1392 آذر 29، 23:42
داداش ميلاد، داداش مجتبي، داداش رند،داداش حسام،
و داداش سردار،
از همتون ممنونم،
واسه همتون آروزي توفيق روز افزون دارم.
تقريبا 5 سال از حضور من توو كانون ميگذره، اينجا تنها جايي بود و هست كه هيچوقت به پاك بودن فضاش شك نكردم.
خيلي دوستون دارم،
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...