عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روان شناسی شخصیت

#76
چگونه پول خرج كنیم تا راضی باشیم؟



در سال‌های اخیر متوسط سطح زندگی مادی در ایران و بیشتر كشورها بالا رفته اما این رشد با افزایش متناسب رضایت از زندگی همراه نبوده است.

به عبارت دیگر‌، پول بیشتر، خوشبختی فراهم نیاورده است. در مقاله‌ای كه از پی می‌آید، این‌گونه استدلال می‌شود كه نحوه خرج كردن پول بر احساس شادمانی و رضایت ما تاثیر مهمی دارد. اگر پول صرف خرید اجناس مادی شود، تاثیر زودگذری بر روحیه انسان دارد‌، اما اگر صرف مسائل غیرمادی همچون كمك به دیگران، تعطیلات و به‌طور كلی مسائل اجتماعی شود، تأثیر ماندگارتری بر رضایت شخص دارد.



آیا پول خوشبختی می‌آورد؟
از ابتدای اختراع پول، مردم می‌گویند اینگونه نیست. فلاسفه و نویسندگان كتب روانشناسی همگی درباره بیهودگی یكسان دانستن دستاوردهای مادی با خوشبختی هشدار داده‌اند. تحقیقات نوین هم از این گفته حمایت می‌كند. روانشناسان و اقتصاددانان دریافته‌اند كه در حالی كه پول برای برخورداری از احساس خوشبختی لازم است، اهمیت آن خیلی زیاد نیست. داشتن پول برای تهیه غذا‌، پوشاك و مسكن لازم است، ولی فقط اندكی به خوشبختی اضافه می‌كند. اما به تازگی پاسخ متفاوتی به این پرسش مطرح شده است. شماری از محققان به مطالعه این امر برآمده‌اند كه «آیا خوشبختی را می‌توان خرید؟» یافته‌های آنان نشان می‌دهد احتمالاً‌ این كار امكان‌پذیر است!

در این تحقیقات معلوم شد مثلاً‌ مهمان كردن دوست به ناهار، احساس خوشحالی بیشتری به انسان می‌دهد تا خرید لباسی جدید. خرج كردن برای رفتن به مسافرت به نوعی ما را خوشحال می‌كند كه خریدن خودرو نمی‌تواند. الیزابت دان، روانشناس اجتماعی و استادیار دانشگاه بریتیش كلمبیا در كانادا می‌گوید: علتی كه باعث می‌شود داشتن پول بیشتر، احساس بهتری به انسان ندهد این است كه از آن به‌طور نادرست استفاده می‌كنند. دان و همكارانش توضیح جالبی برای مبادله ضعیف بین ثروت و خوشبختی ارائه‌ كرده‌اند.


آنان می‌گویند مشكل پول نیست بلكه ما هستیم. به دلایل عمیق روانشناختی، هنگام صرف كردن پول ما معمولاً‌ جنس را بر تجربه، خودمان را بر دیگران و چیزها را بر آدم‌ها ترجیح می‌دهیم. هیچ كدام از این تصمیم‌ها باعث افزایش خوشحالی نمی‌شود. آن پول خرج كردنی باعث خوشحالی می‌شود كه پول ناپدید شود و چیزی نامرئی از خود به جا بگذارد. مطالعات جدید نشان می‌دهد صرف تفكر كردن درباره پول‌، انسان را منزوی و خودخواه و از آن نوع خرج كردنی كه باعث خوشحالی می‌شود‌، دور می‌كند.

یافتن راه‌هایی برای رفع كردن این مانع، تبعاتی برای تصمیم‌گیری درباره خرج كردن‌های روزانه و سرمایه‌گذاری و نیز كاركرد سازمان‌ها دارد. پول غیرقابل تفكیك از وجود ما در جامعه است.

برای پول كار می‌كنیم، با پول زندگی می‌كنیم‌، آن را پس‌انداز و به دلایل مختلفی خرج می‌كنیم. روانشناسان با تحقیقات خود در حال كشف كردن رابطه پیچیده بین پول و وجود انسان هستند. نتیجه این تحقیقات می‌تواند باعث شود تا زندگی ما ارضا‌ء كننده‌تر و نه‌صرفاً‌ تجملاتی‌تر باشد‌.

به‌رغم وجود مطالب دیرینه درباره اهمیت پول، تا حدود یك دهه پیش، طول كشید تا پژوهشگران شروع به بررسی رابطه بین پول و خوشبختی كردند. در اواخر دهه 1990 روانشناسی به نام مارتین سلیگمن قلمرو روانشناسی مثبت‌گرا را پایه‌گذاری كرد. وی معتقد بود روانشناسان به همان اندازه كه وظیفه دارند به بررسی مشكلات بپردازند، وظیفه دارند بفهمند چه چیزی باعث خوشبختی انسان می‌شود.

در همان روزگار، شماری از اقتصاددانان ابزارهای روانشناسی را برای به چالش كشیدن برخی انگاره‌های غالب در زمینه رفتار انسان به كار می‌گرفتند(انگاره‌هایی از این قبیل كه مثلاً‌ انسان محاسبه‌كننده عقلانی هزینه و فایده است و اینكه بررسی چگونگی خرج كردن پول توسط افراد می‌تواند شاخص قابل اتكایی از تمایلات عمیق‌ترشان باشد.)

روانشناسان مثبت‌گرا و اقتصاددانان به‌اصطلاح‌ رفتاری، توجه خود را به رابطه بین پول و خوشبختی معطوف كردند. این پژوهشگران با بررسی اطلاعات از كشورهای ثروتمند و فقیر و از مردم در اقشار بالا و پایین جامعه به انطباق آمار مالی با اظهارات اشخاص درباره خوشبختی پرداختند. آنان به این نتیجه رسیدند كه ارتباط بین پول و خوشبختی ضعیف است. به اعتقاد این گروه از محققان، البته اینگونه نیست كه هیچ ارتباطی بین این دو وجود نداشته باشد، اما ارتباط آن اندك و كمتر از آنی است كه فكر می‌كنیم.

یكی از مهم‌ترین یافته‌های تحقیقات مربوط به خوشبختی این است كه برخورداری از یك شبكه اجتماعی نیرومند‌، شاخص بسیار خوبی از احساس خوشبختی است. از این رو، می‌توان نتیجه گرفت خرج كردن برای دوستان، احساس شادمانی افراد را افزایش می‌دهد.

اما باید دید آیا در عمل همین طور است یا خیر. تحقیقاتی كه درباره خرج كردن پول در مصارف اجتماعی (خریدن هدیه برای دیگران و اهدای پول به خیریه) صورت گرفت نشان داد این نگرش با احساس شادمانی بیشتر ارتباط دارد. اما آیا شادمانی ناشی از خرج كردن پول برای دیگران است یا موضوع این است كه انسان‌های خیر اصولاً‌ شادمان‌تر هستند؟ در یك مطالعه، از گروهی از كارمندانی كه اندكی اضافه كار گرفته بودند، خواستند این مبلغ را صرف خودشان بكنند و از گروه دیگر خواستند آن را صرف خرید هدیه برای دیگری یا امور خیریه كنند.

گروه دوم بعداً‌ گفتند شادما‌ن‌تر از افراد گروه اول هستند. پژوهشگرانی كه این تحقیق را انجام دادند‌، می‌گویند یافته‌های آن روشن است. اگر پول را صرف خودتان بكنید، باعث شادمانی شما نمی‌شود. البته آنان می‌گویند منظورشان این نیست كه همه پولتان را بدهید و بروید در كپر زندگی كنید، بلكه می‌توانید مبلغی را صرف امور خیریه كنید و اندك اندك آن را افزایش دهید.

یك موضوع‌ دیگر كه در تحقیقات اخیر مشخص شده است این است كه پولی كه صرف تجارب مختلف (تعطیلات، مسافرت، تئاتر و غذا خوردن در بیرون) می‌شود‌، بیشتر از صرف پول برای خرید اجناس مادی باعث شادمانی می‌شود. محققانی كه در این مورد مطالعه كرده‌اند، می‌گویند به‌طور كلی شواهد نشان می‌دهد كه تجارب بیش از اجناس مادی باعث شادمانی انسان می‌شود. چرا؟ یك دلیل روشن دارد. تجارب به‌طور ذاتی اجتماعی‌تر است.

وقتی به تعطیلات می‌رویم یا بیرون غذا می‌خوریم یا سینما می‌رویم، معمولاً‌ به همراه دیگر افراد است. به علاوه، ممكن است این تجارب را تكرار كنیم. تجارب گذشته می‌تواند مانند نوعی چسب اجتماعی، ما را حتی به كسانی كه همراهمان نبودند، پیوند دهد؛ مثلاً با تعریف كردن داستان‌های مربوط به این تجارب و فراهم آوردن خوراك برای بحث. خرید ساعت جدید كمتر می‌تواند چنین فرصتی پدید آورد.

به علاوه، تحقیقات دیگر حاكی از آن است كه تجارب معمولاً‌ باعث چشم و هم‌چشمی‌هایی كه دارایی‌های مادی برمی‌انگیزد، نمی‌شود. وقتی ببینیم همسایه ما خودروی بهتر و جدیدتری دارد، كمتر به‌خودروی خودمان علاقه‌مندی نشان می‌دهیم، اما دیدن اینكه همسایه ما به ماه عسل پر زرق و برق‌تری رفت، باعث نمی‌شود كه به ماه عسل خودمان كم ‌علاقه شویم. همچنین‌، آدم به سرعت به خانه بزرگ‌تر یا لباس شیك‌تر عادت می‌كند (فرق نمی‌كند چقدر ابتدا از آن خوشش آمده باشد)، تجارب معمولاً‌ در خاطره ماندگار می‌شوند. پس از گذشت یك سال، به مشكلات ناشی از گم شدن چمدان یا دعوا به خاطر وضعیت نامساعد هتل فكر نمی‌كنیم‌، بلكه به زیبایی مناظر یا خوشمزگی غذاها فكر می‌كنیم.



پس چرا همیشه بیشتر پولمان را اینگونه خرج نمی‌كنیم؟
البته مردم به امور خیریه پول می‌دهند و به تعطیلات می‌روند و گهگاه دوستانشان را به شام دعوت می‌كنند. یك دلیل این است كه وقتی می‌خواهیم پول خرج كنیم‌، شادمانی تنها عامل انگیزه‌بخش ما نیست. بیشتر انگیزه ما برای خرج كردن حتی برای چیزهای ضروری مانند پوشاك، خانه و خودرو، ناشی از تمایل ما به نشان دادن قدرت خرید و ذائقه ماست. شاید این انگیزه را با شادمانی اشتباه بگیریم، اما به هر حال این انگیزه ناشی از نیاز انسان به رقابت یا انطباق است.

پول نوعی تأثیر روانی هم دارد. به‌نظر می‌رسد تنها فكر كردن درباره پول سبب می‌شود كمتر به مسائل اجتماعی فكر كنیم. پژوهشگران دریافته‌اند فكر كردن به پول سبب می‌شود افراد سختكوش‌تر شوند و حتی در برابر درد مقاومت بیشتری نشان دهند‌، اما باعث منزوی‌تر شدن آنان نیز می‌شود. این قبیل افراد كمتر به دیگران كمك یا پول اهدا می‌كنند.

صحبت كردن درباره پول و خوشبختی ضرورتاً‌ به معنای تسلیم شدن در برابر مادی‌گرایی نیست. این امر می‌تواند راهی برای فكر كردن درباره مسائل مهمی مانند مصرف، رضایت، سرمایه‌گذاری و ارزش باشد. به علاوه، معنای مقتصد بودن و خیریه نیز عوض می‌شود. از این نظر، خرج كردن پول با دوستان را نمی‌توان هدر دادن پول فرض كرد. این كار در واقع نوعی سرمایه‌گذاری است. همچنین اهدای پول به شیوه‌ای همنوع ‌دوستانه نوعی عمل رضایت‌بخش است كه لذت آن از خرید یك ساعت اعلا بیشتر است. خرج كردن پول آثاری واقعی دارد كه از تبدیل آن به اجناس مادی سودمندتر است.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#77
خصوصیات شخصیتی افراد چپ و راست دست





شما با دست چپ می نویسید یا با دست راست؟ پژوهشگران معتقدند هر یک از این دو گروه دارای ویژگی های خاصی هستند . مانند ...



پژوهشگران اسپانیایی در تحقیقات خود نشان دادند که افراد چپ دست خوبیهای دنیا را در نقطه مقابل راست دستها می بینند.

به گزارش خبرگزاری مهر، محققان دانشگاه گرانادا با بازنگری تعداد زیادی از مطالعات مربوط به راست دستها و چپ دستها دریافتند دستی که افراد با آن می نویسند نگاه آنها را نسبت به دنیا تغییر می دهد و می تواند بر روی روش این افراد در دیدن مفاهیمی چون خوبی و بدی تاثیر بگذارد. به طوری که چپ دستها خوبی دنیا را در سمت چپ و راست دستها آن را در طرف مخالف می بینند.

برپایه این تحقیقات، تجربیات ادراکی و حرکتی به طور اجتناب ناپذیری با دستی که قدرت بیشتری دارد ارتباط دارند و تا حد چشمگیری بر روی چگونگی نگاه ما به دنیا و درک مفاهیمی چون خوبی و بدی اثر می گذارند.

چپ دستها در اقلیت قرار دارند و تنها حدود 10 درصد از جمعیت جهانی را تشکیل می دهند. چپ دستی به دلیل قدرت بیشتر نیمکره راست مغز است در حالی که در راست دستها قدرت نیمکره چپ بیشتر است.

اغلب گفته می شود که این تفاوت مغزی موجب می شود که چپ دستها باهوش تر و خلاق تر از راست دستها باشند و این فکر از این ناشی شده است که بسیاری از هنرمندان و نوابغ گذشته از دست چپ (دست شیطان) استفاده می کرده اند.

در گذشته به این دلیل به دست چپ دست شیطان می گفتند که در راست دستها به عنوان یک دست از کارافتاده و بی مصرف شناخته می شده و تمام قدرت و توانایی فرد در دست راست بوده است.

به دلیل در اقلیت قرار گرفتن این افراد، از نظر فرهنگی پیش داوریهای زیادی درباره چپ دستها می شود.

اکنون این محققان اسپانیایی در بررسیهای خود نشان دادند که چپ دستها "چشم انداز چپ" دنیا را دارند.

تحقیقات گذشته دانشمندان دانشگاه استانفورد نشان می داد زمانی که از یک چپ دست خواسته می شود که اشیاء و یا افراد را با یک مفهوم ذهنی مثبت در فضای یک نمودار قرار دهد آنها را در سمت چپ قرار می دهند در حالی که مفاهیم منفی را در طرف راست می گذارند اما راست دستها مفاهیم مثبت و منفی را در جهت مخالف قرار می دهند.

همچنین در یک نقاشی، اشیاء و افرادی که طرف چپ چیده می شوند از نظر یک چپ دست همیشه مثبت هستند در حالی که برای راست دستها منفی به نظر می رسند.

این محققان در این خصوص توضیح دادند: "سیستم نمادگرایی دنیا بیان می دارد که راست نماد خوبی و چپ نماد بدی است. این درحالی است که تجربه حسی- حرکتی چپ دستها موجب می شود که نمادهای آنها در نقطه مقابل باشد.

براساس گزارش آنسا، این نشان می دهد که نظام جهانی نمادها از سوی راست دستها تعیین شده است.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#78
(1388 دي 12، 15:53)Poorya نوشته است: به متولدين هر ماه چه هديه اي بدهيم؟



متولد فروردين ماه

گلنخود شيرين ، دوربين ، نقره ، cd بازي ، بادکنک ، تابلو پرتره ، اسباب بازي آلبوم عکس ، گوشي موبايل ، تجهيزات ورزشي ، ماشين حساب سِتِ آينه و شانه
ثبت نام کلاسهاي چتربازي ، سبدي از گل هاي ابريشمي

به من باید اسباب بازی و ست اینه هدیه بدنhahahahahahahaha
در مورد من هیچ کدومش صدق نمی کنهTearsTearsTears
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#79
هوش احساسی


در تئوری بهره هوشی جدید، به جای ارائه یك عدد كلی به عنوان بهره هوشی افراد، سعی شده است موارد مختلفی برای ارزیابی بهره هوشی افراد، در نظر گرفته شود و بدین ترتیب در هر زمینه بهره ی هوشی به طور جداگانه ارزیابی می شود. به طور مثال ممكن است فردی در زمینه ریاضیات بهره هوشی بالایی داشته باشد، اما در زمینه یادگیری زبان های خارجی استعداد چشمگیری در او مشاهده نشود. بدین ترتیب بهره هوشی افراد در زمینه های خاص سنجیده می شود. این تست میزان بهره هوشی افراد را در زمینه مسائل احساسی و عاطفی ارزیابی می كند.
برای پاسخ گویی به سوالات از اعداد 1 تا 5 استفاده کنید، سپس اعداد را به ترتیب سوالات بنویسید تا نتیجه را به اطلاعتان برسانم.
در پاسخ دادن به سؤال ها دقت كنید كه عدد 1 نشان دهنده ضعیف ترین پاسخ و عدد 5 نشان دهنده قوی ترین پاسخ به سؤال می باشد.



1- زمانی كه تحت تنش و استرس هستید، تا چه حد می توانید آرامش خودتان را حفظ كنید؟

2- چنانچه احساس نامطلوب و ناخوشایندی در وجودتان بیابید، تا چه اندازه پریشان و ناراحت می شوید؟

3- وقتی می خواهید كاری را انجام دهید، تا چه حد می توانید به جای توجه بیش از اندازه به جزئیات و زمان انجام كار، صرفاً بر انجام خودِ كار دقت كنید؟

4- وقتی اشتباهی مرتكب می شوید، آیا به راحتی آن را می پذیرید؟

5-تا چه حد نسبت به احساسات و موقعیت های خـُلقی دیگران حساس هستید و آنها را درك می كنید؟

6- وقتی از شما انتقاد می شود، تا چه حد می توانید بدون مقاومت كردن، انتقادها را بپذیرید؟

7- وقتی عصبانی یا ناراحت می شوید، تا چه اندازه می توانید به سرعت بر این احساساتتان غلبه كنید و خودتان را آرام كنید؟

8- تا چه حد در بروز نیازها و احساساتتان صداقت دارید؟

9- بعد از این كه دچار شكست می شوید، آیا می توانید خودتان را دوباره پیدا كنید و فعالیت را از سر بگیرید؟

10- تا چه حد از میزان تأثیر رفتارتان بر دیگران آگاهید؟

11- آیا پیش از قضاوت كردن درباره دیگران به خوبی به حرف هایشان گوش می دهید؟

12- تا چه حد برای برنامه های آینده تان وقت صرف می كنید تا آنها را مرتب كنید و به كارهایی كه انجام می دهید فكر كنید؟
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#80
بعد روانشناختی عطسه




این آزمایش ها شامل مطالعه برروی صداهای مختلفی است که مردم به هنگام عطسه کردن از خود تولید می کنند. همه می دانند که افراد به گونه های مختلف عطسه می کنند و شاید به همین دلیل است که هیچ دو نفری، شخصیتی مشابه ندارند. اکنون بگویید چگونه و با چه صدایی عطسه می کنید تا بگوییم البته تاحدی چه شخصیتی دارید و نکات پنهان آن چیست؟



افرادی که با صدای بلند عطسه می کنند: این افراد عموما تمایل دارند که رهبران و روسایی با نفوذ و خوب باشند. روان شناسان بر این اعتقادند که صدای بلند عطسه این افراد، نشان دهنده میزان نفوذی است که آنها دوست دارند بر دیگران داشته باشند. این افراد می توانند به راحتی در دیگران نفوذ کنند و آنها را به سمت و سویی که خود تمایل دارند سوق دهند. این افراد عموما مدیرانی لایق، کارآمد رهبرانی با نفوذند. آنها شخصیت قدرتمندی دارند که به آنها کمک می کند در حوزه مدیریت بسیار شجاع و زیرکانه عمل کنند. در حوزه اجتماعی سخنوری عالی و بی مثال هستند. این افراد می توانند با نفوذ کلام خود موضوع بحث را به آن طریقی که خود می خواهند پیگیری کنند. معمولا زندگی بر وفق مرادشان است و در خانه و خانواده نیز می توانند از نفوذی بی اندازه برخوردار باشند.



افرادی که ملایم عطسه می کنند: این افراد عموما شخصیتی آرام، با وقار، وفادار و وابسته دارند. در روان شناسی گفته می شود که این افراد نمی توانند بدون وابستگی به غیر، کاری از پیش ببرند. شخصیت وابسته آنها نشان دهنده ی آن است که باید حتما در موارد مهم تصمیم گیری، شخص دیگری آنها را به سمت و سوی مورد نظر سوق دهد. این افراد می توانند و می خواهند که به مردم خدمت کنند و این خدمت را در چارچوب آنچه آنها تمایل دارند انجام می دهند. بسیاری از این افراد اگر چه منزوی به معنای عام کلمه نیستند ولی چندان هم از بودن در اجتماعات احساس رضایت نمی کنند. شخصیت آرام آنها تنها در خدمت به دیگران خلاصه می شود. این افراد بسیار وفادار و در زندگی ثابت قدم هستند. در حوزه کاری به لحاظ آرامی ممکن است تاثیر چندانی در جمع نداشته باشند ولی همین منش آرام آنها باعث می شود همگان آنها را دوست داشته باشند. در حوزه اجتماعی نیز پرهیز از تجمع و قیل و قال های روزانه شعار اصلی آنان است ولی در این بین انجام دادن کارها و وظایف اصلی که برعهده آنهاست به هیچ وجه فراموش نمی شود.

افرادی که به هنگام عطسه جلو دهان خود را می گیرند: طبق پژوهش های انجام شده افرادی که به هنگام عطسه کردن جلو دهان خود را می گیرند بسیار موقر و به لحاظ روحی متعادل هستند. این افراد معمولا در هیچ زمینه ای چه به لحاظ عرفی و چه به لحاظ شرعی، خلاف نمی کنند. روانشناسان بر این عقیده اند که این افراد معمولا زندگی آرام، متعادل و کم دردسری دارند. متانت و وقار در تمام اعمال و رفتار این اشخاص مشهود است و رعایت آداب و معاشرت از خصایص ذاتی این افراد و نشان دهنده ی نوع نگرش آنها به زندگی است. آنها می گویند زندگی همچون رودخانه آرامی است که فقط برخی اوقات مواج می شود و نیازی نیست که شما سرعت حرکت آن را تند یا کند کنید. دست را جلو دهان گرفتن به هنگام عطسه یا سرفه، نشان می دهد که این افراد در حوزه کاری خود نیز افرادی قابل اطمینان و با وقارند و مدیران همیشه از آنها به عنوان افرادی قابل اعتماد یاد می کنند. در حوزه اجتماعی و در جمع دوستان حضورشان همیشه مایه قوت قلب است، هر چند که در برخی از اجتماعات دوستانه که بسیار صمیمی است حضور این افراد به منزله آن است که بسیاری از موارد معاشرتی که ممکن است در جمعی اینچنینی نادیده گرفته شود، باید رعایت شود و این کار ممکن است برای برخی افراد، خوشایند نباشد.


افرادی که ریز و سریع عطسه می کنند: گفته می شود که این افراد، غالبا شخصیتی تند و تیز دارند. تند تند صحبت می کنند و دوست دارند هر مساله ای را فورا حل کرده و به سراغ مساله بعدی بروند! این افراد بسیار باهوش، اهل مطالعه و نکته سنج هستند. مطالعه برای این نوع افراد بهترین سرگرمی است و از هر فرصتی برای کتاب خواندن استفاده می کنند. این افراد کارمندانی نمونه اند که می توانند در هر سطحی نمونه بودن خود را نشان دهند. در حوزه کاری، افرادی شایسته، لایق و قابل اعتمادند و حاضر نیستند هیچ چیزی را با اعتماد دیگران به خود عوض کنند. حس همکاری و همیاری در این افراد به شدت بالاست هر چند دیگران در بعضی از موارد عدم همکاری با آنها را به دلیل بیش از حد خوب و صادق بودنشان، ترجیح می دهند. در حوزه اجتماعی، ممکن است محبوبیت دیگر گروه ها را نداشته باشند، اما در موقعیت های مختلف اجتماعی اگر بتوانند پایه ریزی و برنامه ریزی خوبی داشته باشند، قادر خواهند بود «خود» واقعی خویش را به نمایش بگذارند. در حوزه خانه و خانواده نیز، چنانچه یاری موافق داشته باشند، پیروز می شوند. معمولا دیگران به سختی آنها را درک می کنند، اما چنانچه روحیه آنها شناخته شود، آن وقت متوجه می شوند که دوستانی ثابت قدم پیدا کرده اند!
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#81
روان‌شناسی خلاقیت


شواهد دلالت دارند كه هم وراثت و هم محيط، در بالندگي و رشد خلاقيت مؤثر است اشاره آلفرد هيچكاك اغلب براي شخصيت پردازي قهرمانان قصه هاي خود از عنصر خلاقيت بهره مي گرفت. به عبارت ديگر هر كدام از شخصيت هاي داستاني او يك ويژگي خاص داشتند. در قصه «پنجره عقبي» يك عكاس نشريه به خاطر شكستگي پايش بايد مدت ها در خانه بستري شود، اما او بيكار نيست و با لنزهاي دوربين ازطريق پنجره عقبي اتاقش، زندگي مردم را مي كاود و قصه آنچنان روان و زيبا پيش مي رود كه در پايان، همان عكاس خلاق به عنوان كارآگاه، يك جنايت واقعي را عريان مي كند. افراد خلاق نيز اين گونه هستند، آنها مثل افراد عادي به پيرامون خود نگاه نمي كنند. شايد از منظر مردم، برخي از افراد خلاق دچار برخي كاستي ها در حواس باشند، اما اينگونه نيست. آنها به هر پديده اي به گونه اي ديگر نگاه مي كنند.

«اسماعيل صديقي پاشاكي» مطلبي را از «استيفن. ب. روبنز» ترجمه كرده است كه در پي مي آوريم: خلاقيت را قوه و استعدادي مي دانند كه تصويرهاي ذهني را به نحوي منحصر به فرد، با هم تركيب و يا اين كه رابطه اي غريب و غيرعادي ميان آنها ايجاد مي كند. البته بايد گفت تصويرهاي ذهني نبايد فقط نو و بديع باشند، بلكه بايد سودمند و مفيد هم باشند.«نورمن ماير» مي گويد: « صرف خارق العادگي و يا متفاوت بودن تصوير ذهني، نشانه خلاقيت و امتياز آن نيست، چون، چه بسا كه آن تصوير ذهني، نشانه اي از ناهنجاري رواني نيز باشد. عدم درك اين تمايز، امكان آن را فراهم مي كند كه غالباً نبوغ را با جنون خلط و قاطي كنيم. شاخص ممتاز بودن راه حلهاي خلاق آن است كه بايد عملي باشند، يعني اين كه با واقعيت در پيوند باشند آيا خلاقيت را مي توان رشد داد؟خلاق بودن- يعني ديدن چيزهايي در عالم و آدم، كه به چشم ديگران نيايد- آسان نيست. همين كه چيزي را متفاوت از ديگران به تصور درآوريد، در زمره افرادي قرار مي گيريد كه انگشت شمارند. غالباً سازمانها كساني را كه پاي بند ديد و نگرش منحصر به فرد خود در مورد پديده ها هستند، برنمي تابند. در محيط هايي كه تأكيد بر همگني و يكپارچگي است، داشتن نگرش متفاوت با ديگران سهل نيست. اما آيا انسانهاي خلاق با ساير انسانها تفاوت دارند؟ آيا توانايي آنها ارثي است يا اكتسابي؟ شواهد دلالت دارند كه هم وراثت و هم محيط، در بالندگي و رشد خلاقيت مؤثر است. خلاقيت را بايد صفتي پنداشت كه هر انساني به درجاتي بدان موصوف است. آن چه ضروري است، اين است كه بايد زمينه تجلي اين قوه را در داخل اعضاي سازمان، خاصه در مديران فراهم كرد. خلاقيت را نمي توان تابع منطق دوتايي و يا مقوله اي دوگانه به حساب آورد. بدين معنا كه بگوييم انسانها يا واجد آن هستند و يا فاقد آن. از سوي ديگر، اگرچه هر كسي سهمي از قوه خلاقيت دارد، برخي كسان هستند كه به علت داشتن توانايي هاي ذاتي، اين قوه را موفق تر از ديگران به كار مي گيرند.

افراد خلاق داراي مشخصه هاي زير هستند:

۱) به وضع موجود رضايت نمي دهند و طالب تغيير هستند.

۲) در دوران بچگي در محيطي با غناي فرهنگي، پرورش يافته اند.

۳)در كار انديشيدن تاجايي كه ممكن است، از قالب و چارچوب مي گريزند.

۴) اضطراب و دلواپسي شان در كمترين حد است.

۵) استقلال نظر و پويايي بالايي دارند.

۶) استبداد رأي در آنها در كمترين حد ممكن است.

۷) موضع گيري آنها ناظر بر بازدهي بيشتر است.

۸) تكانه ها و اميال دروني شان با تأكيد و تصديق بيشتر مواجه مي شوند.

۹) ميزان درگيري ها و تعارضات دروني شان در سطح متعادلي قرار دارد.

به نظر مي آيد كه ويژگي هاي ياد شده، اين حكم را كه هر كسي سهمي از قوه خلاقيت دارد، نقض مي كند. ولي در واقع چنين نيست، چون ويژگيهاي ياد شده فقط انسانهايي را وصف مي كنند كه از قوه خلاقيت بسيار بالايي برخوردارند. تحقيقات انجام شده، نشان مي دهد كه انسان هاي بسيار خلاق، با كساني كه داراي قوه خلاقيت متوسط يا كم هستند، تفاوت دارند. «كروپ لي» مي گويد: «انسان خلاق در فعاليتهاي فكري خود نرمش و انعطاف پذيري خاصي دارد. او خود را پايبند حفظ و نگهداري وضع موجود كه مطابق با نظر وي نيز هست، نمي كند و پيوسته آماده و مستعد آن است در نظراتش تجديد نظر كند و اما به عكس، آن كسي كه انديشه خود را مطلق مي انگارد، اعتقاد آتشين به منطقي و صادق بودن نظراتش درباره جهان دارد. او نه، مي خواهد و نه، مي تواند مواضع فكري خود را با اوضاع دائم التغيير متناسب كند و محكم به آنچه «به گمان او» درست است، مي چسبد. چنين شخصي بر خلاف افراد خلاق، انعطاف پذيري فكري ندارد و بسيار قالبي و كليشه اي عمل مي كند. چنانكه اشاره شد لازم است سازمانها بستري فراهم كنند تا كاركنان، درجاتي از خلاقيت را كه به طور بالقوه از آن برخوردارند، به فعليت در آورند. براي مثال سازمانهاي با مشخصات زير، لزوماً تجلي و ظهور تفكر خلاق را با مشكلاتي مواجه مي كنند:

* شغلها، تعاريف محدود و ظريفي دارند.

* روابط اختيار و اقتدار، تعاريف قطعي و انعطاف ناپذيري دارند.

* رفتار كاركنان، با مجموعه اي مدون از بخشنامه ها و روش كارها هدايت و كنترل مي شوند.

* روابط حاكم بر سازمان، خشك و رسمي است و قابليت هاي فردي كاركنان لحاظ نمي گردند.

* تنوع آرا و مواضع متقابل، امكان ابراز نمي يابند.

* فضاي اطلاع رساني محدود و بسته است.

* تخصصي كردن كارها در حد افراط به چشم مي آيد.

* نظام نظارتي در مورد ثبات، قابليت پيش بيني و كليشه سازي امور وجود دارد.

* بيشتر به پاداش بيروني كه داراي جنبه مادي است اتكا دارند، تا پاداش دروني كه در نفس كار پنهان است. شواهد حكايت از آن دارند كه سازمانهايي كه انباره اي از بخشنامه ها، آيين نامه ها، خط مشي ها و ساز و كارهاي نظارتي دارند نمي توانند امكان آن را بيابند كه بر ميزان خلاقيت كاركنان خود بيافزايند.

الف- روشهاي فردي براي برانگيختن خلاقيت

۱) خلاقيت را مي توان با آموختن راههاي «خلاق شدن» و پرهيز از كاربرد رهيافت هايي كه در حل مشكلات معمول است، زياد كرد. اين روش كه به نام «آموزش مستقيم» معروف است بر پايه اين فرض قرار دارد كه چون افراد گرايش بدان دارند كه در حل مشكلات از راه حل هاي رايج استفاده كنند، اين امر آنها را از به كارگيري توانمندي ها و ظرفيت هاي واقعي شان باز مي دارد. بنابراين روش «آموزش مستقيم» كه در جستجوي راه حل هاي بديع و نو است، زمينه مساعدي براي رشد انديشه هاي خلاق فراهم مي سازد.

۲) روش فردي ديگر «فهرست كردن ويژگيها» نام دارد. در اين شيوه، تصميم گيرنده ابتدا ويژگي هاي اصلي مربوط به راه حل هاي مرسوم را مي يابد و سپس هر يك از ويژگيهاي اصلي را جدا جدا بررسي مي كند و آنگاه تا جايي كه ممكن است نسبت به تغيير هر كدام از آنها، همت مي گمارد و در راستاي همين تغيير هر طرحي را ولو آنكه خنده دار نيز باشد، بدون چشم پوشي فهرست مي كند و وقتي كه فهرست جامعي تهيه كرد و اشكالات را مشخص نمود گزينه هاي مؤثر و سودمند را انتخاب و بقيه را حذف مي كند.

۳) خلاقيت را همچنين مي توان با جايگزين كردن تفكر عمودي با تفكر افقي يا زيگزاك از قوه به فعل درآورد. تفكر عمودي، قوياً عقلاني و منطقي است و داراي فرايند زنجيره اي است كه هر حلقه آن در يك توالي ناگسستني در پي حلقه پيش از خود مي آيد. هر حلقه از زنجيره اين تفكر، لزوماً بايد معتبر و درست باشد. افزون بر آن، تفكر عمودي، فقط چيزي را گزينش و بررسي مي كند كه ذيربط با موضوع باشد.به عكس آن، تفكر افقي در گستره سطح حركت مي كند و رو به سوي گوشه ها و جوانب دارد و چنين نيست كه راه حلي را بپروراند، بلكه به بازسازي و تغيير آن مي پردازد. تفكر افقي به صورت فرآيند زنجيره اي نيست. براي مثال انسان ممكن است براي گشودن مشكلي به جاي آنكه از محل شروع راه حلي كه مرسوم است، آغاز كند، از نقطه آخر آن بيآغازد و سپس به مراحل ماقبل آن برگردد. هر مرحله از تفكر افقي لزوماً درست و معتبر نيست، زيرا چه بسا اقتضا كند از مسيري انحرافي بگذرد تا اينكه به جايي برسد كه راه درست، پديدار و آشكار گردد و در خاتمه اينكه تفكر افقي خود را پايبند اطلاعات مربوط با موضوع نمي كند و به عمد اطلاعات خارج از محدوده يا غيرمربوط را به كار مي گيرد تا شيوه جديدي براي نگرش به مشكل بيابد. ب- روشهاي گروهي براي برانگيختن خلاقيت بيشترين تلاش در زمينه پرورش خلاقيت را مي توان در حوزه كارهاي گروهي مشاهده كرد. برجسته ترين شيوه هاي گروهي براي پرورش خلاقيت عبارتند از: روش طوفان فكري (سيال سازي ذهن)، روش گوردن و روش تلفيقي نامتجانس ها.

1 - روش طوفان فكري(يا بارش مغزي) وجه شباهت روش طوفان فكري و روش گوردن در آن است كه شش تا دوازده نفر براي مدت معيني پشت ميزي مي نشينند و سعي مي كنند به طور آزادانه و فارغ از هر گونه عوامل بازدارنده ذهني تا جايي كه امكان پذير است به ارائه روش ها بپردازند. در اين جلسه باب نقد و انتقاد درباره پيشنهادها كاملاً بسته است و تمامي پيشنهادهايي كه در جلسه مطرح مي كنند، مي نويسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسي بپردازند و اما وجه تفاوت اين دو روش، در آن است كه در شيوه طوفان فكري، اعضاي گروه درباره مشكل، آگاهي دارند و رئيس جلسه طوفان فكري، مشكل را به روشني تمام بيان مي كند، به گونه اي كه همه شركت كنندگان به درك آن نائل آيند. سپس وي اعضاي گروه را موظف مي كند تا جايي كه امكان دارد ذهنيت خود را درباره مشكل بيان كنند.

2- روش گوردن روش گوردن، بر خلاف روش طوفان فكري، فرصت هاي بيشتري را براي ارائه راه حل هاي واقعاً بديع و تازه مهيا مي كند. چون كه فقط رئيس جلسه از ماهيت دقيق مشكل آگاه است، او به جاي اينكه مشكل را به روشني براي گروه بيان كند، فقط به طور غيرمستقيم بدان اشاره مي كند. براي مثال رئيس جلسه در روش طوفان فكري ممكن است مشكل را بدين صورت بيان كند: «مدرسه ما سال آينده فضاي آموزشي كافي براي ثبت نام كنندگان احتمالي ندارد.» اما رئيس جلسه در شيوه گوردن ممكن است فقط عبارت هاي «فضاي آموزشي» يا «زيادي تعداد ثبت نام كنندگان» را بگويد. هر چند در روش گوردن، اتلاف وقت، بسيار زياد است و كمتر ناظر بر هدف است، ولي فرصتي را براي شركت كنندگان فراهم مي كند تا راه هايي را بدون دخالت فلج كننده راه حل هاي سنتي كشف كنند. اين روش به جاي آنكه با تعبير و تفسير راه حل هاي موجود، براي انديشه محدوديتي ايجاد كند، آن را مجاز مي كند تا با آزادي كامل جولان دهد و تنها محدوديتي كه براي انديشه حادث مي شود ناشي از دلالتهاي ضمني كلمه يا كلماتي است كه رئيس جلسه در اختيار شركت كنندگان گذاشته است. روش تلفيق نامتجانس ها يكي از مفيدترين راههاي رشد قوه خلاقيت، تلفيق نامتجانس هاست و آن شيوه اي است كه سعي دارد عناصر متفاوت و بي ربط را با هم تلفيق كند تا از اين رهگذر راه حل هاي تازه اي براي مشكل پيدا كند. بديهي است كه خيلي از مشكلاتي كه حادث مي شوند، تازگي ندارند. آنچه محل بحث است، اين است كه مشكل را بايد به شيوه اي تازه نگريست. اين ديدگاه در جاي خود، ظرفيت و امكاني را براي عرضه راه حل هاي اساساً نو فراهم مي كند. براي يافتن نگرش هاي نو در مورد مشكلاتي كه سابقه وقوع دارند، ضروري است كه شيوه هاي آشناي نگاه كردن به مسائل را كنار بگذاريم. روش تلفيق نامتجانس ها به نحو گسترده اي از تمثيل، براي پيدا كردن شباهت ها و همانندي هاي موجود در كاركرد پديده ها و روابط ميان آنها استفاده مي كند. براي
نمونه، تمثيل مستقيم، مي تواند با مقايسه وجوه شباهت در واقعيات، علم و فناوري، راه حل هاي تازه اي را كشف كند. «الكساندر گراهام بل» با فهميدن سازوكار عناصر موجود در گوش و به كار بستن آنها در «جعبه سخنگوي» خود به پديده اي شگفت انگيز دست يافت. او بعد از اينكه پي برد استخوان هاي برجسته اي در گوش با غشاي نازكي كار مي كنند، از خود پرسيد چرا قطعه اي محكم و ضخيم از غشا نبايد تكه اي از استيل را حركت دهد. او از درون همين قياس، تلفن را طراحي كرد.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#82
بالاخره خشم مان را بخوریم یا نخوریم؟



محققان می ‌گویند همسرانی که خشم‌ شان را سرکوب نمی ‌کنند، بیشتر زنده می ‌‌مانند.نتایج ابتدایی یک نظر خواهی از زوج‌ های متاهل نشان می‌ دهد که زن و شوهرهای ناراضی که خشم خود را پنهان می ‌کنند، زودتر از زوج‌ هایی می‌ میرند که احساسات خود را بیان می ‌کنند.
ارنست هاربورگ، استاد بازنشسته دانشگاه بهداشت عمومی و بخش روان ‌شناسی دانشگاه میشیگان در این مورد می‌ گوید:
"مساله کلیدی این است که هنگام بروز اختلاف بدانیم چگونه آن را حل کنیم. اگر این کار را انجام ندهید، اگر خشم خود را پنهان کنید، با آن اشتغال خاطر داشته باشید، در مورد طرف مقابل ‌تان تلخ کام بمانید و این مشکل را حل نکنید، به دردسر می ‌افتید."


این یافته ‌ها پژوهش ‌های قبلی را تایید می ‌کند که بیان کردن خشم رفتاری سالم است؛ برای مثال یک بررسی نشان داد افرادی که خشم خود را بیان می‌ کنند ممکن است حسی از کنترل و خوش ‌بینی نسبت به موقعیت ‌شان پیدا کنند.

بسیاری از تحقیقات نشان داده‌ اند که خشم سرکوب‌ شده به استرس اضافه ‌کرده و عمر فرد را کوتاه می ‌کند.
در بررسی اخیر پژوهشگران ترکیبی از عوامل را به عنوان علت مرگ و میر بالاتر زوج ‌هایی که خشم خود را ابراز نمی ‌کنند، بیان کرده ‌اند؛ این موارد شامل سرکوب دو طرفه خشم، ارتباط برقرار نکردن (در مورد احساسات و موضوعات) و اشکال در حل مشکلات است که ممکن است عواقب پزشکی داشته باشد. نتیجه این بررسی در ژورنال "ارتباط خانوادگی" منتشر شده است.

هاربورگ و همکاران‌ اش در طول یک دوره 17 ساله 192 زوج متاهل که همسران آن ها در طبقه سنی 35 تا 69 سال قرار داشتند، بر بررسی رفتار تهاجمی که به وسیله شخص مورد تهاجم، ناعادلانه و نامتناسب شمرده شده بود،‌ متمرکز شدند.
هاربورگ بر اساس واکنش‌ های کنار آمدن با خشم این افراد در موقعیت ‌های فرضی، آن ها را در چهار رده قرار داد:

* زوج ‌هایی که هر دو خشم‌ شان را ابراز می‌ کردند،

* زنی که خشم ‌اش را ابراز می ‌کرد و مردی که این کار را نمی ‌کرد،

* شوهری که خشم را ابراز می‌ کرد و زنی که این کار را نمی ‌کرد

* و زن و شوهری که هر دو خشم‌ شان را سرکوب می‌ کردند.

پژوهشگران دریافتند در 26 زوج، یعنی 52 نفر،‌ هر دوی زن و شوهر، خشم‌ شان را سرکوب می‌ کردند. 25 درصد از این افرادی که خشم‌ شان را سرکوب می ‌کردند، در طول دوره بررسی درگذشتند، در حالی که در سایر زوج‌ ها این میزان 12 درصد بود.

در 27 درصد زوج‌ هایی که خشم‌ شان را سرکوب می ‌کردند،‌ یک عضو این زوج در طول بررسی درگذشتند و در 23 درصد این زوج‌ ها هر دوی آن در حین دوره بررسی درگذشتند. در مقایسه در سه گروه دیگر، روی هم تنها 6 درصد هر دوی زوج‌ ها در طول بررسی فوت کردند و همچنین در این سه گروه تنها در 19 درصد موارد یکی از زوج ‌ها در طول بررسی فوت کردند.

این نتایج با وجود این که پژوهشگران عوامل دیگر موثر بر سلامتی مانند سن، سیگار کشیدن، فشار خون، وزن، مشکلات ریوی و خطر بیماری قلبی و تنفسی را در نظر گرفتند، به قوت خود باقی ماند.

هاربورگ می ‌گوید: "این نتایج مقدماتی هستند و گروه او اکنون در حال جمع ‌آوری داده‌ های پیگیری 30 ساله هستند."

مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#83
1744337bve7cd1t81
#84
با اصل ۹۰ به ۱۰ زندگی تان را متحول کنید



که این اصل تمامآ مربوط به عکس العمل شما نسبت به اتفاق های مختلف است. اینکه این اصل زندگی شما را متحول خواهد کرد یا نه به عکس العمل شما نسبت به این مطلب مربوط می شود. اگر به چشم «یک مزخرف دیگه» بهش نگاه کنید قطعآ عمل نخواهد کرد ، البته من هم از شما نمی خواهم بدون تفکر قبولش کنید فقط قبل از اینکه فراموشش کنید با ذهن باز و بی طرف درباره اش فکر کنید و چند بار امتحانش کنید.

اصلآ چی هست این 90 به 10؟

این اصل میگه 10 درصد زندگی خارج از کنترل ولی 90 درصد آن تحت کنترل ما است و خوب یا بد بودن آن به عکس العمل ما مربوط می شود. تاخیر ساعت پرواز هواپیما ، خراب شدن ماشین یا فوت یکی نزدیکان مان دست ما نیست ، ما روی این 10 درصد کنترلی نداریم ولی 90 درصد باقی متفاوت است! ما می تونیم تصمیم بگیریم که چطوری باشه. چطوری؟ با عکس العمل هامون.

نگذارید مردم روی زندگی شما تاثیر منفی بگذارند ، هنز عکس العمل می تواند بدترین شرایط را به بهترین شرایط تبدیل کند. بگذارید یک مثال بزنم:


سر میز صبحانه نشسته اید که یکدفعه دست دختر کوچک تان به لیوان چای می خوره و همش میریزه روی لباس شما. چیزی که اتفاق افتاده ابدآ تحت کنترل شما نبوده.

اما کاری که شما بعد از افتادن این اتفاق می کنید همه چیز را مشخص می کند!

شما قاطی می کنید! با عصبانیت سر دخترتان داد می زنید. او شروع به گریه کردن می کند. حالا با خشم همسرتان را به خاطر گذاشتن لیوان چای روی لبه میز دعوا می کنید و با عجله می روید بالا و لباس تان را عوض می کنید و بر می گردید پایین. اما می بینید دخترتان به خاطر گریه کردن نتوانسته صبحانه اش را تمام کند و برای مدرسه رفتن آماده شود. سرویس دخترتان می رود!

همسرتان باید سریع برود سر کار ، شما ماشین را بر می دارید تا دخترتان را به مدرسه برسانید. چون عجله دارید جایی که باید با سرعت 60 کیلومتر در ساعت حرکت کنید با سرعت 90 رانندگی می کنید. شما بعد از هدر دادن 35 هزار تومان برای جریمه سرعت غیرمجاز با 15 دقیقه تاخیر به مدرسه می رسید. دخترتان با عجله بدون خداحافظی به طرف در می دود.

با نیم ساعت تاخیر می رسید به محل کارتان اما می بینید کیف تان را فراموش کرده اید! روز شما به گند کشیده شده! و همینطور بیشتر به گند کشیده می شود!

بالاخره با خستگی بر می گردید خانه و بدیهی است که جو خانه مثل هر روز نیست و همسر و دخترتان از شما دلخور هستند و هر سه تای تان روز بدی داشته اید.

چرا؟ به خاطر عکس العمل شما هنگام صبحانه خوردن.

چرا شما روز افتضاحی داشتید؟

الف) تقصیر چای بود؟
ب) تقصیر دختر تان بود؟
پ) تقصیر پلیس بود؟
ت) تقصیر خودتان بود؟

جواب قطعآ «ت» است. ریختن چای تقصیر شما نبود اما عکس العمل شما به ریختن چای تنها در همان پنج ثانیه روز شما رو خراب کرد.

حالا ببینید این روز می توانست چطوری باشه:

چای می ریزه روی شما. دخترتان خیلی ناراحت می شود.

شما می گویید «عیبی نداره عزیزم ، دفعه بعدی حواستو بیشتر جمع کن»

حوله را از روی صندلی بر می دارید و سریع می روید بالا ، پیراهن دیگه ای می پوشید و کیف تان را بر می دارید و سریع میایید پایین ، در همین لحظه دخترتان را از پنجره می بینید که سوار سرویس شد و برای شما دست تکان داد.

شما پنج دقیقه زود به کار تان می رسید ، به همکاران تان سلام می کنید و با نشاط و انرژی روی کار تان تمرکز می کنید.

دو سناریو مختلف ، شروع های یکسان ، پایان های خیلی متفاوت!

چرا؟ به خاطر عکس العمل شما!


اجازه ندهید اتفاق های مختلف روز و زندگی شما را مختل کند چون هر عکس العمل اشتباه می تواند ضرر زیادی به همراه داشته باشد.

به شما می گویند شاید از کارتان اخراج شوید؟

به جای اینکه عزا بگیرید و بی خواب بشید و استرس بگیرید دنبال یک کار تازه باشید. قبول دارم وقتی واقعآ این موضوع پیش بیاد کار سختیه و نمیشه فقط راجع به یه چیزی حرف زد ولی سعی تان را بکنید. خواهید دید که قوی تر و قوی تر می شوید.

هواپیما تاخیر داره؟ برنامه کاری تان را به هم زده؟

به جای فحش دادن به زمین و زمان و اخم کردن به مهمان دار ها از وقت تان برای یاد گرفتن چیز های تازه یا شناختن بقیه مسافر ها استفاده کنید. گاهی این کار ها که به نظر مسخره می آیند (مثلآ شناختن سایر مسافر ها هنگام تاخیر هواپیما) زندگی تان را طوری متحول می کنند که خودتان باورتان نمی شود. فرصت های خوب همیشه آن لحظه که انتظار دارید سر راهتان نمی آیند گاهی باید خودتان ماجرا جو باشید و آنها را پیدا کنید.

عصبانی بودن و از روی عصبانیت رفتار کردن همه چیز را بدتر می کند. مثالش را به خوبی می دانید!

حالا اصل 90 به 10 را به خوبی شناخته اید ، کاری که باید بکنید این است که با بستن این صفحه آن را از یاد نبرید و آن را در موقعیت های واقعی در زندگی تان به کار بگیرید. فقط یک بار امتحان کنید ، مثلآ در یک جر و بحث سعی کنید مثل مثال بالا همه چیز را به طرز مثبت تغییر دهید و اگر همه چیز خوب پیش رفت عین این پست فکر کنید که اگر این کار را نمی کردید چه اتفاق هایی می توانست بیفتد.

مداد سیاهی که من دارم می تواند اثر های چند صد هزار دلاری خلق کند اما من نمی توانم! بستگی داره کی چطوری ازش استفاده کنه.
اصل 90 به 10 و امثال آن می تواند بدترین زندگی ها را به بهترین زندگی ها تبدیل کند. باز هم بستگی داره کی چطوری ازش استفاده کنه.

عکس العمل شما نسبت به این پست چیه؟ ممکنه به اشتراک گذاشتنش با دوستان تان زندگی آنها را متحول یا حداقل خوشحال شان کند. همچنین نظرتان نویسنده را!

منبع
#85
سلام

هر گاه عصباني هستيد، بوق بزنيد!

حتماً تا به حال اين جمله را شنيده ايد كه خشم كشنده است. در بسياري از موارد به خصوص در دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم اين عبارت بسيار معني دار است. «اگر عصباني هستيد بوق بزنيد». در برخي از كشورها اين جمله را مي توان به وفور در تابلوي اعلانات نصب شده در خيابان ها هنگام رانندگي مشاهده كرد. مردم اين گونه كشورها آنقدر عصباني هستند كه با چنين عبارات كنايه آميز و شوخي گونه سعي در بيان حقيقت به افراد را دارند. گوشه و كنايه جمله فوق اين است كه هر چقدر بيشتر بوق بزنيم، عصباني تر خواهيم شد. براي اينكه متوجه شويد فردي عصبي هستيديا نه، اين سؤالات را از خود بپرسيد: هنگامي كه با تأخيرها و ناكامي هاي روزانه از قبيل دير رسيدن آسانسور به طبقه مورد نظر شما، كند پيش رفتن صف صندوق ****ماركت، رانندگان ناشي و... مواجه مي شويد آيا ضمير ناخودآگاه شما شروع به گلگي، عيب جويي و يا سرزنش كردن كسي مي نمايد؟ آيا اين سرزنش باعث جرقه خوردن خشم و عصبانيت شما در برابر افراد مختلف مي شود؟ آيا خشم شما خودش را به صورت عملي خشونت آميز نشان مي دهد؟ اگر پاسخ شما مثبت است عصبانيت به بخشي بسيار عادي و در عين حال بسيار ناخوشايند در زندگي شما مبدل شده است.

هر يك از ما در قبال مشكلاتي كه براي مان رخ مي دهد، از خود واكنش هاي بخصوصي بروز مي دهيم. مثلا در قبال رانندگي بد ديگران، ممكن است دست را بي وقفه روي بوق فشار دهيم، به تعقيب و گريز بپردازيم يا اينكه بي تفاوت از كنار اين موضوع بگذريم.
اينكه فرد در قبال اين مسائل، چه واكنشي از خود بروز مي دهد، به نظام فكري - احساسي او مربوط است. بعضي ها از سيستم جنگ و گريز - سيستمي كه در هنگام خشم با ترس فعال مي شود - زياد استفاده مي كنند يعني آمادگي بروز پرخاشگري يا اضطراب، در آنها بالاست.

آيا سيستم جنگ و گريز مناسب است؟
تجسم كنيد به عصر حجر بازگشته ايد و در يك غار زندگي مي كنيد. در چنين شرايطي شايد بزرگ ترين دغدغه شما دفاع از جان باشد. پس يا بايد بجنگيد يا قيد زندگي را بزنيد. حالا به قرن بيست و يكم- يعني عصر پيتزا و سيب زميني سرخ كرده- برگرديد. در شرايط فعلي، استفاده از سيستم جنگ و گريز حتي گاهي برايتان دردسرآفرين هم خواهد بود. زندگي در جامعه و در سايه قانون به ما اين امنيت را داده كه به جاي رفتارهاي احساسي، از نيروي انديشه مان بهره بگيريم.حتما مي دانيد كه خشم هم مثل بسياري از احساسات ديگر مانند اندوه، غم، سردرگمي و... يك احساس است. هنگامي كه خشمگين هستيم، دست به پرخاشگري مي زنيم. اين پرخاشگري يا به محيط و ديگران صدمه مي زند (مثل زماني كه با لگد به چيزي يا كسي مي كوبيم) يا به خودمان (مثل زماني كه به خود ناسزا گفته و اعتماد به نفس خود را مورد حمله قرار مي دهيم).

آيا نبايد از چيزي خشمگين شويم؟
نداشتن احساس، امري ناممكن است اما جابه جايي احساسي كاري است منطقي و سازگارانه. مثلا مي توان به جاي خشم، آزرده شد يا به جاي حس انتقام، حس گذشت داشت.
يك موضوع، ممكن است براي فردي فاجعه باشد و براي ديگري تنها يك موقعيت ناخوشايند. فرد نخست با فوران احساسي خود حتما مهار ماجرا را از دست مي دهد در حالي كه فرد دوم تنها يك حس ناخوشايند را تجربه مي كند كه آثار مخرب نداشته و چون قليان احساسات وجود ندارد مي تواند با نيروي انديشه، اوضاع را سر و سامان دهد.

آيا احساسات مزاحم ما هستند؟
آدمي مملو از احساسات است اما برخي از اين احساسات مثل احساس خشم، افسردگي و خودكم بيني به فرد، آسيب مي رسانند و به اصطلاح، مخرب هستند. با كمي تمرين مي توان آموخت كه چگونه احساسات مناسب را جايگزين احساسات مخرب نمود. مثلا ما مي توانيم نارضايتي را جايگزين خشم يا اندوه را جايگزين افسردگي نماييم.

راهكارهاي مقابله با خشم

از فن جايگزيني احساس، زياد استفاده نماييد. خشم، يك هيجان منفي است چرا كه فرد خشمگين آمادگي و پتانسيل بالايي براي انجام رفتارهاي غيرمنطقي دارد به گونه اي كه حتي مي تواند به خود يا ديگران هم صدمه بزند. از آنجا كه ما انسان ها ميليون ها سال است كه به مدد تكامل، از يك گوريل متمايز شده ايم پس به يقين خواهيم توانست نسبت به چيزي كه عصبي مان كرده واكنشي متفاوت نشان دهيم.
جملات، زاييده انديشه هاي ما هستند. در هنگام خشم از جملاتي كه بار احساسي شديد دارند استفاده نكنيد. مثلا نگوييد «از تو متنفرم» يا «اين يك فاجعه بود» بلكه بگوييد «ناراحتم مي كني».

هر گاه به حد انفجار خشمگين شديد، پيش از هر عملي ده نفس عميق بكشيد. اين زمان چند ثانيه اي نه تنها فرصت فكر منطقي را به شما مي دهد، موجب تخليه هيجان و حواس پرتي تان از موضوع نيز مي شود.به خود بگوييد چرا مردم نبايد بد رانندگي كرده يا حتي به من خيانت كنند؟ ديگران در طرز رفتارشان آزادند. اين ما هستيم كه بايد رفتارمان را برحسب شرايط، تغيير دهيم. بدترين كار اين است كه همه چيز را در خودتان بريزيد. اين كار مي تواند موجب طغيان احساسي و خرابكاري شود. با صراحت به او بگوييد كه ناراحتتان كرده است اما متهمش نكنيد. به او هم فرصت صحبت كردن بدهيد.
منطقي باشيد. قسمت بزرگي از خشم و ناراحتي به اين خاطر است كه ما نمي خواهيم كوتاه بياييم. اين بايدها و نبايدها هستند كه ما را دچار خشم مي كنند.اگر نمي توانيد جلوي خشمتان را بگيريد، لااقل ميزان آن را برآورد كرده و بر اساس آن به ديگران هشدار دهيد يا محيط را ترك كنيد.

بچه بازي درآوريد. اگر نتوانستيد جلوي خشم تان را بگيريد، بين بد و بدتر، بد را انتخاب كنيد يعني به جاي آسيب رساندن به ديگران يا به خطرانداختن موقعيت تان، به چيزي لگد بزنيد يا در خلوت، فرياد بكشيد تا آرام شويد.
فراموش كنيد. چه بخواهيد و چه نخواهيد اين اتفاق رخ داده پس اين قيافه را به خود نگيريد.ايده آل گرا نباشيد. هيچ كس بهترين نيست. اگر بخواهيد نقش بهترين را بازي كنيد، چون نيستيد، عصباني مي شويد.
نقش سازمان يونسكو يا سازمان جهاني حفاظت از محيط زيست را بازي نكنيد. مشكل ترافيك و آلودگي هوا و فرهنگ غلط رانندگي به دست من و شما حل نمي شود!نسبت به خشم و رفتارهاي پرخاشگرانه تان هوشيار باشيد.
اين شما هستيد كه بايد رفتارتان را تحت كنترل درآوريد. در غير اين صورت رفتارهايي از شما سر خواهد زد كه پشيمان كننده هستند.

فنون «آرميدگي سريع» را بياموزيد
پيش از هر چيز بدانيد كه چه مي خواهيد. آنگاه بر سر ديگران يا خودتان هوار بكشيد.
توقع تان از ديگران را كم كنيد. آنها در قبال ما وظيفه اي ندارند و اگر هم كاري مي كنند از سر لطف است.پس از خاتمه خشم و آرام شدن اوضاع، به بررسي علل موضوع پرداخته و نقش خود و ديگران را در بروز آن مشكل شناسايي نماييد.

منيع : همشهری

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#86
سلام

پرورش شخصیت سالم، راهی برای پیشگیری از وابستگی و بزهکاری

در برخورد با ناسازگاری های رفتاری و بیماری های روانی و آسیب ها و کج روی های اجتماعی، به ویژه گسستگی های عاطفی – روانی و خانوادگی، خودکشی، طلاق و وابستگی به مواد مخدر، همه توجه ما باید به سوی پیشگیری باشد. چون شانسی که در پیشگیری وجود دارد هرگز در درمان وجود ندارد. فراموش نکنیم که پیشگیری گذشته از آن که از پشیمانی بهتر است، از درمان آسان تر، ارزان تر و کارآمدتر نیز هست.

هر فرد مشکل دار گرفتار (برای نمونه یک وابسته به موادمخدر) پیش از آن که یک وابسته باشد ، یک فرد آسیب دیده روانی، عصبی، عاطفی و شخصیتی است.

زمینه مناسب در این بحث یعنی آسیب دیدگی، گمان نمی کنم در جایی مانند کشور همسایه خودمان افغانستان، که دسترسی به مواد هم آسان و هم ارزان است، همه مردم آن جا به مواد مخدر وابسته باشند. پرسش این خواهد بود: "آن گروه که وابسته به مواد مخدر نشده اند، چه ویژگی هایی داشته اند؟" پاسخ این است که: "آن گروه خود را به چنین ماده های نیازمند نمی دیدند. در مقابل گروهی که تحت شدیدترین مراقبت ها مثلا در زندان به سر می برند، به سبب احساس نیاز به این گونه مواد در سخت ترین شرایط و با گران ترین بها در نهایت به آن دست می یابند." پرسش دوم این است که: "آیا همه آنانی که دوستانی اینچنینی دارند، به مواد مخدر وابسته می شوند؟ یا اینکه آنانی که دوست وابسته به مواد مخدری ندارند، هر گز وابسته به مواد مخدر نمی شوند؟"

پاسخ من این است: "آن کس که شخصیت و روانی آسیب دیده و ناتوان دارد ، خود ، دوست وابسته به مواد مخدر را می جوید و آن کس که از شخصیت و روانی سالم و توانمند برخوردار است، به دوست وابسته به مواد مخدر خود به عنوان فردی گرفتار، مشکل دار، بیچاره و نگون بخت نگریسته، برای او افسوس می خورد و برای او راه حل می جوید."

حال ضمن پذیرش این نکته که بهتر است این گونه مواد در دسترس افراد نباشد، ولی از آن بهتر آن که کاری بکنیم تا آن جا
که ممکن است کسی خود را نیازمند به استفاده از این گونه مواد احساس نکند؛.یعنی به اندازه کافی روحیه خوب، شاد و با انرژی داشته باشد. و آن گاه به این هدف دست می یابیم که درون خانه به نیازهای یاد شده پاسخ داده شده باشد.

این روشن است که امروزه در هر جای دنیا هر کسی که استفاده از موادمخدر را آغاز می کند، با اطمینان می داند که با آلوده شدن به این مشکل، حتما جان، مال، خانواده، احترام اجتماعی، شغل و همه داشته های مثبت خود را از دست خواهد دارد و در مقابل به گرفتاری بیشتر، پریشانی بیشتر، بی خانوادگی، بیکاری و بی حیثیتی دچار خواهد شد. آن چه که روشن است، روان نادرست او را به این کار وا می دارد، اما روان سالم او را ایمن می سازد. پس بکوشیم تا بهداشت روانی را گسترش دهیم.

برپایه این دیدگاه، اعتیاد یک مرگ اجتماعی، انسانی، جسمانی و شخصیتی است. گفتنی است که مرده ها دو گونه اند: مرده های افقی، آنهایی که با احترام داخل گور گذاشته می شوند و برای آنها متاثر می شوند، اشک می ریزند، و همه با خود می گویند که ای کاش آنها سال های بیشتری زنده می بودند و پس از به خاکسپاری، برای آنان با احترام سوم، هفتم، چهلم و تا سال های سال مراسم سالگرد می گیرند و به یاد از دست دادنشان در سوگ می نشینند.
ولی مرده های عمودی، افرادی بدون احترام، بی ارزش و بی حرمت هستند، افرادی که هر کس با آنها نسبتی داشته یا او را می شناخته، آرزو می کند که ای کاش وجود نمی داشت.

وابسته به مواد مخدر، فرد مشکل داری است که معمولا در دوره کودکی و نوجوانی، یعنی حدوداً زیر 15 سال، بسیاری از نیازهایش به ویژه نیازهای روانی اش، نه تنها برآورده نشده، بلکه سرکوب هم شده است.
بنابراین بزرگترین گرفتاری او احساس محرومیت، ناکامی و احساس کمبود است که در اثر برآورده نشدن نیازهای روانی، اجتماعی و معنوی اش دچار کمبود شده و این کمبودها او را رنج می دهند. بار پی بردن به این مطلب، پیشنهاد می شود که به این موضوع توجه داشته باشیم که ما در بین همه طبقات بالا، متوسط و پایین و در بین همه گروه ها و پیشه های

اجتماعی، مانند هنرمندان، پزشکان، ورزشکاران، بازاریابان، کارگران و... وابسته به مواد مخدر داریم و از آن گذشته بین بی سوادها، کم سوادها، با سوادها و حتی متخصصان و گاهی فوق تخصص ها هم وابسته به مواد مخدر داریم و همین طور بین نوجوانان، میان سالان و کهن سالان هم وابسته به مواد مخدر داریم. هم بین زنها وابسته به مواد مخدر داریم و هم بین مردها. هم بین کم هوش ها و عقب مانده ها، هم بین باهوش ها و تیزهوش ها و بین هر نژاد سرخ، سفید، زرد و سیاه و در بین هر قوم و ملتی؛ اعم از شهروندان جوامع پیشرفته اروپایی تا افراد مناطق و کشورهای توسعه نیافته افریقایی و در نهایت هم بین مجردان و هم بین متاهلان وابسته به مواد مخدر وجود دارد.

پرسش این است که این مشکل چه ویژگی ای دارد که هیچ کس را مستثنا نمی کند؟ با یک نگاه کاوشگرانه در می یابیم که با وجود همه تفاوت های فردی، قومی، نژادی، فرهنگی، سنی و طبقاتی در میان وابسته به مواد مخدرها، آنان تنها از یک نظر وضعیت همسانی دارند و آن، شخصیت آسیب دیده، افسرده و مشکل دار روانی آنهاست که موجبات پریشانی روانی آنان را فراهم کرده است. آنان خود را در برابر دشواری های ناتوان و ورشکسته ارزیابی کرده، در درون خود را خوار و زبون و نابود و فنا شده و دارای احساس باخت ارزیابی می کنند و در نتیجه برای تحمل این وضعیت بسیار ناخوشایند و کاهش فشارهای ناشی از چنین اندیشه ای، با آگاهی از مشکل آفرینی این مواد، به ماده ای رو می آورند که برای لحظه ای هرچند کوتاه، بتوانند از شر فشارهای بسیار بسیار آزار دهنده درون ذهنی خود، رهایی یابند و لحظه ای احساس آرامش کنند.

فراموش نکنیم که هدف نهایی همه مردم دنیا در نهایت دست یابی به آرامش است. حال هر کسی به شیوه ای، دنبال آن است. گروهی از راه درست، مانند دانش اندوزی، گروهی دیگر از راه عبادت، گروهی از راه تهذیب، گروهی از راه کار یا افزایش دارایی ها و گروهی با ورزش و یوگا، گروهی با مطالعه و عرفان، گروهی با کارهای هنری و... البته گروه هایی

هستند که مسیرهای غلط و تباه کننده ای برای رسیدن به آرامش انتخاب می کنند مانند استفاده از الکل، مواد مخدر، خوشگذرانی های نادرست و... و آنانی که از هیچ راهی امکان دست یابی به آرامش را نیابند و خود را در بن بست کامل ببینند، دست به خودکشی می زنند.

افراد خوشبخت و موفق آنانی هستند که بیشتر مسایل زندگی شان را حل کنند و افراد معمولی نیمی از مسایل را حل کنند و از حل نیمی دیگر از مسایل ناتوان هستند. افراد تیره بخت و نگون بخت، آنانی هستند که از حل و برداشتن مانع ها و دشواری های سر راه خود ناتوانند.
برخورداری از شخصیت توانا، سالم، سازگار و مثبت اندیش، نقش بسیار با ارزشی در پیشگیری از احساس واماندگی، له شدگی، درماندگی، ته ماندگی و احساس باخت و در نهایت دست زدن به کج روی، خودکشی، اعتیاد و رفتارهای جامعه گریز و جامعه ستیز بازی می کند.

شخصیت ناتوان و منفی نگر و منفی اندیش، ناسازگار و مشکل دار نه تنها توان حل مشکلاتش را نخواهد داشت، بلکه با کج اندیشی، برخورد و واکنش های ناسالم به گره های پیرامون خود خواهد افزود و عرصه را پیوسته بر خود تنگ تر خواهد کرد. و به این ترتیب گرفتاری هایش افزوده می شود و مشکلاتش بیشتر و در نتیجه کامیابی هایش کمتر و کمتر گشته و به ناکامی ها و محرومیت هایش پیوسته افزوده تر خواهد شد. و روشن است که شناخته ترین واکنش ها در برابر ناکامی، افسردگی است و باز از شناخته شده ترین واکنش ها در برابر افسردگی، اعتیاد و خودکشی است.

منبع : موفقیت

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#87
"اگر کارن هورنای زنده بود ، من پیشنهاد می کردم در بالای کتاب با حروف درشت بنویسد :
ظلم بر خویش کند ، هرکه نخواند مرا " ( دکترمحمد جعفر مصفا)

نام این کتاب "عصبیت و رشد آدمی" نوشته کارن هورنای است.

" حوادث نرم و دامنه دار بازه گذشته آنقدر تاب داشت تا نفهمم که چه می کنم و گیج از ضربه ای باشم که آگاهانه به سر خویش زدم. این تماما زیر سر کتابی بود که تعمق در آن گویا بی انتها باشد. نویسنده آنچنان در بو کشیدن رفتار بیمارگونه بیمارش شامه قویی دارد که بیمار متحیر از این بوی زمخت ناشنیده خویش مست و ملنگ می شود و مدتی بعد هراسان! نویسنده در کمال صداقت و رفاقت سیلی ای در گوش خواننده می نوا زد که اگر تا پایان عمر زنگش را در گوشش نگه دارد برنده است!
و من تلوخوران با زنگی در گوش این پست را نوشتم."(یکی از خوانندگان این کتاب )

مترجم : عنوان این اثر نفیس را خود مولف "عصبیت و رشد ادمی گذاشته . این عنوان ، خوانندگان فارسی زبان را به اندازه ای که شایسته چنین کتاب ارزنده ای است جلب نمی کند .
"عنوان طریقه ی رفع آفت ها و رشد شخصیت " که منظور واقعی این نویسنده است مناسبتر بنظر میرسد .

عینا همانطور که نهال گی را را در باغچه بکارید ، خاصیت طبیعیش رشد است ، و اگر آن را در شرایط طبیعی خود نگهداری کنیم و آفت های آنرا از قبیل شته و کرم و صدها علف هرزه ی ان دفع کنیم ، بوته ی گل به حکم قوه ی طبیعی خود رشد می نماید ....

.......................
بعد پی دی اف خلاصش رو میذارم .
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#88
سلام

پسران! احساساتی نشوید

[تصویر:  16415848133718013789254698814941087521.jpg]

دوره نوجوانی یکی از پرفراز و نشیب ترین دوران های زندگی هر فرد است. شناخت هویت، درک هستی، شناخت جایگاه اجتماعی، شکل گیری اهداف در این مقطع رخ می دهد و نوجوان اولین گام ها را در تکامل شخصیت خود برمی دارد. والدین همواره با استفاده از تجربیات دیگران یاد می گیرند که برخی رفتارها، حرف ها و عکس العمل های نوجوان خود را ناشی از قرار گرفتن در دوره نوجوانی قلمداد کنند و به خود بقبولانند که آن ها به مقتضای سن است. هر چند در دوره های تکامل رشد شخصیت انسان، این امر بدیهی است اما نمی توان به سادگی از کنار این امر گذشت.
واقعیت این است که بسیاری از والدین از روان شناسی کودک اطلاعات چندانی ندارند و از ویژگی های دوران نوجوانی جز پرخاشگری، پیدا شدن اولین علایم بلوغ و عصبی بودن چیزی نمی دانند. در این میان برخی باورهای غلط درباره دختران و پسران نوجوان توسط والدین گذر از این دوران را برای آن ها دشوارتر می کند.

واقعیت این است که نوجوان در این دوره از زندگی از نظر جسمانی در حال رشد، از نظر عاطفی نارس، از لحاظ تجربه محدود و از نظر فرهنگ اجتماعی بسیار شکننده و تحت‌تاثیر است. ناآگاهی و بی توجهی والدین به تغییرات روانی در این دوره ممکن است منجر به بروز اختلافات خانوادگی و اجتماعی و منشاء بسیاری از انحرافات اخلاقی در نوجوان شود. برای درک دنیای روانی نوجوانان باید بدانیم که او در این دوران بسیار جسور، زودرنج، درون گرا، خودرای و برتری طلب می شود. عقاید خود را محکم تر و آشکارتر بیان می کند، تمایل دارد با دوستان خود درددل کند، آزادی عمل داشته باشد و مورد تایید قرار گیرد، آرمان جوست و معتقد است که می تواند دنیا را مطابق معیارهای خود عوض کند به همین جهت دست به کارهای افراطی می زند که از جانب دیگران غیرعادی تلقی می شود. تنهایی یکی از ویژگی های نوجوانی است و نشانه نابهنجاری یا بیماری نیست. در این دوره شکل ظاهری بدن به خصوص چهره اهمیت زیادی پیدا می کند و عزت نفس را تحت تاثیر قرار می دهد. نوجوان احساس پذیرفته شدن از سوی همسالان را دوست دارد.

بسیاری از مواقع والدین تصور می کنند نباید احساسات منفی نوجوان را تایید کرد در صورتی که این کار به سلامت روانی نوجوان لطمه می زند.

در این میان پسران نوجوان به علت برخی نگرش های غلط بیشتر تحت فشار قرار دارند. اکثر والدین به غلط تصور می کنند که پسران نوجوان نیاز به دوست صمیمی برای ابراز احساسات و عواطف خود ندارند و دختران عاطفی تر هستند. به گمان آن ها دوست صمیمی برای دختر نوجوان برای شراکت در اسرار خصوصی ضروری است اما پسران برای تفریح و ورزش و سرگرمی به دوست نیاز دارند نه ابراز احساسات و عواطف. اما طبق تحقیقات مشخص شده است که پسران بین سنین 16 تا 17 ساله همانند دختران به یک دوست صمیمی برای ابراز احساسات نیاز دارند. دوستی که با او درد دل کنند. در غیر این صورت در بزرگسالی نخواهند توانست رابطه دنباله دار و مثبتی با دوستان برقرار کنند و دچار عوارض این تنهایی خواهند شد. بنابراین بهتر است این تصور غلط که فقط دختران احساساتی هستند را کنار بگذاریم. همچنان که دکتر نسرین امیری، فوق تخصص روان پزشکی کودک می گوید: در روند رشد و تکامل عاطفی نیاز داریم احساسات را درک کنیم و آن ها را بروز دهیم. هر کدام از این مراحل به طور مستقیم سلامت روانی ما را تحت تاثیر قرار می دهد.

اختلال در این روند می تواند به اختلالات مختلف روانی و اضطرابی در فرد بینجامد. بنابراین والدین توجه داشته باشند باید احساسات و عواطف را در بچه ها برچسب بزنند یعنی نوجوان بداند احساس خشم، اندوه، شادی، ناامیدی احساساتی طبیعی هستند و او باید این احساسات را تجربه کند. همچنین والدین باید احساسات بچه ها را درک کنند نه این که آن را رد کنند. به عنوان مثال اگر نوجوانی احساس ناامیدی می کند و آن را به والدینش می گوید، نباید والدین آن را انکار کنند، در بسیاری از مواقع والدین تصور می کنند نباید احساسات منفی نوجوان را تایید کرد در صورتی که این کار به سلامت روانی نوجوان لطمه می زند. باید یاد بگیریم احساسات منفی نوجوان را درک کنیم و به او اجازه دهیم احساسات خود را بروز دهد. نوجوان نباید به خاطر احساس بدی که دارد مورد سرزنش واقع شود بلکه باید سعی کرد با آرامش مهر تایید بر احساس او زد و سپس به او در غلبه بر احساسش کمک کرد.

دکتر امیری با رد تفاوت احساسات در دختر و پسر می گوید: از این لحاظ هیچ تفاوتی بین دو جنس وجود ندارد و پسران همان قدر نیاز به ابراز و درک احساسات خود دارند که دختران. بسیاری تصور می کنند که از آن جا که تمایل به داشتن قدرت بیشتر در پسران دیده می شود، پس نیاز به احساس در آن ها کمتر است در حالی که احساس، به قدرت ربطی ندارد و دیده شده که آدم های قدرتمند، احساسات قوی تری داشته اند. همه انسان ها به بروز احساسات و درک احساساتشان از جانب دیگران نیاز دارند. والدین توجه داشته باشند که وقتی مانع ابراز احساسات پسر نوجوان خود می شوند دو اتفاق ممکن است بیفتد؛ یا او باید احساسات خود را انکار کند که در آن صورت ممکن است دچاراختلالات شخصیتی شود و یا این که برای بروز آن ها به شیوه های دیگری متوسل شود که از نظر فرهنگی برای جنس او پسندیده تر است، مثل پرخاشگری. درست به همین دلیل است که پرخاشگری در نوجوانان پسر بسیار بیشتر از نوجوانان دختر است، ممکن است به جای پرخاشگری با درونی کردن احساسات، به افسردگی و اضطراب مبتلا شود. چنین نوجوانی منزوی می شود و از خانواده دوری می کند .بنابراین بهتر است والدین احساسات و هیجانات مثبت و منفی او را انکار نکنند، بلکه بستری فراهم کنند تا نوجوان بتواند احساسات خود را ابراز کند.

پسران نوجوانی که یک یا چند دوست صمیمی ندارند بیشتر در خطر خودکشی و ابتلا به افسردگی قرار دارند.
از طرف دیگر یکی از مهم ترین شاخصه های بهداشت روانی پسران نوجوان داشتن دوست صمیمی است. به نوشته رویترز، پروفسور «Way» در تحقیقات خود دریافت برقراری روابط صمیمانه در تکامل احساس ارزشمندی و تعامل با اجتماع نقش اساسی دارد. بنابراین لازم است نیاز نوجوانان پسر برای داشتن یک دوست صمیمی توسط والدین به رسمیت شناخته شود. اما همین که نوجوان به سن 16و 17سالگی می رسد با غلبه بر احساسات خود و کنترل آن ها اقدام به الگوپذیری از جامعه می کند. او قهرمانان خیالی که خودمتکی، مستقل، بدون احساس و تنها هستند را الگو قرار می دهد. این همان تصویر غلطی است که جامعه از یک مرد ایده آل در ذهن پسران نوجوان ایجاد می کند.

درست در همین سنین است که آمار خودکشی نوجوانان پسر بالاست و پرخاشگری، تمایل به رفتارهای ضداجتماعی، اختلالات اضطرابی و افسردگی در آن ها به وفور مشاهده می شود. طبق تحقیقات مشخص شده پسران نوجوانی که یک یا چند دوست صمیمی ندارند بیشتر در خطر خودکشی و ابتلا به افسردگی قرار دارند. نکته این جاست که احساس غم و اندوه و تنهایی ازدواج آ ن ها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. زیرا یک مرد موفق برای داشتن یک زندگی شاد نه فقط به یک همسر مناسب و فرزندان موفق بلکه به دوستان صمیمی و قدیمی نیاز دارد. جدایی ناگهانی برخی مردان از همسران خود گاه ریشه در این موضوع دارد. آن ها در واقع نتوانسته اند خلاء یک دوست خوب را با هیچ چیزی در زندگی پر کنند و آن چه ساخته اند خراب می کنند تا بتوانند آن گمشده خود را که یک دوست صمیمی است بیابند.
بنابراین به والدین توصیه می شود از واکنش های کلیشه ای مثل عبارت «مرد که گریه نمی کند» در مورد پسر نوجوان خود بپرهیزند. با احساسات او همدلی کنند و به آن ها احترام بگذارند. الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشند و او را تشویق کنند تا دوستان صمیمی برای خود پیدا کند و احساساتش را برای آن ها بیان کند.

منبع : تبيان

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#89
طالع بيني از روي حرف اول اسم


طالع بيني انسانها و شناخت خصوصيات آنها از روي حرف اول اسم آنان!

توجه : در اين روش به دليل وجود نداشتن حروف "گ.پ.چ.ژ"بايد به جاي اين حروف معادل فارسي آنما را قرار دهيد .مثال : (ژچ گ)=ج (پ)=ب.



الف: خوش اخلاق و خوش رفتار و در باطن ميانه رو و با همه ملاحظه كند و خونگرم ميباشد و با همه كس زود صميمي ميشود ودر زندگي در جنگ و جدال و گفتگو به سر ميبرد و پيراهن سياه بر او نامبارك مي باشد و محنت بسيار مي كشد و هر چه را طلب كند زود بيابد و مريضي وي هميشه در باد قولنج گردن وپهلو مي باشد.

ب : فردي خوش قيافه و زيبا وبا محبت و رفيق باز و هميشه مغرور و جيب او خالي و قدر مال دنيا را نداند.

ج : فردي باشد زيبا و خوش اخلاق وبا محبت و او هميشه از مريضي شكم رنج ميبرد و اين مريضي هر چند وقت يكبار اشكار ميشود و دو وجه دارد يا سياه چهره و قوي استخوان يا سفيد پوست و بزرگ اندام و هميشه سرگردان واشفته مي باشد و از كار خود حيران است.

د : او فردي با ديانت و پر فكر وبشاش و زيبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنيا را نمي داند و هميشه در حال ترقي مي باشد.

ه : او فردي است كه هميشه اطرافيان را امر و نهي كند و زيبا چهره وتند خو و اتشي مزاج و طبع او گرم ميباشد.

و : فردي است كه هميشه به ديگران كمك مي كند و گاهي مغرور ميشود و زبان بد پشت سر او باشد و ديگران بدي او را ميگويند.

ز : زيبا و خوش اخلاق و با محبت و خونگرم و در هر كاري مقرراتي است و در زندگي براي او سحري مي كنند و در زندگي شكست بزرگي مي خورد و هميشه از درد سر و زانو در عذاب ميباشد و نسبت به زندگي دلسرد مي گردد و حيران و سر گردان ميشود.

ت : او فردي است خوش جهره و خوش اخلاق كم خواب و هرگاه مرتكب گناه ميشود سريع توبه ميكند و اگر دل كسي را برنجاند بسيار نگران و در پي ان است كه دلجويي كند و هميشه احساس تنهايي عجيبي در خود دارد.

ث : فردي است ثابت قدم و پر اراده و در هر كاري ثابت قدم مي باشد خوش اخلاق و پر عقل است و پيشاني او پهن ميباشد و در زندگي هرگز محتاج نخواهد شد.

ح : او فردي زيبا و خوش اخلاق و حق گو و كينه اي و حرف را در دل نگه دارد و هميشه در بحث و جدل وجنگ به سر ميبرد.

خ : فردي است زيبا چهره با چشماني درشت با محبت و مقرراتي و هر چه سعي ميكند رزقش بسيار شود موفق نمي شود و او فردي است عشقي و تنبل و كاهل در كارها و بايد اين كار را ترك كند تا در زندگي موفق و سر بلند شود.

ر : او فردي است خوش اخلاق ميانه رو و اتشي و هميشه اطرافيان در پشت سر او بد گويي كنند و او فردي است طمعكار و زيبا چهره وخوش گذران و اگر ايمان خود را حفظ كند به هر مقام و منزلتي كه بخواهد ميرسد و دست او هميشه از پول دنيا تهي است.

س : او فردي ميباشد پر استعداد و با ذوق و سليقه و هميشه بهترين اجناس را انتخاب مي كند و بسيار مغرور ومتكبر ميباشد و هر كاري كه ميل داشت انجام ميدهد و با اطرافيان خود در نزاع و لجبازي بسر ميبرد فردي باشد اتشي مزاج و هميشه در چشم اهل واعيان پر هيبت به چشم ميايد.

ش : او فردي است مشفق ومهربان و جنگجو و عصباني و خونگرم و زبان او تلخ است و هر چه در دنيا به او ضرر برسد از دست و زبان خود ميخورد و اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ ميماند و بسيار لجباز است.

ص : فردي است حرف شنو و دهن بين و هركس هر حرفي را با او در ميان بگذارد سريع باور ميكند نترس و خشن و خوش اخلاق و با محبت و هميشه در حال ترقي و فكر ميباشد.

ض : او فردي است خوش اخلاق و زيرك ودانا وكينه توز و هميشه نگراني خود را در ظاهر بروز نميدهد و پيشاني او پهن است و كمان ابرو دارد و در كارها بسيار دقيق ميباشد و هرگز ياد خدا را فراموش نمي كند و به دنبال هر كار زشتي توبه مي كند و فردي زرنگ است.

ط :او فردي است پاك و خوش اخلاق و عشقي و خوش گذران و خو نگرم و پيراهن سياه براو خوشايند نيست و دوستي بسيار ميكند.

ظ : او فردي است كه ظاهر و باطنش يكي است و خشك ومقرراتي ميباشد و اطرافيان پشت سر او بد گويي كنند و قدر مال دنيا را نداند و در سينه و اعضا خالي دارد كه نشان اقبال است و دنبال دوست رود و خواهان ان است كه با دوستان تفريح كند.

ع : او فردي باشد بلند مرتبه و پر گذشت و خوش اخلاق و بخشنده و مقرراتي وخشك و او هرگز قدر مال دنيا را نميداند و در دوستي با ديگران پاينده و متعصب و در اول زندگي رنج بسيار كشد و قدر مال دنيا را نداند.

غ : زيبا چهره با گذشت و خشك و مقرراتي و احساس نا اميدي كند در فكر ميرود و به گذشته واينده خود مي انديشد دانا وعالم است و زندگي را با صلح وصداقت دوست دارد.

ف : او فردي است اتش مزاج و تند خو و جاهل و زيبا چهره و جنگ جو و خون گرم و نترس از ناحيه هر چند وقت يك بار مريض و رنج ميكشد و در زندگي چند بار شكست ميخورد ولي در اينده به مقام و منزلت خوبي ميرسد.

ق : فردي است قادر وتوانا و زيرك و دانا و در هر كاري نقشه بسيار ميكشد و موفق ميشود هم زيباست و هم خوش اخلاق و فردي است خوش گذران و قدر مال دنيا را نداند و گاه گاهي با ملايمت و يا خصومت برخورد ميكند.

ك : او فردي است زيبا وخوش اخلاق و زيرك و دانا و زيرك و خشك و مقرراتي و زبان او تلخ است و هميشه ديگران از زبان او در عذاب ميباشند با يك كلمه حرف ديگران را برنجاند و هميشه در حال ترقي و فعاليت باشد.

ل : فردي است زيبا چهره و خوش اخلاق و يكدنده و هميشه جدايي اختيار كند و غرور خاصي دارد قدر مال دنيا را نمي داند و هميشه متعصب اطرا فيان نزديك خود ميباشد.

م : خوش اخلاق و با محبت و خون گرم ونترس و هميشه اطرافيان پشت سرش بد گويي كنند و در روبرو از او تعريف و تمجيد كنند او فردي باشد خوش چهره و چشمان درشتي دارد و در كارهاي خود هميشه كاهلي دارد و زود عصباني ميشود و سريع خاموش ميشود عشقي ميباشد و در تمام كارها تقاضاي كمك كند.

ن : او فردي است زيبا و خوش اخلاق و كينه توز و دم دمي مزاج ميباشد گاهي اوقات بسيار خوب و گاهي اوقات بسيار بد و مقرراتي وخشك ميشود همچون قاضي ميباشد ودر حقوق خود وديگران به ميزان برخورد كند.

ي :او فردي است پر فكر وزيبا و با هر كس در افتد بر او غالب گردد دم دمي مزاج ميباشد و گاهي بسيار خوب و گاهي بسيار خشك و مقرراتي است او فردي است چهار شانه و از مريضي شكم گاه گاهي رنج ميبرد.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#90
سلام

ميخوام مقاله اي در 3 قسمت اينجا بذارم در رابطه با اعتماد به نفس . توصيه ميكنم كه حتما بخونيد !!!! خيلي موثر است .
منبع : porseman.net

بالا بردن اعتماد به نفس و همچنين توكل كامل به حضرت حق

قسمت اول :

همان طور كه آگاهى از خويشتن مى‏تواند انسان را از هرگونه خيال‏بافى و افكار منفى درباره خود رهايى دهد و به سوى كمال واقعى و اصلاح كاستى‏ها رهنمون گردد و در نتيجه، اعتماد به نفس را بالا ببرد، عدم آگاهى و شناخت خويشتن نيز مى‏تواند مانع شكوفايى قابليت‏ها و خلاقيّت‏ها و ايفاى مسئوليت‏ها شود.
اعتماد به نفس، يعنى انسان با شناختى كه از استعدادها و توانايى‏هاى خود دارد، آنها را دست كم نگيرد و بدون هيچ ترس و نگرانى، تصميم به انجام كارهاى مهم بگيرد. اين مفهوم، در فرهنگ اسلامى، با مفهوم زيباترى چون توكل، وقتى گره مى‏خورد، معناى دقيق‏ترى مى‏دهد؛ زيرا توكل كه سپردن نتيجه هر كارى به خداست، باعث مى‏شود تا اعتماد به نفس، در انسان به شدت افزايش يابد؛ زيرا باور كردن اين مفهوم، به انسان اين آگاهى را مى‏دهد كه پشتيبان و حمايت كننده استعدادهاى درونى انسان، قدرت لايزال الهى است كه او را بر انجام هر كارى قادر مى‏سازد. قرآن مى‏فرمايد: «من يتوكل على الله فهو حسبه؛ هر كس بر خدا توكل كند، پس خداوند او را از هر چيزى بى‏نياز مى‏كند».
اعتماد به نفس، انسان را مستقل و دور از هرگونه وابستگى بار مى‏آورد و براى انجام دادن مسئوليت‏هاى فردى و اجتماعى، با توجّه به توانايى‏هاى خويش، به ميدان عمل مى‏كشاند. اعتماد به نفس، سبب مى‏شود تا فرد مسئوليت‏هاى خويش را با اطمينان كامل انجام دهد و با افزايش قابليت‏ها و توانايى‏هايش، از هرگونه توقف و سكون بپرهيزد. در واقع، اعتماد به نفس، به معناى باور كردن قابليت انسانى خويش، روبه‏رو شدن فعال با رويدادهاى زندگى و انجام دادن درست وظايف است. بنابراين، اعتماد به نفس، از درون فرد سرچشمه مى‏گيرد؛ نه از بيرون. افرادى كه از اعتماد به نفس كافى برخوردارند، استقلال عمل دارند و مسئوليت‏پذير و پيشرفت گرايند؛ ناكامى‏هاى زندگى را مى‏پذيرند؛ بر ايجاد رابطه با ديگران توانايند و از هرگونه گوشه‏گيرى، دورى مى‏جويند.
از طرف ديگر، آنان كه ضعف اعتماد به نفس دارند، از مشكلات زير رنج مى‏برند:

1. احساس خود كم بينى؛
در اكثر اعمال و نگرش‏هاشان احساس عدم اطمينان و درماندگى مى‏كنند؛ خود را در مواجهه با مشكلات، ناتوان مى‏بينند و جملاتى چون نمى‏توانم اين كار را انجام دهم، هرگز قادر به يادگيرى در سطوح عالى نيستم و توان نيل به مراتب عالى را ندارم، هميشه ذهن اين افراد را به خود مشغول مى‏كند.

2. بروز احساسات و عواطف منفى؛
رفتار اين افراد، حاكى از نوعى خشونت، بى‏قيدى و بدخلقى است. به سبب عدم پذيرش محورى به نام «خود»، اين افراد همواره در انعكاس علايق خويش با ترديد و تغيير رو به رو هستند و توان ابراز رفتار عاطفى مناسب را ندارند.

3. گريز از موقعيت‏هاى نگران‏زا؛
در برابر فشارهاى روانى، به ويژه ترس و خستگى و آن چه موجب آشفتگى‏اش شود، بسيار كم تحمّلند؛ حتّى ممكن است امتحانات درسى، برايشان بحران‏هايى اضطراب زا فراهم آورد و به عدم موفقيتشان منجر شود.

4. نوميدى؛
يأس از دست‏يابى به اهداف، رايج‏ترين ويژگى اين افراد است.

5. كم‏رويى؛
يكى از شايع‏ترين صفات اين افراد، كم‏رويى است و آنها معمولاً در روابط اجتماعى با مشكلات جدى روبه‏رو هستند.

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان