عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر و نثر ادیبان

#46
سلام دوستان....303
اينم يه شعر خوشگل از مولانا كه به نظر من سلطان شعر عاشقانست....

دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بی​من مرو ای جان جانان من
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی​پا و سر کردی مرا بی​خواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخ​ها آبست تو ای باغ بی​پایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جان​ها وی کان پیش از کان​ها
ای آن پیش از آن​ها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشه​ام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
بی​تو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من


ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
#47
دست همتون درد نکنه فقط سرباز کانون پس چرا ترجمه ی شعر ترکی تو نمیذاری.
دستت خیلییییییییی درد نکنه.
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#48
KHODA نوشته است:دست همتون درد نکنه فقط سرباز کانون پس چرا ترجمه ی شعر ترکی تو نمیذاری.

عرض ادب خدمت الي خانوم....
والا دوست عزيز راستشو بخوايد اصليت من لر هستش اصلا يك كلمه هم تركي بلد نيستم .... ديدم به چند تا زبون زنده ي دنيا تو تاپيك شعر داريم گفتم منم يه شعر از بهترين زبون زنده ي دنيا بزارم... حالا از دوستان ترك زبان خواهش ميكنم زحمت ترجمه ي اون شعر تركي رو بكشن.....
ولي الان ميخوام براتون يه شعر از زبان اول جهان بزارم اگه گفتيد كدوم زبان ؟ بله درست حدس زديد زبان شيرين لرييييييييييييييي ( فكر نكنيد لري يك لهجه هستا دستور زباني داره كه عربي به پاش لنگ ميندازه )
دقيقا نميدونم شاعرش كيه ولي پدربزرگم هميشه اين شعر رو زمزمه ميكنه....
برو بريم varzesh....

شعر به زبان لري **** ترجمه فارسي

برف پيري گرتم د او دل جوونم **** برف پيري گرفتم اما در دل جوونم

غم بي کسي سوخته سخونم **** غم بي کسي سوزانده استخونم

يه چراغي داشتم وش گشتم درو بيابو **** چراغي داشتم که باش گشتم دره و بيابان

يه چراغکم کور بيه منم د بيابو **** چراغم خاموش شد و موندم تو بيابان

بي براري بي براري داغت ها د جونم **** اي بي برادري که داغت تو جونم

کور بي او چشاکم لال با زوونم **** کور کرده چشمام و لال شده زبونم

نهال حشک بيم و باغ بي نهالم **** نهال خشک شدم و باغ بي نهالم

رت بويت وي باغبو تا که بنالم **** بريد به باغبون بگيد تا کي بنالم؟

پيري و کوري درد کمي ني **** پيري و کوري ، درد کمي نيست

ار و دولت برسي پيري غمي ني **** گر به ثروت برسي ، پيري غمي نيست

پير بيمه کور بيمه دو تا دو تا مه **** پير شدم کور شدم کمرم دوتا (دولا) ئه

موزبرم د گزمه خيالم پا مه **** عصايي به دستم و بخيالم پاهامه

رتم و ديم يه قور دو براره **** رفتم و و ديدم يه قبري که دو برادر

دسشو د گردن يک چي عزيز خياره **** مثل عزيزي نورسيده دستاشون به گردن همديگر

رتم و ديم مي کنن زميني **** رفتم و ديدم مي کنند يک زميني

دو زمين مينان دوس نازنيني **** به خاک مي سپارند در ان دوست نازنيني

دوسکم دوس رنجنه اجرکت وا خدا ب ا**** دوستم رو رفيقي رنجونده جزاش رو بده خدا

رفبق اي لشت و دسه دال و قلا با **** اين رفيق ، جنازه اش به دست عقاب و کلاغا

کجا رتن پيايو و همه ننجي سوارون **** کجا رفته اند آن همه مردان و سواران

همه رتن د زمين چي نم نم بارون **** همه رفتند تو زمين چون نم نم باران

رشتکه نو صيادم هه چنو رته د بن **** رشته تازه صيدم چنان در بند مانده است

تيرکه دکمو نيايه هه چنو من **** تير در کمانم ان چنان در مانده است

تو رتي باغ دلم بي شوره زاري **** تو که رفتي باغ دلم شد شوره زاري

نه گل دش چغر کشي نه من حصاري **** نه گلي توش روييد و نه ماند حصاري

غم اوما بي مهمونم بارون و لويام **** غم اومد شد مهمونم بارون به لبهام

بوسوني آو ياري کرد گريوه شويام **** بوستاني آبياري کرد گريه شبهام

ماه نو دو پنجدري شعله کشيه **** ماه نو ازون پنج دري شعله کشيده

و گمونم دوسکه خومه سروم کشيه **** فکر کنم دوستمه که بهم سر کشيده

هر چشي روزي سه دف تونه نه يينه **** هر چشمي که روزي سه بار تورو نبينه

اوچشا ها کور بوان پيش پا نه يينه **** اون چشم کور بشه که پيش پاشو نبينه

يه نامه ايي د خين دل کردم قلم ريز **** نامه اي از خون دل نوشتم با قلم ريز

بيم کموتر بيارش يا چرخ بال تيز **** دادمش به کبوتر بياره يا باز شکار تيز

ار بيارش کموتر نالش گرونه **** اگر که کبوتر بيارش صداش گرونه

مه ام بلبل بيارش شيرين زوونه **** مي دمش بلبل بياره که شيرين زبونه

شو اوما تو اوما نالت سر ور آورت **** شب اومد و تب اومد و ناله ات سر برآورد

دلکه پر حسرتم سيت پر در آورت **** دل پر حسرتم برات پر در آورد

اسب اجل بياريت بکنيد سوارم **** اسب اجل بياريد و من اون اسب رو سوارم

اي سفري که مه ميرم برگشت ني د کارم **** اين سفري که ميرم برگشتي نيست تو کارم

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
Wink 
#49
به زمانی که
پا در راه نهاده ای
تا
دلت از جای کنده شود
نیازی به بدرقه دیدگان اشک آلود
نیست
و کرشمه انگشتان ظریفی که
شوخگینانه
بخار از شیشه پنجره
به سویی
می زنند
تا بله،
به خاطر چشم های عاشق
از هم بشکافد
به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک می گوید
دل،
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی!
استاد حسین منزوی
#50
آن کلاغی که پرید

ازفراز سر ما

و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد

و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود

خبر مارا با خود خواهد برد به شهر

همه می دانند

همه می دانند

که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس

باغ را دیدیم

و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست

سیب را چیدیم

همه می ترسند

همه می ترسند ،اما من و تو

به چراغ و آب و آیینه پیوستیم

و نترسیدیم

سخن از پیوند سست دونام

و همآغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست

سخن از گیسوی خوشبخت من است

با شقایق های سوخته ی بوسه ی تو

و صمیمیت تن هامان ، در طراری

و درخشیدن عریانیمان

مثل فلس ماهی ها در آب

سخن اززندگی نقره ای آوازیست

که سحر گاهان فواره ی کوچک می خواند

ما در آن جنگل سبز سیال

شبی از خرگوشان وحشی

و در آن دریای مضطرب خونسرد

از صدف های پر از مروارید

و در آن کوه غریب فاتح

از عقابان جوان پرسیدیم

که چه باید کرد؟

همه می دانند

همه می دانند

ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم

ما حقیقت را د ر باغچه پیدا کردیم

در نگاه شرم آگین گلی گمنام

و بقا را در یک لحظه ی نا محدود

که دو خورشید به هم خیره شدند

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست

سخن از روزست و پنجره های باز

و هوای تازه

و اجاقی که در آن اشیای بیهوده می سوزند

و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است

و تولّد و تکامل و غرور

سخن از دستان عاشق ماست

که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم

بر فراز شب ها ساخته اند

به چمنزار بیا

به چمنزار بزرگ

و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم

همچنان آهو که جفتش را

پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند

و کبوتر های معصوم

از بلند های برج سپید خود

به زمین می نگرند

فروغ فرخزاد

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
#51
چرا توقف کنم؟
پرنده ها به جستجوی جانب ابی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت فواره وار
ودر حدود بینش
سیاره های نورانی میچرخند
زمین در ارتفاع به تکرار می رسد
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگ های حیات می گذرد
چه میتواند باشد مرداب
چه میتواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فساد
چرا توقف کنم؟
همکاری حروف سربی بیهوده است
همکاری حروف سربی اندیشه ی حقیر را نجات نخواهد داد

من از سلاله ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است پیوستن

به اصل روشن خورشید
وریختن به شعور نور

صدا صدا تنهاصدا
صدای خواهش شفاف اب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره به جدار مادگی خاک
صدا صدا تنها صداست که می ماند

چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست

مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چه کار؟
مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گل ها!میدانید؟
فروغ
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#52
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل اتشین سخن.تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه!
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تما م طول هفته را به انتظار جمعه ایم
دوباره صبح . ظهر . نه!غروب شد نیامدی! التماس دعا
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#53
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر سریم

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغداران و عالم فانوس ما چون صوریم کاندر او حیرانیم

برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی چندان ندهد زمان که آبی بخوریم

برخیزم و عزم باده ناب کنم رنگ رخ خود به رنگ عناب کنم
این عقل فضول پیشه را مشتی می بر روی زنم چنانکه در خواب کنم

بر مفرش خاک خفتگان می‌بینم در زیرزمین نهفتگان می‌بینم
چندانکه به صحرای عدم مینگرم ناآمدگان و رفتگان می‌بینم

تا چند اسیر عقل هر روزه شویم در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم

چون نیست مقام ما در این دهر مقیم پس بی می و معشوق خطائیست عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

خورشید به گل نهفت می‌نتوانم و اسراز زمانه گفت می‌نتوانم
از بحر تفکرم برآورد خرد دری که ز بیم سفت می‌نتوانم

دشمن به غلط گفت من فلسفیم ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمده‌ام آخر کم از آنکه من بدانم که کیم

مائیم که اصل شادی و کان غمیم سرمایه‌ی دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم آئینه‌ی زنگ خورده و جام جمیم

حكيم بزرگوار خيام نيشابوري


ارادتمند سرباز كانون...
يا علي 53
#54
تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم .
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .
بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز


پل الوار
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#55
جمال محمد
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلك را كمال و منزلتى نیست در نظر قدر با كمال محمد

وعده دیدار هر كسى به قیامت لیله اسرى، شب وصال محمد

آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى آمده مجموع، در ظلال محمد

عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر، مجال محمد

و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس بو كه قبولش كند، بلال محمد

همچو زمین خواهد آسمان كه بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد

شمس و قمر در زمین حشر نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد

چشم مرا، تا به خواب دید جمالش خواب نمى‏گیرد از خیال محمد

«سعدى‏» اگر عاشقى كنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد

سعدى

روح مجرد
جامه سیه كرد كفر، نور محمد(ص) رسید طبل بقا كوفتند، ملك مخلد رسید

روى زمین سبز شد، جیب درید آسمان بار دگر مه شكافت، روح مجرد رسید

گشت جهان پر شكر، بست سعادت كمر خیز كه بار دگر، آن قمرین خد رسید

دل چو سطرلاب شد، آیت هفت آسمان شرح دل احمدى، هفت مجلد رسید

چند كند زیر خاك، صبر روانهاى پاك هین ز لحد برجهید، نصر مؤید رسید

دوش در استارگان، غلغله افتاده بود كز سوى نیك اختران، اختر اسعد رسید

عقل در آن غلغله، خواست كه پیدا شود كودك هم كودك است، گرچه به ابجد رسید

خیز كه دوران ماست، شاه جهان آن ماست چون نظرش جان ماست، عمر مؤبد رسید

رغم حسودان دین، كورى دیو لعین كحل دل و دیده در چشم مرمد رسید

از پى نامحرمان، قفل زدم بر دهان خیز بگو مطربا، عشرت سرمد رسید

مولانا جلال الدین محمد بلخى
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#56
نصايح زرتشت به پسرش



آنچه را گذشته است فراموش كن و بدانچه نرسيده است رنج و اندوه مبر

قبل از جواب دادن فكر كن

هيچكس را تمسخر مكن

نه به راست و نه به دروغ قسم مخور

خود براي خود، زن انتخاب كن

به شرر و دشمني كسي راضي مشو

تا حدي كه مي تواني، از مال خود داد و دهش نما

كسي را فريب مده تا دردمند نشوي

از هركس و هرچيز مطمئن مباش

فرمان خوب ده تا بهره خوب يابي

بيگناه باش تا بيم نداشته باشي

سپاس دار باش تا لايق نيكي باشي

با مردم يگانه باش تا محرم و مشهور شوي

راستگو باش تا استقامت داشته باشي

متواضع باش تا دوست بسيار داشته باشي

دوست بسيار داشته باش تا معروف باشي

معروف باش تا زندگاني به نيكي گذراني

دوستدار دين باش تا پاك و راست گردي

مطابق وجدان خود رفتار كن كه بهشتي شوي

سخي و جوانمرد باش تا آسماني باشي

روح خود را به خشم و كين آلوده مساز

هرگز ترشرو و بدخو مباش

در انجمن نزد مرد نادان منشين كه تو را نادان ندانند

اگر خواهي از كسي دشنام نشنوي كسي را دشنام مده

دورو و سخن چين مباش و نزديك دروغگو منشين

چالاك باش تا هوشيار باشي

سحر خيز باش تا كار خود را به نيكي به انجام رساني

اگرچه افسون مار خوب بداني ولي دست به مار مزن تا تو را نگزد و نميري

با هيچكس و هيچ آييني پيمان شكني مكن كه به تو آسيب نرسد

مغرور و خودپسند مباش، زيرا انسان چون مشك پرباد است و اگر باد آن خالي شود چيزي باقي نمي ماند.
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#57
تشكر از الي خانوم كه اين مطلب اخرشون ( نصايح زرتشت ) واقا عاليييييييييييييييي بود....
_____________________________________________________

من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم
من می ز برای خوشدلی میخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم

هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
چون کارک او نظام گیرد روزی
ناگه اجل از کمین برآید که منم

یک چند بکودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

ای دیده اگر کور نی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان و سران و سروران زیر گلند
روهای چو مه در دهن مور بین

برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران

چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت
و آسوده کسی که خود نیامد به جهان

رفتم که در این منزل بیداد بدن
در دست نخواهد بر خنگ از باد بدن
آن را باید به مرگ من شاد بدن
کز دست اجل تواند آزاد بدن

حكيم خيام نيشابوري

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
#58
ازعشق که میگی دیوونم میکنی
به سوی زندگی روونم میکنی
ازعشق که میگی حرفات شیرینه
هریک کلمش به دلم میشینه
حرفای قشنگ میزنی
به دلم داری چنگ میزنی
به پای غم کهنه ی دل
باحرفات داری سنگ میزنی
میدونم نمیدونی
میدونم نمیدونی
زودبه بن بست میرسه عاشقیا
وقتی که هجوم اوردخستگیا
عزیزم فرداپشیمون نشیا
باهمه عشقا ودلبستگی ها
باهمه عشقا ودلبستگی ها

تب تنده عشقه تو باعث دلواپسیه
به دلم افتاده درطالع من بی کسیه
بزارتابه حرفای قشنگه توتکیه کنم
عشق روبارنگ حقیقت به خودم هدیه کنم!

Khansariha (8)53258zu2qvp1d9v
تا توانی باهمه یکرنگ باش*** ***قالی از صدرنگ بودن زیر پا افتاده است...
#59
ای مهربون تراز آب با خاک تشنه ی من
توبخشش بهاری درخاک خشک این تن
من درس عاشقی رو درمکتب توخوندم
وای ازگذشته ای که بی توبه سر رسوندم
هرگزکسی برایم
لطفی نداشته جز درد
تنهاتوبودی آنکه دردمرا دواکرد
هیچکس دلش برایم
بیش ازخودش نمی سوخت
رفت وبه این شکسته درس شکستن آموخت
بین من وزندگی توآخرین پیوندی
توباغ گریه ی من جوونه ی لبخندی

راستش من اسم شاعرش رونمیدونم ولی خوانندش خانم مهستی خدابیامرزه!303
تا توانی باهمه یکرنگ باش*** ***قالی از صدرنگ بودن زیر پا افتاده است...
#60
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کی تواند که دهد میوه‌ی الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
وقت آنست که داماد گل از حجله‌ی غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
باش تا غنچه‌ی سیراب دهن باز کند
بامدادان چو سر نافه‌ی آهوی تتار
مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهار
باد گیسوی درختان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گلبوی عرق کرده‌ی یار
باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
نقشهایی که درو خیره بماند ابصار
ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن
همچنانست که بر تخته‌ی دیبا دینار
این هنوز اول آزار جهان‌افروزست
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار
شاخها دختر دوشیزه‌ی باغ‌اند هنوز
باش تا حامله گردند به الوان ثمار
عقل حیران شود از خوشه‌ی زرین عنب
فهم عاجز شود از حقه‌ی یاقوت انار
بندهای رطب از نخل فرو آویزند
نخلبندان قضا و قدر شیرین کار
تا نه تاریک بود سایه‌ی انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار
شکل امرود تو گویی که ز شیرینی و لطف
کوزه‌ای چند نباتست معلق بر بار
هیچ در به نتوان گفت چو گفتی که به است
به از این فضل و کمالش نتوان کرد اظهار
حشو انجیر چو حلواگر استاد که او
حب خشخاش کند در عسل شهد به کار
آب در پای ترنج و به و بادام روان
همچو در زیر درختان بهشتی انهار
گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
ای که باور نکنی فی‌الشجرالاخضر نار
پاک و بی‌عیب خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار
پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور
نقشبندی نه به شنگرف کند یا زنگار
چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مگس نحل و در از دریا بار
نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن
و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار
تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
آن که باشد که نبندد کمر طاعت او
جای آنست که کافر بگشاید زنار
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرونست
شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار
این همه پرده که بر کرده‌ی ما می‌پوشی
گر به تقصیر بگیری نگذاری دیار
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار
فعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای ستار
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کجرفتار
حبذا عمر گرانمایه که در لغو برفت
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
درد پنهان به تو گویم که خداوند منی
یا نگویم که تو خود مطلعی بر اسرار


هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان