درد دل های شما

[chika]

داررررررررررررررم میترکم
اخه چرا اینقدر ادمای 2رو پیدا میشن و دل 2تا ادما به بازی میگیرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی اینقدر راحته؟؟؟؟؟؟؟؟
خداجونم تو نذار بازیچه دست اینو اون شم
دلم قد یه دنیا پره اینقدر که قلبم طاقتش تموم شده داره میترکه

[باران..]

آروم باش چکاوک
وقتی چیزی رو به خدا میسپاری باید لبخند بزنی
چون اون از دل همه خبر داره
آروم باش//

[chika]

مرسی باران جونم
بچه ها دعام کنید
دارم داغون میشم خیلی حالم بده

[باران..]

چشمات و ببند...
10 تا صلوات بفرست

بعد به اتفاقی که افتاده فکر کن
ببین چه کاری میتونی براش انجام بدی-اگه میشه کاری کرد که انجامش بده..اگه نمیشه یه نفس عمیق بکش و بگو من خدا رو دارم پس همه چیز دارم

[ehsan90]

صد البته برای تمام دوستان کانون , یا بهتر بگم تمام ابناء بشر پیش اومده , احساس غربت کنن . حالا برای یکی دوری , برای دیگری یک فیلم , یکی دیگه موسیقی , یا دیدن لحظه غروب خورشید و ... بهونه میشه .

دیروز که داشتم خاطراتم رو مرور می کردم , حس و حال عجیبی منو گرفته بود . یک لحظه با خودم فکریدم , دیدم درسته که همه انسان ها از غربت فراری اند . اما وقتی این حس سراغشون میاد یه نموره دوست دارن باهاش حال کنن .

اینجا بود که فهمیدم غربت هم مثل تمام الطاف پروردگار میتونه یک نعمت باشه .

[Alireza 68]

سلام

چکاوک خانوم

سعی کن از این حالت خودتو بیرون بیاری

به گذشته فکر نکن میدونم برات سخته

میدونم دلت گرفته دیگه خودت بدترش نکن

اگه بغضه با گریه با میشه

ولی شاد باش

کینه رو از دلت بیرون ببر

دیگه به اون قضیه فکر نکن

سعی کن آینده تو دیگه خراب نکنی

شانس ها و موقعیتهای یادی منتظرتن

یاد خدارو از دلت هیچ وقت بیرون نبر

احسان خان

با مرام خیلی خوب داری پیش میری جلو

هیچ چیز تو دنیا نیست که ما باهاش برخورد داشته باشیم و کار خدا نباشه

همه چی دست خداست همه اتفاقات آزمایشن تا ایمانمون سنجیده بشه

لبخند رو از رو لباتون کنار نذارین


لبخند زیباتر میکنه چهره رو

...........................
یا من له المستند

[be yade hagh]

سلام

بچه ها خسته شدم از مریضی...
نمی دونم این مریضی لعنتی چیه!
نمی دونم چرا خوب نمیشم...

دارم عذاب می کشم...
دارم روزی چند بار میمیرم!
چرا نمی فهمیم که چیه؟
چرا خوب نمیشم؟

کاری نمی تونم بکنم...

---

دیگه راجع بش حتی علاقه ای هم ندارم حرفی بزنم چون می دونم فایده ای نداره!

فقط گریه...

چه قدر باید به این صبر که نشونه ای از فایده ازش نمیبینم ادامه بدم؟!

می دونم کار خداست...می دونم هر چی خدا بده بد نیست...همه ی اینا رو می دونم
حرفامم برای ناشکری نیست...

فقط درمونده و عاجز شدم دیگه بچه ها...هیچ کاری نمی تونم انجام بدم
هیچ نتیجه ای هم نداره صبر و بررسی کردنم...

دیگه نمی گم برام دعا کنین
خب بسته دیگه...چه قدر بخوام ازتون اینو؟ آدم فقط نباید به فکر خودش باشه
چرا خستتون کنم با این خواسته...

[m71]

سلام

بچه ها خسته شدم از مریضی...
نمی دونم این مریضی لعنتی چیه!
نمی دونم چرا خوب نمیشم...

دارم عذاب می کشم...
دارم روزی چند بار میمیرم!
چرا نمی فهمیم که چیه؟
چرا خوب نمیشم؟

کاری نمی تونم بکنم...

---

دیگه راجع بش حتی علاقه ای هم ندارم حرفی بزنم چون می دونم فایده ای نداره!

فقط گریه...

چه قدر باید به این صبر که نشونه ای از فایده ازش نمیبینم ادامه بدم؟!

می دونم کار خداست...می دونم هر چی خدا بده بد نیست...همه ی اینا رو می دونم
حرفامم برای ناشکری نیست...

فقط درمونده و عاجز شدم دیگه بچه ها...هیچ کاری نمی تونم انجام بدم
هیچ نتیجه ای هم نداره صبر و بررسی کردنم...

دیگه نمی گم برام دعا کنین
خب بسته دیگه...چه قدر بخوام ازتون اینو؟ آدم فقط نباید به فکر خودش باشه
چرا خستتون کنم با این خواسته...

مشکل چیه؟
به قول قدیمیا خدا نکنه مریضی آدمو بشناسه..
من هم دعا مکینم

[باران..]

به یاد حق آواتارت رو عوض کن بعد از این حرفا بزن
مدیری گفتن..
تو پیرمردی یا پیرزن (نمیدونم!!) حالا هر کدومش هستی..
بزرگترین گناه ناامیدیه
هر کدوممون یه مشکلی داری
خسته شدم یعنی چی؟

با خدا باش و پادشاهی کن..بی خدا باش و هر چه خواهی کن !

پاشو ببینم برو یه کاری کن
یه تلاشی
یه حرکتی
من نمیدونم مریضیت چیه!

اما من یه عزیزی داشتم تا وقت مردن امید داشت
تو که هنوز زنده ای

این لنگه کفش تنها رو الآن لازم دارم پرت کنم طرفت

خدایا به دوستمون امید بده

[ساحل]

سلام

نميخواستم انرژي منفي بدم
ولي گفتم شايد سبك بشم

رفتم كه با انرژي برگردم
رفتم تا با خدا و به دور هر كس تنها باشم

رفتم تا با خدا حرف بزنم و خدا هم ...

اما هيچ سودي نداشت
هيچي هيچي

دريغ از يه جواب
دريغ از يه اميد

هنوز هم كه هنوزه
انگار اين دلگرفته
قصد باز شدن نداره

قصد رنگين كموني شدن

هنوز هم كه هنوزه باروني و باروني



خدايا چه كار كردم؟؟؟!!!!!!!!!!!
خدايا چه كار كنم؟؟؟؟!!!!!!!!!!

[باران..]

خدا همین جاس تواب
همین جا بین همین بچه ها..
وقتی همه با هم میان که به یه نفر کمک کنن .. خدا خواسته
وقتی میخوای اون کار لعنتی و بکنی و تلفنت زنگ میخوره خدا خواسته..

خدا میبینه و میشنوه..
فقط بگو خدا جون دوستت دارم..

وقتی لبخند میزنی میاد کنارت..
اونم خندیدن بنده هاش و دوست داره
وقتی به یکی کمک میکنی میاد کنارت
وقتی اشک میریزی بغلت میکنه

حسش کن..
حسش کن
فقط باید بخوای

لبخند بزن .. دلت باز میشه

ما دوست داریم و کنارتیم

[ساحل]

سلام بارون

شما برگشتيد؟؟؟؟
از ديدنتون خيلي خوشحال شدم
واسه هميشه برگشتيد



بارون جان حرفات آرومم نكرد

[Arman]

شیطان !

خوبی ؟

میبینم که اوضاع احوالت زیاد خوب نیست

چی شده ؟ چرا حالت گرفته هست ؟

فکرشو نمیکردی ، نه ؟

فکر نمیکردی بنده های خدا انقدر قوی باشن ، نه ؟

تو خیالت گفتی همشونو به بیراهه میکشم ، همشونو ناامید میکنم

حالا بین خودمون باشه ، الان کی ناامیده ؟

ما یا تو ؟

فک کردی بی کس و کاریم ؟

ما طرد نشدیم ، این تویی که طرد شدی

این تویی که به سیاهی و تباهی کشیده شدی

به خیال خامت به خدا گفتی تمام بنده هاتو گمراه میکنم

اما اینو نفهمیدی که خدا با ماست

خدا پشت و پناهمونه

خدا تو دل ماست

داری میسوزی که خدا رو نداری ، نه ؟

ما هم دلمون برات میسوزه ، چون خیلی بدبختی ، خیلی بی کس و کاری !

بهت میخندیم که انقد بیچاره هستی !

ما هم اینجا حالمون خوبه ، با خدای خودمون حال میکنیم

دلمون گرمه چون خدا رو داریم

چون هر لحظه خدا رو حس میکنیم

نفس که میکشیم یاد خدا هستیم

خدا هم هیچی برامون کم نذاشته ، ما هم داریم بندگیشو میکنیم

نمیدونی چه کیفی میده

حالا تو هی خودتو بکش که ما رو گمراه کنی

اما انقد بیچاره هستی که نفهمیدی با ما در نیوفتادی بلکه با خدا در افتادی

پس برو بمیر

خدایا بابت همه نعمت هایی که دادی بهمون شکرت

[m.amin]

چکاوک خانم دلت گرفت بقیه رو هم یاد کن خدا با دلای گرفته خیلی کارا داره
به یاد حق خانم همچنان دعا خواهیم کرد تا بهبودی کامل
تواب خانم اون بالای خودش خوب میدونه که چکار کنه
شما فقط ازش درخواست کنید از ته قلب
باران خانم خوشحالم که فعال شدین

[Amirhossein18]

تواب خانم منو یاد این داستانی که مسافر خدا تو بیوگرافیش نوشته میندازین :

******* در جستجوی خدا *******

کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.

رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.

نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه‌ ایستاده‌ بود، مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن.

درخت‌ زیرلب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی‌ و بی ‌ره آورد برگردی. کاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جست‌وجوی آنی، همین‌جاست ...

مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد یافت.

و نشنید که‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ را کسی‌ نخواهد دید؛ جز آن‌ که‌ باید.

مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود ...

به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده‌ بود.

زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید.

مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.

منزل سوم سیر و سلوک (عرفان روح الله 3)

درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ کن.

مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.

درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری. اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور کمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت.

حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت...

دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پیدا نکردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!

درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست ...