امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

بی هدف تر از همیشه 
بد تر از همیشه
 سپاس شده توسط
(1396 آذر 24، 0:41)تـــواب نوشته است: بی هدف تر از همیشه 
بد تر از همیشه

تواب من میدونم مشکلت چیه!
شاید بنظرت احمقانه بیاد یا فک کنی به خاطر سستی ارادت هست که نمیتونی
ولی اینجوری که تو داری پیش میری نابود میشی
به پزشک مراجعه کن مشکلتوباهاش مطرح کن اون تشخیص میده حالا یا موادغذایی بهت میده یا قرص ولی درهرصورت بهش بگو که گرمی
دراقدام دوم یعنی بعداز رفتن به پزشک باید حداقل یک هفته ی خوبو هرجور شده به دست بباری بعد میفتی تو سرازیری پاکی هیچ کاریم نداره تموم شدرفت
ولی هرجور شده مشکلتوبایه متخصص درمیون بزار
یاعلی

ارسال شده از GT-N7100s با استفاده از kanoon
[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
(1396 آذر 24، 23:46)aliunknown نوشته است: داغونم
داغونم
داغونم
داغونم
داغونم
داغونم
داغونم
داغونم
داغونم
پ.ن : اتفاق بدی نیوفتاده . فقط داغونم . داغوووون از اینکه تمام اطرافیانم . تمام کسایی که باهاشون در ارتباطم تو دنیای واقعی حتی از اقوام و آشناهای خیلی نزدیک گرفته تا تههههههههههههههههههههه تو لجن زار شهوت فرو رفتننننننننننننن و هیچ میلی هم به بیرون اومدن ازش ندارن . میدونم من هیچ کمکی نمیتونم بهشون بکنم چون اگه میتونستم کمکی کنم به خودم کمک میکردم . ولی آخه خیلی غممم انگیزه که به خودشون نمیان .

وضعیتت را درک شاید میشه گفت تجربه کردم . وقتی خودت را از لجنزار شهوت میکشی بیرون اما میبینی اطرافیانت یا شاید خانوادت به یه طریقی دیگه تو لجنزار شهوت دست و پا میزنند حالت گرفته میشه و وقتی نمیتونی این وضعیت را روبراه کنی حالت از دنیا بهم میخوره
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
و بازهم سریالی ...:(
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1396 آذر 25، 23:45)meep نوشته است: و بازهم سریالی ...:(


دوست عزیز بهتره یه خورده به خودت سخت بگیری 65
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
(1396 آذر 24، 0:41)تـــواب نوشته است: بی هدف تر از همیشه 
بد تر از همیشه



تواب جان یه سوال. شما اعتیاد به فیلمای پ.و.ر.ن نداری؟ فقط خ.ا هست یا همراهش این اعتیادم داری؟
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
ـــــــــــــــــــــــــKhansariha (13)
ـــــــــــــــــــــــــ
(1396 آذر 26، 17:09)atrisa نوشته است: پ ن:تواب و میپ عزیز دقیقیا منم احساس میکنم ک فیلم پ و ر ن جذبتون میکنه و ی سری عادت ها ک تلاش نکنی ترک نمیشن کلا..من خودم فیلم ها نمیذاشتن ک کلا نتمو بستم ..ی کاغذ بزرگ روز شمار ب دیوار زدم و ب زورم ک شده ب شدت از کمترین چیزهایی هم ک میدونم تحریکم میکنه دوری میکنم..من باشماها شروع کرردم و واقعا فکر میکردم نمیشه از یکم مهر 17بار شکست خوردم اما دورشدنم از سایت های .... کمک کردو صدالبته مشغول شدنم ب درس و فعالیت های روزانه...ی بارم ب خودتون بگین بسه دیگه..تا کی ناله و حسرت... Khansariha (56) Khansariha (56)خسته نشدین؟ Swear1 65
پ ن2:خارج از خ ا دوتا مشکل دارم خیلی بدن 53258zu2qvp1d9vیکی اینکه نمیتونم تو حال باشم و یا توآیندم یا گذشته کلا تمرکزمو ریخته ب هم یکیشم میخوام بگم اماخدایی یادم رفتهه 4chsmu1
پ ن3:روزهای ترکم ک داره بیشتر میشه میترسم از اینکه بشکنم و نابود شم..محافظه کار شدم Khansariha (13)


یه صراحتِ صادقانه ای هست توی این پستات که مخاطبش نمیتونه ازشون آزرده خاطر شه. Khansariha (13)  جالبه... به هر حال نهیبِ جالبی بود.

خب راجب پ.ن2 که باید بگم که هیچی نمیگم 1
راجب پ.ن 3 هم که نگران نباش. چون تا وقتی کنترل نگاه رو داشته باشی، از فیلم دور میمونی. کنترل ذهنم بگیری دستت، دیگه قاعدتا وقتی وسوسه شروع میشه میتونی ذهنو منحرف کنی. زیاد به تعداد روزا فک نکن. هر روز که پاک بودی شاد باش براش.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
هر از گاهی یاد داداشم میوفتم، همچی بکنار باعث میشه دلم بخاد یکم ادم باشم :|
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
 سپاس شده توسط
سلام
چه خوب میشد اگر کانون یکی دوتا روانشناس ،هرچند مبتدی، داشت
گاهی آدم عجیب دلش میخواد بچه باشه و یکی دستشو بگیره قدم به قدم بهش راهو نشون بده
دستی رو سرش بکشه و بگه مضطب نباش درست میشه همه چی
نمیدونم چرا همیشه حس میکنم وقتم کمه و نمیرسم به کارای موردعلاقم
یکیش مطالعه جانبی 
مدتهاس دوسه تا کتاب رو میزم چیده شده دیگه خاک نشسته روشون و هی میگم میخونمتون ی روزی 
گذاشتم جلو چشمم باشن 
نمیدونم اونایی که درس میخونن متاهلم هستن کارم میکنن تازه بچه هم دارند چطوری زندگیشونو مدیریت میکنن
سرگیجه میگیرتم وقتی به زندگیشون فکر میکنم
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
یچه ها چند روزه افکارم پریشونه ، انگیزه و هدفم رو از دست دادم به کارام نمیرسم ،به بد خوابی هم دچار شدم ، میدونم که احتماله لغزشم هم وجود داره ، ازتون میخام منم در دعاهای قشنگتون سهیم کنید 53
 سپاس شده توسط
گاهی وقتا ادم میمونه از گذشته تا به حالی که براش رخ داده 
یه زمانی بزرگترین دردم عشق بود عشقی نافرجام
ستم کشیدم و ستم کردم
و از همه بدتر از نادونیه خودم بزرگترین ظلم رو ب خودم کردم
برای فراموش کردن مشکلات و ایستادگی و مقاومت در برابرشون
پناه گرفتم پشت خود ارضایی
روزا گذشت و به جای پیشرفت پسرفت کردم
روزی رسید که بزرگترین دردم شد سلامتی و جک زندگیم عشق
دردم شد نگرانی خانواده، سیگارهای پشت سر هم پدر، گریه های مادر و سکوت بغض گرفته ی سایرین
با خودم ستیز کردم با خدا ستیز کردم
تقلا کردم اما اخرش تسلیم شدم
نه تسلیم حمت خدا، تسلیم ضعف خودم و انسانیتم شدم شاید بهتره گفت حیوانیت
اوضاع بدتر شد و تا جایی رسید که با بدبختی رضایت خانواده امو گرفتم که به یه قدمی مرگ رسیدم
بپرم پایین و تموم کنم زندگی رو....
اما ای دل غافل
تو دره دستای خدا بود که وقتی افتادم منو بگیره نذاره خیلی اسیب ببینم نذاره داغدار کنم خانواده امو
مث یه فیلم الان همه اش از ذهنم گذر کرد
زندگی اینقدر ارزش نداره که تک تک لحظات نعمت زندگیمونو با خود ارضایی و افسردگی و تنبلی تلف کنیم
یه دوستی دارم به هرچی تو زندگیش خواسته با تلاش خودش رسیده
خانواده دار، تحصیل مرده، شاغل، از لحاظ مالی بدون مشکل اما راضی نیست از زندگیش
لمروز اومده بود عیادتم میگفت نمیدونه چرا هر پله ایی از برنامه ریزی ک کرده رو میره بالا اما خوشبخت نیست
میگفت خسته شدم از اینکه به هر هدفی خواستم رسیدم و باز یه هدف بعدی باز تلاش، می گفت تا کی باید ایطوری باشه 
میگفت الان ب جایی رسیده که هدف نداره برای رسیدن و دیگه انگیزه ایی نداره
بهش حرفی زدم ک خودم انجام نمیدم گفتم برو دنبال معنویت
چفدر میتونه معنویت به زندگیمون معنا ببخشه؟
 سپاس شده توسط
خدا توی زندگی من کجاست؟
من مدتهاست که از بین رفتم
به گناهای دیگه افتادم
ارتباط بد
فکر بد
خسته ام
 سپاس شده توسط
اقای تواب
بعضی وقتا ادم باید ب ندای درونش گوش بده
وقتی سکوت میکنه و صدایی باهاش حرف میزنه
هممون این رو داریم و باید ازش استفاده کنیم
ببینین اون چ راهی رو پیش روتون میذاره
یکم حال دلتونو خوب کنین
جوری باشین ک خودتون میپسندین و دوس دارین
حتاااا اگر خ ا هم هست نباید ما رو فلج کنه و نذاره زندگی کنیم و لذت ببریم
باید قوی بشیم و قوی بمونیم
و بعد خ ا رو هم درمان کنیم
زندگی چیزیه ک ما رو از لحظاتمون راضی میکنه
حتا میتونه خوردن یه چای دارچین گرم لب پنجره باشه همین
اون لحظه یعنی زندگی
حتا اگر اتفاق خاااصی نیفتاده اگر کللللی اتفاق بد بیفته اگر از شرایط ناراضی هستیم اگر دیگه کم اووووردیم
باید جای این لحظه زندگی رو توی لحظااتمون باز کنیم اندازه همین خوردن چای دارچین
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان