1390 مرداد 3، 2:00
ویرایش شده
به نام خدا
مقدمه سلام دوستان عزیز ،
همه ی ما به خودشناسی و خود کاوی توی شخصیت و رفتارهامون نیاز داریم ،
خیلی از اشتباهات و مشکلاتی که مرتب برای ما تکرار میشه ،
خیلی از عکس العمل هایی که حتی از خودمون قبلن انتظار نداشتیم ،
خیلی از واکنش های نامتناسب و غیر منطقی با بعضی از اتفاقات زندگیمون ،
خیلی از "شک" هامون ،
خیلی از تردید هامون ،
خیلی از دو دلی ها و ضعف در تصمیم گیری هامون ، ...
ناشی از این میشه ، که ما خودمون رو اون طور که مناسب و در خور بوده نشناختیم ،
که اگه دوستان همیشه پشت ما و دلگرممون باشن مطمئن باشن ، این یک تاپیک بی نظیر خواهد شد ، و در آغاز این تاپیک من از بعضی از دوستانی که از بچه های کانون بودن و در شروع و شکل گیری این تاپیک کمکمون کردن قدر دانی و سپاس ویژه میشه :
عماد عزیز
و پاییز خانوم ،
و خیلی از دوستانی که دلشون میخواست کمک کنند و لی وقت کم و مشغله بشون اجازه نمی داد ! همین طور ما همچنان به کمک و پشتیبانی بچه ها و شرکت فعال توی بحث و کمک هاشون احتیاج داریم .
من این بحث رو برای خیلی از دوستانم و حتی بعضی از بچه های کانون باز کردم ، چیزیکه روی من تحولی عمیق و اساسی ایجاد کرد و چند سال این مفاهیم رو روی خودم کار کردم و به فهم و توضیحشون تا حدودی مسلط شدم ، خیلی از دوستان حتی از بچه های کانون واقعا از این روش و این نوع خود کاوی خوششون اومد و تحولات خوبی که پیدا کردن ، بر آن شدم که یه تاپیک بزنم و به جای این که تک تک با بچه ها این مفاهیم و خودشناسی ها رو باشون کار کنم ،
بشون آموزش بدیم که خودشون خود کاوی کنن .
........................................................................................................
در ابتدا شما دوستان باید صبر کنید و یکی یکی پست ها و مطالب رو بخونید ، فعلن از پست زدن در این تاپیک خودداری نمایید تا مطلب به طور کامل تمام شود .
در این تاپیک میخواییم از یه شخصی حرف بزنیم به نام "شخص عصبی "
داستان شخص عصبی رو برای شما باز گو میکنیم ،
وظیفه ی شما این است که هنگام خوندن مطالب این تاپیک خودتون رو به جای اون بذارید
ما نمی خواییم بگیم که شما یک شخص عصبی هستین
ولی میخواهیم بگیم که تعداد انسان هایی که به کمال روحی و سلامت روانی از هر جهت دست یافته اند در کل این جهان بسیار کم است .
می خواهیم به طور کلی ببینیم چقدر خصوصیات و رفتار ما به کدام یک از انگیزه های فکری و حالات رفتاری شخص عصبی نزدیک است .
این یک شناخت خب و عمیق در مورد خود ما به ما می دهد ، و در شناخت شخصیت خودمان پیشرفت خوبی خواهیم کرد.
سلام ، از خودتون این سوال ها رو بپرسین ، ببین جواب این سوال ها رو بله میگین یا خیر ؟
1)گاهی با تحریک میل جنسی ام تلاش میکنم تا احساسات خفته ام را بیدار کنم .
2) بیشتر اوفات وقتی برنامه میریزم ، برنامه ام ایده ال است و معمولا از اجرای آن باز می مانم .
3)گاهی در برار 2 تصمیم یا دومیل متضاد ، نمی توانم یکی را آزادانه و با طیب خاطر انتخاب کنم و به یکی عمل کنم و از دیگری چشم بپوشم ، و به خاطر این تردید مدتی دچار سردرگمی می شوم .
4)گاهی اگر بین 2 کار یا دو روش دچار تردید شده باشم و بلاخره یکی را انتخاب کنم ، باز هم مدام به آن تصمیمی که نگرفته ام فکر میکنم و شاید بعد از تصمیمگیری دوباره تصمیم بگیرم که آن یکی را انجام بدهم و مدام این تصمیم را در فکرم عوض میکنم .
5)گاهی عجز از تصمیم گیری باعث میشود من کارم را عقب وبه فردا بیندازم .
6)معمولا پس از شکست یا بعد از خود ارضایی اکثر برنامه ها و تصمیم هایم را عوض میکنم (یا میکردم؛) .
7) بعضی وقت ها که حس میکنم مطابق انتظارم پیش نرفته ام ، در همان لحظه تخیل میکنم ، و خودم را در تخیل میبینم که ان توقع یا انتظارم بر اورده شده است ، البته نه زیاد ولی این تخیل برایم پیش آمده است .
8) گاهی در هنگام توجیه به تحریف یا روتوش واقعیات میپردازم و هنگام توجیه کردن ، اتفاق افتاده است که بخشی از واقعیت را حذف کرده ام .
9)گاهی میل دارم خودم را کوچک کنم و در مواقعی بگذارم دیگران مرا مسخره کنند !! .
10)همیشه نسبت به ارزش و اعتبار خوددر نظر دیگران دچار تردید هستم .
11)رفتارم بیشتر عذر خواهانه است .
12) هرکس را میبینم فورا خودم را با او مقایسه میکنم ، و معمولا در این مقایسه ها نقاط روشن فرد را با نقاط تاریک زندگی ام مقایسه میکنم!
13)من یک قانون دارم و آن این است که "باید " در هر زمینه ای که به آن وارد میشوم از دیگران برتر باشم .
14)نه من بر عکس ، بعضی وقت ها چون میدانم که "نمیتوانم " در آن کار یا رشته از بقیه برتر باشم ، این انتظار را از خودم ندارم که تمام تلاشم را بکنم ، و معمولا خود را در سطح پایین نگه میدارم .
15)نه من برعکس موردهای 13 و 14 ، من اصلا حتی تلاش هم نمیکنم ، اما در تخیلم زیاد میبینم که در ان رشته یا کار از بقیه موفق ترم ! .
16)مثلا ، وقتی با یک موسیقی دان خوب آشنا میشوم ، اگرچه هیچ علاقه ای به موسیقی ندارم ، ولی یک مقدار احساس بی ارزشی و خفت به من دست میدهد! .
17)بیشتر اوقات تحمل انتقاد و رد شدن را ندارم .
18)نه ، من فکر میکنم که تحمل انتقاد و رد شدن را دارم ، ولی هنگام انتقاد یا رد شدن احساس زیر سوال رفتن و نوعی تشویش به من دست میدهد .
19)بیشتر فکر میکنم که دیگران مرا جدی نمیگیرند و علاقه ای به مصاحبت با من ندارند .
20)گاهی از برخی کارها که کمترین اعتماد بنفس را لازم دارد بی اعتنایی میکنم و یا با حالت سختی انجام میدهم ، مثلا در پلچنگیری ماشین یا تعمیر ماشین لباسشویی .
21)گاهی با ارضای جنسی خودم را توبیخ و سرزنش میکنم .
22)گاهی هنگاهمی که مثلادر هنگام خواندن روزنامه با یک نویسنده ،نقاش ، خواننده ی خوب بر میخورم ، و از آن ها مطلب میخوانم ، گاهی ممکن است که در تخیلم خودم را فرض کنم که یک نویسنده یا نقاش یا خواننده ی بهتر از او هستم .
23) از آرزو کردن یک چیز معین و مشخص هراس دارم .
24)از تعیین وقت و ساعت گذاشتن هراس دارم ، و نوعی احساس زور و فشار میکنم .
25)گاهی برای آنکه متوجه نشوم که من آدم تنبل وبی مسولیت و بی عاری هستم ،اتوماتیک کار ها را فراموش میکنم .
26) گاهی وقتی خواسته ای از من دارند ، در مورد کار زیاد و وقت پر رازشم صحبت میکنم و کمک نکردنم را اینطور توجیه میمکنم .
27)احساس خستگی و تنبلی مزمن دارم .
28)نوعی احساس نارضایتی دائمی دارم .
29) گاهی میبینم که فقط نقش یک تماشاچی را در زندگی ام دارم بازی میکنم ! .
30)گاهی در برنامه ریزی یا الگو گذاری یا تصمیم گیری ، کوچکترین توجهی به امکان پذیر بودن یا نبودن آنها ندارم .
31)اگر الگو یا برنامه یا مجموعه ای از باید ها در زندگی ام نگذارم همه چیزم کاملا لنگ میشود! و من بسیار سردر گم و پر تردید میشوم .
32)دوست دارم هم معلومات وسیعی در همه ی علوم داشته باشم ، هم مطالعه درسی کنم هم مطالعه ی غیر درسی ، هم مطابق استانداردها مثلا روزی ورزش کنم ، هم وقت کافی را باخانواده ام داشته باشم ، و.... و چون نمی توانم همه این انتظارات را براورده کنم ، احساس نارضایتی و ناراحتی دارم ! .
33) گاهی وقتی در خود نقصی میبینم ، به این فکر می افتم که فورا آن را بر طرف کنم .
34)گاهی برنامه های ایده آلی که میریزم و پس از مدتی میبینم که نتوانسته ام ان را آنطور که میخواستم انجام دهم ، ولی باز هم یک حالت اضطرار و اجبار مرا به اجرای آن دوباره مصمم میکند.
35)گاهی برنامه ام را بادر نظر گرفتن همه ی شرایط و بسیار منطقی و نرمال طبق توانایی هایم میریزم ولی هنگام اجرا احساس زور و فشار میکنم .
36)در بیشتر امور و کارها ، دچار احساس دلمردگی و حالت بی میلی هستم .
37)در کارم یا رشته ام که به من مربوط میشود ، بسیار فکر کرده ام و خیلی نقشه ها و فکرها و برنامه ها دارم ، ولی در هنگام عمل دچار نوعی احساس بی انگیزیگی و بی میلی هستم.
جوابتون از هر کودوم از این سوال ها "بله" باشه ، مطالب این تاپیک رو دنبال کنین.
تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که که هیچ روشی توی ترک گناهان مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار نمیده !