1395 مهر 28، 1:20
همه کسانی که به به زندگی شما وارد میشوند دلیلی دارد.یا شما به آنها برای تغییر زندگیتان نیاز دارید یا خود شما کسی هستید که زندگی آنها را تغییر خواهید داد..
فکنم هفته پیش همین موقع ها بود..بهش گفتم: دوراهی بدیه..خیلی بد..نشونه هاش همه جا هست ولی خودش نه..سه شب تکرار بشه ولی خودش نه..فکرش باشه ولی خودش نه..این که نمیدونم کدوم راه و برم..نمیتونم تشخیص بدم راه نفسمه و شیطونه یا غیر اون..خیلی بی انصافیه مگه چقدر ظرفیت داره آدم؟
میدونستم درکم میکنه..چون تنها کسی بود که بعد انتخابم دلسردم نکرد..چون خودشم راه منو رفته بود ولی خیلی زودتر..
هیچ وقت طولانی حرف نمیزنه..اره یا نه نمیگه..همیشه فقط یه جمله میگه که میتونه قشنگ قانعت کنه..گفت : یه سری آدما میان یه تلنگری بزنن و برن..عاشوراست..چرا از خودش کمک نمیگیری؟
و یک هفتس دارم به حرفش فکر میکنم..یه سری آدما باید بیان بهت یادآوری کنن تو کی ای؟واسه چی تو این دنیایی؟ولی وسط موقعی که تو تشنه ای برای دونستن ول کنن برن..و تو باید خودت بقیه راهو با کلی باری از سوال بری..شایدم یه نشونه بوده از طرف خدا..
و دوست خوب چقدر نعمت بزرگیه که بیاد و دستتو بگیره نزاره روز عاشورایی اون فکرای مزاحم کار دستت بده و بعد یه هفته به این نتیجه برسی بهترین راه همین بوده که روز عاشورا از خود امام حسین خواستی جلو رات بزاره...و بازم برای بار چندم هوای منه گناهکار و داشت...
یه سال گذشت..ولی هیچ کس نفهمید دلیل این همه تغییرو..و تنها جوابی که براش داشتن این بود که میگفتن جو گیر شده..
دروغ چرا..از خودم میترسم..میترسم دوباره برگردم عقب و حرفایی که حتی عزیز ترینامم میزنن برام صدق کنه
حواسم هست؟
من هرگز نمی گویم در هیچ لحظهای از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من میگویم: به امید بازگردیم، قبل از اینکه ناامیدی، نابودمان کند...
"نادر ابراهیمی"
وَ لا تَقرَعنی قارِعَةً یَذهَبُ لَها بَهائی...
و مرا چندان به سختی دچار مکن که
بزرگی و سرزندگی ام را از میان ببرد.
"صحیفه سجادیه"
"نادر ابراهیمی"
وَ لا تَقرَعنی قارِعَةً یَذهَبُ لَها بَهائی...
و مرا چندان به سختی دچار مکن که
بزرگی و سرزندگی ام را از میان ببرد.
"صحیفه سجادیه"