راستش من جرئت گفتنشو به خونوادم دارم ولی خوب شرایطشو ندارم
با همین بی شرایطی هم تا حالا چندین بار گفتم (به ظاهر شوخی شوخی می گفتم بهشون ولی تو دل خودم کاملا جدی داشتم میگفتم)
به قول خانوما؛ واااا؛ داش میلاد از مادرت خجالت میکشی؛ حالت خوبه؟ بقیه مادرا التماس بچشون میکنن میگن بیا برو زن بگیر ؛ حالا تو خجالت میکشی؟ بش بگو مطمئن باش خوش حال میشه؛
دارلینگ جون اگه دوسش نداری زودتر ردش کن
چون فقط بحث خودت نیست
اون طرفم مهمه
اگه تو ازش خوشت نیاد وباهاش ازدواج کنی دست آخر غرورشو ازدست میده
احساس بی ارزشی میکنه
بزرگترین لطف هم به خودت هم به اون اینه که بگی نه
هرچی میخوادبشه بشه بهتراز اینه که زندگی هردوتون خدای نکرده خراب شه
نميدونم چطوري بگم آسمان جان تو كه درجرياني موضوع واسه 3 سال پيشه تو اين 3 سال 3000 بار بهش گفتم ازش بدم مياد نميخوامش ولي حرف تو كله اش نميره فكر ميكنه اين يه نوع نازه .... تو چشاش نگاه كردم بهش گفتم ازت متنفرم ولي بازم ...
احساس ميكنم آخر اين هفته خبراييه بهشون گفتم اگه به زور منو پاي سفره عقد بشونن لباس عروسمو با خون يكي ميكنم قسم خوردم ....
ااا!
می گم خواهر بزرگتر یا خود خالتون نمی شه به اونا بگید شاید منطقی برخورد کردن!لاقل انقد هی عقب بندازید بگید الان شرایطشو ندارم تا بی خیال شه!
البته اگه واقعا نمی خواید که واقعا فک کنم نمی خواید دیگه!
دارلینگ جان به نظرمن خوب فکراتو بکن
اگر علاقه دوطرفه نیست اصلا دلشوخوش نکن .
هم باخانوادت منطقی حرف بزن هم باپسرخالت
طوری که فکرنکنه نازمیکنی
سخته آدم بهش گیربدن اما سعی کن آروم باهاشون حرف بزنی ودلیل بیاری
به احتمال زیاد قانع میشن
اگرنشدن وباز کارخودشونو کردن بگو اگرخبری بشه وسط مراسم میگم نه
که آبروریزی بشه
خاله بازی نیست که
حالا خودتون میدونین
به همین راحتی
راستی وقتی حرف میزنی نگوازت متنفرم
دلیل عقلی بیار
چون اگرازاحساست حرف بزنی بازفکرمیکنه داری نازمیکنی