1399 آبان 5، 22:17
آهنگی رو گوش میدم که چند سال پیش توی اوج حال بدم گوش میکردم!
ساکت بودم و اطرافم همه فکر میکردن خوبه خوبم.
برای خودم جالبه یک ساعت فقط نگاه کنم و هیچی نگم!
همیشه با این برداشت های اشتباهی مشکل داشتم.
اینجا هم که هیچ جایی نداره که بنویسی و کسی نخونه.
حتی اون طومارای بلند بالا رو هم یکی میخوند با تمام وقت گیر بودنش!
وحشتناک حالم بده.
یه زمانی بود وقتی کسی ازم دلخور میشد و حتی اگه خودش مقصر بود من معذرت میخواستم تا اروم بشه!
ولی الان دیگه معذرت خواهی از یادم رفته.
انگار ارزش ادمو یه دنیا میاره پایین!
وقتی به یه جایی دل ببندی و اونجا به خاطر هیچی حس و حالت خراب بشه همون یدونه رو هم از دست میدی.
میمونی با اهنگ دلگیرت گوش میدی و گوش میدی تا بی حس بشی.
حتی صلاح اینه که همه ی اینو پاک کنم!
فردا با انرژیه زیاد بیام و خیلی عادی باشم.
ولی از یه طرف هم دلم میخواد بنویسم هرچی دلم میخواد رو و فردا و فرداهاش رو دیگه نیام که جواب پس بدم!
من که ادمه توی جمع بودن نیستم! هر کاریش هم میکنم درست بشو نیست.
بالاخره یه نفر ناراحت میشه یا اشتباه برداشت میکنه.
پس باز اونی که میگه "توی جمع نباش" قویتر حرفشو تکرار میکنه!
داره خوابم میبره جلو لپتاپ ولی اگه خوابم ببره یکی میاد اینارو میخونه واقعا از تعجب منفجر میشه که اینا چی هستن و اینجا کجاست!
دیگه نوشتن هم فایده نداره.
شب بخیر.