درد دل های شما

**homaraha** · 1390 دي 21، 13:00

**samane** · 1390 دي 21، 23:21

من یادکه اولین بار که این کار رو کردم فک کنم پیش دانشگاهی یا سوم بودم حتی نمی دونستم گناه داره
اگه می دونستم شاید هیچ وقت به سراغش نمی رفتم
دلیلشم این بود که توی اینترنت اتفاقی چشمم خورد به یه سایت ناجور و...
چه لحظه هایی که تباه کردم
ای خدا Tears

**سها** · 1390 دي 22، 9:55

سلام

تمام لحظه هایی ک تباه شدن قابل بر گشتن.. اگه توبه نصوح کنیم..

خدا خودش گفته بدی ها رو ب خوبی تبدیل میکنه.. و خدا اهل لغو و بیهوده گویی نیست!

در پناه خدا باشی..
یاعلی.

**righteous_40** · 1390 دي 22، 13:11

احساس می کنم زندگیم داره از دستم میره...
من توش تصمیم نمی گیرم...
تکلیفم با خودم معلوم نیست...
درس هام از یه طرف...
بی برنامگی از طرف دیگه...
نگرانی هایی که مامانم داره هم بهش اضافه شده...
5-6 واحد حذف کردم، خدا میدونه چندتاش رو هم میافتم...
زندگیم، جریان زندگیم، از من پیش افتاده...
من دارم دنبالش می دوم به جای اینکه با هم پیش بریم.
اصلا آینده برام روشن نیست...
نمیدونم چه خبره؟ کجام؟ چه کار دارم می کنم؟
بعضی ها هستن تکلیفشون با خودشون حداقل معلومه...
طرف میدونه چه کار داره می کنه! حالا درست یا غلط!
من نمیدونم چه کار دارم می کنم. راستش هیچ کاری نمی کنم!
چیزی ندارم توی زندگیم که بهش افتخار کنم.
هیچ وقت نشده سرم رو بالا بگیرم بگم من فلان کار رو کردم!
هیچ و هیچ.........................................................................
دنبال یه راه فرارم.
اگه زندگی دکمه Eject داشت عالی میشد.
میزدی تا حداقل از توی این مرحله ای که هستی پرت بشی بیرون...
بری یه جای دیگه ادامه بدی حداقل.
توی این یکی-دو ماه گذشته چندتا خبر خودکشی شنیدم...
یکیش همسایمون بود. هم سن من بود. با هم نشت و برخاست داشتیم قبلا.
مرد! خودش رو کشت.
بهش حق می دم. به همه اونایی که این کار رو میکنن حق می دم یعنی نمیتونم
بهشون بگم چرا!؟؟
من خودم اصلا بهش فکر هم نمی کنم. من ترسو تر از این حرفام!
زندگیم. من. گناه. پول. خدا. مامانم. شغل. بابام. دانشگاه. آینده.
هر کدوم از این کلمات برای من فقط یک کلمه نیست. یه نخه که تا میکشیش بالا...
یه گونی نگرانی بهش آویزونه. یه گونی دغدغه. یه عالمه نمیدونم بهش آویزونه!
دیشب خوابم نمی برد.
خیلی بده آدم یک شب خوابش به هم بریزه. شاید هم یک هفته...خیلی بده.
3 ماه خواب آدم به هم بریزه خیلی بده. من میدونم.
تا حالا شده توی بزرگراه اشتباه یه مسیری رو برین؟
یا تابلو رو اشتباه میخونین، یا حواستون نیست اشتباه میرین توی یکی از ورودی هایی که نباید برین.
تا میاین به خروجی برسین چه کار میکنین؟
هی تابلو ها رو نگاه می کنین.
نمیدونین آروم باید برین این مسیر اشتباه رو یا باید گاز بدین تا زود به آخرش برسه و تموم بشه؟
بعضی وقت ها هم به دنده عقب فکر می کنین.
اما.
از سفسطه تا فلسفه یک عمر دویدم/ آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار

**samane**

(1390 دي 22، 13:11)righteous_40 نوشته است: احساس می کنم زندگیم داره از دستم میره...
من توش تصمیم نمی گیرم...
تکلیفم با خودم معلوم نیست...
درس هام از یه طرف...
بی برنامگی از طرف دیگه...
نگرانی هایی که مامانم داره هم بهش اضافه شده...
5-6 واحد حذف کردم، خدا میدونه چندتاش رو هم میافتم...
زندگیم، جریان زندگیم، از من پیش افتاده...
من دارم دنبالش می دوم به جای اینکه با هم پیش بریم.
اصلا آینده برام روشن نیست...
نمیدونم چه خبره؟ کجام؟ چه کار دارم می کنم؟
بعضی ها هستن تکلیفشون با خودشون حداقل معلومه...
طرف میدونه چه کار داره می کنه! حالا درست یا غلط!
من نمیدونم چه کار دارم می کنم. راستش هیچ کاری نمی کنم!
چیزی ندارم توی زندگیم که بهش افتخار کنم.
هیچ وقت نشده سرم رو بالا بگیرم بگم من فلان کار رو کردم!
هیچ و هیچ.........................................................................
دنبال یه راه فرارم.
اگه زندگی دکمه Eject داشت عالی میشد.
میزدی تا حداقل از توی این مرحله ای که هستی پرت بشی بیرون...
بری یه جای دیگه ادامه بدی حداقل.
توی این یکی-دو ماه گذشته چندتا خبر خودکشی شنیدم...
یکیش همسایمون بود. هم سن من بود. با هم نشت و برخاست داشتیم قبلا.
مرد! خودش رو کشت.
بهش حق می دم. به همه اونایی که این کار رو میکنن حق می دم یعنی نمیتونم
بهشون بگم چرا!؟؟
من خودم اصلا بهش فکر هم نمی کنم. من ترسو تر از این حرفام!
زندگیم. من. گناه. پول. خدا. مامانم. شغل. بابام. دانشگاه. آینده.
هر کدوم از این کلمات برای من فقط یک کلمه نیست. یه نخه که تا میکشیش بالا...
یه گونی نگرانی بهش آویزونه. یه گونی دغدغه. یه عالمه نمیدونم بهش آویزونه!
دیشب خوابم نمی برد.
خیلی بده آدم یک شب خوابش به هم بریزه. شاید هم یک هفته...خیلی بده.
3 ماه خواب آدم به هم بریزه خیلی بده. من میدونم.
تا حالا شده توی بزرگراه اشتباه یه مسیری رو برین؟
یا تابلو رو اشتباه میخونین، یا حواستون نیست اشتباه میرین توی یکی از ورودی هایی که نباید برین.
تا میاین به خروجی برسین چه کار میکنین؟
هی تابلو ها رو نگاه می کنین.
نمیدونین آروم باید برین این مسیر اشتباه رو یا باید گاز بدین تا زود به آخرش برسه و تموم بشه؟
بعضی وقت ها هم به دنده عقب فکر می کنین.
اما.
از سفسطه تا فلسفه یک عمر دویدم/ آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار

من کاملا میفهمم چی می گی
چون خودمم تجربه کردم
تا یه مدت همیشه حس می کردم رو هوام در حال سقوط
الان به دلایلی حالم بهتره خوب خوب نیست ولی خیلی بهترم
به نظر من شما اول برو یه کم خودسازی کن
چطوری؟یه سری کتاب بخون و سرچ تو اینترنت در مورد اعتماد به نفس و زندگی بهتر و اراده و...
تا اول اراده ات و ببری بالا و شخصیت محکم تری برای خودت بسازی
بعدش بشینی و برای خودت برنامه ریزی کنی
کوتاه مدت وبلند مدت
مثلا بگو ترم باید حتما A بشم
و تموم تمرکزت رو بذار روی این هدف
و از اون جا که ظاهر همیشه روی باطن تاثیر میذاره رسیدن به خودت و سلامتیت و نوع فیلم هایی که می بینی متن اهنگ هایی که گوش میدی دقت کن و کاری کن همه برن به سمت امید و زیبایی های دنیا
گاهی وقتا هم درددل با خدا و گریه کردن و تخلیه شدن خیلی کمک کن
دوست خوب فراموش نشه
سعی کن از اونایی که ناامیدت می کنن یا به سمت گناه می کشنوننت دوری کنی

**Alireza 68**

سلام رایتوس جان Khansariha (18)

شاید از نظرت شعار باشه اما 1276746pa51mbeg8j

الیس الله بکاف عبده؟ 53258zu2qvp1d9v

آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟»

نتیجه توکل و پیامد آن چیزی جز استقامت نخواهد بود. این گونه است که اهل توکل در برابر مخالفت‌ها و سختی‌ها نیرومند شده و قدرت دو چندان می‌یابند. ( آل عمران آیات 121 و 122)

حمد و ستایش مخصوص خداست و بس

صلوات بر محمد(ص)‌ و خاندان پاک و مطهرش ائمه اطهار (علهیم السلام)

هر چه از دوست رسد نکوست

غیر از خدا دوستی نیست

پس

هر چه از خدا رسد نکوست

حالا توکلت به خدا باشه

خودش گره های مشکلاتتو با دستش باز میکنه 53258zu2qvp1d9v

..............

یا علی

**homaraha**

(1390 دي 22، 13:11)righteous_40 نوشته است: احساس می کنم زندگیم داره از دستم میره...
من توش تصمیم نمی گیرم...
تکلیفم با خودم معلوم نیست...
درس هام از یه طرف...
بی برنامگی از طرف دیگه...
نگرانی هایی که مامانم داره هم بهش اضافه شده...
5-6 واحد حذف کردم، خدا میدونه چندتاش رو هم میافتم...
زندگیم، جریان زندگیم، از من پیش افتاده...
من دارم دنبالش می دوم به جای اینکه با هم پیش بریم.
اصلا آینده برام روشن نیست...
نمیدونم چه خبره؟ کجام؟ چه کار دارم می کنم؟
بعضی ها هستن تکلیفشون با خودشون حداقل معلومه...
طرف میدونه چه کار داره می کنه! حالا درست یا غلط!
من نمیدونم چه کار دارم می کنم. راستش هیچ کاری نمی کنم!
چیزی ندارم توی زندگیم که بهش افتخار کنم.
هیچ وقت نشده سرم رو بالا بگیرم بگم من فلان کار رو کردم!
هیچ و هیچ.........................................................................
دنبال یه راه فرارم.
اگه زندگی دکمه Eject داشت عالی میشد.
میزدی تا حداقل از توی این مرحله ای که هستی پرت بشی بیرون...
بری یه جای دیگه ادامه بدی حداقل.
توی این یکی-دو ماه گذشته چندتا خبر خودکشی شنیدم...
یکیش همسایمون بود. هم سن من بود. با هم نشت و برخاست داشتیم قبلا.
مرد! خودش رو کشت.
بهش حق می دم. به همه اونایی که این کار رو میکنن حق می دم یعنی نمیتونم
بهشون بگم چرا!؟؟
من خودم اصلا بهش فکر هم نمی کنم. من ترسو تر از این حرفام!
زندگیم. من. گناه. پول. خدا. مامانم. شغل. بابام. دانشگاه. آینده.
هر کدوم از این کلمات برای من فقط یک کلمه نیست. یه نخه که تا میکشیش بالا...
یه گونی نگرانی بهش آویزونه. یه گونی دغدغه. یه عالمه نمیدونم بهش آویزونه!
دیشب خوابم نمی برد.
خیلی بده آدم یک شب خوابش به هم بریزه. شاید هم یک هفته...خیلی بده.
3 ماه خواب آدم به هم بریزه خیلی بده. من میدونم.
تا حالا شده توی بزرگراه اشتباه یه مسیری رو برین؟
یا تابلو رو اشتباه میخونین، یا حواستون نیست اشتباه میرین توی یکی از ورودی هایی که نباید برین.
تا میاین به خروجی برسین چه کار میکنین؟
هی تابلو ها رو نگاه می کنین.
نمیدونین آروم باید برین این مسیر اشتباه رو یا باید گاز بدین تا زود به آخرش برسه و تموم بشه؟
بعضی وقت ها هم به دنده عقب فکر می کنین.
اما.
از سفسطه تا فلسفه یک عمر دویدم/ آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار

:smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:
وقتی چشم امیدتان به خدا باشد هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد ، هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید ، هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید ...

**Arman** · 1390 دي 22، 17:07

سلام

رایتوس عزیز

مشکلات همیشه هست

شما نمیتونی بگی خوب این مشکل که تموم بشه دیگه هیچ مشکلی پشت سرش نیست

مهم دیدت نسبت به زندگیه

بعضی وقتا دیدی یکی کلی مشکل تو زندگیش داره اما عین خیالش هم نیست ؟

قضیه همون نوع نگاه به زندگیه

خوب مشکل داری ؟ اصلا بدترین اتفاقات هم برات افتاده ، درسته ؟

به قول خودت تهش بعضیا خودکشی میکنن

اما من میگم کسی که چیزی برای از دست دادن نداره که نمیره خودکشی کنه

اتفاقا میگه من که چیزی برای از دست دادن ندارم پس دلمو بزنم به دریا و محکم برم جلو

دیگه از سختیای زندگی نمیترسه

مثه یه تیم فوتبال که وقتی 10تا گل خورده نمیاد تو لاک دفاعی که

همش حمله میکنه

میگه من که 10 تا گل خوردم پس فرقی دیگه نمیکنه

پس دیگه ترس و استرس و مشکل رو بزارم کنار ، بیام حمله کنم بلکه شاید 2 تا گل بزنم

حالا تو که بالا سرت یه مربی توپ به اسم خدا هست ، پس دیگه غمت چیه ؟

پاشو حمله کن تا دقیقه 90 ، 10 تا گل که هیچی ، شاید 100 تا گل بزنی

زندگی مثه فوتباله ، تا دقیقه 90 قابل پیش بینی نیست

پس یه بسم الله بگو و تلاش کن Khansariha (18)

یا حق

**samane** · 1390 دي 22، 18:00

(1390 دي 22، 16:36)homaraha نوشته است:
(1390 دي 22، 13:11)righteous_40 نوشته است: احساس می کنم زندگیم داره از دستم میره...
من توش تصمیم نمی گیرم...
تکلیفم با خودم معلوم نیست...
درس هام از یه طرف...
بی برنامگی از طرف دیگه...
نگرانی هایی که مامانم داره هم بهش اضافه شده...
5-6 واحد حذف کردم، خدا میدونه چندتاش رو هم میافتم...
زندگیم، جریان زندگیم، از من پیش افتاده...
من دارم دنبالش می دوم به جای اینکه با هم پیش بریم.
اصلا آینده برام روشن نیست...
نمیدونم چه خبره؟ کجام؟ چه کار دارم می کنم؟
بعضی ها هستن تکلیفشون با خودشون حداقل معلومه...
طرف میدونه چه کار داره می کنه! حالا درست یا غلط!
من نمیدونم چه کار دارم می کنم. راستش هیچ کاری نمی کنم!
چیزی ندارم توی زندگیم که بهش افتخار کنم.
هیچ وقت نشده سرم رو بالا بگیرم بگم من فلان کار رو کردم!
هیچ و هیچ.........................................................................
دنبال یه راه فرارم.
اگه زندگی دکمه Eject داشت عالی میشد.
میزدی تا حداقل از توی این مرحله ای که هستی پرت بشی بیرون...
بری یه جای دیگه ادامه بدی حداقل.
توی این یکی-دو ماه گذشته چندتا خبر خودکشی شنیدم...
یکیش همسایمون بود. هم سن من بود. با هم نشت و برخاست داشتیم قبلا.
مرد! خودش رو کشت.
بهش حق می دم. به همه اونایی که این کار رو میکنن حق می دم یعنی نمیتونم
بهشون بگم چرا!؟؟
من خودم اصلا بهش فکر هم نمی کنم. من ترسو تر از این حرفام!
زندگیم. من. گناه. پول. خدا. مامانم. شغل. بابام. دانشگاه. آینده.
هر کدوم از این کلمات برای من فقط یک کلمه نیست. یه نخه که تا میکشیش بالا...
یه گونی نگرانی بهش آویزونه. یه گونی دغدغه. یه عالمه نمیدونم بهش آویزونه!
دیشب خوابم نمی برد.
خیلی بده آدم یک شب خوابش به هم بریزه. شاید هم یک هفته...خیلی بده.
3 ماه خواب آدم به هم بریزه خیلی بده. من میدونم.
تا حالا شده توی بزرگراه اشتباه یه مسیری رو برین؟
یا تابلو رو اشتباه میخونین، یا حواستون نیست اشتباه میرین توی یکی از ورودی هایی که نباید برین.
تا میاین به خروجی برسین چه کار میکنین؟
هی تابلو ها رو نگاه می کنین.
نمیدونین آروم باید برین این مسیر اشتباه رو یا باید گاز بدین تا زود به آخرش برسه و تموم بشه؟
بعضی وقت ها هم به دنده عقب فکر می کنین.
اما.
از سفسطه تا فلسفه یک عمر دویدم/ آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار

:smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:
وقتی چشم امیدتان به خدا باشد هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد ، هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید ، هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید ...

ببینم مگه شما خودت نشده از زمین و زمان بیزار بشی و از همه چی ناامید؟:smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:
با کسی که ناامیده نباید این طوری حرف زد :smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:
و الا اینجارم ول می کنه میره تو لاک خودش :smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:

**homaraha**

(1390 دي 22، 18:00)samane نوشته است:
(1390 دي 22، 16:36)homaraha نوشته است:
(1390 دي 22، 13:11)righteous_40 نوشته است: احساس می کنم زندگیم داره از دستم میره...
.....................
بعضی وقت ها هم به دنده عقب فکر می کنین.
اما.
از سفسطه تا فلسفه یک عمر دویدم/ آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار

:smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:
وقتی چشم امیدتان به خدا باشد هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد ، هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید ، هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید ...

ببینم مگه شما خودت نشده از زمین و زمان بیزار بشی و از همه چی ناامید؟:smiley-yell::smiley-yell:
با کسی که ناامیده نباید این طوری حرف زد :smiley-yell::smiley-yell:
و الا اینجارم ول می کنه میره تو لاک خودش :smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:

منو دعوا کردی؟

دعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوام کردمنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

ماااااااااااااااااامااااااااااااااااااااااااااااااااااان نمی خوام

چــــــــــــــرااااااا منو دعواااااااااااام می کنی؟

Tears

**Arman** · 1390 دي 22، 18:24

سلام علیکم

بابا با هم مهربون باشید 53258zu2qvp1d9v

زود تند سریع با هم آشتی کنید وگرنه میگم سها خانم بیان گوشتونو بکشناااااااا 4fvfcja

یا لطیف

**samane** · 1390 دي 22، 18:28

منو دعوا کردی؟

دعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوام کردمنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

ماااااااااااااااااامااااااااااااااااااااااااااااااااااان نمی خوام

چــــــــــــــرااااااا منو دعواااااااااااام می کنی؟

Tears

[/quote]
خب تو یکی دیگه رو دعوا کردی منم تو رو دیگه 1276746pa51mbeg8j

گریه نکن حالا cheshmak