تو جمع سربازا نشسته بودیم شروع کردن راجع به جنس مخالف حرف زدن...یکیشون بود میگفت یه شماره از یه دختره داره که خیلی عشقبازه و کلی باهاش بی ادبی چت کرده و لغزش کردن تلی این حرفا....بعد گفت تو فکر اینه بیارتش سر قرار اما هنو بهش پا نداده...نمیدونم از روی شهوت بود از روی بیکاری از روی تنهایی از روی رو کم کنی یا از روی دلسوزی برای یه دوست همدرد مثه خودم یا هر چیز دیگه گفتم شمارشو بده من ردیفش میکنم...شمارشو گرفتم و رفتم دیدمش دختره 19 سالش بود بدون شک اگه کرمانشاه نبود و تهران بود حتما میتونست بازیگر بشه از بس زیبا بود؛ بهش گفتم که نیومدم باهاش دوست بشم و شمارشم شانسی نیافتم و همه چیز رو بهش گفتم شوکه شد!!!بهش گفتم من با اینکه پسرم حالت تهوع میگیرم از حرف زدن با کسایی که اون باهاشون ساعتها چت میکنه.
به قول خودش با هزاران نفر تو مجازی پریده!!!
هر چند که میگفت من اولین نفری هستم که باهاش بیرون اومده ولی خب خر خودش بود!!!
میگفت عاشق یکی بوده و بعد ولش کرده از اون به بعد لج کرده که دیگه سالم زندگی نکنه!!!خواست خودشو خیلی هفت خط و با تجربه نشون بده کمی که باهاش حرف زدم. نزدیک بود گریه ش بگیره!!!
بهش گفتم که چندتا دندون تیز کردن براش و حواسشو جمع کنه.دلم به حالش سوخت خیلی خام و بی تجربه بود.
اونم گرفتار گند این دنیا شده بود ای تف به این دنیای لجن...
نمیدونم زندگیش به کجا کشیده میشه...خدا خودش دستشو بگیره
سیم کارتی که با اون بهش زنگ زدم رو شکوندم و تا آسایشگاه قدم زدم کلی مسافت بود..هیچ حسی بهش پیدا نکردم ظاهرش فوق العاده بود ولی اصلا برام جذابیتی نداشت.فکر و دل من دنبال یکی دیگه رفته و دیگه برنمیگرده. اینایی که یکی رو وابسته میکنن قول ازدواج میدن بعد یهو میزارن میرن جواب خدا رو چی میخوان بدن؟ زندگی طرف رو ویرون میکنن.
................
کاش مراقب خودمون بیشتر باشیم تو نت...