امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر و نثر ادیبان

غمگینت خواهند کرد
بسیار هم غمگین،
آن زمان است
که مرا به‌خاطر خواهی آورد...

جمال ثریا  شاعر ترکیه‌ای
جانِ من کتمان نمود وُ
چشم‌هایم فاش کرد...
كتمتْ روحي و باحتْ مُقْلتايا...
نازك الملائكة - شاعر عراقی
برگردان: محمد حمادی
دلدارِ دورم!
من عقابِ یاغی کوهستانم
چیزی نماندە
کە همین روزها،
گلولە‌ای
دلِ پُر دردم را
ویران کند
می‌دانم
بەجای سینە‌ی نرمِ تو،
با گلوله‌ی تفنگِ تروریست
سیمانِ خیابان‌های این شهر،
بالشِ سرم می‌شود.
تو را بە خدا
پیش از آن‌کە
خاکِ این سرزمینِ غمبار
مرا ببلعد
فقط یک‌بار
بە یکی از خواب‌های پریشانم بیا...
جلال ملکشاە
تو را در پنجره‌ها جسته‌ام
بوستان‌ها بیهوده از رایحه‌ها پُرند
کجا، کِی می‌توانی باشی؟!
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانه‌ی بهار؟!
چه می‌دانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
لویی آراگون
دنیا به سوی من به مثل بی‌وفا زنی است

نه شاد باش ازو نه غمی شو ز فرقتش

نیک است ازان که نیک و بدش بر گذشتنی است

چیزی دگر همی نشناسم فضیلتش

زهر است نعمتش چو نیابد همی رها

از مرگ هر کسی که چشیده است نعمتش

با محنتش به نعمتش اندر مکن طمع

زیرا ز نعمتش نشود دور محنتش

شاید که همتم نبود صحبت جهان

چون نیست جز که مالش من هیچ همتش

بسیار داد خلعتم اول وزان سپس

از من یگان یگان همه بربود خلعتش

از روزگار و خلق ملولم کنون ازانک

پشتم به کردگار و رسول است و ملتش

بی‌حاجتم به فضل خداوند، لاجرم،

اندر جهان ز هر که به من نیست حاجتش

تا در دلم قران مبارک قرار یافت

پر برکتست و خیر دل از خیر و برکتش

منت خدای را که نکرده‌است منتی

پشتم به زیر بار مگر فضل و منتش

منت خدای را که به وجود امام حق

بشناختم به حق و یقین و حقیقتش

.
.

پ ن : قشنگنه 53258zu2qvp1d9v اکثر تست هایی ک میزنم مربوط ب ناپایداری دنیا هستند.بیت اول انقدر جذاب هست ک کل شعر و بخونم .
حرف های ما هنوز ناتمام 2
تا نگاه میکنی وقت رفتن است Hanghead
باز هم همان حکایت همیشگی Khansariha (45)
پیش از آن که با خبر شوی Tears
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر میشود consoling2
ای....
ای دریغ و حسرت همیشگی khodahafez
ناگهان چقدر زود دیر میشود 63
#قیصر_امین_پور
#فامیل_دور
#خرداد_1400
#بماند_به_یادگار
این شعر رو اولین بار خیلی سال پیش بود که خوندم هنوز بی اندازه دوسش دارم 53258zu2qvp1d9v خب من طبق معمول قوانین تاپیک رو نخوندم. حوصلم نمیشه. توکل به خدا ان شاء الله که همه چی مرتبه Khansariha (13)

یک شبی مجنون نمازش را شکست
 بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
 فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
 پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
 بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
 وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
 دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
 من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
 این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
 در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
 من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
 صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
 گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
 غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
 دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
 در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
 درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
 صد چو لیلا کشته در راهت کنم.


نظامی
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

تو در قلبِ یک انتظار خواهی پوسید و من،
این را بارها تکرار کرده‌ام...
• نادر ابراهیمی
آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا

از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا

آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است

آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا

نیست غیر از رشته طول امل چون عنکبوت

آنچه از ما بر در و دیوار می ماند به جا

کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی

در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا

رنگ و بوی عاریت پا در رکاب رحلت است

خارخاری در دل از گلزار می ماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست

پیش از این سیلاب کی دیوار می ماند به جا

غافل است آن کز حیات رفته می جوید اثر

نقش پا، کی زان سبک رفتار می ماند به جا

زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل

از شمار درهم و دینار می ماند به جا

نیست از کردار، ما بی حاصلان را بهره ای

چون قلم از ما همین گفتار می ماند به جا

ظالمان را مهلت از مظلوم چرخ افزون دهد

بیشتر از مور اینجا مار می ماند به جا

عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور

برگ صائب بیشتر از بار می ماند به جا

صائب تبریزی 

53258zu2qvp1d9v

بسیار تأمل برانگیز  ! 
آرش براری

بیمارها دارالشفا را می شناسند
اینجا تمام دردها را می شناسند

اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد
اینجا غریب و آشنا را می شناسند

از هر دری در ماند هرکس آمد اینجا
درمانده ها باب الرضا را می شناسند

در این حرم حتی خدا نشناس ها هم ...
گاهی می آیند و خدا را می شناسند

ما چند سالی هست که مشهد می آییم
دیگر تمام شهر ما را می شناسند

بس که همیشه بودم اینجا دست و پاگیر
دیگر من بی دست و پا را می شناسند

ساده بگویم گنبدت را دوست دارم
بی چیزها تنها طلا را می شناسند

چه احتیاج است احتیاجم را بگویم ؟
اهل کرم فقر گدا را می شناسند

هرکس که رفته کربلا از این حرم رفت
با نام مشهد کربلا را می شناسند
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

نقل قول: سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست

دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست

مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست

دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست

مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست

تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست

گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست

سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
 

پ.ن: میدونی چرا از روزگار مینالیم؟
چون هنوز نمیدونیم ک خدا عشقه

اگر "میشناختیمش" عاشقش میشدیم، اگر تیکه میشدیم چون و چرا نمیکردیم
ما میپرسیم چرا؟؟!، اما در کوی دوست چون و چرا بی معنیه
عاشقانه جان دادن ، رسمشه

خدا رفیق تر از رفیقه ، از ازل باهات بوده
چه طور فکر میکنی ک میخواد ظلم کنه یا ناعادله ؟!

اگر بشناسیش، دیگه از هیچ چیز نمیترسی، ناراحت نمیشی☘

اَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ☘

(یونس -۶۲)
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
 سپاس شده توسط
خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست

آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست

پرده خارست اگر دارد گلی این بوستان

نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست

ساحلی گر دارد این دریا لب گورست و بس

هست اگر کامی درین ویرانه کام اژدهاست

داغ ناسورست هست این خانه را گر روزنی

آه جانسوزست اگر شمعی درین ماتم سراست

سختی دوران به ارباب سعادت می رسد

استخوان از سفره این سنگدل رزق هماست

نیست سالم دامن پاکان ز دست انداز او

گرگ تهمت یوسف گل پیرهن را در قفاست

سنگ می بارد به نخل میوه دار از شش جهت

سرو از بی حاصلی پیوسته در نشو و نماست

قرص مهر و ماه گردون را کسی نشکسته است

از دل خود روزی مهمان درین مهمانسراست

هر زبانی کز فروغ صدق دارد روشنی

زنده زیر خاک دایم چون چراغ آسیاست

تیرباران قضا نازل به مردان می شود

از نیستان شیر را آرامگاه و متکاست

هست اگر آسایشی در زیر تیغ و خنجرست

دیده حیران قربانی بر این معنی گواست

با قضای آسمان سودی ندارد احتیاط

بیشتر افتد به چه هر کس درین ره با عصاست

کی مسلم می گذارد زندگان را روزگار؟

کز سیه روزان این ماتم سرا آب بقاست

نیست غیر از نامرادی در جهان خاک مراد

مدعای هر دو عالم در دل بی مدعاست

عارفانی را که سر در جیب فکرت برده اند

چون ز ره صد چشم عبرت بین نهان زیر قباست

لب گشودن می شود موج خطر را بال و پر

لنگر این بحر پرآشوب، تسلیم و رضاست

زیر گردون ما ز غفلت شادمانی می کنیم

ورنه گندم سینه چاک از بیم زخم آسیاست

هر گدا چشمی نباشد مستحق این نوال

درد و محنت نزل خاص انبیا و اولیاست

زخم دندان ندامت می رسد سبابه را

از میان جمله انگشتان، که ایمان را گواست

در خور ظرف است اینجا هر دهان را لقمه ای

ضربت تیغ شهادت طعمه شیر خداست

نیست هر نخجیر لاغر لایق فتراک عشق

آل تمغای شهادت خاصه آل عباست

کی دلش سوزد به داغ دردمندان دگر؟

چرخ کز لب تشنگان او شهید کربلاست

آنچه از ظلم و ستم بر قرة العین رسول

رفت از سنگین دلان، بر صدق این معنی گواست

مظهر انوار ربانی، حسین بن علی

آن که خاک آستانش دردمندان را شفاست

ابر رحمت سایبان قبه پر نور او

روضه اش را از پر و بال ملایک بوریاست

دست خالی برنمی گردد دعا از روضه اش

سایلان را آستانش کعبه حاجت رواست

در رجب هر کس موفق شد به طوف مرقدش

بی تردد جای او در مقعد صدق خداست

در ره او زایران را هر چه از نقد حیات

صرف گردد، با وجود صرف گردیدن بجاست

چون فتاده است این مصیبت ز ایران را عمر کاه

در تلافی زان طوافش روح بخش و جانفزاست

نیست اهل بیت را رنگین تر از وی مصرعی

گر بود بر صدر نه معصوم جای او، بجاست

کور اگر روشن شود در روضه اش نبود عجب

کان حریم خاص مالامال از نور خداست

با لب خشک از جهان تا رفت آن سلطان دین

آب را خاک مذلت در دهان زین ماجراست

زین مصیبت می کند خون گریه چرخ سنگدل

این شفق نبود که صبح و شام ظاهر برسماست

عقده ها از ماتمش روی زمین را در دل است

دانه تسبیح، اشک خاک پاک کربلاست

در ره دین هر که جان خویش را سازد فدا

در گلوی تشنه او آب تیغ آب بقاست

تا بدخشان شد جگرگاه زمین از خون او

هر گیاهی کز زمین سر برزند لعلی قباست

نیست یک دل کز وقوع این مصیبت داغ نیست

گریه فرض عین هفتاد و دو ملت زین عزاست

می دهد غسل زیارت خلق را در آب چشم

این چنین خاک جگرسوزی ز مظلومان کراست؟

بهر زوارش که می آیند با چندین امید

هر کف خاک از زمین کربلا دست دعاست

مردگان با اسب چوبین قطع این ره می کنند

زندگان را طاقت دوری ز درگاهش کجاست؟

از سیاهی داغ این ماتم نمی آید برون

این مصیبت هست بر جا تا بجا ارض و سماست

از جگرها می کشد این نخل ماتم آب خویش

تا قیامت زین سبب پیوسته در نشو و نماست

گر چه از حجت بود حلم الهی بی نیاز

این مصیبت حجت حلم گرانسنگ خداست

قطره اشکی که آید در عزای او به چشم

گوشوار عرش را از پاکی گوهر سزاست

ز ایران را چون نسازد پاک از گرد گناه؟

شهپر روح الامین جاروب این جنت سراست

سبحه ای کز خاک پاک کربلا سامان دهند

بی تذکر بر زبان رشته اش ذکر خداست

چند روزی بود اگر مهر سلیمان معتبر

تا قیامت سجده گاه خلق مهر کربلاست

خاک این در شو که پیش همت دریا دلش

زایران را پاک کردن از گنه کمتر سخاست

مغز ایمان تازه می گردد ز بوی خاک او

این شمیم جانفزا با مشک و با عنبر کجاست؟

زیر سقف آسمان، خاکی که از روی نیاز

می توان مرد از برایش، خاک پاک کربلاست

تا شد از قهر الهی طعمه دوزخ یزید

نعره هل من مزید از آتش دوزخ نخاست

تکیه گاهش بود از دوش رسول هاشمی

آن سری کز تیغ بیداد یزید از تن جداست

آن که می شد پیکرش از برگ گل نیلوفری

چاک چاک امروز مانند گل از تیغ جفاست

آن که بود آرامگاهش از کنار مصطفی

پیکر سیمین او افتاده زیر دست و پا

چرخ از انجم در عزایش دامن پر اشک شد

تا به دامان جزا گر ابر خون گرید رواست

مدحش از ما عاجزان صائب بود ترک ادب

آن که ممدوح خدا و مصطفی و مرتضاست

سال تاریخ مدیح این امام المتقین

چون نهد «جان » سر به پایش «مدح شاه کربلاست »


صائب تبریزی

 
 سپاس شده توسط
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما می‌خندد


یا زمینی را که
دلش از سردی شب‌های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست

ماه من
دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند

ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای‌ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوز

او همانیست که در تارترین لحظه شب
راه نورانی امید نشانم می‌داد
او همانیست که هر لحظه دلش می‌خواهد
همه زندگی‌ام
غرق شادی باشد

ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است
این‌همه غصه و غم
این‌همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می‌خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز

*******
قیصر امین پور
 سپاس شده توسط
پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشته ی عشقت نظر کن
پروانه‌های مرده با هم فرق دارند.......

فاضل نظری
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

 سپاس شده توسط
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم



در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم

المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم



حافظ☘: )
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان