1395 خرداد 8، 0:15
همچون ابر بهار... میل باریدن دارد!
میل برهم زدن احوال زمین...
میل گم شدن در اعماق دریا...
اصلاً... دلم میخواهد باران باشم! دلم میخواهد نم نمک جاری شوم از شیشهی بخار گرفتهی پنجرهی اتاق جوان عاشقی که با چشمانی نمناک نگاهم میکند...
دلم میخواهد مرهمی باشم بر زخم تشنگی دخترکی تنها و گم شده در پسِ کوچه پس کوچههای شهر...
دلم میخواهد... نگاههای ملتمس مردمان خشکی زدهی شهر را پاسخی باشم سرتاسر امید...
اما افسوس...
من منم! انسانی که تمام آرزوهایش را در کور سوی خاطراتی تلخ، در کنج ویرانهای مدفون ساخته است...
ارسال شده از GLX Spider1Ss با استفاده از kanoon
یَا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْرِی فَلَمْ یَحْرِمْنِی وَ عَظُمَتْ خَطِیئَتِی فَلَمْ یَفْضَحْنِی وَ رَآنِی عَلَى الْمَعَاصِی فَلَمْ یَشْهَرْنِی
اى آنکه من شکرت را اندک کردم و باز از نعمتت محرومم نساختى و خطاى بزرگ و بسیار کردم و مرا رسوا نکردى و مرا در حال عصیان بسیار دیدى و بى آبرویم نفرمودى
(دعای عرفه)
اى آنکه من شکرت را اندک کردم و باز از نعمتت محرومم نساختى و خطاى بزرگ و بسیار کردم و مرا رسوا نکردى و مرا در حال عصیان بسیار دیدى و بى آبرویم نفرمودى
(دعای عرفه)