امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عاشقانه های خداوند

هوس لعل تو ایمان مرا میگیرد
گنه عشق تو دامان مرا میگیرد

جان من دست تو اما دل تو دور زما
آخر این فاصله ها جان مرا میگیرد

دل به دریا زده ام تا که ببوسم زلبت
موج چشمان تو سامان مرا میگیرد

باعث بودن من با دل من راه بیا
رفتنت علت و برهان مرا میگیرد

من خودم آرشم و ناوک مژگان شما
عاقبت قدرت عصیان مرا میگیرد

گریه تسکین،ولی بیشتر از حد که شود
آخرش نور دو چشمان مرا میگیرد

نظری گر بکنت غیر به تو، میمیرم
گوییا یوسف کنعان مرا میگیرد...

53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه

فریدون مشیری

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
ما در دو جهان ، غیر خدا یار نداریم
جز یاد خدا ، هیچ دگر ، کار نداریم

درویش فقیریم و در این گوشه دنیا
با نیک و بد خلق جهان ،  کار نداریم

گر یار وفادار ، نداریم عجب نیست
ما  یار ، بجز حضرت جبار ، نداریم

با جامه صد پاره  و با خرقه پشمین
بر خاک نشینیم  و از آن عار نداریم

ما شاخ درختیم و  پر از میوه ی توحید
هر  رهگذری ، سنگ زند  باک نداریم

ما صاف دلانیم و ز كَس کینه نداریم
گر شهر پر از فتنه و ما با همه یاریم

3مولانا 53 53  53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
خانۀ ما در کوچۀ مهربانی ست
و خدا همسایۀ دیوار به دیوارمان
هر روز با صدای لبخندش از خواب بیدار می‌شوم
و از پشت پنجره برایم دست تکان می‌دهد
من چه خوشبختم…

 سپاس شده توسط
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد

ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...

وقتی بر در خانه اش رسیدم ،

هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!

هر چه بود باز بود ...

گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟!

ندا آمد : این را گفتم که بیایی ...

وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!

کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ...

مهربان خدایم دوستت دارم...
 سپاس شده توسط
نیمشب از در و دیوار صدا می شنوم
 وز لب شبنم و گل زمزمه ها می شنوم
 
در سکوتی که نجنبد نفسی از نفسی
خیره می مانم و آوای خدا می شنوم
 
نغمه یی می شکفد در من و از معبد روح
همه دم بانگ خویش حی علی می شنوم
 
خاطرم باغ گل افشان شود از نکهت شب
هر نفس از همه سو عطر دعا می شنوم
 
جان به رقص آید و پرواز کنم تا ملکوت
وز سرا پرده اسرار صدا می شنوم
 
مهدی سهیلی

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
..........................................قسم  ب روزی ک دلت را میشکنند ............................................و جز خدایت مرحمی نخواهی داشت.....................................
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن

 سپاس شده توسط
خدایا!

از اینکه می بینم بزرگی چون تو،
همواره مرا زیر نظر دارد

و هرگز فراموشم نمی کند

سخت به خود می بالم.
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
حضرت موسی داشت می رفت خدا رو عبادت کنه ، یه جوون گناهکاری جلوی ایشون رو گرفت و گفت ، داری میری به خدات بگو من هیچ وقت عبادتش رو نمی کنم و هر چی بخوام گناه می کنم ، عین خیالمم نیست. زندگیمم خیلی خوبه.

حضرت موسی رفت و اومد که برگرده خدا بهش فرمود موسی ، یکی از بنده های من سپرده بود چیزی رو بهم بگی ، حضرت موسی گفت خدایا جوان بی ادبی بود نتونستم بگم ، خدا بهش فرمود برو به جوون بگو ، همین قدر که من فرصت عبادت و حرف زدن با خودم رو ازت گرفتم ، کلی محرومت کردم ، فکر نکن خیلی زندگیت خوبه
 سپاس شده توسط
عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم
کامم اکنون که برآمد بنشین تا بنشینم

پاک و رسوا همه را عشق به یک شعله بسوزد
تو که پاکی بِنِشین تا منِ رسوا بنشینم

بی ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری
با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم

شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم

من و دامان دگر از پی دامان تو؟ حاشا!
نه گیاهم که به هر دامن صحرا بنشینم

آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشانی
برنخیزم همه ی عمر و همین جا بنشینم

ساغرم، دورزنان پیش لبت آمدم امشب
دستگیری کن و مگذار که از پا بنشینم

سیمین بهبهانی
53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
با دلخوری به خدا گفتم

درب آرزوهايم را قفل کردی

کليد را هم پيش خودت نگه داشتی

لبخندی زد و جواب داد

همه عشقم اين است 

که به هواي اين کليد هم شده

گاهی به من سر می زنی 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
مناجات با خدا
شاعر: علی رضا قزوه
(فایل صوتی بخشی از این مناجات در اینجا)
هو العشق و هو الحیّ و هو الهو
خوشا هو هو زدن با حضرت او
به نام او که دل را چاره ساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مرده ام، دل کن دلم را
به بسم الله، بسمل کن دلم را
بگیر این دل، دل ناقابلم را
به امیدی که بگدازی دلم را
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظه ای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگ ریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینه ای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز
تبسم کن، تبسم کن، الهی!
مرا در عطر خود گم کن، الهی!
من از کوه و درختی کم نبودم
شبی با من تکلم کن، الهی!
همه حیران، چون موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گم کرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سر به زیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دل پریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم
الهی الامان از نَفْس بد کیش
اسیر تو گریزان است از خویش
دلم سرگرمِ کارِ هیچ کاری
امان از این پریشان روزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار
دلا برخیز، از این بیهوده برخیز
به چشمانم چراغ گریه آویز
از آن ترسم که در روز قیامت
نیاید دل به کار سوختن نیز
الهی ما نیازیم و تو نازی
غم ما را تو تنها چاره سازی
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن
دعا کن یک سحر در خود برویم
بگویم آن چه را باید بگویم
دلم را شعله ی آه سحر کن
مرا در یک دوبیتی مختصر کن
«الهی درد عشقم بیش تر کن
دل ریشم از این غم، ریش تر کن
از این غم گر دمی فارغ نشینم
به جانم صدهزاران نیشتر کن*»
بده ساقی! سبویی حال گردان
مرا از اهل بیت مِی بگردان
خداوندی که مِی را خضرِ من کرد
به نام عشق، آغاز سخن کرد
می یی خواهم که باشد نغمه ی او
هو العشق و هو الحیّ و هو الهو
می یی تا زیر و رو سازد دلم را
به شطّ آتش اندازد دلم را
می یی تا در دلم باران بگیرد
صدایی مرده امشب جان بگیرد
می یی تا بگذرم از هر چه هستی
برقصم در نماز شور و مستی
دعا کن آتش می در بگیرد
جنون، جان مرا در بر بگیرد
***
مرا زندان تن کرده است دلریش
جنون کو؟ تا رهایم سازد از خویش
کجایی ای جنونم، ای جنونم؟
شکست افتاده در سقف و ستونم
کجایی ای منِ از من رهیده؟
بچرخانم چو تیغ آب دیده
رهی دارم که پایانش عدم نیست
اگر عالم شود شمشیر، غم نیست
مبین آیینه ی رازم شکسته است
صدایم مرده و سازم شکسته است
دلم را تکه ای عرش برین کن
مرا سرشار از نور یقین کن
الهی باده ام بی آب و رنگ است
بنوشانم که دیگر وقت، تنگ است
به حقّ سوره ی می، سوره ی خم
به روی ما تبسم کن، تبسم
مدارا کن، مدارا با اسیری
بده ساقی «می روشن ضمیری»
ببر ما را به کوی می فروشان
بنوشان باده از جامی خروشان
بگردان و بگردان و بگردان
بنوشان و بنوشان و بنوشان
«چو مستم کرده ای مستور منشین
چو نوشم داده ای زهرم منوشان»**
وصیت می کنم صبحی که مُردم
مرا در خلعتی از می بپوشان
دلم وقف شما ای می پرستان
سرم نذر شما ای باده نوشان
شب قدر آمد ای ساقی دوباره
ببر ما را به کوی می فروشان
بده جامی که جانم جان شود باز
برآید از خم و خمخانه، آواز
بده ساقی، میِ زاینده هوشی
شرابِ عرشیِ خورشید جوشی
می محرابی تهلیل گویی
می «اسرایی» «معراج» پویی
می یی خواهم که رحمانی ست حالش
می من چارده قرن است، سالش
می یی خواهم که حالم را بداند
برایم تا سحر «حافظ» بخواند
شفابخش دل بیمار باشد
«الهی نامه» ی عطار باشد
می یی کز هر رگش «الله» جوشد
خط جورش خطایم را بپوشد
می یی خواهم که تا خویشم برد راه
می لبریز «حمد» و «قل هو الله»
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
آنکه از دردِ دلِ خود به فغانست منم
وآنکه از زندگی خویش بجانست منم

آنکه هر روز دل از مهر بتان میگیرد
چون شود روز دگر، باز همانست منم

آنکه در حسن کنون، شهره ی شهرست تویی
وآنکه در عشق تو رسوای جهانست منم

آنکه در صومعه چل سال شب آورد بروز
وین زمان معتکف دیر مغانست منم

در غمت گرچه به یکبار پریشان شده دل
آنکه صدبار پریشان تر از آنست منم

عاشقانت همه نامی و نشانی دارند
آنکه در عشق تو بی نام و نشانست منم

عاقبت همچو "هلالی" شدم افسانه ی دهر
آنکه هرجا سخنش ورد زبانست منم

53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
زندگی

هیچ گاه به بن بست نمیرسد!

کافیست چشم باز کنی و راه‌های

بیشماری را فراروی خود ببینی!...

خدا که باشد هر معجزه‌ای ممکن میشود…

53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم
سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم

برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد
من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم

بازی ماهی و گربه است نظربازی ما
مثل یک تُنگ شبی می‌شکنم می‌میرم

روح ِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم 

 

کاظم_بهمنی 53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان