عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تمرین برای تاپیک (اصول و روش های علمی تغییر عادت)

#76
(1391 بهمن 19، 14:05)آرشام نوشته است: 1) چرا از استمنا متنفرم ؟ چرا حالم از استمنا بهم می خورد ؟
2)اگر کسی استمنا کند ، چه احساسات منفی برایش به ارمغان می آورد ؟
3) استمنا چه رنج هایی را برای فرد به ارمغان می آورد ؟و تکرار آن برایش چقدر عذاب اور است ؟
4) با انجام استمنا چه چیز هایی را از دست می دهد ؟
5)کسی که خود ارضایی میکند چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد ؟
6)استمنا چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند ؟


13

تنفرم از استمنا... یه دلیلش اینه که وقتی خودم رو تصور میکنم که در حال این عمل زشت هستم فکر میکنم چقدر نفرت انگیزم... یا وقتی به این فکر میکنم که تمام این لحظات نفرت‌انگیز رو میتونستم پر از زیبایی، عشق، ایمان و تلاش کنم فقط تاسف واسم می‌مونه و فکر میکنم که زندگی‌ای که فقط یه بار بهم میدن رو چرا نابود میکنم به دست خودم؟ نمی خوام بپذیرم که اونقد پستم که از پس خودم بر نمیام... چه شکستی برام بدتر از شکست خوردن از خودمه؟ و چه پیروزی بالاتر از غلبه بر نفس خودم؟ وقتی استمنا میکنم اراده ام، روحیه ام و توانم تحلیل میره ضعیف میشم. میل و عطشم به بهتر شدن کم رنگ میشه و آدمی میشم خوار و خفیف، پست و لئیم به چیز پشیز و پستی چنگ زدم و خودم رو از خدا و نور و روشنی دور کردم و تن به پایین ترین و پست ترین دادم.


کسی که استمنا کنه بدترین احساس براش اینه که از خودش متنفر میشه! از این که جلوی نفس خودش مغلوبه و خودش رو مشغول پستی‌هایی بی‌ارزش و بی فایده کرده و از نیکی ها و روشنی ها دوره و اراده اش ناتوان شده آزار میبینه! مرتب آزار مبیبینه! و ایمانش رو به خودش به خدای خودش و به اینکه میتونه بهترین زندگی رو داشته باشه از دست میده به حداقل ها تن میده و باور بهترین و شریف‌ترین بودن رو از دست میده. این آدم برای بهتر شدن امیدش رو از دست میده فکر میکنه زندگی همینه که هست نمی‌خواد بهتر باشه به خودش میگه همه چیز به جهنم! می‌خواد که بقیه بزارن تو منجلاب خودش دست و پا بزنه! حرص و طمع برای لذت های ناچیز، وجودش رو پر میکنه و بهترین ها وزیباترین ها رو نمی‌بینه... و چه حسی بدتر از اینه که آدم به پستی تن بده وقتی می‌تونه بهترین باشه. آدم برای خودش تاسف آور میشه. استمنا توانم رو در تصمیمگیری ها و انتخاب مسیر صحیح بین «بد آسون» و «خوب سخت» سست میکنه.

استمنا برای فرد رنج ضعیف بودن، رنج خفیف بودن، رنج آسیب زدن به خود رو مزه‌ی هر روزه‌ی زندگی می‌کنه. برای کسی که همه ی دنیا رو خیر و نیکی می‌خواسته تن دادن به پستی و رنج خودش و رنج دیگران یه امر روز مره میشه واسش. این آدم ایمانش رو به نیکی و تلاش از دست داده. این آدم حاظره برای لذت های پست خودش همه چیز و همه کس رو قربانی کنه. این آدم روز و شبش یکیه و ارزش هاش بی ارزشترین چیزهاست و امید براش دورترین چیز. کسی که مبتلا باشه خودش رو مرتب تحقیر میکنه.

تکرار... تکرار... تکرار... این بدترین قسمته استمناست. اگه یه بار بود تموم می‌شد و می‌رفت هر آشغالی که بود. ولی فقط تکرار این حسا... این چرخه ی باطل هست که آدم رو از بین می‌بره. هر بار فقط یه ضربه ی کوچیک به ارزش ها و اراده ی آدم میزنه تا به خودش میاد طرف میبینه که دیگه نه ارزشی... نه اراده ای... نه امیدی... گرفتار یه چرخه ی بی پایانه انگار. هربار حساش بدتر میشن کم کم آدم کرخ میشه... اون فرد مبتلا، دیگه باور به ترک کردن نداره، میگه اینطوری هم می‌تونم زنده بمونم... و ... بین «سخت زیبا» و «آسون پست»، آسون پست رو انتخاب می‌کنه مرتب. و مرتب حسای تکراری و بد... مرتب مرتب مرتب... حالت تهوع از این گردش بی توقف بدترین قسمتشه.

استمنا روحش، امیدش و تلاشش رو میگیره... استمنا لذت بردن از زیبایی های واقعی، درک عظمت ها و غرق شدن در آرامش رو به کل از زندگیش محو میکنه... چشماهش براش بینا نیست، گوش هاش براش شنوا نیست... دلش براش پراحساس نیست، همه چیز توی یک خود بی‌ارزش شروع میشه و همونجا هم تموم میشه... همه چیزش خودشه... لذت دهنده لذت برنده... اجتماعش یه وجود خفیف و ضعیفه. دیگه حس ما بودن رو با هیچ کس تجربه نمی‌کنه تا توی این چرخه ی ارضا های خودیه... همه براش بقیه هستن و خودش هست و خودش. آینده مبهمه براش و گذشته یادآوریه اشتباهاش. و این لحظه لحظه ی حس بد پست بودنش. این فرد فرصت در اجتماع بودن رو از دست میده. فرصت عاشق شدن و عشق ورزیدن رو از دست میده. فرصت محترم بودن و احترام گذاشتن رو از دست میده. فرصت لذت از آرامش یک عبادت رو از دست میده. فرصت های زیادی رو توی زندگی از دست رفته می‌زاره و خودش رو مشغول ناچیزترین حسای حرمت شکن میکنه... آخ که چقدر این حس رنج‌آوره... اینکه حرمتها واسه آدم میشکنه... اینکه میشه آدمی که سر هیچی خودش نمیتونه قسم بخوره... از دست رفته همه ی قداست ها براش.

کسی که استمنا می‌کنه به وضوح عصبی‌تر و نامحترم تره. مرد مردونگیش رو از دست میده زن خانم بودنش رو... آروم آروم مرد استمنا کار اراده‌ی مردونگیش، مقاومتش در برابر دشواری ها و استحکام شونه هاش برای بار مسئولیت های سخت کم میشه... از وقارش کم میشه از ایمانش و امیدش... همه ی اینا اونو برای خانواده و اجتماع حقیرتر میکنه. استمنا نابودش اگه نکنه سستش میکنه ضعیفش می‌کنه و آدمی پستتر از چیزی که هدفشه میکنه.

یکی از بدترین خاطرات من از استمنا زمانی بود که تصور خودم رو وی یه شیشه دیدم... آدمی پست، ضعیف، درگیر با خودش که همه چیز توی چهره ش توی اندامش کثیف و پسته. و بدترین حسم به استمنا وقتیه که روزهای عمرم رو میشمارم به لحظه ای فکر میکنم که دیگه دارم میرم از این دنیا از خودم میپرسم چه کردی با فرصتت با زندگیت؟ و ترس و وحشت وجودم رو فرا میگیره...

13




بِسوده‌ترین کلام است
دوست‌داشتن.

رذل
آزارِ ناتوان را دوست‌می‌دارد
لئیم
پشیز را و
بُزدل
قدرت و پیروزی را.

آن نابِسوده را
که بر زبانِ ماست
کجا آموخته‌ایم؟


1) چرا عاشق ترک و پاکی هستم ؟ چرا دوست دارم ترک کنم و پاک باشم ؟
2) پاکی و تقوا چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان میآورند ؟
3)پاکی و تقوا چقدر برایم لذت بخش است ؟
4) در صورت ترک ، حفظ پاکی و تقوا چه چیز هایی بدست می اورم ؟
5) چگونه ترک و پاکی ، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعیم را خوب و عالی میکند ؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد ؟




Khansariha (48)




عاشق پاکی هستم چون زندگی رو برام میسازه... چون به خودم باور پیدا میکنم. چون میدونم بهترین سالهای زندگیم روزهای ترکم بوده... چه روزهای موفق و زیبایی چه روزهایی که به خودم افتخار نکردم روزهایی که می گفتم بهترین سال زندگی 22 سالگیم بود... آه خدا... زیبایی پاک بودن به خود ایمان داشتن و خدا رو کنار خود حس کردن حد ندار برام... وای که چه زیباست دیدن و شنیدن و دل دادن به معجزه هایی که همیشه در اطرافم جاری هستن و وقتی که پاکم همه ی اونها برام حیزت انگیز عظیم و دلنشینن. دیدن ستاره ها و درخت ها و ابرها و نور های آسمون برام هر کدوم معجزه ی عظیمیه وقتیی پاکم وقتی خدا کنارمه... وقتی دل به عظمت خدا بستم. وقتی پاکم روحم آرامش داره و برای پیشرفت و تکامل احساس فضای خیلی بیشتری دارم.


هیچ احساسی قشنگتر از همراهی یه ایمان قوی برام نیست. وقتی برام هر چیزی معنی داره. وقتی از خودم خارج میشم و این کل یک پارچه از هستی رو به چشمم می‌بینم. لحظه ها مثل جریان رود کوچیک و آرومی هستن که منو توی خودشون شناور میکنن. و همه چیز، همه چیز فقط روشنیه. همه ی بدی ها بهانه اند، همه ی جنگ‌ها، خونریزی ها و پستی ها فقط بهانه ای برای گمراهی هستن، همه فقط دام‌هایی هستند برای اونایی که بال ندارن یا چشم ندارن، اونا گرفتار میشن. برای اونها که آزادند و گرفتار دامی نیستن، نه ترسی هست و نه اضطرابی و نه حسرتی... وای که چه عظمتی داره این حس که چیزی نابودگر من نیست که من زرهی از ایمانم دارم. نه مرگ به من آسیبی میرسونه نه هر مشکلی که پیش بیاد... من مرد خدام و اون حامی منه.


لذت ایمان و پاکی، لذت متقی بودن، مثل روئین تن بودنه. مثل اینه که همه ی بدی‌ها کیلومترها پایین‌ترن، مثل اینکه مثل یک عقاب پرواز میکنم روی هر چیزی که بده و به اون پایین فقط به چشم تاسف و تعقل نگاه میکنم... و رو میکنم به خدا میگم خدایا شکرت که آزادم. خدایا از این پرواز بی حد متشکرم. خدایا تو حامی من باش میخوام که بهترین باشم!


ترک که کنم سلامتی روحم رو بدست میارم... دوباره نیرو میگیرم و توکل واقعی توی لحظه هام جاری میشه. باور میکنم که گذر زمان به ضررم نیست که برای منه!!! احترام به خونواده ام رو و عشق به اجتماع و اهدافم رو بدست میارم. میفهمم واقعا میفهمم که هستی چقدر عظیمه و اون دنیای کوچیک و خفیف و لئیمانه ی در خود و منجلاب خود غلط زدن چقدر پست و کوچیک بود... زندگی مثل لحظه ای میشه که پرتوهای نور خورشید از پشت ابر به زمین میتابه، آرامش، عظمت، و سبکی.


ترک که کنم مرد میشم! مرد واقعی... مردی که محکمه مثل کوه. مردی که مرده نه اینکه مذکر باشه! مردی که بزرگه دلش و روحش. مردی که خونواده‌اش روش حساب میکنن. مردی که مردم به اراده‌اش قبطه می‌خورن. مردی که چشمهایی باز داره، گوشهایی شنوا و دلی آسمونی. میخوام مرد باشم. میخوام مرد باشم. میخوام مرد باشم.







به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه‌ای در قفس است

حرف‌هایم مثل یک‌تکه چمن، روشن بود
من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد

و به آنان گفتم: سنگ، آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین، گوهر ناپیدایی‌ست
که رسولان، همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید

و من آنان را به صدای قدم پیک، بشارت دادم
و به نزدیکی روز،
و به افزایش رنگ
به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن‌های درشت
و به آنان گفتم: هر که در حافظة چوب، ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه‌ی شور ابدی خواهد ماند
هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام‌ترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سرِ انگشت زمان برچیند
می‌گشاید گره پنجر‌ه‌ها را با‌ آه
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخة بالای سرم چیدم، گفتم‌: چشم را باز کنید
آیتی بهتر از این می‌خواهید


Khansariha (48)






یا رب! به تو امید بستم.



استمنا توانم رو در تصمیمگیری ها و انتخاب مسیر صحیح بین «بد آسون» و «خوب سخت» سست میکنه. ازش متنفرم.
کسی که مبتلا باشه خودش رو مرتب تحقیر میکنه.



وقتی پاکم روحم آرامش داره و برای پیشرفت و تکامل احساس فضای خیلی بیشتری میکنم.
مسئله این نیست که چقدر می‌تونی مشت بزنی؛
مسئله اینکه چقدر می‌تونی مشت بخوری و باز ادامه بدی.
چقدر زمین بخوری و باز پاشی وایسی.
آدم اینجوری برنده میشه!
 

[تصویر:  05_blue.png]
#77
نقل قول: نمونه سوالات رهایی از تنبلی

چرا از تنبلی متنفرم ؟ چرا حالم از تنبلی بهم می خورد ؟

اگر کسی تنبلی کند ، چه احساسات منفی برایش به ارمغان می آورد ؟

تنبلی چه رنج هایی را برای فرد به ارمغان می آورد ؟و تکرار آن برایش چقدر عذاب اور است ؟

با تنبلی چه چیز هایی را از دست می دهد ؟

کسی که تنبلی میکند چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد ؟


تنبلی چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند ؟

تنبلی باعث میشه به اهداف و خواسته های درونیم نرسم وهمه وقتم بی خودی هدر بره .

احساس پوچی و خواری بهم دست میده. هر روز میگم دیگه از فردا شروع میکنم،فردا میاد میگه از هفته ی بعد، هفته ی بعد میگه از ماه بعدو همینطور... ،بعد وقتی سر بلند میکنم میبینم که دیگه خیلی دیر شده و بعد احساس ناامیدی و اضطراب و ...

رنجی بالاتر از اون نیست که به خواسته هایی که تو رویاها میبینمش تو واقعیت نرسم ،
تنبلی باعث میشه بشم یه آدم مثل آدمای دیگه دور و اطرافم که دچار روزمرگی شدن

هر شب وقت خواب حسرت روزی رو که از دست رفت می خورم .
اگه خوب درس نخونم و رو کارهای جانبیم مدیریت نداشته باشم ارشد قبول نمیشم و تو شغلم هم پیشرفتی نمیکنم

با تنبلی زمان مفیدم از دست میره،اعتماد به نفسم کاهش پیدا میکنه،تو کار و درسم موفق نمیشم

تو اجتماع ، از رابطه با دیگران ترس پیدا میکنم ، از این که کسی چیزی ازم بپرسه که می تونستم بلد باشم اما بلد نیستم شرمنده میشم و همش دنبال راهی برای فرارم، از اینکه وظیفمو نتونم به درستی انجام بدم و جون انسان هارو به خطر بندازم می ترسم.


.....................................
چرا عاشق تلاش هستم ؟ چرا دوست دارم تلاش کنم و سخت کوش باشم ؟
سخت کوشی چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان میآورند ؟
سخت کوش بودن چقدر برایم لذت بخش است ؟

در صورت تلاش، و سخت کوش بودن چه چیز هایی بدست می اورم ؟

چگونه سخت کوش بودن ، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعیم را خوب و عالی میکند ؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد ؟

عاشق تلاشم چون باعث میشه پله پله به خواستم که پیشرفت سطح علمی و تحصیلیم و یه آدم منظم و با برنامه بودن هست نزدیک بشم.کلا وقتی تلاش میکنم احساس میکنم که از بقیه جلوترم و با سایر افراد یه فرقی دارم.
با سخت کوشی و تلاش به سمت رسیدن به اهدافم، یه حس غرور و شادی وصف ناپذیری در درونم ایجادمیشه و باعث میشه از خودم رضایت درونی داشته باشم و این خیلی آرامش بخشه برام

.
اگه خوب تلاش کنم و از فرصت هام نهایت استفاده رو ببیرم هم ارشد قبول میشم ، هم تو کارم یه فردخیلی موفق میشم و هم تو زندگیم به آرامش درونی میرسم.
این باعث میشه جلو خانوادم همیشه سربلند باشم و تو اجتماع به عنوان یه فرد مفید و با اعتبار شناخته بشم و روابط اجتماعیم بهتر و قوی تر و موثرتر بشه .


تنبلی بهم یه حس بدی میده و مدام تو گوشم می خونه که تو نمی تونی!! چرا باید سختی بدی به خودت؟؟ از خوابت و تفریحت و همه چیز بزنی !!
اما وقتی تلاش میکنم یه حس خوبی بهم میگه تو معجزه میکنی، تو میتونی ، بعد از هر سختی کلی آسونی هست . بعدش زندگیت راحتو آسوده میشه

اما اگه تنبلی کنم به سختتی هام اضافه میشه و روزای خوب و راحت ازم دور میشن
فقط تا خرداد باید این سختی رو تحمل کنم ، بعدش کلی روزای خوب در راااااااااااااااااااااهههKhansariha (48)6



کارایی که منو برای رسیدن به هدفم یاری میدن:

من باید ساعت خوابم رو کنترل کنم . شبا ساعت 12 بخوابم و صبح راس ساعت 6 باید بیدار بشم. بعداز ظهر ها هم از یک ساعت بیشتر نشه. وقت طلاست Khansariha (46)

باید ساعت کانون اومدنمو کم کنم. تو وقتای استراحت حداکثر یه ربع و بعد از درسم حداکثر یک ساعت .53258zu2qvp1d9v

نماز اول وقت و با حضور قلب بهم آرامش خاصی میده . نباید ترکش کنم. 53258zu2qvp1d9v
#78
سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

شب اول:

1-چرا از بی برنامگی و عدم برنامه ریزی بدم می یاد؟ چرا حالم از بی برنامگی بهم می خوره؟
چون وقتی برنامه ریزی نمیکنم وقت همینطوری بیهوده تلف میشه، فرصتهام از بین میره. کاری رو انجام نیدم و اگرم انجام بدم اصلا نظمی تو کارام نیست.

2-اگر کسی برنامه ریزی نداشته باشد، چه احساسات منفی براش به ارمغان می آورد؟
بخاطر بیهوده تلف شدن وقتش از خودش بدش میاد، ممکنه دچار افسردگی بشه. بی حوصله و بی رمق میشه و فکر میکنه بیهوده گام بر میداره.

3-بی برنامگی چه رنجهایی را برای فرد به ارمغان می آورد؟
ممکنه تلاشش از بین بره ویا اونطور که فرد میخواد نتیجه نگیره، اگه بی برنامگی تکرار بشه فرد از اهداف و آرزوهاش دور میشه و ممکنه حتی به اونجایی که فکرشو نمیکرده سقوط کنه و دچار عذاب وجدان و پشیمانی و فشار روانی زیادی بشه.

4-با بی برنامگی چه چیزهایی را از دست میدهد؟
رسیدن به خواسته ها و آرزوها و اهدافش رو از دست میده و در نتیجه شادی و آرامش و احساسات خوبش گرفته میشود یا به شدت کم میشود.

5-کسی که برنامه ریزی ندارد و برنامه ریزی نمیکند، چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد؟
ممکنه مسیرشو اشتباه بره، عدم برنامه ریزی مشکلاتی رو براش بوجود بیاره و در تنگنا قرارش بده، و در وجود چندین مسئله و کار نتونه مشکلات و مسائلشو حل کنهو سردرگم بشه، و حتی در راهش شکست بخوره.

6-بی برنامگی چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند؟
بی برنامگی باعث بدقولی میشه و اگه ادامه دار باشه خانواده و افراد روی اون کس حساب باز نمیکنن. حتی شخصیت فردو تحت تاثیر قرار میده و به تناسبش روی روابطش با دیگران تاثیر خواهد داشت.

-------

1)چرا عاشق برنامه ریزی هستم؟ چرا دوست دارم برنامه ریزی کنم و فرد دور اندیش و بابرنامه ای باشم؟
چون عاشق آرزوها و اهدافم هستم و دوست دارم بهشون برسم. برنامه ریزی باعث میشه کارهام منظم باشه و بدونم چیکار باید کرد تا به اهدافم برسم پس عاشق برنامه ریزی ام.

2)بابرنامه بودن چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان می آورد؟
علاوه بر اینکه رسیدن به اهدافم با برنامه ریزی احساس لذت غیر قابل وصفی در من به وجود می آره و منو مصممتر میکنه، شخصیتمم رشد میده و باعث میشه احساس رضایت و خوبة داشته باشم.

3)دور اندیش و بابرنامه بودن چقدر برایم لذت بخش خواهد بود؟
خب خیلی لذت بخش و عالی خواهد بود..از اینکه روزهامو با برنامه و فکر و آگاهانه جلو میبرم و میدونم باید چیکار کنم احساس لذت میکنم. از اینکه شخصیتم به عنوان یه فرد منظم و با برنامه و دور اندیش شکل گرفته احساس بی نظیر خوبی دارم.

4)در صورت با برنامه بودن، دور اندیش بودن و برنامه ریزی کردن چه چیزهایی بدست می آورم؟
اول انگیزه برای رسیدن به هدف.
بعد همه ی اونچیزایی که یه عمر دنبالشون بودم و جزء اهداف و آرزوهام بودن...فکر و رفتار و شخصیت شایسته و سعادت ان شاء الله.

5)چگونه با برنامه بودن و برنامه ریزی کردن، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعی ام را خوب و عالی میکند؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد؟
خب به نظرم خیلی..خوش قول خواهم بود و شخصیت و موفقیتهایی که به واسطه برنامه ریزی بدست آوردم به لطف خدا رو روابطمم چه با خانواده و چه دیگران تاثیر مثبت خواهد داشت. حتی باعث میشه فرزندانمم با برنامه و فکر پیش برن و زندگی زیباتر هست.


یا على53
#79
سلام
توی زندگی من چند شخصیت وجود داشته
یه شخصیت مقاوم و مصمم برای رسیدن به هدف های خاص (در این شخصیت نمیشه و نمیتونم به هیچ عنوان معنی نداره)
دو- شخصیت انعطاف پذیر در مقابله با مشکلات
3-یه شخصیت تنبل برای هدف هایی که مهمن اما نمیدونم چرا نمی تونم همه ی انرژیم رو روشون بگذارم(مدام با کارهای مختلف سعی میکنم از زیرش در برم و انجامش ندم)

الان به مدت یک ماه آینده دچار شخصیت شماره 3 هستم برای کنکور دکترا یعنی یک و سه با هم دچار چالش شدن (فعلا که در این لحظه یک میخواد غلبه کنه)
میخوام با امید به خدا شروع کنم به نوشتن ...
تا بتونم از شر این شخصیت آزار دهنده شماره 3 خلاص بشم 1
الهی به امید تو
خوشا باران و وصف بی مثالش
#80
(1391 دي 14، 20:33)باران.. نوشته است:
تعادل و حفظش از خود ایدهآل گرایی سخت تره 
(۸-۱۰-۱۳۹۱ ۱۱:۲۱ عصر)باران.. نوشته شده توسط: 
سوالای من
الهی به امید تو


) چرا از تنبلی متنفرم ؟ چرا حالم از تنبلی بهم می خورد ؟
]2)اگر کسی تنبلی کند ، چه احساسات منفی برایش به ارمغان می آورد ؟ 
تنبلی چه رنج هایی را برای فرد به ارمغان می آورد ؟و تکرار آن برایش چقدر عذاب اور است ؟
با تنبلی چه چیز هایی را از دست می دهد ؟ 
کسی که تنبلی میکند چه شرایط بد و منفی برای خودش به وجود می آورد ؟ 
)تنبلی چطور روابط فرد را در خانواده و تاثیرات اجتماعیش را بد و منفی میکند ؟

تنبلی باعث میشه همه ی لحظات مفید از دست می ره..همه ی کارهای مهمی رو که میتونست انجام بدم از دست میده..من تنبلی رو دوست ندارم چون از کلمه ی ای کاش متنفرم[تصویر:  47.gif]توی یه کاری تنبلی کردم..کاری که خیلی دوست داشتم انجام بدم اما...الان دیگه نمیشه..اینجوری فرصت های آدم از دست میره...مدام تصمیم میگیره و می زنه زیرش چون تبله و نمیتونه تو اون زمان مشخص انجامشون بده..احساس منفیش میشه از دست دادن فرصت ها و از دست دادن فرصت ها..و یه جور حس نتونستن یه احساس بد داره..حس کلی کار تلنبار شده و بی سر و سامون..حس اضطراب تا خود دقیقه 90..حس اینکه تازه دقیقه 90 میفهمه کلی کار داره که رو هوا موندن و انجامشون نداده .. کلا یا تو آرزوهاش اون کار را رو میبینه که انجام داده .. اما تو واقعیت نه...چون تنبله و حسش نیست..و یه رنج..رنجی که دیروز تجربش کردم..رنج یه کار نکرده و وقت رفته :(رنج که با تنبلی حاصل میشه عقب موندگی از دوستاش..رنج دیدن و کاری نکردن [تصویر:  l.gif] یه برنامه ی روزانه ی خالی که تهش فقط حسرت میخوره و خودش و میخوره که این همه روز داشتم و هیچی به هیچی.زمان..وقت مفید و استعداد هایی که شکوفا نمی شه چون زمینه ش در اثر تنبلی از دست رفته و یه ای کاش..استرس بدون عمل .. و مدام حس منفی که وای دیر شد..اما تهش بازم تنبلییییییییییییییییییییی[تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif]خوب مدام تذکر می شنوه...که این کار موند و اون کار رو هواس..و این جمله که چقدرررررررررر تو تنبلییییییییییییییی...و در اجتماع کلا فقط تو حرف ه..چون توی عمل با تنبلی نمی شههههههه[تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  q.gif][تصویر:  a.gif]


چرا عاشق تلاش هستم ؟ چرا دوست دارم تلاش کنم و سخت کوش باشم ؟ 

سخت کوشی چه احساسات لذت بخش و عاشقانه ای برایم به ارمغان میآورند ؟ 

سخت کوش بودن چقدر برایم لذت بخش است ؟

در صورت تلاش، و سخت کوش بودن چه چیز هایی بدست می اورم ؟ 

چگونه سخت کوش بودن ، روابطم را در خانواده و تاثیرات اجتماعیم را خوب و عالی میکند ؟ چقدر شرایط زندگی ام را بهبود می بخشد ؟


خیلی افکار هست توی ذهنم که دوست دارم بهشون برسم..خیلی راه های فوق العاده هست که باید برم..و برای رسیدن به چیزهایی که دوست دارم باید تلاش کنم..[تصویر:  1.gif] چون میدونم هر کسی یه استعداد خاصی داره..دلم میخواد اون و شکوفا کنم و روش مانور بدم که این فقط با سخت کوشی همراهه , لذتش توی موفقیتیه که با تلاش به دست می آرم(و آرامش تهش)..چیزی که میخوام و با تلاش به دست می آرم..ثمره ی کار ...[تصویر:  t.gif] و اینکه بی هوده نیست.. هیچ انسانی از بیهوده بودن خوشش نمی آد..دوست دارم مفید باشم... واااااااااااای سخت کوشی خیلییییییییییییییی احساسات خوب داره..حس اینکه کافیه اراده کنم وبعد تلاش تلاش تلاش برای رسیدن به چیزی که باور دارم میتونم...[تصویر:  win.gif]چیزایی رو که لایقشونم و خدا در مسیر زندگیم قرار میده..دیگه مهم نیست کی می فهمم..فقط مهم اینکه من با تلاش بهش میرسم..[تصویر:  u.gif] و یه حس آرامش و با سخت کوشی خوب می تونم موقعیت شغلی و اجتماعی بهتری رو به دست بیارم .. کلی بهبود داره توش [تصویر:  12.gif][تصویر:  1.gif]

و در آخر..
به نظرم حسرت دیگه معنا نداره..[تصویر:  shad.gif]


Khansariha (46)


این چند روزه به یه معنای دیگه دست پیدا کردم..
چیزایی رو که قبلا به راحتی به دست می آوردم الان دیگه اونقدر راحت نیست.. خوب هدفا بزرگ تره

کارایی زیادیه که جلوی راهمه..و میدونم با تمرین یکی دو روزه نمیشه این تنبلیه ریشه ای رو حل کرد..اما به قول اتر موفقیت کوچیک و ببین و به هدف نهاییت فکر کن..
جدا دستاورد داشتم..پس با امید و توکل پش میرم و میدونم برای تلاش هنوز راه زیاده اما دست یافتنی

بالاخره باید یه جایی سختیه زندگی رو چشد برای رسیدن به موفقیت ..

خدا یا شکرت

من هنوز با همه ی حرفای بالا موفقم..انگار معیارام تغییر نکردن
و تنها چیزی که تغییر کرده اینکه من یه حس واقعی از یه موفقیت بزرگ و چشیدم..حالا میخوام ادامه دار باشه..
یه جور تجربه ی عملی 53258zu2qvp1d9v


الهی به امید تو

برای اینکه امشب در حد حرف باقی نمونه میخوام از همین امشب درس و شروع کنم به امید خدا 1
خوشا باران و وصف بی مثالش
#81
یه چیزی تو این نوشته درست نیست...Kool
دیروز جواب نداد1276746pa51mbeg8j
دوباره می نویسم...
من می تونم

یه چیزی فهمیدم..
تمرکز نداشتن و اینکه هم زمان به چند چیز فکر میکنم
دارم درس میخونم..حواسم تو کانوه..به پیجم..به مبایلم..به خانواده..
فکر کنم دلیل اینکه به برنامه هام نمیرسم ریشه ای تر از تنبلی باشه..
باید رو تمرکزم کار کنم
خوشا باران و وصف بی مثالش
#82
سلام(به تاپيك سلام ميكنم!4chsmu1)
مرسييي از باران خانوم كه دوباره اوومدن ايينجاا..
بنده زماني كه اينجا راه افتاده بوده،در غيبت به سر ميبردم و در نتيجه از فيض تمرين اصولي محروم بوده ام..53258zu2qvp1d9v
در نتيجه ٧٠١ مين پستمون،اولين پستمون در اين تاپيك هست؛ايشالله كه يه تمرين اساسيي واسه بهتر شدن روال زندگى و نظم انجام بديم..

من هم فعلا واسه تنبلي و نظم ميام(خواهم اومد)
مشكل من ريشه اي تر از تمركزه4chsmu1
من حواسم كه پرت كانون شه،ميگم حالا يه سري بزنيم4chsmu1
و وقتي يه سر ميزنيم بايد به همه ارسال هي تازه يه سري بزنيم4chsmu1، در نتيجه كانون با برنامه اومدن كمي برامون دوشوار شده(البته تازه تا حدودي برش فايق اومدم،بعد از يه مدتي كه يهو پلاس شدم!)
موبايل رو هم فايق اومديم،فقط بازي موبايل هست كه دوباره بايد شاخش رو بشكنيم..22
خواهد ادامه داشت..1
راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]
#83
تاپیک جواب سلام شما را میدهد امید فردا Smiley-face-cool-2

من از آقا مجتبی خواستم که روشی رو برای تمرکز بهم یاد بدن...چون میدونم بعضی ها مثل من این مشکل رو دارن پس پاسخ ایشون رو اینجا میزارم که زکاتشم داده باشم

 توی تغییر باورها متکی به خودمون نباشیم ، و از یه بینش توحیدی کمک بگیریم ، مثلا همون دلایل و انگیزه ها رو بیایم احادیث و جمله های با ربط قلبی زیاد هم بیاریم ، یعنی فقط فکری نباشه و دنبال جملات و اطلاعات یا انگیزه هایی باشیم که مرور اون ها قلب و دل رو هم بیدار کنه و انگیزه دلی باشه ، مثلا خود احادیثی که بیشتر برامون دلچسب هست یا حرف ها و گفته های مومنین یا دوستانی که خیلی در اون زمینه و هدف برامون دلچسب بوده . خوندن احادیث در زمینه یه تصمیم یا کار باعث ایجاد ربط قلبی و توسل به امام توی همون زمینه میشه اثر خیلی قویه که میشه به عنوان یه بند بش اضافه کرد . 


...........


برای تمرکز بنظر من یکی از راه های خوبش اینه که آدم یک ساعتی با خودش خلوت داشته باشه ، این خلوت میتونه روی تصمیم ها و محاسبه کار های روزش باشه ، یا مناجات با خدا باشه ، و یا یه ساعت ذکر گفتن باشه ، 


و این که کمتر حرف بزنه ، چون که حرف زدن خیلی انرژی درونی و روحی رو مصرف میکنه ، پس تا جایی که میتونه حرف های غیر ضروری رو کم کنه 


سوم این که ، خیالاتش رو با برنامه ریزی کنترل کنه ، و توی خیالاتش آرزوهای بیخودی و یا تصورات غیر ضروریش رو کم کنه ، 
پنجم توی جمع های الهی و مراسم مذهبی که برین ، مثلا نماز جماعت و یا مراسم های جمعی مذهبی که توش همه خالصانه به یاد خدا هستن ، باعث میشه که خیلی فکر انرژی بگیره 


چونکه انرژی فکری و روحی برای تمرکز خیلی مهمه هرچی انرژی درونی بیشتر باشه تمرکز بیشتره ، مثلا عبادات و نماز و خلوت و کم حرفی ، یاد مرگ ، متعادل کردن خوراک و خواب ، پاکی ، دروغ نگفتن حتی ! و داشتن صداقت ، وفای به عهد اینها همه خیلی خوبن . زیاد حرف زدن و گناه کردن مومن توی ولایت(یعنی کسی که نماز میخونه و توی ولایت داره امتحان میشه ، شاید برای بقیه انسان ها و خارجی ها این طور نباشه ) رو پخش میکنه و انرژیش رو کم میکنه ، و عبادات گروهی و دیدن مومن و دوستان باعث جذب انرژی روحی اون ها میشه . 


چهارم : ذکر "لااله الا الله" و "الله" خیلی تمرکز میازه . مثلا 1000 تا لااله الا الله و یا 1500 تا الله . تویه جای ساکت و خلوت و تاریکک ، رو به سمت قبله . من یک سال اینکار رو میکردم هر وقت میگتم احساس یه تمرکز و خنکی فوق العاده میکردم و کلا اون روز ها کارهام خوب پیش میرفت . 


راستی کوهنوردی و رفتن به طبیعت هم همینطور خیلی اثر داره + ورزش
خوشا باران و وصف بی مثالش
#84
نقل قول: مجتبی :

نه کارهای کوچیک و تصمیماتی که به ظاهر کوچیکند ولی شما همچنان در انجامش لنگ میزنین ،


مثلا مرتب کردن اتاقتون
یا سر یه ساعت خاص پاشدن ،


یا مثل چیزی که من گفتم ، من دائما تصمیمی به تنظیم ساعات خوابم داشتم به ظاهر تصمیم ساده است ولی میدیم بعد یه مدت طولانی قول و تصمیم از پسش بر نمیومدم ، نیاز به یه تصمیم محکم و اراده و انگیزه قوی داشت ،

یا مثلا  من یه متن نوشتم که مربوط به منظم اومدنم به کانون میشد ، یه مدت نامنظم میومدم وری که کل برنامه ام رو بهم میریخت ، بعد هر چیم قول میدادم و سعی مکیدم آخرش یه جا میزدو و افراطو تفریط توی کانون اومدن میکردم ، بعدش یه متن نوشتم ، اون باعث شد فوری اثر کنه ، و من توی کانون اومدن خیلی منظم شدم بدون هیچ اجباری یا زوری وقتی آدم بخونه و مرور کنه و ببینه و یادش بیاد که یه چیز به این کوچیکی ممکنه چقدر برنامه و نظم فکری شما رو بهم بریزه خوب طبیعتا یه باور خیلی قوی میشه ، در حالتی که توی حالت عادی ما اون اهرم های لازم رو برای یاد آوری ذهن و سوق دادنش به این مسایل نداریم مگه این که با تمرین این راه رو جلوی پاش بذاریم .

پس :

1) تصمیمتون خیلی بزرگ نباشه ، ترک استمنا تصمیم مهمیه ، باید گرفته بشه ولی ممکنه شما چندین فامتور پیشنیاز ترک رو لازم دارین ، که هنوز حلش نکردین ، مثلا میگم ها ، یارو میبینه برای ترک نیاز داره :

الف ) خودش رو همیشه به کاری مشغول کنه تا بیکار نباشه که به اسنتمنا بیافته  
ب) مرتب حالت مراقبه و گزارش داشته باشه  که بعد شکست نکات ضعف رو خوب تشخیص بده و از یه سوراخ دوبار گزیده نشه
ج) نماز هاش رو اگه مذهبیه درست تر کنه
د) برنامه ذکر و ورزش براش چیز شوخی برداری نیست که بخواد یه روز انجامش نده ، شاید یه کوتاهی کوچیک توی این برنامه منجر به شکست بشه ، چون ذکر و ورزش رو مثلا دیده که خیلی توی تداومش اثر داره
و ) مثلا نظمش رو توی اومدن به کانون حفظ کنه بعد از روز های ترک هر چند امتحان یا کارهای مهم داشته باشه ، چون مقلا تشخیص داده باشه مرتب اومدن به کانون در ترک ش خیلی اثر مثبت میذاره


یارو این ها رو برای ترک تشخیص داده ، فرض کنید هیچ کودوم رو حل کرده ، و یا مثلا کلن از زیر بار چند تاشون داره در میره

مثلا میبینه که خیلی وقته برنامه ذکر و ورزش مینویسه ، ولی توی عمل دل و دماغش رو نداره ، و یا باور های غلطی که گاهی به غلط بودنشون شک میکنه مانع میشن تا منظم و یا مرتب یا با پشتکار برنامه ذکر و ورزش رو ادامه بده


اینجاست که مثلا پیشنیاز ترک براش نوشتن یه متن و ایجاده انگیزه برای انجام ذکر و ورزش هست ،

اولا باور های غلطش رو نابود کنه
دوما باور های مثبتش رو در جهت موثر بودن این برنامه تقویت کنه


که جفتش ضرورتا نیاز به متن هست ،


عمل کردن به این کار هم راحت تر از متن ترک به طور کلی هست ،


و مطمئنن جوابش محکم تره ،


پس شما ضمن این که برای تصمیم کلیتون یعنی ترک مینویسین باید برای بعضی از تصمیماتتون توی جزء اجرا هم متن داشته باشین ، اون ها که به قول معروف توش لنگ میزنین و میبینین انگیزه یا دل و دماغ لازم رو ندارین


تشخیصش با خودتون هست .


.

دوم عجله نکنین ، از یه تصمیم شروع کنین ، خیلی سرتون رو شلوغ نکنین ، بعد که حل شد بعدی ،


یه تصمیم رو چند هفته ای بگیرین ، و متنش رو هر روز مرتب بخونین و روش کار کنین ،


خوب با توجه به متنی که جناب مجتبی نوشتن ...
باید تنبلی من بخش بندی بشه
چیزی که تا الان بهش رسیدم
1- تمرکز نداشتن
2- اولیت درست نداشتن برای کارهام
3-..
این هنوز مجهول الهویس... Kool

خوب..با توجه به مطلب قبلی باید برم تاپیک ذکر و شروع به ذکر گفتم بکنم..
کم کم..آهسته آهسته...
و خوابم رو مرتب کنم..

فعلا همینا کافیه درسم که دارم میخونم...

خیلی به خودم فشار نمی آرم 4fvfcja

متنم تا اخر امشب برای تمرکز داشتن می نویسیم..انشاا..
خوشا باران و وصف بی مثالش
#85
تمرکز نداشتن باعث میشه آدم زمان و می زاره اما نتیجه ی مطلوب رو نمی بینه
این اذیت کنندس..چون زمان از دست رفته ..تهش فقط حسرت زمان میمونه مخصوصا تو شرایط حساس
به نظرم با داشتنش بازدهی خیلی بالاتر میره..اینجوری میشه از باقی زمان برای کار دیگه ای استفاده کرد..هم اولی درست انجام میشه و هم میشه کار دیگه ای انجام داد.

53258zu2qvp1d9v

نقل قول: استاد بزرگ (مجتبی)
سلام 

این هم ببینین ، مفیده ، برای استفاده از وقت ها و فرصت ها :
[url=http://www.ktark.com/Thread-من-و-قرآن-آینه-صوتی?pid=303496#pid303496][/url]
خوشا باران و وصف بی مثالش
#86
امروز تا الان هیچی 22
باید یه بار متنم و بخونم
خوشا باران و وصف بی مثالش
#87
سلام
پیدا کردن کسی که هم هدف باهات باشه و هم راه باشه باهات خیلی کمک میکنه در پیشبرد هدف
هم خستگیش کمتره و هم تلاشش بیشتر

امروز خیلی خوب بود
خداروشکر

تمرکز خیلی خوبه چون باعث میشه در زمان کمتر کار با بازدهی بیشتر انجام بشه این خیلی هیجان انگیزه
خوشا باران و وصف بی مثالش
#88
سلام
چقدر جالبه که این ذکر به این سرعت داره جواب میده
کاری که من میکنم اینکه توی ماشین ..توی راه به جایا اینکه فکرم مدار از این شاخه به اون شاخه بپره دارم ذکر میگم..از این دستگاه ها هم استفاده میکنم ..نه برای شمارش..اینکه بعد از هر دفعه یه بار کلیکش میکنم انگار ذهنم برای جمع شدن بیشتر انگیزه پیدا میکنه 4chsmu1

کلا تمرکز داشتن خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی چیز خوبیه

تنبلی رو دارم مهار میکنم کم کم..وقتی برنامه ریزی با دوستم دارم اینجوری نمیتونم از زیر کار در برم .. یعنی یه جور اجبار خوبه 

وقتی آدم تنبله تو زندگیش ای کاش زیاد داره 53258zu2qvp1d9v

و آموزش امروز استاد بزرگ :

(1391 دي 12، 21:12)مجتبی نوشته است: باران جان اگه میدنی اینطوریه برنامه ات رو سبک کن : حضرت علی (ع)  :  تخففو تلحقو ، سبک بال باشید میرسید . تعادل و خودشناسی هم خیلی توی گرفتن تصمیم مهمه ، نمیشه هر تصمیم ایده آل گرایانه ای گرفت ، باور و انگیزه وقتی به کار میرند که شما با تمام منطقتون مطمئنین تصمیم درستی گرفته این ولی درست نمیتونین اجراش کنین ، اینه که برای اجرای بهتر باور رو تقویت میکنین ، ............................................................................................................................
پس مرحله ی قبل از گرفتن تصمیم رو هم دقت کنین ، چون 70 یا 80 درصد شدن ، و رسیدن و اجرای برنامه ها برمیگرده فقط و فقط به یه انتظار متعادل و شناخت درست از خود . 


................................................................




تعادل و حفظش از خود ایدهآل گرایی سخت تره ! شما یه جورهایی باید بخاطر زمان بندی و حفظ تعادل جلوی خیلی از هوس ها و عشق هاتون رو بگیرین ، یعنی سعی کنین مدیریتش کنین ، 

مثلا روزی ک من تصمیم گرفتم حتما حتما 4 ساعت بخونم ، فرض کنین به هر قیمتی تونستم تا دیر وقت بخونمش ، ولی فردام چی ؟ این تصمیم یه جورایی  نوعی عصبیت و باید گرایی داره همین طور باعث میشه از تعادل و تنظیم خوابم  بهم بریزم ، بجاش فردا  تا 10 صبح خواب باشم ، اینطور نمیشه ، 

همینطور شما گذشته تون رو باید خوب مطالعه کنین ، شاید شده برای یه روز یا دوروز استثنا یا شب امتحان تونسته باشین 2 بخوابین و5 پاشین (مثلا ) ولی مداومش رو من مثلا درباره خودم میدونم که اگه تا دیر وقت بیدار موندم ، نماز صبحم با خداست ! و معلوم نیست سحر پاشم ، 


اینه که اول شما یه تصمیم خوب میگیرین ، طبق شناخت درست از خودتون ، 
باید نیاز ها و اولیت ها رو مشخص کنین ، 


خیلی نیاز ها تضاد دارن ، 

شما هم نیاز دارین درس بخونین ، دوست دارین برنامه درسیتون کامل باشه ، هم نیاز دارین شب زود بخوابین ، هم نیاز دارین روزی مثلا چند دیقه بیایین کانون ، هم نیاز دارین فلان و فلان کار ها رو هم بکنین ، 

وقتی وقت برنامه ریزی میشه ، شما میگین من که انقدر وقت ندارم ، 

2 حالت تصمیم میگیرین : یا به هر قیمیتی شده باید همه اش رو بکنین ، 
یا این که اولیوت بندی کنین ! 


وقتی اولویت بندی میکنین ، میبینی ، ای بابا اگه بخواییم توی اولویت اول من فقط درس بخونم و کاملش کنم ، از طرفی شب هم راس 10 مثلا بخوابم ، از کانونم زده میشم ، یا به برنامه های اضافی که حس میکنم باید انجام بدم نمی رسم ، 


یعنی این تضاد ها دائم توی ذهنتون میاد ، 

برای فرار از این کار سعی میکنین بگین تا آخر شب همه رو انجام میدم ، شاید یه روز و دو روز ولی روز سوم میبینین که نشد ، 

و نشد . 


بله . مدیریت تضاد ها و حفظ تعادل کار سختی هست ، 

تصمیمات و این متن باور رو برای کارهایی مینویسین که میدونین حتی اگه تمام روز وقت داشته باشین هیچ ذوق و انگیزه کافی نمییابین ، اون ها در اوویت هستند ، یا اینکه کلا میبینین که اهمیت فکریتون و انگیزتون برای یه کاری کم شده ، مثلا درس براتون بی اهمیت شده ، میرین و تقویت میکنین ، ویا مثلا  برای ترک . تصمیمات مهم زندگی که حفظ حالت هستن ، 


ولی برای بردن توی برنامه و انتظار پیدا کردن مطالبی که بالا گفتم واقعا پیش نیازه . 

.

اینه مه میگم برای کارها دنبال حس پذیرش و راحتی باشین ، مته به خشخاش ، یا درگیر شدن با نشدن ها و کمبودها ، یکم راحت گرفتن ، یکم سبک پیش رفتن ، یکم نفس رو با ذوق های شخصی  آرم کردن ،  بیشتر هنر مندی میخواد تا زورو تعادل ، تعادل ، تعادل  clappingیعنی » اولویت بندی کنین ، خیلی سخت نگیرین ، سعی کنین به همه چیز هایی که توی روز دوست دارین  که توی برنامه باشه ، کم و زیاد برسین انتظار رو نمیتونین کم کنین ، انقدر کم که به تعادل برسه ، من هم دوست داریم این روز های امتحان شب که از سر کار میادم 4 ساعت بخونم ، اراده اش رو هم دارم ، ولی بعدش چی ؟ بقیه جوانبم چی ؟ میترسم که ذکر رو قطع کنم یا روحیه ام رو بش نرسم  ..بسته به ضروریتش شاید یه روز ، دو روز بزنم ، 
ولی اگه بخوام از بعضی از نیاز هام به مدت چند روزی  زده بشم ، بخدا کم میارم ، توی همه چیم کم میارم ، هم توی ترک هم توی درس . 
.

توجه به نیاز ها ، 
و اولویت بندی ، 
متعادل کردن برنامه ریزی و انتظارات و تصمیمات من از خودم این چیز هایی که من توی بحث سبک ندگی میکردم ، نیاز محوری ، اولویت بندی و ... . 
خوشا باران و وصف بی مثالش
#89
سللاااامممم
نقل قول: پیدا کردن کسی که هم هدف باهات باشه و هم راه باشه باهات خیلی کمک میکنه در پیشبرد هدف
Smiley-face-thumb فقط تنظيم برنامه ها نبايد وابسته به هم باشه،يكسري با يكي از دوستان برنامه ي دو نفري ريختيم،تا بازده مطالعه مون بره بالاتر،من بايد ميرفتم مسافرت مسافرت،در نتيجه ول شد
اما هنوز در مطالعه يه جور رقابتي بينمون هست..رقابت رفاقتيKhansariha (18)Khansariha (46)

ماا همم ايينجاا هم هدفييم هااا..
آقا ما قسمتي از سخنان داداش مجتبي رو خونديم،درروود بر ايشون،ايشالله فرصت شد همه رو با دقت ميخوونم..Smiley-face-thumb

و اما ما ٤،٥روزه متن رو هم پر كردييماا..
يك متن خيلي خوبي شد كه در مجموع براي مطالعه،رفع تنبلي و بي برنامگي مناسب شد،اون جمله تأثير گذاره رو هم آيه اي كه گفته بودن داداش مجتبي، نوشتم
و اما قسمتي از متن:
درسته،تجربه ي اين همه آدم از زندگي و گذشت ادوار زياد هم اينرو نشون ميده كه:"گنج بدون رنج ميسر نميشود/مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد" و "همانا بعد از هر سختي،آساني است"
در نتيجه يكم به خود سختي دادن واسه چند روز،به آساني و موفقيت و راحتي خيال بعدش مي ارزه.."مي اررزههه..!"
و هميشه تجربه نشون داده كه تنبلي و سستي درر هرر كااررييي،باعث لطمه خوردن و به بن بست خوردن خود شخص تو اون كاار ميشهه..
فرد تنبل بالاخره يه جا از ادامه راهش باز مي ايسته و حس ميكنه كه ديگه هييچ تلاشي نتيجه نداره و بعضا نا اميد و بي نشاط و بي انگيزه از ادامه دادن هرركارري ميشه..
اوني كه واسه هر كارش هم برنامه نداشته باشه به همين حال وروز بالاخره دچار ميشه..
چرا كه اگر بخواد يه كاري رو بيش از حد انجام بده و سرگرم اوون كار بشه(اگر حتي درجه اهميتش هم بالا نباشه) و به كارهاي اصليش صدمه بزنهه،هر دو تا كارش بدون هيچ گونه نتيجه مطلوبي باقي ميمونه..
راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]
#90
چند روزه ماشالله هرچی میام اینجا پست بدم،میرم تو فکر،شارژ پر،پست نوشته شده پر..
آها میگفتم..
سلام مجدد
امروز هم مثل دیروز شکر خدا عالی بود،تمرکز بالا بود و وقت تلف شده کم..
ولی این موقع شب،60ساعت مونده به اولین مرحله ای که میگن واسه امسال سرنوشت سازه(میگن،چون مراحل مهمتر هم هست)،توجهم به یه چیزی جلب شد..
یه لحظه از بیرون به این مسیر نگاه کردم..
مسیری که توش هستم
مسیری که تا اینجا طی کردم..
با یه نگاه به مسیری که دیگرانی مثل من طی کردن،به این دید از بیرون رسیدم..(دیگرانی که بعضا به اون هدفی که تو ذهن همه از این مسیر هست نرسیدن،و در نظرشون اهداف بالاتری جلوه داره)
من،اینجا،این ساعت،این مسیر،چه معنیی میتونه داشته باشه؟!چه چیزی در جلو،پیش رو هست؟!
توی این مسیر،شک و تردید در عزم ممنوع،کمربند بسته ای،دیگر توقف ممنوع
نگاه به اطراف ممنوع،حواست به مسیر پیشرو باشد..
[size=large]تنبلی ممنوع [size/]
راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان