اره ...
معجزه های من خیلی زیادن ...
اما یکیشون که همه بهش اعتقاد دارن اینه ...
18 سالم بود . پیش دانشگاهی بودم . حسابی هم مریض بودم . 5 روز در هفته مدرسه میرفتم دو روزش یر کلاس خواب بودم 3 روزش میومدن دنبالم اورژانسی میبردن منو بیمارستان . همه بچه ها هم خر کنکور رو میزدن و من رو تخت بیمارستان خر انواع اقسام معاینات و آزمایشات . 2 هفته شب عید بستری بودم . مریضیمو هنوز تشخیص نداده بودن .بعد از عید 1ماه هم بیمارستان بودم . خلاهصه پیش دانشگاهی با معدل 10 و تبصره قبول شدم . همه میرفتن قلمچی . اما من حتی به کتابای خودم هم نمیرسیدم . اوضاع داغون بود . 5 تیر یکی از اعضای خانواده ی خودم فوت شدم . منم 12 کنکور آزاد داشتم . منم با اون حال نزارم رفتم شرکت کردم . اصلانم نمیدونستم که چرا دارم میرم . فقط می گفتم من که امسال قبول بشو نیستم حداقل بزرا برم برای پولی که بالای دفترچه دادم شرکت کنم . جواب کنکور که اومد ... من نرفتم روزنامه بگیرم . چون 110% مطمئن بودیم که قبول نیستم . خواهرم رفت و اومد روزنامه رو زد تو سرم و کفت انتخاب اولت تهران مرکز قبول شدی( این شکل تمام اعضای خانواده ما و فامیل بود حتی معلما و دوستام )
و ما شدیم دانشجو .
و شاگرد اول مدرسمون که معدلش زیر 30/19 نبود هیچوقت 2سال بعد به زور قلم چی قبول شد .
تا حالا توی زندگیت معجزه رخ داده؟
چه معجزه ای؟
دلا دیدی که خورشید از شب سرد ، چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گل رنگ و گلگون ، جهان دشت شقایق گشت از این خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، چه خنجر ها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِ دلی سروی قد افراشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است ، دلا این یادگار خونِ سرو است
من یه بار از یه کوه صخره ای که تا بالا رفته بودیم بدون تجهیزات، داشتم پرت می شدم پایین و اینقدر وحشتناک بود صخره ها که فکر کنم اگه پرت می شدم هیچ چیزیم به پایین نمی رسید که بشه باهاش تشخیص هویت بشم. به زور چنگ انداخته بودم به یه تکه صخره که زورم تموم شد و اینقدر فشار داده بودم صخره رو که ناخونم رفته بود تو گوشت دستم. و قتی ول شدم رو یه سطح پایین تونستم تعادلم رو حفظ کنم ولی واقعا معجزه بود. قشنگ مرگ رو داشتم جلو چشمام می دیدم.
"نه" رو محکم بگو به نفس
اگه دردش رو تحمل کردی
چند لحظه بعد رو یه پله بالاتری
به نظرت چه لزومی داره که میل جنسی با همچین شدتی تو این سن تو ما وجود داشته باشیم؟ چرا تو شرایطی قرار گرفتیم که باید تمام زورمون رو بزنیم که در برابرش مقاومت کنیم؟
به نظرت چه لزومی داره که میل جنسی با همچین شدتی تو این سن تو ما وجود داشته باشیم؟ چرا تو شرایطی قرار گرفتیم که باید تمام زورمون رو بزنیم که در برابرش مقاومت کنیم؟
خب اگه همچین چیزی نبود کی می خواستی به خودت بیای و واقعیت ها رو ببینی؟
به نظرم برای رشدمون لازم بوده و هست
من که خودم از طریق مقابله با این نیاز به خیلی از قوانین و خیلی از عقایدم(که بهشون شک داشتم) ایمان پیدا کردم...
کلا اینطوری می فهمیم که فرق انسان با موجودات دیگه در چیه
به نظرت چه لزومی داره که میل جنسی با همچین شدتی تو این سن تو ما وجود داشته باشیم؟ چرا تو شرایطی قرار گرفتیم که باید تمام زورمون رو بزنیم که در برابرش مقاومت کنیم؟
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است
زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟ زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛ زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...
راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم