1392 فروردين 2، 1:12
(1391 اسفند 30، 23:50)Alireza 68 نوشته است: سلامسلام
خدا جون شکرت
خوب جواب اعتمادی که بهت کردمو دادی
به موقع ...
حدود دوماه پیش بود 3 موضوع ذهن منو درگیر کرده بود به طور همزمان طوری که هر سه تاش نیاز به پول داشت خودت در جریانی
و من اون مقدار رو نداشتمش .. حقوقامو ندادن هنوز
به ذهنم فشار اورده بود
مبلغ کمی نبود به نظر
و من هم همیشه بدترین شرایط رو مد نظر میگیرم
با سنگ صبورم درد دل کرده بودم در موردش.. گفتن بسپرمش دست تو خدا جون و به تو توکل کنم میگفتن این راه رو برو درست میشه
منم گفتم باشه قبول.. با امید کم.. اما قبول کردم
جرقه ای تو ذهنم زد و باهات قراری گذاشتم و نذری
که اگه تا قبل از عید این سه موضوع حل بشه منم فلان کارو میکنم
ماه اول خبری نبود منم ذهنمو درگیرش نکردم شاید هم از رو اعتمادم به تو بود نمیدونم..
بعد از اینکه یک ماه گذشت یکیش حل شد و در عرض چند روز دومیشم حل شد
و همین 2 الی 3 روز پیش آخریشم حل شد
چقدر خوبی تو خدا تو سر قولت موندی حالا نوبته منه که نذرمو ادا کنم
جالب اینه که فکر میکردم خودم ی تنه باید هزینه همه شو بدم
اما یکیشو که مجانی تموم شد اونیکیش یک سومشو من دادم و سومیشم من دادم اما هزینه ای که داده بودم برگشت دوباره به جیبم
جالبتر اینکه پول ادای نذرمو هم خودت از جایی که فکرشو نمیکردم رسوندی
اون فامیلمون که برا وام با کار مزد کم روز اخر اومد پیشم گفت تو دسترسی به اینترنت داری برام ثبت نام کن
و منم دقایق اخر ثبت نامش کردم وامش جور شد و ی مقداری به عنوان قدر دانی به من داد هرچی هم انکار کردم تو کتش نرفت و به زور داد
دمت گرم خدا ای کاش یاد میگرفتم تو همه کارام بهت توکل کنم و بسپرمش دست خودت
ممنونم ازت خدا
یا علی
عید همگی مبارک
امشب به ذهنم رسید بیام توی سایتو یه درد دلی بنویسم
اول از همه درد دل داش علیرضا خودمونو خوندم
خیلی خوشحال شدم از اینکه خدا رو این روزا، به چه زیبایی توی دلامون حس می کنیم .
داش علیرضا واقعا نباید تو کارش شک کرد
خودت که اتفاقات خاص زندگی منو در جریانی
همه اش این چند ماهه به این فکر میکنم که من دارم بی هیچ مانعی گناه کبیره میکنم ، در واقع توی انجام گناه اصرار می کنم
این همه قلبم سیاه شده ، دیگه نفس لوامه ای ندارم ، ولی هر روز لطف خدا شامل حالم میشه اون هم عجیب غریب
اگه پاک باشیم و شکرگ(ز؟ذ؟)ار برامون چه کار میکنه !!
دلم می خواد زار زار گریه کنم
چند ماهی میشه کانون نیومدم شاید بی توجهی ، شاید دل مشغولی دنیایی ، شاید بی برنامگی و بی حالی باعثش شد اما توی همین چند ماه اتفاقاتی افتاد که نمیدونم چطوری ابرازش کنم !
یکی دو ماهی قبل عید تصمیم گرفتم برم سر کار البته در حین دانشجویی
استخاره گرفتم برای این کار و جواب استخاره این بود:
آیات 1 و 2 سوره اعراف با این مفهوم که در این کار خدا کمک می کند و در آن خیر و برکت است
استخاره خوب اومد و تلاشای من برای پیدا کردن کار شروع شد
یک روز برای پیدا کردن کار وقت گذاشتم
بهترین شرایط کاری برام فراهم شد با انسان هایی بسیار محترم و فهمیده.و پیشنهاد به کار های جالب.
خدایا کمک کن از این گناه بیرون بریم