عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حکایاتی از بزرگان ادب و عرفان

#31
یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی، چون دو مغز بادام در پوستی صحبت(همنشینی) داشتیم.ناگاه اتفاقِ مغیب افتاد(غیبت روی داد) . پس از مدتی که باز آمد،عتاب آغاز کرد که درین مدت قاصدی(پیک) نفرستادی.گفتم : دریغ آمدم(حسرت و اندوه) که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.

یار دیرینه، مرا ،گو، بزبان توبه مده........................که مرا توبه بشمشیر نخواهد بودن
رشگم آید که کسی سیر نگه در تو کند......................بازگویم:نه که کس سیر نخواهد بودن
(معنی شعر:بگو که یار قدیم، مرا از عشق وی، به توبه و بازگشت نخواند،چه من از بیم تیغ هم از عاشقی بازنگردم.بغیرت آیم که دیگری ترا سیر دیدار کند،دیگر بار با خود گویم: نه چنین نیست،کسی از نعمت دیدار تو هیچگاه سیر نشود و بیزار نگردد.)

حکایت هشتم از باب پنجم (در عشق و جوانی)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#32
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هول(ترسناک) رسید.کسی گفت: فلان بازرگان نوش دارو(پادزهر) دارد،اگر بخواهی،باشد که دریغ ندارد.گویند:آن بازرگان به بخل معروف بود.

گر بجای نانش ،اندر سفره بودی آفتاب............تا قیامت روزِ روشن کس ندیدی در جهان
(اگر قرص آفتاب به جای گرده نان در توشه اش بود تا روز قیامت کسی روز تابان را به چشم نمی دید(کنایه از خسیس بودن بیش از حد))

جوانمرد گفت:اگر خواهم دارو دهد یا ندهد و گر منفعت کند یا نکند.باری(به هر حال)، خواستن از او زهر کشنده است.

هر چه از دونان به منت خواستی.............در تن افزودی و از جان کاستی
(هر چه از فرومایگان به منت و خواری طلب کردی، پیکر فربه، ولی روان آدمی نزار کردی)

و حکیمان گفته اند:آب حیات اگر فروشند فی المثل به آبِ روی،دانا نخرد که مردن بعلت(بیماری) به از زندگانی بمذلت.

اگر حنظل(گیاهی بسیار تلخ) خوری از دست خوش خوی..............به از شیرینی از دستِ ترشروی

*******************
حکایت نهم از باب سوم(در فضیلت قناعت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#33
هر که در زندگانی نانش نخورند،چون بمیرد،نامش نبرند.لذت انگور بیوه داند نه خداوند میوه(مزه ی انگور زن شوهر مرده ی تنگدست دریابد نه صاحب باغ)،یوسف صدیق علیه السلام در خشک سالِ مصر سیر نخوردی تا گرسنگان فرامش(فراموش) نکند.

آنکه در راحت و تنعم زیست...............او چه داند که حال گرسنه چیست؟
حال درماندگان کسی داند................که باحوال خویش درماند

*********************

ای که بر مرکبِ تازنده سواری،هشدار...............که خرِخارکِشِ مسکین در آب و گلست
آتش از خانه ی همسایه ی درویش مخواه..............کانچه بر روزنِ او می گذرد دودِ دلست
(از همسایه مستمند تنگدست آتش طلب مکن،چه دودی که از منفذ خانه ی وی بر میرود آه سوزان دل است.)
حکایت شصت و چهارم از باب هشتم(در آداب صحبت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#34
عابدی را پادشاهی طلب کرد.اندیشید که داروی بخورم تا ضعیف شوم،مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند.آورده اند که داروی قاتل (دوای سمی و کشنده) بخورد و بمرد!!

آنکه چون پسته دیدمش همه مغز.............پوست بر پوست بود همچو پیاز
پارسایانِ روی در مخلوق(ریاکار).............پشت بر قبله ،می کنند نماز

(کسی که وی را ازحقیقت مانند پسته مغز دار می پنداشتم از ریا چون پیاز تو در تو بود،آنانکه دعوی زهد دارند و بجای توجه به درگاه یزدان روی دل بسوی خلق می کنند،بواقع پشت بر کعبه نماز می گذارند و در آیین دانایان مشرکند،چه بر آفریدگار جهان،افریدگان را برگزیدند.)
*****************
چون بنده خدای خویش خواند............باید که بجز خدا نداند

(آنگاه که بنده بعبادت حق بپردازد،سزد که جز خدا کس را مؤثر در وجود یا جهان هستی نشناسد و به هیچ دری جز درگاه وی رو نکند.)
حکایت هجدهم از باب دوم (در اخلاق درویشان)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#35
معصیت از هر که صادر(پدید آید) شود نا پسندیده است و از علما نا خوبتر، که علم سلاح جنگ شیطانست و خداوندِ سلاح (سلحشور) را چون به اسیری برند،شرمساری بیش برد(خجل و سر افکنده شود).

*******************
عام (عامی،انسان معمولی)نادان پریشان روزگار............به ز دانشمند نا پرهیزگار
کان به نابینایی از راه اوفتاد............وین(و این یکی) دو چشمش بود و در چاه اوفتاد


حکایت شصت و دوم از باب هشتم (در آداب صحبت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#36
ضعیفی که با قوی دلاوری کند،یارِدشمن ست در هلاک خویش.(ناتوانی که بر توانا گستاخی کند،به خصم در نابود کردن خود، مدد می رساند.)

*************************

سایه پرورده را چه طاقتِ آن..............که رود با مبارزان به قتال(جنگ)؟

سست بازو(ضعیف پنجه) به جهل می فگند............پنجه با مردِ آهنین چنگال(پولاد پنجه)
حکایت چهل و ششم از باب هشتم(در آداب صحبت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#37
مُلک(پادشاهی) از خردمندان جمال(زیبایی) گیرد و دین از پرهیز کاران کمال یابد.پادشاهان به صحبتِ خردمندان از آن محتاج ترند، که خردمندان به قربت(نزدیکی) پادشاهان.

********************

پندی اگر بشنوی ،ای پادشاه..........در همه عالم به از این پند نیست
جز به خردمند مفرما عمل............گر چه عمل کار خردمند نیست
(کارهای دیوانی را جز به فرزانه و فیلسوف مسپار،هرچند که حکیم به خرد، تن به کارگزاری دیوان ندهد و به آن نپردازد.)

حکایت ششم از باب هشتم (در آداب صحبت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#38
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودیم و سحرگه در کنار بیشه ای خفته
شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره ای بزد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت
چون روز شد گفتمش:آن چه حالت بود ؟ گفت:بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهائم در بیشه اندیشه کردم
که:مروت نباشد همه در تسبیح و من به فففلت خفته
دوش مرغی به صبح می نالید/ /عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را / /مگر آواز من رسید بگوش
گفت باور نداشتم که تورا/ /بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست/ /مرغ تسبیح خوان و من خاموش
آرزویی بکن ........

گوش های خدا پر است از آرزو ... و دستانش پر از معجزه....

ارزویی بکن............

شاید بزرگترین خواسته ات کوچکترین معجزه اش باشد!!

آرزویی بکن .......................................
[تصویر:  u2kig0x2xk6igwj759y.png]

#39
صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد،طاقتِ حفظِ آن نداشت.ماهی غالب آمد و دام از دستش در ربود(به زور و شتاب چیزی را بردن) و برفت.

**********************

شد غلامی که آبِ جوی آرد..........جویِ آب آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی..........ماهی این بار رفت و دام ببرد

*********************

دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی(نتوانستی) نگاه داشتن.
گفت:ای برادران،چه توان کرد؟مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود.
صیادِ بی روزی در دجله نگیرد و ماهیِ بی اجل بر خشک نمیرد.(شکارچی بی بهره در رودخانه ی دجله صید نتوان کرد و ماهی زمان به سر نیامده بیرون از آب جان ندهد.)
حکایت بیست و چهارم از باب سوم(در فضیلت قناعت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#40
سلام4fvfcja

حکیات نمیدونم چندم از باب نمیدونم چندم4fvfcja
پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد (۱)؛ بی‌چاره، در آن حالت نومیدی مَلِک را دشنام‌دادن گرفت و سَقـط‌ - گفتن (۲) ، که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیـز(۳)
اذا یَئِس‌الانسانُ طالَ لسانه
کسنّورِ مغلوبٍ یصولُ علی‌الکلب (۴)

مَلِک پرسید: چه مى‌گوید؟
یکى از وزرای نیک‌محضر(۵)، گفت: ای خداوند! همی گوید: «والکاظمین الغیظ و العافین عنّ الناس».(۶)
مَلِک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزیر دیگر که ضد او بود، گفت: ابنای جنس ما (۷) را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن - گفتن؛ این مَلِک را دشنام داد و ناسزا گفت. مَلِک، روی ازین سخن درهم آمد (۸) و گفت: آن دروغ ِ وی پسندیده‌تر آمد مرا زین راست که تو گفتی، که روی آن در مصلحتی بود و بنای ایــن بــر خـُبثی (۹)، و خردمندان گفته‌اند: دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‌انگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
بر طاق ایوان «فـریدون»(۱۰)، نبشته بود:

جهان اى برادر نمانـَد به کس
دل اندر جهان‌آفرین بند و بس
مکن تکیه بر مُلک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ ِ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روى خاک (۱۱)
توضیحات:
(۱) اشارت کرد: فرمان داد
(۲) سقط – گفتن: سخن ناهم‌وار گفتن [سقط بر وزن ِ فقط] (فرهنگ فارسی معین)* معنای جمله: اسیر تیره‌بخت، چون امید زنده‌گی را تباه دید، زبان به درشت‌گویی و دش‌نام دادن به پادشاه گشود * سعدی در«بوستان» گوید: «نبینی که چون کارد بر سر بُــوَد ـــ قلم را زبان‌اش روان‌تر بُــوَد؟»
(۳) معنای بیت: به‌هنگام پیکار، چون جنگ‌افزار و دست‌آویز نماند، انسان از بیم جان عزیز، با دست ضعیف، راه شمشیر بُـران و تیز را سد می‌کند
(۴) معنای بیت عربی: همان‌طور که گربه‌ی مغلوب‌شده و شکست‌خورده، با آخرین توان خود به سگ پیروز حمله می‌آورد، انسان هم، چون همه‌چیز را تمام‌شده می‌یابد، بی‌پروایی می‌کند و زبان‌اش در گفتن آن‌چه در دل نهان دارد، بیمی ندارد. سعدی در یکی دیگر از حکایات هم‌این باب، بیتی فارسی نظیر این بیت را آورده: «نبینی که چون گربه عاجز شود ـــ برآرد به چنگال چشم پلنگ؟ »
(۵) نیک محضر: نیکو سرشت؛ وزار و ندیمان نیک‌محضر و نیکوبنیاد در چندین حکایت «گلستان» حضور دارند.
(۶) تلمیح دارد به آیه‌ی صد و بیست و نه از سوره‌ی «آل‌عمران» در کتاب «قرآن». معنی عبارت: آنان که خشم خویش فرو می‌خورند و بر مردم می‌بخشایند [و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد]
(۷) ابنای جنس ما: رتبه‌داران و ندیمانی چون ما؛ معنی جمله‌ی پیشین: دل پادشاه از شنیدن آن آیه‌ی قرآن و دیدن عجز اسیر، به رحم آمد و از کشتن او صرف‌نظر کرد.
(۸) روی از این سخن در هم آمد: از شنیدن این سخن چهره بر هم کشید و موافق طبع‌اش نیامد
(۹) معنای عبارت: آن دروغ وزیر نیکونهاد، مرا خوش‌تر آمد تا این سخن راست تو. چه این‌که در پس آن حسن‌نیت و خیرخواهی نهفته بود و بنای این بر رذیلتی بود و بدطینتی.
(۱۰) فریدون‌شاه: پادشاه عادل اسطوره‌ای؛ گویند سه پسر داشت: ایرج و سلم و تور. جهان را به سه کشور ایران و توران و روم تقسیم کرد و هر یک را به یکی از پسران ارزانی داشت. سلم و تور به ایرج حسادت ورزیدند و او را کشتند و فریدون از شنیدن این خبر: «بیفتاد ز اسپ آفریدون به خاک»، و به کین‌خواهی ایرج، منوچهر را برانگیزاند تا سلم و تور نیز مکافات جنایت را دیدند (دو خط اخیر را با نیم‌نگاهی به کتاب «جستاری در شاه‌نامه» نوشته‌ی زنده‌یاد «شاه‌رخ مسکوب» نوشته‌ام).
(۱۱) فردوسی در «شاه‌نامه» گوید: «چه با رنج باشی، چه با تاج و تخت ـــ ببایدت بستن به فرجام رخت»؛ این مفهومی‌ست که در سخن قدما و اکابر نثر و نظم فارسی، فراوان تکرار شده است.
4fvfcja4fvfcja4fvfcja
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


#41
درویشی را ضرورتی پیش آمد. گلیمی از خانه یاری بدزدید. حاکم فرمود که دستش ببرند. صاحب گلیم شفاعت کرد که من او را بحل کردم. گفتا: به شفاعت تو حدّ شرع فرو نتوان گذاشت. گفت: [آنچه فرمودی] راست گفتی [و لیکن] هر که از [مال] وقف چیزی بدزدد قطعش لازم نیاید و الفقیر لایملک. هر چه درویشان راست وقف محتاجان است. حاکم دست از او بداشت، پس ملامت کردن گرفت که جهان بر تو ننگ آمده بود که دزدی نکردی الاّ از خانه چنین یاری گفت: ای خداوند، نشنیده ای که گفته اند: خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب .
****************
چون فرو مانی به سختی تن به عجز اندر مده دشمنان را پوست برکن، دوستان را پوستین
****************
4fvfcja
باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
#42
بقالی را درمی چند(چند درمی) بر صوفیان گرد آمده بود در واسط(نام شهری در عراق)،هر روز مطالبت کردی و سخنانِ با خشونت(کلام درشت) گفتی.اصحاب از تعنتِ وی(بد گویی و سرزنش،اذیت رساندن) خسته خاطر همی بودند و از تحمل چاره نبود.صاحبدلی در آن میان گفت:نفس را وعده دادن بطعام آسانتر ست که بقال را به دِرم.


**************
ترکِ احسان خواجه اولیتر............کاحتمالِ جفایِ بوابان(نگهبان در و دروازه)
به تمنایِ گوشت، مردن به............که تقاضایِ زشتِ قصابان
(از نیکی های مهتران امید بریدن سزاوارتر است تا بر بدخوئی دربانانشان بردباری کردن،در آرزوی گوشت جان سپردن آسانتر است تا بر رسوایی وام خواستن قصابان گرفتار آمدن.)


حکایت هشتم از باب سوم(در فضیلت قناعت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#43
آورده اند که فقیهی دختری داشت به غایت زشت روی به جای زنان رسیده وبا وجود جهاز ونعمت کسی به مناکحت او رغبت نمی نمود.
زشت باشد دبیقی و دیبا
که بود بر عروس نازیبا
فی الجمله به حکم ضرورت با ضریری عقد نکاحش بستند.
اوردهند که حکیمی در آن تاریخ از سر مزیب امده بود که دیده نابینا روشن همی کرد فقیه راگفتند چرا داماد را معالجت نکنی تا بینا شود؟ گفت: ترسم که بینا شو د و دخترم را طلاق دهد
باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
#44
یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری(پرخوری) مردم را رنجور(بیمار) کند.گفت :ای پدر گرسنگی خلق را بکشد،نشنیده ای که ظریفان(نکته سنج و لطیفه گو) گفته اند:به سیری مردن به که(از) گرسنگی بردن.
گفت اندازه نگه دار،کُلُو وَشرَبُوا و لا تُسرفُوا.

**************
نه چندان بخور کز دهانت برآید.........نه چندانکه از ضعف جانت برآید

*************
با آنکه در وجودِ طعامست عیشِ نفس..........رنج آورد طعام که بیش از قدر بود
گر گلشکر(گلقند،شیرینی) خوری بتکلف،زیان کند............ور نانِ خشک خوری،گلشکر بود

************
رنجوری را گفتند:دلت چه میخواهد؟گفت:آنکه دلم چیزی نخواهد.

معده چو کج گشت و شکم درد خاست...........سود ندارد همه اسباب،راست
(چون معده بعلت پرخوریها فرو افتد و منحرف گردد و درد شکم پدید آید،درست و آماده بودن همه ی وسایل زندگی خوش فایده نکند و شخص از درد خلاص نیابد)


حکایت هفتم از باب سوم(در فضیلت قناعت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]
#45
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده،مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعتِ پای پوشی(کفش) نداشتم،به جامع کوفه(مسجد کوفه) درآمدم دلتنگ،یکی را دیدم که پای نداشت،سپاسِ نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.


**************
مرغ بریان به چشم مردمِ سیر...........کمتر از برگِ تره(سبزی) بر خوانست
وآنکه را دستگاه و قوت نیست...........شلغم پخته،مرغ بریان است
(مرغ مسمن در دیده ی سیر، خوارتر از یک برگ سبزی بر سفره می نماید ولی آنکس که استطاعت و توانایی ندارد،شلغم پخته در نظرش مرغ بریان است.)

حکایت هجدهم از باب سوم(در فضیلت قناعت)
چه خوب یادم هست


عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:


وسیع باش،و تنها و سربه زیر و سخت.

53
مشاعره که میکنین، ثابت کنین میتونین بنویسین،لطفاً حکایات سعدی رو بخونید،بعضی جمله ها زندگیه آدمو دگرگون میکنه،حوصلتون سر رفت داستانم بخونید،با ادبا و شعرا حال کنید و فالتون و بخونید،متنهای عشقولی بخونیدوبنویسین،با خدای خودتون عاشقانه حرف بزنید!

جملات و متونی که از دکتر شریعتی میذارین صرفا با ذکر منبع لطفا!


[تصویر:  akmmowr4h0rrml1nl43w.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان