1388 آبان 3، 18:12
اره ؟
بگم کجاست؟
از بس شیطونی کرد بی نام طاقت نیاورد چسبوندش به دستگیره در
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...