عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

یکبار.دوبار. سه بار. چهار پنج بار بعد از آن هم که بوق میخورد جوابی نمیشنود.

انگار که چیز چربی مالیده شده باشد به صفحه لمسی گوشی اش، انگشت شستش را به عرض میکشد روی صفحه. با دقت نگاه میکند به مربع قرمز رنگ توی صفحه. مطمئن میشود که هنوز تماسش قطع نشده. دوباره میبردش نزدیک گوشش
مشترک مورد نظر در حال حاضر قادر به پاسخ گویی نیست...
میگوید که شورش را درآورده اند مردم.میگوید واقعا حالش بهم میخورد وقتی بد قولی میکنند.

-بیا حالا من فردا مهمون دارم از اهواز. دیسکمم زده بیرون. اینم دستمونه گذاشته تو حنا

موبایل را میبرد نزدیک صورتش. ابروهایش چروک برمیدارند...
سینا مامان بیا ببین درست دارم شماره میگیرم ؟

درست دارد شماره میگیرد. ولی جواب نمیدهد.                                                                                         
قرار است عصر برسند. از اهواز.مهمان ها

من هم حرص میخوردم که چرا جواب تلفن نمیدد کارگر وقتی قول داده است. حرص میخوردم اگر مهمان ها میرسیدند و غسل نکرده بودم...حرص میخوردم اگر حال نداشتم بروم تا سر کوچه دو تا نان بخرم، حرص میخوردم که بدنم به هم چسبیده است و پوستم کش می آید انگار،  وقتی میخواهم دستم را کمی بلند کنم  یا اگر چند دقیقه تند  راه بروم، بوی تند عرقم می آمد، بیشتر از بوی ادکلنی که چند روز پیش زده بودم به پیراهنم.

اما نمیخورم دیگر.

قرص میخورم به جایش. عجیب... احتیاجی نیست به خودم ثابت کنم که چرا باید ترک کنم. مضراتش را لیست کنم مثلا و بررسی کنم تاثیرش را در زندگی خودم و محاسبه کنم که اگر این جور نبود چجور میشد...اعصابم خورد نیست ازینکه مهمان ها میرسند و باید بروم توی صف نان تازه.
روانپزشک داد. شبی نصفی.

اعصابم خورد نمیشود که کارگر بد قولی کرده و نیامده برای تمیز کاری.

میگویم که نگران دستشویی و حمام نباشد مادرم. تاید و فرچه را برمیدارم. نگران نیستم که از کجا شروع کنم، نگران نیستم که کی تمام میشود...

شروع میکنم به شستن دیوار ها.

شیلنگ کوتاه است. دستم را میگیرم جلویش تا دو متر جلوتر را آب بکشم. آب میپاشد به پرو پاچه ی آدم.باید با آفتابه آب پاشید. لای شیار های سنگ دستشویی سیاه شده است. آب می گیرم. اول عمودی برس را میکشم رویشان. بعد می فهمم که باید افقی بکشم تا آب نپاشد. لکه های زرد رنگی که کشیده شده اند روی سنگ نمیروند با تاید. نمیروند از دور چاه بست. باید دستت را تکیه کنی و خم شوی تا برسد. انگار که کلیدت افتاده باشد توی جوب نموری که اندازه ی یک دست عمق دارد و برش داری...باید خم شوی، دست بکشی تا بلکه صدای برخورد کلید را با دیواره بشنوی...
شک میکنم فرچه خراب باشد که لکه ها نمیروند. ولی مثل اول سفید نیست.

با آستین صورتم را خشک می کنم...

اعصابم خورد نیست.

میروم که بگویم کار دستشویی تقریبا تمام است...مادر با تلفن حرف میزند. میگویم :

-نمیخواد بگی دیگه بیاد من خودم حمومم میشورم با دیواراش

انگشتش را میگیرد جلوی بینی اش ...
ششششش !
رویش را میکند آنطرف.
نمشید حالا بشون بگید که دارید میاید اینجا ؟  اصلا باهم وردارید بیاید اینجا...والا به خدا بی تعارف
 
میدونم. میدونم. خوشحال میشدیم بیاید به خدا.
 
نه بابا دشمنت شرمنده میدونم بالاخره مهمونه دیگه میاد یهو...
 
    پس من تو کانون یه همکارم دارم ehteram
آقای سمبوسه داستانکتون عالی بود، خیلی خوب فضا سازی کرده بودید




  
 
  یک بار برای همیشه ترک خواهم کرد  
البته  منظورم از همکار، دیوار شستن نبودا Smiley-happy114
  یک بار برای همیشه ترک خواهم کرد  
قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر
تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیر حساب

این تحولات روحی از روز به شب و از شب به روز و از گشادگی به تنگ دلی و از تنگ دلی به گشادگی، شاید برای اینه که یادم باشه زنده ام، حرکت دارم، جریان دارم، بالا و پایین دارم.
خدا کنه توی این بالا و پایین ها گیر نکنیم و مستقیم باشیم.
حقیقت انسان را روح و نفس او تشکیل می دهد و بدن، سایه ی تغییر پذیر روح است و در هر نشئه ای بدن متناسب با آن عالم را دارد.
مراحل اخلاق در قرآن، آیة الله جوادی آملی

با این حساب، ارزش این رسیدگی های به بدن، این سایه ی روح، در حد این سایه  بازیهاییه که توی جشنها برای خندوندون مردم می کنن، کسی که عمرش رو صرف تبحر در این سایه بازی کنه، خودش هم آدم خنده داری میشه.

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

و خسر هنالک المبطلون
 
شروع شد...
به نام خدا + 1
خوشا باران و وصف بی مثالش
وای خدا کم اوردم کمکم کن........بازم کم اوردم....
[dir=rtl]سلام
مامانم قبل خواب شهادتین میگن..
ی مدته بند دلم پاره میشه وقتی صداشو میشنوم..
1
خدایا دل بزرگ و عمیق بده..
واسه همه چی..

در پناه خدا..
یاعلی.53[/dir]
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

[dir=rtl]سها خانوم خدا بهتون دل بزرگ بده. و مادرتون هم ان شاء الله خوب میشن.
سعی کنید افکار منفی رو از ذهن خودتون و مادرتون دور کنید.
بیمار باید باور کنه که خوب میشه. براش از خاطره هاتون بگین تا خوشحال بشه و بهش بگین که باید صبر و تحمل کنه.
به امید شفای تمام بیماران[/dir]
رفتیم بیرون یه بستنی بخوریم... کوفت مون شد...
از بس که اعصابا خورده...

دلم یه خانواده خوشحال می خواد...
که ندارمش... 1
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

وقتی مسیر سفرت برات گناه آلود می شه 
همه چی واست تلخ می شه باز 

رفتیم سفر که حال و هوا عوض بشه به لطف بد حجابان و بی حیاها بدتر شدم 

23vayy
بچه ها تحمل فضا و محیط و شرایط چه درونی چه بیرونی برام غیر ممکن شده :((((((((((((((((((((((
پيشنهاد ميكنم، كتاب چهار اثر از فلورانس اسكاول شين ترجمه گيتي خوشدل رو بخونين. خيلي مؤثره
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
(1394 فروردين 7، 22:00)Tavvab نوشته است: وقتی مسیر سفرت برات گناه آلود می شه 
همه چی واست تلخ می شه باز 

رفتیم سفر که حال و هوا عوض بشه به لطف بد حجابان و بی حیاها بدتر شدم 

23vayy
[dir=rtl]
جانا سخن از زبان ما می گویی
 وسط خیابون ماشینا رو کنار زده ، بزن و برقص ، اونم مختلط ، حالا تو بیا کنترل چشم کن
استغفرلله vayy[/dir]
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

[dir=rtl]نمی دونم برای شما هم اتفاق افتاده یا نه ، این که یه روز یا چند روز خیلی خیلی وسوسه می شین و باهاش واقعا می جنگین و حتی یه قدم هم در مسیر گناه برنمی دارین. بعد از چند روز توی یه ساعت خاص و یه لحظه خاص همه چی تموم می شه. انگار که یه تشت آب سرد می ریزن روی سرتون ، اون لحظه خیلی احساس خوبی ، احساس پیروزی. احساس می کنین که من از این آزمایش سربلند بیرون اومدم. به خودتون می گین من تونستم ، احساس غرور می کنین ، اما بعدش به گذشته نگاه می کنین ، می بینین که ای داد ، به همین راحتی من می تونستم پیروز بشم فقط کافی بود بخوام و بجنگم ، بعد دلتون می شکنه ، حسرت می خورین. 

دوست دارم زمین دهن باز کنه برم توش 1276746pa51mbeg8j[/dir]
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان