انسان را از کار مهمّ و مفیدش باز بدارد و به خودش مشغول سازد. بنابراین، یکی از مصادیق لهو، زندگی مادّی دنیا است، برای اینکه آدمی را با زرق و برق خود و آرایش فانی و گول‌زنک خود از زندگی باقی و دائمی بازمی‌دارد و به خود مشغول و سرگرم می‌کند و کلمة «لعب» به معنای کار و یا کارهای پشت سر همی است که با نظامی معیّن و در عین حال بیهوده و بی‌فایده انجام می‌شود» (طباطبائی، 1370، ج 16: 237).
به نظر می‌رسد که توصیف به وصف لهو و لعب برای زندگی دنیایی و توصیف به وصف «لَهِیَ الحَیَوان» برای آخرت برای ایجاد باورمندی بشر به وجود سرای واپسین است.
2ـ «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ: (آرى،) این سراى آخرت را (تنها) براى کسانى قرارمى‏دهیم که ارادة برترى‏جویى در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است» (القصص/83).
3ـ «...أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ: ... آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده‏اید؟! با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست» (التّوبه/38).
4ـ «وَاتَّقُواْ یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ: و از روزى بپرهیزید (و بترسید) که در آن روز، شما را به سوى خدا بازمى‏گردانند. سپس به هر کس آنچه انجام داده، به طور کامل باز پس داده مى‏شود و به آنها ستم نخواهد شد (، چون هر چه مى‏بینند، نتایج اعمال خودشان است) » (البقره/281).
از مجموع آیات مذکور و آیات دیگر قرآن استفاده می‌شود که حیات آدمی منحصر به حیات دنیوی نیست، بلکه انسان‌ها فراروی زندگی دنیایی، زندگی اخروی را در پیش دارند و به سوی خدا بازگردانده می‌شوند. جالب توجّه آنکه خداوند بر این مقدار آگاهی نسبت به وجود حیات اخروی بسنده نکرده، بلکه برای تحریک آدمی به علاقمندی زندگی آخرت، آخرت را به وصف خیر و بهتر بودن برای کسانی که هویّت انسانی خویش را حفظ نمایند، توصیف نموده است و برای رهایی بشر از امیال نَفْسانی عذاب آن جهان را به سخت‌تر بودن و باقی و پایدار بودن توصیف نموده است که در آیات ذیل مشهود است:
1ـ «...قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى...: .... بگو: سرمایة زندگى دنیا ناچیز است و سراى آخرت براى کسى که پرهیزگار باشد، بهتر است...» (النّساء/77).
2ـ «...وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ: و سراى آخرت براى پرهیزگاران بهتر است، آیا نمى‏فهمید؟!» (الأعراف/169).
3ـ «... وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى: و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است» (طه/127).
آری، از عواملی که می‌تواند انسان را از خطرات نَفْس سرکش محافظت نماید تا انسان تن به خواسته‌های نَفْس امّاره ندهد، آگاهی و باور به وجود حیات اخروی است. چه آنکه نوع بینش آدمی بر رفتار انسان تأثیرگذار است. برای مثال، جوانی که باور به وجود روز قیامت و حساب و کتاب آن داشته باشد، تن به امیال نَفْسانی نمی‌دهد و خود را در ورطة زشتی گرفتار نمی‌کند.
به خاطر همین، جهت فلسفة دین و ارسال رُسُل بر این استوار است که آدمی را به وجود حیات اخروی متقاعد نماید و به بشر بفهماند که حیات دنیایی جز بازیچه چیز دیگری نیست، چرا که اگر آدمی معاد را انکار نماید، تن به زشتی و پستی می‌دهد و از هیچ فسق و فجوری فروگذار نمی‌کند.
قرآن کریم از عوامل انکار معاد را میل انسان به انجام دادن گناه دانسته و چنین بازگو می‌فرماید: «أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ * بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ: آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد؟! * آرى قادریم که (حتّى خطوط سَرِ) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم! * (انسان شک در معاد ندارد،) بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!» (القیامه/5ـ3).
به دیگر سخن، علّت انکار معاد به خاطر آن است که «تا به این وسیله پیش روی خود را در مدّت عمرش باز کند، چون وقتی بعث و قیامتی نباشد، انسان چه داعی دارد با کند و بند تقوی و ایمان دست و پای خود را ببندد» (طباطبائی، 1370، ج 20: 310).
ب) توجّه به سرانجام تبعیّت از نَفْس امّاره در جهان آخرت
آگاهی به نفع هر امری، آدمی را وادار به انجام آن و آگاهی به ضرر هر چیزی او را به ترک آن وادار می‌کند؛ به عنوان مثال آگاهی و اطّلاع به ثمرة مشورت، انسان را وادار می‌کند که در انجام کارها با دیگران مشورت نماید و اطّلاع از خوردن سَم که نتیجة آن هلاکت است، او را از خوردن آن منع می‌نماید.
خداوند در قرآن کریم بر اساس همین اصل (امر وجدانی) برای رهایی بشر از گرفتار شدن در منجلاب زشتی و هواهای نَفْسانی، سرانجام تبعیّت از نَفْس امّاره را قرار گرفتن در دوزخ و دوری از رحمت خویش بیان کرده است تا انسان در پرتو شناخت عاقبت اطاعت از نَفْس، هویّت انسانی خویش را لکّه‌دار ننماید و در مقام غلبه بر نَفْس برآید، چرا که بدترین ضرر و خسارت برای نوع بشر آن است که سرمایة وجودی خویش را از دست بدهد: «... قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ: ... بگو: زیانکاران واقعى آنانند که سرمایة وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده‏اند. آگاه باشید که زیان آشکار همین است» (الزّمر /15).
در بعضی از آیات سرانجام تبعیّت نَفْس امّاره ذکر شده است؛ مثلاً: «فَأَمَّا مَن طَغَى وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى: امّا آن کسى که طغیان کرده، * و زندگى دنیا را مقدّم داشته، *مسلّماً دوزخ جایگاه اوست» (النّازعات/ 39ـ37). در آیة دیگر هلاکت بلعم باعورا را نتیجة هوی‌پرستی بیان داشته است و فرموده: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ...: و اگر مى‏خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى‏بردیم؛ (امّا اجبار، بر خلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نَفس پیروى کرد...» (الأعراف/176). بالأخره در آیة دیگری هوی‌پرستی را منشأ گمراهی دانسته است و فرموده: «فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ...: (ای موسی) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهاى خود پیروى مى‏کنند! و آیا گمراهتر از آن کس که پیروى هواى نَفْس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، کسى پیدا مى‏شود؟!...» (القصص/50).
آدم باورمند و آگاه به عاقبت اطاعت نَفْس امّاره در پرتو وحی الهی تن به امیال نَفْسانی نداده، بلکه سعی بر آن دارد تا هویّت انسانی خویش را حفظ نماید و خود را اسیر نَفْس سرکش نکند.
خداشناختی
توجّه دادن بشر به درک حضور خداوند در زندگی
یکی دیگر از مهارت‌های شناختی ارائه شده در قرآن برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره و امیال نَفْسانی آن است که آدمی این نکته را درک کند که عالَم محضر خداست و خدا در همه حال شاهد بر اعمال بندگان است، چه آنکه طبیعت آدمی این گونه است و اگر بداند کسی اعمال او را نظاره می‌کند، شرم و حیا می‌کند از اینکه بخواهد کار خلاف و زشتی را مرتکب شود. بر اساس همین اصل (طبیعت انسان) خداوند در آیات متعدّدی بشر را مورد خطاب قرار داده است که من بر اعمال شما نظاره دارم و وسوسه‌های درونی شما را می‌دانم و هیچ چیزی نیست که در زمین و آسمان وجود داشته باشد و انجام شود و از دید من مخفی بماند. پُر واضح است وقتی آدمی باور به حضور خدا در نظام هستی داشته باشد و در همه حال خداوند را حاضر بر اعمال و نیّات خویش بداند، از نَفْس سرکش خویش متابعت نخواهد کرد و مرتکب کار ناپسندیده نخواهد شد. به چند آیة کریمه که تصریح به حاضر و ناظر بودن خداوند بر اعمال آدمی دارد، اشاره می‌شود:
1ـ «وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ...: بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏بینند» (التّوبه/105).
2ـ «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ: او چشمهایى را که به خیانت مى‏گردد و آنچه را سینه‏ها پنهان مى‏دارند، مى‏داند» (غافر/10؛ نیز: آل‌عمران/5، البقره/235، النّور/29، الأنفال/70، المائده/94، الأنعام/3، التّوبه/78، الأحزاب/51، التّغابن/4 و العلق/14).
3ـ «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏هاى نفس او را مى‏دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم» (ق/16).
امام صادق (ع) در تفسیر آیة «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (الرّحمن/46) می‌فرماید: «مَنْ عَلِمَ أنَّ اللهَ یَراهُ وَ یَسْمَعُ مَا یَقُولُ وَ یَعْلَمُ مَا یَعْمَلُهُ مِن خَیرٍ أَوْ شَرٍّ فَیَحْجِزُهُ ذَلِکَ عَنِ القَبِیحِ مِنَ الأَعمَالِ فَذَلِکَ الَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَوَی: کسی که بداند خدا او را می‌بیند و آنچه گوید، می‌شنود و هر کار نیک و بدی که کند، می‌داند، همین دانستن او را از کارهای زشت بازمی‌دارد. پس، او کسی است که از مقام پروردگارش ترسیده است و ضمیر خویش را از هوس بازداشته است» (طباطبائی،1370، ج20: 440).
آری، از دیدگاه یک فرد مؤمن واقعی، عالَم محضر خداست و همة کارها در حضور او انجام می‌گیرد و همین شرم و حضور برای دوری از گناهان کافی است.
مهارت‌های رفتاری
1ـ پندپذیری
از مهارت‌های رفتاری ارائه شده در قرآن برای غلبه و چیره گشتن بر نَفْس امّاره، پندپذیری است.
واژه‌شناسی موعظه
در ضمن 14 سوره و 24 آیه و 25 مرتبه از مادّة «وعظ» در قرآن سخن به میان آمده است. در لغت فارسی، «موعظه» عبارت از «پند و اندرز، کلام واعظ» آمده است (ر.ک؛ عمید، 1380: 1177).
در لغت عربی، «وعظ، وادار نمودن به چیزی است که با بیم دادن همراه است. خلیل بن احمد فراهیدی می‌گوید: وعظ تذکّر و یادآوری سخن است که با خیر و خوبی همراه باشد که قلب و دل را لطیف و روشن می‌سازد» (راغب اصفهانی، 1383: 469).
آدمی به خاطر دارا بودن احساس و دل، پندپذیر است، چرا که مطابق آیات کریمه، مخاطب قرآن علاوه بر عقل، دل آدمی هم است. به تعبیر استاد مطهّری: «قرآن برای خود دو زبان قائل می‌شود: گاهی خود را کتاب منطق و استدلال معرّفی می‌کند و گاهی احساس و عشق. قرآن تنها غذای عقل و اندیشه نیست، غذای روح هم است» (مطهّری، 1374: 39). بر همین اساس که در آدمی احساس و دل وجود دارد و مخاطب پند و اندرز، دل انسان است، با ایجاد روحیة پندپذیری بشر می‌تواند در پرتو پندهای ارائه شدة قرآن و معصومین خویشتن انسانی را از امیال نَفْسانی و گزند نَفْس امّاره مصون بدارد.
فطری بودن پندپذیری
آیات متعدّدی دلالت بر فطری بودن پندپذیری در آدمی دارد که دو دسته از آن آیات به طور کلّی عبارت است از:
1ـ آیاتی که قرآن اخبار گذشتگان، تورات و انجیل را کتاب موعظه معرّفی فرموده است (ر.ک؛ هود/120، الأعراف/ 145و المائده/46). همچنین، خداوند متعال در وصف قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ...: اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است...» (یونس/57، النّور/ 34 و آل‌عمران/ 138).
وقتی می‌توانیم بپذیریم قرآن کتاب پند و اندرز است که در آدمی روحیة پندپذیری وجود داشته باشد، چرا که اگر در انسان روحیة پندپذیری وجود نداشته باشد، موعظه بودن قرآن برای هدایت مردم قابل پذیرش نیست، در حالی که قرآن با صراحت کامل خود را هدایت‌کنندة مردم معرّفی فرموده است. ذکر وصف هدایتی قرآن دلیل بر وجود فطری پندپذیری در آدمی است: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ...: (روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهى که قرآن براى راهنمایى مردم و نشانه‏هاى هدایت و فرق میان حقّ و باطل در آن نازل شده است» (البقره/185).
2ـ آیاتی که در آن سخن از پند و اندرز خداوند به مردم و پند خدا به حضرت نوح (ع) و پند دادن پیامبر اسلام (ص) به مردم و دستور از جانب خدا به مردان به پند دادن به زنان به میان آمده است، نشان از وجود فطری روحیة پندپذیری در آدمی است که در آیات (البقره/231 و 145، هود/46، النّساء/ 63 و64 ) به آنها تصریح شده است.
دعوت خداوند از پیامبر (ص) و مردان به موعظة زنان وقتی قابل تحقّق است که روحیة پندپذیری به صورت فطری در آدمی وجود داشته باشد، اگر چه در عدّه‌ای بر اثر ارتکاب گناه و لجاجت کارکرد پندپذیریشان ضعیف می‌شود.
عوامل ضرورت پند و اندرز
در ذهن عدّه‌ای، به‌خصوص جوانان این سؤال وجود دارد که با پیشرفت علوم و تکنولوژی و گرایش بشر به اندیشیدن آیا هنوز ضرورتی بر پند و اندرز در جامعه وجود دارد؟! پاسخ اجمالی آن است که فطرت و طبیعت آدمی ضرورت پند و اندرز را در هر زمان، خصوص زمان حاضر ایجاب می‌کند، بلکه امروز به مراتب بیشتر از گذشته انسان‌ها به موعظه نیاز دارند.
پاسخ تفصیلی
الف) شکوفایی فطرت توحیدی
انسان‌ها بر فطرت توحیدی خلق شده‌اند؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ...:  پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتى است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده است. دگرگونى در آفرینش الهى نیست...» (الرّوم/30).
این آیه با صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان‌ها خبر می‌دهد؛ یعنی انسان بر سرشتی آفریده شده که برای پذیرش دین آمادگی دارد و انبیاء در دعوت انسان‌ها به توحید و پرستش خدا با موجوداتی بی‌تفاوت روبرو نبوده‌اند، بلکه در ذات و سرشت انسان‌ها، تمایل به سوی توحید وجود دارد و انسان به صورت ذاتی با خدا آشنا است.
علاوه بر آیة فوق، در برخی روایات به وجود فطرت الهی توحیدی در آدمی تصریح شده است؛ مثلاً پیامبر اسلام (ص) می‌فرماید: «کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ: هر نوزادی به فطرت توحیدی زاده می‌شود» (کُلینی، بی‌تا، ج3: 21). از امام باقر (ع) در توضیح روایت فوق نقل شده که «مقصود آن است که با این معرفت و آگاهی که خداوند آفرینندة اوست، متولّد می‌شود؛ یعنی: «المَعرِفَةُ بِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ» (همان) و از امام صادق (ع) در تفسیر آیة فوق آمده است که می‌فرماید: «فَطَرَهُمْ عَلَی التَّوحِیدِ: آنها را به یگانه‌پرستی آفرید ». (همان). بعد از روشن شدن این مطلب که انسان‌ها بر فطرت توحیدی خلق شده‌اند، گفته می‌شود که این فطرت توحیدی باید شکوفا گردد و رشد یابد و اگر احیاناً غبارآلود شد، باید غبارزدایی گردد. از عواملی که می‌تواند فطرت توحیدی را شکوفا و غبارزدایی نماید، پند و اندرز می‌باشد، کما اینکه رسولان الهی در برخی از آیات از طریق دل، فطرت توحیدی انسان‌ها را بیدار می‌کنند: «قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرَکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ: رسولان آنها گفتند: آیا در خدا شکّ است؟! خدایى که آسمانها و زمین را آفریده؛ او شما را دعوت مى‏کند تا گناهانتان را ببخشد و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد! آنها گفتند: (ما اینها را نمى‏فهمیم! همین اندازه مى‏دانیم که) شما انسان‌هایى همانند ما هستید، مى‏خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى‏پرستیدند بازدارید. شما دلیل و معجزة روشنى براى ما بیاورید!» (ابراهیم/10).
علی (ع) در فلسفة بعثت پیامبران می‌فرماید: «فَبَعَثَ فِیهِم رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أنبِیَاءَهُ، لِیَستَأدُوهُم مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ: خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هرچند گاه متناسب با خواسته‌های انسان‌ها، رسولان خدا را پی در پی اعزام فرمود تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند» (نهج‌البلاغه/خ1).
ب ) مهار نَفْس سرکش
انسان به خاطر دارا بودن نَفْسی که او را به بدی و زشتی امر می‌کند باید  از خویش مواظبت نماید تا مبادا گرفتار ارتکاب عمل زشت و ناروا شود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ...: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! مراقب خود باشید...» (المائده/105).
از عواملی که می‌تواند در مهار نَفْس سرکش سهم قابل توجّهی داشته باشد، پند و اندرز است. بر همین اساس گفته می‌شود که ایجاد روحیة پندپذیری از مهارت‌های رفتاری غلبه بر نَفْس امّاره است و این ضرورت اگرچه در گذشته وجود داشت، در زمان حاضر به خاطر تقلّب‌ها و فریب‌های مدرن و سوء استفاده‌های پیشرفته ضرورت آن بیشتر به نظر می‌آید.
2ـ پیروی هدفمند
انسان در مسیر تکاملی خویش رو به سوی خدا دارد و نهایت مسیر او رسیدن به خدا و قرب إلی الله است و پیمودن این مسیر همراه با سختی و ناملایماتی است که آدمی باید با آنها دست و پنجه نرم کند. به همین خاطر می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ: اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد» (الإنشقاق/6).
«کدح» به معنای «کوشش و رنج» است (ر.ک؛ راغب اصفهانی،ج2: 3). از ناملایمات طیّ این مسیر وجود رهزنانی مثل نَفْس امّاره است که مانع حرکت تکاملی بشر می‌شود. به خاطر وجود همین رهزنان، آدمی باید پیروی هدفمند داشته باشد، بدین معنی که پیرو فطرت توحیدی بوده تا بتواند بر نَفْس امّاره غالب گردد، چه آنکه پیروی غیر از فطرت توحیدی آدمی را کور و کر و هلاک و گمراه می‌کند. خداوند به خاطر رهایی بشر از خطرات نَفْس امّاره آدمی را از پیروی نَفْس امّاره منع فرموده است و دعوت به پیروی هدفمند می‌فرماید: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ...: اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم. پس در میان مردم بحق داورى کن، و از هواى نَفْس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد...» (ص/26)؛ «...وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا: ... و از کسانى که قلب آنان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن؛ همانها که از هواى نَفْس پیروى کردند و کارهایشان افراطى است» (الکهف/28)؛ «فَلاَ یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى: پس مبادا کسى که به آن ایمان ندارد و از هوسهاى خویش پیروى مى‏کند، تو را از آن بازدارد که هلاک خواهى شد!» (طه/16).
همة این هشدارها برای این است که آدمی پیروی هدفمند داشته باشد تا بتواند در میدان مبارزه با نَفْس امّاره فائق آید، چرا که عدم پیروی هدفمند مساوی با پیروی از نَفْس امّاره است و نتیجة آن هلاکت و گمراهی است.
کنترل و محدود کردن نگاه
از مهارت‌های ارائه شده در قرآن برای غلبه بر نَفْس امّاره کنترل و محدود کردن نگاه است، چون زمینة طغیان شهوت به خصوص هیجان‌های جنسی غالباً از راه نگاه و دیدن اندام و چهره و عکس‌های مستهجن و مبتذل به وجود می‌آید. به تعبیر روایت پیامبر اسلام (ص)، نگاه زاید سبب ایجاد هوس و غفلت می‌شود: «إِیَّاکُم وَ فُضُولَ النَّظَرِ فَإِنَّهُ یُبذِرُ الهَوَی وَ یُولِدُ الغَفلَةِ: از نگاه‌های زیادی بپرهیزید؛ زیرا که آن بذر هوس می‌پراکند و غفلد می‌زاید» (محمّدی ری شهری، 1384: 558) و به بیان امام علی (ع)، «اَلعَینُ بَرِیدُ القَلبِ: چشم پیک دل است». غزّالی برای کاهش یافتن میل جنسی می‌گوید: نگاه کردن نکردن وچشم پوشیدن می‌تواند در پیشگیری از گناه مفید واقع شود.
خداوند برای بازدارندگی بشر از تسلّط نَفْس امّاره به مردان و زنان دستور به محدود کردن نگاه می‌دهد: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ: به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند و عفاف خود را حفظ کنند. این براى آنان پاکیزه‏تر است. خداوند از آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است» (النّور/30)؛ «وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ...: و به زنان با ایمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فروگیرند...» (النّور/31).
رابطة کنترل نگاه و غلبه بر نَفْس امّاره
با توجّه با آیات و روایات ذکر شده، رابطة کنترل نگاه و غلبه بر نَفْس امّاره روشن می‌شود، چه آنکه نگاه نامشروع سبب می‌شود هیجان نامشروع در آدمی تحریک شود و به وقت تحریک، شیطان از راه کانال نَفْسانی بر انسان تسلّط پیدا می‌کند و او را از مسیر آدمیّت منحرف می‌کند. مؤیّد حرف ما سخن استاد مطهّری است که می‌فرماید: «هر چه را که انسان نمی‌بیند، درباره‌اش هم نمی‌اندیشد، آن زن خودش را در یک وضع مهیّجی قرار بدهد و همین طور زن نسبت به مرد دیگر. این است که اسلام در معاشرت‌های زن و مرد یک حدود و قیودی قائل است و این حدود و قیود را فقط و فقط برای این وضع کرده است که ارتباط زن و مرد به شکلی نباشد که تهییج‌آور باشد؛ یعنی شهوات یکدیگر را تحریک کنند» (مطهّری، 1374، الف، ج4: 73).
مهارت‌های معنوی
مهارت‌های معنوی ناظر به توانمندی روحی است که آدمی در پرتو توانایی آن، قدرت غلبه بر نَفْس امّاره را پیدا می‌کند. برخی از این مهارت‌ها عبارتند از:
1ـ ایمان
یکی از مهارت‌های معنوی ارائه شده در قرآن برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، مدد جستن از نیروی ایمان است؛ چنان‌ه می‌فرماید:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مى‏بخشد؟! * به خدا و رسول او ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید. این براى شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید» (الصّف/11ـ10).
در این آیه با صراحت راه رهایی از عذاب الهی را ایمان به خدا، رسول خدا و مجاهده در راه خدا با اموال و جانها ذکر شده است: «حقیقت ایمان، تسلیم قلب است. تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل، اگر با تسلیم قلب توأم نباشد، ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هر گونه جحد و عناد است. ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتّی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم گردد، ولی روح او تسلیم نگردد. آنجا که شخصی از روی تعصّب، عناد و لجاج می‌ورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمی‌رود، فکر و عقل و اندیشة تسلیم است، امّا روح او متمرّد و طاغی و فاقد تسلیم است و به همین دلیل فاقد ایمان است، زیرا حقیقت ایمان، همان تسلیم دل و جان است» (مطهّری، 1374، ب، ج1: 290).
تفاوت علم و ایمان
از قرآن چنین استفاده می‌شود که علم اعمّ از ایمان است. چنین نیست که هر کسی به چیزی علم دارد، ایمان به آن نیز داشته باشد. ایمان آن است که انسان پس از دانستن بخواهد به لوازم آن عمل کند و آمادگی پذیرش لوازم آن را داشته باشد. به عبارت دیگر، «ایمان دو عنصر دارد: دانستن و التزام عملی به لوازم آن» (مصباح یزدی،1383، الف:20). پیامبر اسلام (ص) می‌فرماید: «اَلإِیمَانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وَ قَولٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکَانِ: ایمان، شناخت با دل و گفتن با زبان و عمل با ارکان بدن است» (ری‌شهری،1384: 56).
شواهد قرآنی بر تفاوت علم و ایمان
1ـ «وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: او همان است که دریا را مسخّر (شما) ساخت تا از آن گوشت تازه بخورید و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید و کشتیها را مى‏بینى که سینة دریا را مى‏شکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید. شاید شُکر نعمت‌هاى او را به‌جا آورید» (النّحل/14).
فرعون علم به حقّانیّت موسی داشت، ولی ایمان نداشت.
2ـ گروهی از اَعراب آمدند خدمت پیامبر اسلام (ص) و اظهار داشتند که ایمان دارند. خداوند به پیامبر (ص) وحی فرمود: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ...: عربهاى بادیه‏نشین گفتند: ایمان آورده‏ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‏اید، ولى بگویید اسلام آورده‏ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است...» (الحجرات/14).
3ـ شیطان خدا را می‌شناخت: «...خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ: ... مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گِل» (الأعراف/12).
و به روز رستاخیز اعتقاد داشت: «قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ: گفت: مرا تا روزى که (مردم) برانگیخته مى‏شوند، مهلت دِه (و زنده بگذار!)» (الأعراف/14). همچنین شناخت به معصومین داشت: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ: گفت: به عزّت تو سوگند، همة آنان را گمراه خواهم کرد، * مگر بندگان خالص تو از میان آنها» (ص/83ـ82). ولی در عین شناخت، ایمان به خدا نداشت، چه آنکه اگر ایمان به خدا می‌داشت، کافر معرّفی نمی‌شد: «... وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ: (و به خاطر نافرمانى و تکبّر خود) از کافران شد» (البقره/34) و عدم ایمان به خدا سبب تمرّد او از فرمان خدا شد.
بنابراین، ایمان عاملی است که به آدمی توان می‌دهد تا در برابر نَفْس امّاره زانو نزند و مطیع و فرمانبردار او نشود، بلکه با نیروی ایمان بر نَفْس امّاره فائق آید، چرا که از فوائد ایمان: «تسلّط کامل بر نَفْس است. چیزی که قادر است انسان را بر طبیعت نَفْس مسلّط کند و آن را رام کند، دین و ایمان است» (مطهّری، 1378: 165ـ164). به هر اندازه که ایمان انسان بیشتر باشد، بیشتر به یاد خدا خداست و به هر اندازه که انسان به یاد خدا باشد، کمتر معصیت می‌کند (ر.ک؛ همان، 1364: 85)
2ـ ارتباط با خدا
یکی از مهارت‌های معنوی ارائه شده در قرآن برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، برقراری ارتباط با خداست، چرا که برقراری ارتباط با خالق هستی، دوری و اجتناب از زشتی و دست رد زدن به امیال نَفْسانی است. آدمی به خاطر دارا بودن نَفْس امّاره (بسیار امرکننده به بدی) گاهی روحیة تعدّی، ظلم و طغیان‌گری در او گل می‌کند و راضی می‌شود که به خدا و هم‌نوع و طبیعت ظلم نماید: «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى: چنین نیست (که شما مى‏پندارید). به یقین انسان طغیان مى‏کند، * از اینکه خود را بى‏نیاز ببیند» (العلق/7ـ6).
از عواملی که می‌تواند این روحیة سرکش انسان را مهار کند و او را در مسیر معنویّت و انسانیّت رهنمون سازد، برقرار نمودن ارتباط با خدا می‌باشد. در برخی آیات به ثمرة ارتباط با خدا که همان دوری از زشتی و امیال نَفْسانی است، تصریح شده است؛ از جمله:
1ـ «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن که شما و کسانى را که پیش از شما بودند، آفرید تا پرهیزکار شوید» (البقره/21).
بندگی خدا همیشه مساوی است با آزاد شدن از غیر خدا، چون ادراک عظمت الهی همیشه ملازم است با ادراک حقارت غیر خدا، و وقتی انسان غیر خدا را هر چه بود، حقیر و کوچک دیده، محال است حقیر را از آن جهت که حقیر است بندگی کند (ر.ک؛ مطهّری،1364: 97).
2ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: اى کسانی که ایمان آورده‏اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‏گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند، نوشته شد تا پرهیزکار شوید» (البقره/183).
بیشتر مفسّران گ
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿٣﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا ﴿٤﴾ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥﴾ وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦﴾ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠﴾ كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١﴾ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿١٢﴾ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْيَاهَا ﴿١٣﴾ فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤﴾ وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥﴾
#73
شاید در نگاه اول این فیلم یه فیلم سس ماستی بیشتر نباشه 65 4chsmu1 ولی خب می‌تونه برای ترک باشه تموم این درد و رنج هایی که ما توی زندگی میکشیم همشون یه دلیلی دارن تا وقتی سرپوش بذاریم روشون فقط اونو مخفی کردیم ولی از یه جایی به بعد همون چیزهایی که مخفی میکنیم به مرور قدرت میگیرن و یه جا مثل بمب منفجر میشن باید بگردیم دنبال علت اصلی شکست ها و اون علت ها را برطرف کنیم اتفاق عجیبی یا فرمول عجیب و غریبی نداره شکست یکی با این کار میگه لذت میبره در صورتی که لذت واقعی یه چیز دیگه هست یکی میگه برای رفع اضطراب این کارو می‌کنه در صورتی که بعد انجام این کار میزان اضطراب کاهش پیدا نمیکنه که هیچ بدتر هم میشه و.... هر کسی یه دلیل یا بهتره بگیم توجیه برای شکست میاره ولی خ.ا فقط ادمو می‌بره رو به زوال همین الان خود من وسوسه دارم میشم فک کنم یه کرونای خفیفی هم گرفته باشم حال و حوصله ندارم یه چیزی درونم میگه خ.ا کن یکم لذت ببر ولی میدونم بعد اون لذت چیزی برام نمی‌مونه نه اینکه عذاب وجدان باشه نه ،فقط باز میوفتم توی یه سیکل باطل که همش میشه شکست پشت شکست .بهونه هارا کنار بذاریم و با درد هامون رو به رو بشیم تنها راه نجات رویارویی با درد هامونه
#74
این جمله برا خیلی ها اشناست
(برای حذف کردن بدی ها باید دنبال چیز های بهتری برای جایگزین کردن بگردیم)
من هم تو این کار فکر کنم موفق بودم
به امتحانش می ارزه برا همه هم شدنیه به من که ثابت شده
#75
ممنون از کارما جان برای دعوتش به اینجا

24 یا 25 آذر بود که شکستم. بعدش با خودم گفتم حامدحامد صدها بلکه هزاران بار تصمیم گرفتی پاک باشی و نتونستی. ده ها بار گفتی این فصل (بهار یا تابستون یا پاییز یا زمستون) رو دیگه کل روزهاشو پاک می مونم. الآن زمستان در پیش داریم. قبلاً یه بار خدا رو به قرآن کریم قسم دادی که برای فلان مدت پاک باشی و اگر شکستی، اینقدر مبلغ جریمه پرداخت می کنی. بیا دوباره از اون ترفند کمک بگیر.
قرآن کنار تلویزیون رو برداشتم و دست راستم رو گذاشتم روش و عهد بستم تا آخر سال 1400 رو پاک بمونم. به ازای هربار شکست 3 میلیون تومن جریمه به فقرا پرداخت کنم و از فردای شکست، 3 روز پشت سر هم باید روزه بگیرم. به ازای هربار دست ورزی (که مقدمه خ.ا هست) 1 میلیون تومن جریمه به فقرا پرداخت کنم و فردای شکست، 1 روز روزه بگیرم. اگر چیزهای نباید هم نگاه کنم که خودبه خود موارد سه گانه قوانین پاکیِ کانون رو رعایت نکردم و پاکیم صفر می شه.
تا امروز این ترفند، جواب داده.

.
.
.
.

چند روز قبل، قرآن کنار تلویزیون رو برداشتم و گفتم تفالی بزنم به قرآن کریمی که باهاش عهد بستم، ببینم چه آیه ای میاد. با نیت خالص، اتفاقی قرآن رو باز کردم، این آیه (آیه 23 سوره احزاب) اومد:


[تصویر:  _۲۰۱۶۰۹_l18k.jpg]

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان