1399 آبان 9، 13:43
(1399 آبان 9، 13:00)یاقوت نوشته است: همه میخوان حرمت ها شکسته نشه ،همه میترسن .
منم میترسم،اما مرگ ی بار شیون م ی بار.
داره بزرگترین ترس زندگیم اتفاق میوفته ، اشتباه گفتم ، از لحاظ روحی نیاز ب کما ندارم ، واقعا نیاز ب مرگ دارم .
همه دارن گریه میکنن ......
کاش ی جایی بود میرفتم ،هیچکس و نمیدیدم .
کاش مریض میشدم میمردم چنین چیزیهایی رو نمیدیدم .
خیلی خسته م..
=_=
ای کاش یه جایی رو باز میذاشتید بشه باهاتون صحبت کنیم.