درد دل های شما

**پرواز** · 1388 بهمن 29، 14:45

سلام به همه دوستای خوبم 53258zu2qvp1d9v

دلم برای همتون تنگ شده بود. راستش هم درسام سنگین شده و هم اینکه دیگه ای دی اس ال ندارم اینه که سر زدن به کانون تا حدودی برام ناممکن شده ولی اینو بدونید که هیچوقت فراموشتون نمیکنم و برای همتون دعا میکنم، شما هم برای من دعا کنید. cheshmak

راستی، من وقتی بعد از مدتها اومدم کانون احساس غریبی کردم آخه هیچ کدوم از نام کاربریا برام آشنا نبود، بعدش فهمیدم که مثل اینکه اسما عوض شده، دوستای عزیزم! اسامی قبلی تونو توی امضاهاتون بنویسید که امثال من گیج نشن Khansariha (134)

**3pac**

(1388 بهمن 27، 18:53)hosein نوشته است: شما بعضی اوقات اگه حضرت یوسف هم باشی نمیتونی خودتو کنترل کنی

خدا قسمت کنه بیای تهران
بریم پاساژ میلاد نور

اونوقت بهت نشون میدم که اگه حضرت یوسف هم بیاد دلش بدجوری می لرزه

داداش حسین :
داداش حرفت قبول ولی تو دهات ما (تبریز) هم کمتر از تهران نیست ثانیا تهران اینجاها رو رفتم یعنی فامیل داریم تا دلت بخواد کل فامیلای مادرم، انشاا.... تابستون میام یه قراری باهات میزارم بریم هر جا دلت بخواد و اینکه تو مجبور نیستی اینجاها بری داداش من در ضمن من حرفمو با طعنه و کنایه نمیگم هر چی هست همینه و بس !!!!
پایدار باشی

~~رز زرد~~

(1388 بهمن 27، 18:53)hosein نوشته است: شما بعضی اوقات اگه حضرت یوسف هم باشی نمیتونی خودتو کنترل کنی

خدا قسمت کنه بیای تهران
بریم پاساژ میلاد نور

اونوقت بهت نشون میدم که اگه حضرت یوسف هم بیاد دلش بدجوری می لرزه

سلام حسين جان

قربانه اسمت اين چه حرفيه كه مي زني ؟؟؟

يوسف پيامبر ( ع ) / پيامبر خدا بوده و هست چه ربطي به ماها داره ؟؟

از ويژگي هاي پيامبران ( عصمت ) هست / پيامبران خدا با مقام و منزلتي كه دارند انسان اند و كارهاي خود را با اختيار انجام مي دهند و با بهره مندي از الطاف الهي چنان مرتبه اي از ايمان و قوا را دارند كه هيچ گاه به سوي گناه نمي روند . همچنين از چنان بينش عميقي برخور دارند كه به خطا و اشتباه گرفتار نمي شوند.

حالا مي خواد در برابر زليخا باشه يا پاساژ میلاد نور !

اصلا خوشم نيومد در مورد پيامبر خدا و اين حرفا Tears

**سها** · 1388 بهمن 29، 21:25

سلام

خوبین ؟خوشین؟سلامتین؟

دلم لک زده واسه یه درد دل حسابی..کلی حرف میخوام بزنم ..کلی درد داره دلم.. Tears

اول بگم که احساس میکنم واسه گروهم خیلی کار خاصی نکرده ام..به شدت احساس بی لیاقتی میکنم..
البته اعضا خوبن..ماهن...و مقاوم ..
عیب از خودمه...احساس میکنم اونی که باید نیستم...
نمیدونم..

بگم که دلم ترکید..دوختمش ... تنگ شد ... از بس "تنها جون" رو میخواد...:13:

جای همه ارشدی ها هم خیلی خالی بود این مدت..
خدا رو شکر که دیگه کم کم پیداشون میشه..
صمیمانه از خدا میخوام که همشون موفق باشن..

دلم برای پلن به صورت ویژه تنگ شده... Tears

از این بگم که با خودم مشکل دارم..
یه جنگ تموم عیار رو دارم رهبری میکنم ..
به تمام نیرو های کمکی پیغام کمک دادم اما فایده نداشته نمیتونن کمک کنن..
کم آوردم..
جنگی هم که هست نا برابره ...
منم تنها و یک حریف که انگار هر ضربه که بهش میزنم بیشتر نیرو میگیره..
نمیدونم چی کار کنم..:13:

از این بگم که آقا مجتبی دست منو گذاشتن تو پوسته گردو..
نمیدونم یادتونه یا نه ..گفته بودم تو نمازم شک میکنم ..ایشون یه کتاب معرفی کردن .. Khansariha (56)

آقا من هرچی کتاب رو میخونم کلا نوفهمم... Khansariha (134)

مجبور شدم از یه دوست که اهل کماله بخوام باهامه کتابو بخونه تا به نتیجه برسم..
نمیدونم چرا بیخیالش هم نمیشم..مثه همیشه..

از این بگم که دلم سفر میخواد..

از این بگم که واسه ادامه تحصیلم دچار شک شدم..نمیتونم درست تصمیم بگیرم..

از این بگم که این ترم رو با اینکه آخره نمیدونم چرا اصلا دلم نمیخواد برم کلاس..

کلا قاط زدم خفن... wacko2

اگه بخوام بگم بازم هست اما میدونم دیگه حوصله اتون سر رفته..

خیلی دعا کنین..

راستی بالاخره ADSL گرفتم ..نمیدونم خوشحال باشم یا نگران...اینم یه درگیری دیگه..

موفق باشین..ایام به کام ..یا علی.

**Arman** · 1388 بهمن 29، 22:32

سلام به همگی
خوبیییییییییییییییییییییییین ؟

کنکور ارشد تموم شششششششششششششششششششد Muscular

**edrissss** · 1388 بهمن 29، 22:43

این جا جای درد دله چرا چاق سلامتی می کنید؟

من خیلی تنهاااااااام Tears

یکی کمک کنه
خیلی خوب بود اگه زن داشتم
پدر و مادرم به فکرم نیستن. الان مسئولیت زن پیدا کردن به عهده ی خودمه. مادر کدوم یک از شما این طوریه؟
من هم که با هیچ دختری ارتباط ندارم. موندم به خدا. من دوست دختر نمی تونم پیدا کنم چه برسه به زن
من دوست می خوام. یکی از پسرها بهم پیغام خصوصی بده باهم دوست بشیم. ای میل نزنید
هیچ کی جز خدا نمی دونه که من خودا... می کنم.
خدا خیرتون بده. منتظرم

**Arman** · 1388 بهمن 29، 23:21

(1388 بهمن 29، 22:34)mahdi_69 نوشته است: سلام
به داداش آرمان
دیدی من شکستم؟
خوش به حالت
خیلی بهت حسودیم میشه!
راستی اگه تموم شده پس چرا تنها خانوم نمیاد؟

سلام داداشه گلم
آره دیدم داداشی ، اون روز میخواستم باهات صحبت کنم دلداریت بدم اما دیدم بدجوری قاطی هستی گفتم تنها باشی بهتره cheshmak

این چه حرفیه داداش ، انشاالله دوباره میافتی رو غلتک
بعد با هم یه گروهه ترک تشکیل میدیم cheshmak

خوب رشته ها فرق میکنن با هم
من میدونم عمرانو مکانیک دیروز بودن

**khosro** · 1388 بهمن 29، 23:25

ادریس جان ما همه دوستای هم هستیم.ومهمترازهمه اینجا دورهم جمع شدیم که مشکلاتمونو حل کنیم.اصلن ناراحت نباش تو الان یه عالمه دوست داری که همشون دوستت دارن

**Arman** · 1388 بهمن 29، 23:29

ادریس جان
ما رو به عنوان دوست خودت قبول کن
خوب تا به حال نشستی با مادرتون راجع به ازدواج صحبت کنی ؟
مطمئن باش اگه بگی بهت کمک میکنن cheshmak

بهترین دوستا پدر و مادر آدمن

**احسان** · 1388 بهمن 30، 0:58

یه سوال:
چرا اعتبار من یه ماهه رو همین 11 مونده؟
دلمان گرفت،
یکی بگه چرا؟

**edrissss**

آرمان 67 ببخشید خیلی خوش خیالی
خودمو کشتم. از استدلال بگیر تا مظلوم نمایی. نمی دونم ، اصلا نمی فهمن. دهن مارو سرویس کردن.
این برخورد اونا روی بیشتر گناه کردنم هم تاثیر گذاشته
تو همین رابطه مشکل تنهایی آمده روی مشکل جنسی
خیلی فکر کردم بی خیال همه چی شم
برم دختر بازی ، نمی دونم هر کاری که دلم می خواد بکنم الان سیرم کاملا نزولیه. اگه گناه نداشت این که به بقیه بگی گناهی رو انجام می دی تا الان ده بار بهشون گفته بودم که خودا... می کنم. حیف که شکلک های یاهو برای مسخره بازی اند وگرنه الان جاش بود که یه گریه بذارم.
ای بابا. همیشه تو فکرم. اصلا به کارهام نمی رسم. هر روز هم داره عیب هام بیشتر و بیشتر می شه. اگه قراره تو وضعی بدتر از این بمیرم ، خدا کنه همین الان بمیرم.
از خودم بی عرضه تر ندیدم. این بی عرضگی اول در عرصه ی خودا... بود ولی الان به تمام زندگی ام کشیده شده. جاهایی که اصلا فکرش رو هم نمی کنید...
از همه مهم تر کسی نیست که باهاش درد دل کنم. می فهمید؟ دیگه دارم خل می شم. همش دارم به طور ناشیانه ای تو خودم می ریزم. هر کس مشکلات خودشو داره. مامانم خیلی ناراحت میشه که منو ناراحت می بینه چه برسه به این که بخوام باهاش حرف بزنم. بالاخره اون توی این چندسال دیده که من از توانایی هام استفاده نمی کنم و دارم هر روز بدتر می شم. و چه کسی بیشتر از مادر برای آدم دل می سوزونه. جدیدا آمدم تهران . به خاطر دانشگاه. از اون موقع حداقل خیالم راحته که مامانم قیافه ی همیشه عبوسمو نمی بینه. وقتی هم زنگ می زنه دیگه هیچی بهش نمی گم.
از نظر روحی فوق داغونم. می دونم که همش تقصیر خودمه ولی الان دیگه از دستم در رفته. کمتر کسی مثل من با مفهوم بی چاره آشناست.
یک کسی که اینا رو بهش بگم واقعا کم دارم. نمیشه تو این تاپیک بیام ده صفحه درد دل بنویسم. همین قدر که نوشتم زیاده. ولی لازمه می دونید اگه مثلا تو برگه بنویسم خوبه ولی خیلی این کارو کردم الان یه آدم می خوام. جلوی خدا و امام و پیغمبر احساس گناه نمی ذاره. شرمنده ی همشونم.
یه دوست می خوام
یکی پیام داده بود ولی کس خوبی نبود
سرش خیلی شلوغ بود
می خوام باهاش صحبت کنم (مثلا چت کنم)