عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زمان ازدواج!

Tongue 
#1
سلام 303

ضمن عرض خیر مقدم خدمت همه ی دوستان عزیز Welcome (1)

این تاپیک همون طور که از اسمش پیداست چندین بخش داره که کم کم در موردش صحبت میکنیم...

حالا بحث اول ::16:

سن مناسب ازدواج و تفاوت سنی دختر و پسر ؟؟
خوشا باران و وصف بی مثالش
 سپاس شده توسط
#2
سلام
امیدوارم این بحث به سرانجام برسه و نظم و ادب توش رعایت بشه..

اینجا نیومدم تا به سوال بی نام جان جواب بدم ...اومدم تا

از دوستایی که قصد دارن توی این بحث شرکت کنن خواهش کنم به نظر بقیه احترام بذارن و
تمام و کمال همونطور که تا حالا از بچه ها دیدیم و انتظار داریم ادب و شرایط بحث چندگانه
(منظورم بحثی هست که چندین صاحب نظر درش شرکت میکنن) رعایت بشه...


اینو نگفتم تا به کسی بر بخوره .....اصلا شخص خاصی منظورم نیست...
گفتم تا فقط وفقط یادآوری کرده باشم یه موقع یادمون نره....


در ضمن از بی نام جان هم تشکر میکنم که باب این بحث رو باز کردن تا دوستان نظراتشونو بگن و
انشاالله نتایج خوبی هم بگیرن...

موفق باشین ..یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

#3
پسر:24
دختر:18

تفاوت سنی کمه کمش 4 سال چون کمتر از اینا باشه دختر بر پسر حکمفرما میشه!
این حرفی که زدم از روی تجربس!

نظر شخصیمه به کسی بر نخوره »»»»من از ازدواج کردن متنفرم
#4
تنها خانوم با نظرتون کمی موافقم!
23 یا 24 برای دختر به نظرم یه کمی زیاده همین طور پسرا!
البته به قول شما هرکی یه حالتی داره برا خودش!
ولی مثلا شما فکر کن!
یه پسر:28 سالش بشه بره ازدواج کنه دوران عقد و .. تا بره خونه خودشون میشه 30 تا یه نی نیه توپولی بیاد تو زندگی4fvfcja میشه 35!
35 سالگی به نظر شما دیر نیست آدم پدر بشه؟؟؟42
#5
خوش به حالتون شما حداقل می تونید به ازدواج فکر کنید. من فکرش داره بیچارم میکنه. تو کانون هم هیچ کس جواب درست و حسابی به من نداده. از وقتی رفتم دانشگاه این فکر بدتر ازارم میده. چند جای دیگه هم اینارو گفتم اما شاید اینجا کسی باشه بتونه بهم کمک کنه. با اینکه از قبل از ماه مبارک رمضان (درست زمان اشناییم با کانون) ترک کردم ناتوانی هایی که داشتم نه تنها بهتر نشده، تبدیل شده به سوهان روحم. الانم بی میلی شدید جنسی پیدا کردم و هزار تا درد دیگه.
خب من با یه هدفی این کارو ترک کردم که هم جنبه مادی داره هم معنوی. جنبه معنوی رو که مطمئنا خدا کمکم کرده و کم کم دارم بدستش میارم اما جنبه مادیش که نهایتش ازدواجه خیلی داره اذیتم میکنه.
دائم این سوالات تو ذهنم میاد که آیا می تونم ازدواج کنم؟ اون طرف چه جوری با این مشکلات من کنار میاد؟ اصلا باید بفهمه من برای چی اینجوری شدم؟ مگه اون چه گناهی کرده که اسیر من بشه؟ اگه واقعا درمانی برای این داستان وجود داره چقدر موثره؟ یعنی برای یه زندگی چندین ساله کافیه؟ بچه دار شدن چی؟؟؟
بچه ها شرایطم خیلی به هم ریختس. از یه طرف خدا هی داره درهایی رو به روم باز میکنه که آخرش رو که میبینم باید حتما متاهل باشم تا به غایتش برسم. مثلا پول اگه داشته باشم به چه دردم می خوره؟؟ یا ...
من تو خانواده آخرین فرزند هستم و 4 تا خواهر بزرگتر از خودم دارم که دوتاشون ازدواج کردن و دوتای دیگه هم در آستانش هستن. من تک پسر خونواده که همه یه جور دیگه بهم نیگاه می کنن. نمی دونم منظورم رو می فهمین یا نه.
خیلی سعی کردم شرایطم رو جوری بگم که بتونین خودتونو جای من بزارین.
خدا به همه ما رحم کند
یا ارحم الراحمین



من لی غیرک عزیزم
من تا حالا مشکل شما رو نمی دونستم
الان هم بطور کامل متوجه نشدم
ولی یه تاپیک درست کردم مخصوص این کارا


مشکل از شما و پاسخ از ما
از دل تنگ گنــه کار بر آرم آهـــــــــــــــــی *** کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنـــــم
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا *** من چرا عشرت امروز به فردا فکنم؟
#6
با سلام

(1388 مهر 21، 11:19)Recluse نوشته است: ما تو فامیلمون کسانی را داریم که به خاطر این که با خوانوادشون مشکل دارن حاضرن با هر کسی ازدواج کنن

تا از شر خانواده راحت باشن براشون اصلا مهم نیست که با کی ازدواج کنن مهمه اینه که فقط از دست خوانوادشون راحت بشن


به نظر من اصلا درست نيست كه براي راحت شدن از چاله ، آدم خودشو توي چاه بندازه ...
اگر هم توي خانواده آدم شرايط خوبي نداره و ميخواد به اين دليل ازدواج كنه ، اين دليل نميشه كه انتخاب نادرست بكنه و زندگي آينده خودشو هم نابود كنه . حداقل انتخاب درست بكنه تا بتونه با يه انتخاب درست هم آينده خودشو درست بكنه و هم اگر ميتونه روابطشو با خانوادش درست كنه به كمك همسرش ... اگه اينطوري باشه ، خوبه ... ولي اگر انتخابش هم غلط باشه و زندگي آينده خودشو هم خراب كنه ، اين كار عاقلانه نيست !

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
 سپاس شده توسط
#7
سلام،
تشکر از آبجی بی نام،
منم اومدم تا نظرمو بگم،
البته تا حدودی با بقیه بچه ها موافقم،
بنظرم مهم ترین چیزی که در ازدواج مهم هست،بلوغ فکری و بلوغ شخصیتی هست،
وقتی که آدم از دوران نوجوونی فاصله میگیره،وقتی که حس میکنه دیگه اون کارها و اون
رفتارهایی که تو دوره نوجوونی داشته،دیگه ارضاش نمیکنه،
ونیاز به یک دنیای واقعی تر و جدی تر داره،اون موقع هست که دنبال شریک زندگیش میره،
حالا این اتفاق یا تو سن 20سالگی میفته،یا تو سن 30 سالگی،و یا اصلا اتفاق نمیفته،
اصولا رایج هست که دختر باید کوچیکتر باشه،
دلیل هم داره،چون دختر ها زودتر بالغ میشن(جسمی و فکری)،و معمولابرخورد یه دختر 20 ساله،با مسائل
جامعه،با برخورد یک پسر 20 ساله فرق میکنه،
یعنی دخترها زودتر از پسرها دوره نوجوونی رو به پایان میرسونن،
و همچنین این اختلاف سنی بخاطر همون روابط چیز هم هست،و...
----------
اما همه این ها دلیل بر این نیست که حتما باید اختلاف سنی وجود داشته باشه،
اصل در ازدواج در بلوغ شخصیتی هست،
و این امر هم با هیچ معادله ای توجیه نمیشه،که بخواد سن خاصی رو بهمون نشون بده،
البته برای ازدواج،خیلی چیزها باید باهم بخونن،
دختر و پسر،خونواده ها،و....
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
#8
عزیزان نظرتون درمورد هم سن بودن چیه ؟

اخه با کسی که هستم - همسنمه 1 حتی 2 ماه هم ازم بزرگتره - ولی تو بین این همه دوست دختری که داشتم اولین کسی هست که خیلی راحت درکم میکنه
دوست دختر داشتم ازم 3 سال بزرگتر بود ..
دوست دختر داشتم ازم 5سال کوچیک بود..

به نظرتون تفاهم نمیتونه تضاد سنی رو از بین ببره ؟
#9
دوست دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوست دختر داشته باشی که چی؟؟
حالا یه مطلبی هم راجع به دوست دختر میزارم البته تو وبلاگم!
به نظر من سن خیلی مهمه!
ربطی به تفاهم نداره!
نباید هم سن باشن زن و شوهر!
البته اینو بگم نظر شخصیه!
#10
ازدواج مهمترین تصمیم زندگیه
پرخرج ترینش و پرمسئولیت ترینش

به نظرم کسی که میخواد ازدواج کنه باید خیلی به مسئولیت پذیری خودش اطمینان داشته باشه
چون حالا زندگی همسرش و در آینده بچه هاش به شدت به مسئولیت پذیری او بستگی داره
مسئله از فردیت شخص خارج میشه و زندگی بقیه در دستاش قرار میگیره
 سپاس شده توسط
#11
پلن جون شما خودت میتونی 30 سالگی ازدواج کنی؟؟
#12
آره حاجی Smiley-face-cool-2
منظورم از ازدواج تشکیله خانوادست

راستی امروز تو همشهری نوشته بود محققان گفتند ازدواج و بچه دار شدن بزرگترین سرمایه گذاری هر فرد تویه زندگیشه
پس باید انتخاب خوبی کرد
 سپاس شده توسط
#13
به نظر من ازدواج باید تو سنی باشه که به بلوغ فکری رسیده باشه و همچنین نباید تو سنی باشه که فرد شور و حال زندگی و جوانی ازش گرفته شده باشه. البته من هنوز سن 30 سالگی رو تجربه نکردم ولی حس میکنم ازدواج توی اون سن باعث یه جور بی حالی و سردی در زندگی بشه.
در مورد اختلاف سنی چیزی که مشخصه اینه که پسر در حد معقولی سنش بالاتر باشه ولی این به اون معنی نیست که ازدواجی که با این معیار انجام نشه موفق نخواهد بود فقط رعایت نکردن اون زمینه رو برای بروز مشکلاتی آماده میکنه که بسته به خود فرد قابل حله.
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
 سپاس شده توسط
#14
مهدی جون من خودم می دونم سن خیلی مهمه...
اما اون چیزی که مهمتر ه اینه که دو تا شخصیت کنار هم خوب باشند.
یک نفر به من می گفت مثلا زیبایی زن خیلی مهمه تو ازدواج منم یه مدت همش درگیر این افکار بودم نکنه اگه من عاشق کسی بشم اون زیبایی که اینا می گنو نداشته باشه(من به عشق سطحی که از روی ظاهر ه اعتقاد ندارم...)
بعد ولی هر وقت منطقی فکر می کنم هیچ مرز و محدوده ای نداره این چیزا کسی نمی تونه تعیین کنه اینارو... فقط خودتی و اون مهم اینه دو نفر کنار هم راحت باشن...42
به arsalan:
داداشی بحث دوست دختر از ازدواج جداست ... من نمیگم نباید رابطه ای باشه ولی نباید هر رابطه خوبیو وصلش بکنیم به ازدواج... یکی از شرایط ازدواج اینه که دو نفر کنار هم راحت باشن... بقیه جوانب هم در نظر باید داشت
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند / به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
#15
سوالی که پرسیدین خیلی کلیه و بنظر من برای هر فردی می تونه یه جوابی داشته باشه. نمی شه گفت دو تا پسر بیست ساله مثل هم فکر می کنن، یا حتی نمی شه گفت یه نفر نسبت به 5 سال قبل، 5 سال از نظر عقلی بزرگ شده. وقتی خودم را با بعضی از هم سن و سالهام و تفکرات کودکانشون مقایسه می کنم می بینم اگه من بخوام مثلاً تا سه سال دیگه ازدواج کنم، اونها تا 13 سال دیگه هم نباید ازدواج کنن.
در مورد اختلاف سنی هم بنظر من حد اکثر تا پنج سال خوبه. البته بازم تاکید میکنم که عقل و شعور هر دو طرف باید نسبت به هم برابر باشه. معمولاً هم آقایون باید از خانمها بزرگتر باشن. برای این حرفم دو تا دلیل دارم،
یکی اینکه ما پسرها چه بخوایم چه نخوایم، بلوغ فکری اکثر خانمها از اکثر آقایون زودتر انجام میشه. همونطور که بلوغ جنسیشون زودتره.
و دو اینکه معمولا خانمها با اولین زایمان تا حدودی از نظر ظاهری شکسته میشن. حالا تصور کنین شما یه پسر بیست و پنج شش ساله هستین که تازه اول خوشتیپیتونه:-) و خانمتون یه زن سی ساله که روزی برای خودش آنجولینا جکسون بوده ولی امروز ... حتی اگه خیلی با جنبه باشین و عاشق همسرتون باشین، باز هم برای همسرتون خیلی سخته که این وضعیت را ببینه و ممکنه از نظر روحی مشکل دار بشه.
این دو موردی که گفتم را استاد درس تنظیم خانوادمون میگفت.
وضعیت جامعه ی ما واقعاً بد شده. اگه دیر ازدواج کنید ممکنه به هزارجور کثافت کاری و .... بیافتید، اگه زود ازدواج کنید هم معمولاً چیزی جز خاله بازی نصیب افراد نمیشه.متاسفانه وقتی با دوستهام در این مورد حرف میزنم که اصلا برای چی میخوان ازردواج کنن، خیلیاشون میگن نمیخوان گناه کنن(به خاطر رابطه با جنس مخالف) یا میگن تنهایی بهشون فشار میاره و میخوان یه همزبون داشته باشن . اینجور ازدواجها بنظر من واقعاً اشتباه محضه، من با صیغه کردن موافق نیستم ولی بنظر من کسی که بخاطر فشار جنسی میخواد ازدواج کنه همون بهتر یکیو صیغه کنه تا خودشو ارضا کنه. آخه از کجا معلوم که همسرش بتونه از نظر جنسی همون باشه که ایشون میخوان! دوست دختر داشتن هم از نظر من شبیه همون خاله بازی میمونه و یه عمل کاملاً کودکانه است. ولی همین عمل کودکانه میتونه برای کسی که از فشار تنهایی ازدواج میکنه مسکن خوبی باشه. از نظر من تا وقتی اینجور چیزا بخواد دلیل واسه ازدواج باشه، مجرد بودن خیلی سرسنگین تره. حالا چه بیست سالمون باشه چه چهل سال. اینجور ازدواج ها دل شیر میخواد و عقل فنچ!
خیلی حرف زدم، ببخشین سرتون را درد آوردم.
الهی، گاهی نگاهی ...


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان