1389 تير 13، 16:09
.
.
دوستان خجالتی بودن خوبه؟
؟
؟
من با مامانم اینا رفتیم مهمونی.
خیلی من خجالتی ام.
ساکت، سر به زیر و مظلوم (البته بیشتر شبیه گداهای قدیم) نشستم گوشه ی مبل.
صاحب خونه به بابام میگه: "وای آقازاده چقدر گله! چقدر محجوبه! چقدر ماهه! آقاست ماشالا".
هرچی اون بیشتر تعریف میکنه من بیشتر میخام محجوب تر بشم و سعی می کنم که خجالتم بیشتر بشه.
تصور کنید با همون حالتی که گفتم من هی دارم به زیر میز نزدیک تر میشه.
منظورم اینه که از خجالت دارم آب میشم!
.
.
خوب خجالتی بودن خوب نیست ولی جامعه داره به من پاداش میده.
داره بهم میگه "آفرین" ، "آقا" ، "خانوم" ، "گل".
و من رفتار غلطم رو ادامه میدم!
.
.
اخمو بودن خوبه؟
؟
؟
به یه مدیر مدرسه ای گفتیم :" آقا چقدر شما اخمو ای؟"
گفت :" مرد و اخمش. این شاگردا میگن مدیر رو ببین! جذبه داره ها!!!"
به جای اینکه شاگردا بگن بد اخلاقه میگن جذبه داره و این دلیلی میشه که آقای مدیر همچنان اخمو بمونه!
!
!
افسرده بودن چطوره؟
خوبه؟
؟
؟
خانوم رفته مو ها رو های لایت (highlight) کرده.
ناخن ها رو هم "چیز" کرده.
به قول فرانسوی ها "او له له".
.
.
(بیخودی هم فکر بد نکنید ها. دستور دین اسلامه که خانوم ها این کار ها رو بکنن. بزارید به بحث خانواده برسیم یه روایت هایی بگم که همتون از خجالت آب بشید برید توی زمین!)
.
.
حالا خانومه کلی فکر میکنه که شب شوهره اومد با چه ژستی وایسم که هم ناخن ها رو ببینه و هم موها رو!
!
!
آخر تصمیم میگیره که دستش رو بزاره زیر فکش و انگشت اشاره رو بگیره کنار صورتش.
(از همین ژستایی که خیلی مده)
شوهره شب که از در میاد خانوم را با اون حالت می بینه میگه :" چیه؟ دندونت درد میکنه؟"
خانوم با عصبانیت میگه :"نه".
شوهر: "خوب شام چی داریم؟"
خانوم میگه: " عزیزم به نظرت چیزی عوض نشده؟"
آقا نگاه نگاه میکنه میگه :" اون مبل رو جابجا کردی؟"
خانوم: "عزیزم 17 ساله این مبل از اینجا تکون نخورده!"
خانوم پیش خودش میگه "من اگه بمیرم هم این توجه نمیکنه که!".
خانوم شروع میکنه این موها رو تکون تکون دادن و میگه : "عزیزم یه نگاه به من بکن!"
آقا همچین نگاه نگاه میکنه میگه: "بلوزت مبارک!"
خانوم میگه :" اینو که 3 سال پیش مامانت از کیش آورده! پوسیده دیگه!"
!
!
خوب این خانوم روز به روز افسرده تر میشه.
چرا؟
؟
؟
چون هر کاری میکنه آقا نمی بینیه.
.
.
وقتی که دیگه خانوم کج و کوله شد و داشت میرفت تو زمین آقا میگه: " خانوم چرا اینجوری شدی؟"
خانوم با خودش میگه " اوه...منو دید!" و یه چیزی توی ذهنش میگه افسرده تر شو.
.
.
چرا؟
؟
؟
چون حالا آقا تو رو می بینه!
!
!
و می بینید خانوم کلکسیونی از بیماری ها میشه.
هر روز میگه "آخ اینجام واخ اونجام".
یه چیزی از درون میگه " ببین اگه 80 تا بیماری داشته باشی انقدر بهت توجه میکنه"
.
.
افسرده بودن خوب نیست.
ولی موقعی که من افسرده میشم و تازه امتیاز میگیرم، روز به روز افسرده تر میشم.
.
.
آقا با دوستاش میره رستوران.
در حالی که یه بسته 5 هزاری تو دستشه با صدای بلند میگه: "هیچکی حساب نکنه."
بقیه چی میگن؟
میگن: " لوتی، با مرام، با صفا ..... ایول"
.
.
و این چون بزرگش میکنن همیشه میخاد که حساب بکنه!
.
.
دوستان ما یه رفتار غلطی رو می کنیم و جامعه یه پاداش غلط رو به ما میده و دوست نداریم اون رفتار غلط رو ترک کنیم چون داریم با اون رفتار غلط امتیاز می گیریم.
.
.
چه بکنیم که از این مانع عبور بکنیم؟
.
.
ما معمولا وقتی کاری رو انجام میدیم به این فکر می کنیم که چی بدست میاریم و یا چی از دست میدیم!
!
!
یک طرفه فکر می کنیم.
.
.
" من این کار رو نمی کنم، آبروم میره."
یعنی داریم به چیزی که از دست میدیم فکر می کنیم.
.
.
" این کارو می کنم، تحویلم میگیرن."
یعنی دایریم به چیزی فکر می کنیم که بدست میاریم.
.
.
حالا میخام بگم که یه جدول بکشید که دو خانه داشته باشه و برای هر کاری بنویسیم که با انجام دادن این کار چی بدست میارم و چی از دست میدم.
اگه آنچه که برای یک کار از دست می دیم، کاسه رنج ما لبریز کرد، حالمون رو بهم زد، اون وقت ترکش می کنیم.
.
.
مثلا: من خجالتی ام.
چی بدست میارم (تعریف کاذبی که از من میکنند. بهم میگن "گل" "آقا" "محجوب")
چی از دست دادم (5 ساله با مامانم قهرم. هر کاری هم کردم که برم در خونشون زنگ رو بزنم و بگم مامان اشتباه کردم ولی خجالت کشیدم – خیلی وقت ها حرفها عقده شده تو گلوم مونده – خیلی وقتا بهم زور گفتن – خیلی وقتا نتونستم بگم "نه" – خیلی وقتا حقم رو خوردن – خیلی جاها سرم کلاه رفته)
.
.
مثلا:
یه بار رفتم کابشن بخرم.
دو تا مغازه کنار هم و یه جنس رو داشتن.
یکی زده بود 30 هزار تومان و اون یکی قیمت نزده بود.
خوب گفتم میرم از اونی که قیمت نزده می پرسم اگه ارزون تر گفت میخرم.
رفتم داخل گفتم "ببخشید فلان کابشن چند؟"
مغازه داره گفت "وای عجب سلیقه ای! ما تو 1000 تا مشتری یکی مثل شما نداریم! اون بهترین جنسمونه!".
منو میگی کف کردم طوری که نفهمیدم شاگردش کابشن رو تنم کرده.
فروشنده میگه "وای چقدر بهتون میاد!!! با رنگ پوستتون ست شده!!! کارخونه اینو دوخته واسه شما؟!؟!؟!".
باز منو میگی کف کردم طوری که بازم نفهمیدم که شاگردش کی بسته بندیش کرد!!!
تا به خودم بیام میبینم یه بسته تو دستمه و میگم "ببخشید چند؟"
میگه "قابل نداره 45 هزار تومان".
و من خجالت کشیدم بگم بغلی 15 هزار تومان ارزونتره.
.
.
اگر ببینیم آنچه که از دست میدیم خیلی بیشتر از آنچه است که بدست میاریم، اون وقت ترکش می کنیم.
.
.
کسی که از کشیدن سیگار لذت میبره که نمیتونه ترکش کنه.
میتونه؟
؟
؟
پس یه جدول میکشی.
چی بدست میارم؟
چی از دست میدم؟
و اگر کاسه ی رنج تو لبریز شد، آماده ای برای تغییر!
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد