عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 
#16
خب من اگه بخوام به چیزی فکر نکنم به طور کاملا خود آگاه دنبال یه موضوع دیگه میگردم واسه فکر کردن که برام هم جالب باشه و شروع میکننم به فکر کردن به اون موضوع.قبلی یادم میره. یا میرم تو جمع بین بقیه. یا مثلا با خواهرم یه حرفی میندازم که همون موقع فکرم منحرف شه.
یا اگه مثلا موضوعی باشه که خیلی اذیتم میکنه و مثلا اون لحظه از لحاط روحی هم آشفته هستم و نمیتونم رو بالایی ها تمرکز کنم.هدفن میزارم و یه آهنگ رو با صدای بلند گوش میدم.و آهنگ هم حتما باید شاد باشه.
ولی اکثرا حرف زدن با دیگران و رفتن تو جمع هست حالا چه تو نت با دوستام.چه تو خونه.
اون شگرد چکاوک هم که ذهنو خالی کنی و فقط کلمه الله رو بیاری تو ذهنت خیلی جواب میده.یادمه که قبلا خیلی خیلی واسه ترک ازش استفاده کردم
نشان 100 روزه
 .........[تصویر:  medal.png].........
[تصویر:  23e325e16617.png]

باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر وگبر وبت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومبدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
clapping
[تصویر:  nasimhayat.png]
#17
بنظرم اراده ی قوی خیلی موثره!
وقتی نمیخوام به چیزی فکر کنم واقعا میذارم گوشه ی ذهنم روش سرپوش میذارم تا وقتش برسه!
بعضیا با درگیری ذهنیشون هی مقابله میکنن بهش بال و پر میدن!
من بنا به اهمیت موضوع باهاش کنار میام
اگه مهم باشه که واقعا نمیشه بیخیالش شد
اما موضوعات کم اهمیت تر که اذیتم میکنه رو باهاش مقابله نمیکنم.دورش میزنم!!

یادمه پارسال دقیقا  اول امتحانا یه اتفاق خیلی بدی برام افتاد که اگه بهش فکر میکردم نابود میشدم.به خودم گفتم فعلا وقتش نیست.بعد امتحانات کلی وقت داری بهش فکر کنی.
بله بعد امتحانا نابود شدم4fvfcja
★  *  ★   اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم    ☆  ★  

خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم



[تصویر:  959266sk2bnp02of.png]
 سپاس شده توسط
#18
یه روش خیلی خوب هست که میگه هر کاری که داری انجام میدی، تمام تمرکز و فکرت رو رو همون بذار...

یعنی وقتی غذا می خوری، تمام ذهنت رو مشغول غذا خوردن و مزه ی غذا کن...
وقتی با کسی صحبت می کنی تمام حواست صحبت با شخص مقابل باشه...
وقتی ورزش می کنی تمام تمرکزت روی بدن و پروش اندامت باشه...

منم سعی می کنم از همین روش استفاده کنم...
کم کم آدم حس می کنه فکرش رو تو دستاش گرفته و دیگه هر جایی نمی تونه پر بکشه...
هر چند سخته اما با تمرین و ممارست حتما ممکنه! cheshmak
امیدوارم که بیش از پیش بتونیم... 53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
#19
من در چینی مواقعی خودمو سرگرم میکنم
واسه تایمام برنامه ریزی میکنم طوری ک وقتی واسه فکر کردن نباشه
یا اینکه سعی میکنم تو جمع برم
چون اصولا فکر کردن تو اوقات تنهایی سراغمون میاد
یا به قول چکاوک جون ی تشر به ذهنم میرم
ک اصن من تا آخرش به این موضوع فکر کردم تهش چی میشه؟؟!!!من نابود میشم.....
خلاصه همه جوره جلوی افکارمو میگیرم .....
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

 سپاس شده توسط
#20
سلام 
یعنی همه مشکل ، همین فکره ها  42 

خب من در طول روز زیاد مشکلی ندارم  اما مشکل شباس ...

خوابم کلا کمه ...  سعی میکنم در طول روز نخوابم  بازم شب مشکل نخوابیدن دارم! 

خب مگه جقدر میشه ذهن رو کنترل کرد؟!  چند ساعت؟!  یک ساعت ؟ دوساعت؟   

1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
#21
سلااااااااااااااااااااااااااام


موضوع دوم :


وقتی توی جو مغایر از اون چیزی که باید قرار میگیری ( حضور الزامی باشه و نتونی نباشی)
چجوری خودت رو کنترل میکنی؟؟؟
و چجوری اثرات بعدش رو از بین میبری؟؟
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
 سپاس شده توسط
#22
(1392 تير 14، 20:07)chakavak نوشته است:
سلااااااااااااااااااااااااااام


موضوع دوم :


وقتی توی جو مغایر از اون چیزی که باید قرار میگیری ( حضور الزامی باشه و نتونی نباشی)
چجوری خودت رو کنترل میکنی؟؟؟
و چجوری اثرات بعدش رو از بین میبری؟؟
چکاوک جان 
میشه یکم بیشتر توضیح بدی Khansariha (8)
[تصویر:  wp4003454.jpg]
#23
بله گل بااانو

وقتی که توی جمعی قرار میگیری که با خودت و دنیای خودت خیلی متفاوته 
و میخوای هیچ اثری روی تو نداشته باشه
جمعی هست که حتماً باید توش باشی 
چجوری روی خودت کار میکنی که خیلی قوی باشی و اثری روت نذاره

یه مثال خیلی ساده ( یه مهمونی پر زرق و برق و اشرافی و فرض براین که تو زندگیت ساده ولی پر از صفا و دوستی هستش)
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
#24
سلام دوستان
تا حالا شده یه قطعه شعر یا آهنگ مدام توی ذهنتون تکرار بشه و اذیتتون کنه؟
برای متوقف کردنش چکار می کنید؟
#25
(1392 تير 18، 11:19)کریم نوشته است: سلام دوستان
تا حالا شده یه قطعه شعر یا آهنگ مدام توی ذهنتون تکرار بشه و اذیتتون کنه؟
برای متوقف کردنش چکار می کنید؟
سلام. آره تا حالا خیلی پیش اومده . یکی از بهترین کار ها اینه که میتونیم بریم یه آهنگ دیگه حفظ کنیم تا اون یکی از ذهنمون بره4fvfcja .

به جاش میشینم یه متنی رو میخونم و خودم رو جا به جا میکنم که تغییر مکان باعث میشه تقریبا اون رو فراموش کنم. گاهی اوقات هم میرم با یکی از اعضای خانواده در  مورد یک مسئله دیگه ای صحبت می کنم و این خیلی راهگشاست
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
#26
بچه اگر کسی توی این بحث شرکت نمیکنه موضوع رو عوض کنیم
303
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
#27
سلام چکاوک جان همین بحثی که چه طوری یه جمع رو به زور تحمل کنیییییییییییی؟؟؟؟؟؟4fvfcja

من خودم وقتی تو این جمعااام هی خیلا پردازی میکنمم و چیزای خوب رو هی مرور میکنمم که چقدر خوبه من عین فلانیی اینجوری نیستم و این گنــــــاه رو نمیکنممممم
یکی دیگه هم اینکه برا اینکههه نگن خیلی خشکممم الکی لبخند میزنمممممم اینجوری گیر نمیدن که هی چتهههه4fvfcja4fvfcja
535353Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)53
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


#28
سلام 303

بحث خیلی خوبیه... چرا نظرات این قدر کمه... 1276746pa51mbeg8j
 
واسه من زیاد از این موقعیتا پیش اومده اتفاقا...

اول از همه خب آدم باید سعی کنه هر جور هست دوری کنه از جمعی که دوست نداره... حالا به هر شکلی که میشه بپیچونیم...

اما بعضی وقتا کاریش نمیشه کرد و یه بایدی در کار هست...

تو این جور مواقع، همیشه سعی من این هست که تو همون جمع هم بهترین نقطه ی ممکن که کمترین لطمه رو به من بزنه، پیدا کنم... یا به کاری خودمو مشغول می کنم...

مثلا میرم سراغ شستن ظرف ها... 4fvfcja میرم منقل آتیشو روشن می کنم... 4fvfcja به بهانه ی خریدن چیزی واسه کمک، کمی فاصله می گیریم از جمع... 4fvfcja یا هر روش دیگه ای بنا به اقتضای موقعیت...

و در نهایت اگه باید در جمع حاضر باشم و رو در رو؛ موقع صحبت های دیگران، در عین حال که بی احترامی هم نباشه، تا جای ممکن حواسم رو پرت می کنم تا اون بحث ها تأثیر منفی در من نذارن... 53258zu2qvp1d9v

و به خودم مدام یادآوری کنم که اینجام چون مجبورم... نه اینکه جای خوبیه و فایده ای برای من داره...
این جوری، حواسمو به خودم میدم... cheshmak
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

#29
سلام

بحث خوبیه

برا منم زیاد پیش میاد ...

من  کاری که میکنم اینه مثل همین که آرمین خان گفتن خودمو به یه کار دیگه مشغول میکنم

مثلا میرم تو مهمونا ، اونایی که تقریبا مثل خودم ساده تر هستن و اگه آشنایی پیدا کردم میشینم باهاش می حرفم

مثلا عروسی یکی از اقوام  (که اصلا اون سبک عروسی رو نمی پسندم) رفتم و یکی از دوستای قدیمیم رو پیدا کردم و کلی با هم حرف زدیم  خاطره تعریف کردیم و خوش گذشت و باعث شد حواسم از جمع پرت بشه

یا اگه یه وقتایی دیگه چاره نیست سعی میکنم فکرمو به یه چیز خوب مشغول کنم ، اینجوری جسمم تو جمعه اما  فکر و روحم یه جای دیگه سیر میکنه ...

این بود تجربه من4fvfcja
#30
سلام
این راه هایی که داش آرمین گفت رو من هم دقیقاً هر وقت جایی گیر کنم پیش می گیرم
به طور مثال تو یه جمعی که زیاد با افرادش حال نمی کنم و مجبور می شم باهاشون برم جنگل
خودم می رم همه کار می کنم، از زغال جمع کردن، تا پختن و تقسیم کردن همه غذا ها
ولی خب راستش ...
نمی تونم بگم تو روحیه ام تاثیر نمی ذاره، ینی راستش اون روز به خیر می گذره اما ...
آخر روز و موقع برگشت از اون مسافرت، یا مهمونی یا پیک نیک یه حسی ته تهش می مونه !
موافقین بچه ها، فکر کنم واسه خیلی ها می مونه! 
یه ذره ریز بشین ، ببینین اینکه تو یه جایی که به هر دلیلی مطلوبیت کافی رو برای شما نداره، قاعدتاً هرکسی یه کاری رو پیدا می کنه، یا صحبت با چند نفر مشابه خودش ، یا قدم زدن، یا طول دادن کارهایی که بهش محول می شه یا ....
اما رفقا بعدش رو هم بگین، اون روز و اون ساعت رو گذروندن زیاد سخت نیست، کنار اومدن با حس های درونی خودت گاهی سخته...
من این حس رو اینطوری تعریف می کنم : حس شادمانی زنجیر شده! 
به نظرم رهایی از این حس هم به هنرهای روانی زیادی نیاز داره، خصوصاً رهایی در کوتاه مدت!
دقت کنید در بلند مدت خیلی ها بلدیم! مثلاً رفتن به یک مهمونی که رفقای مورد علاقه خودمان وجود دارد، رفتن به سینما برای یه آدم عشق فیلم، گفتگو با یه رفیق خیلی صمیمی!
همه این ها باعث می شه اون ته مونده حس شادمانی که به هر علت توی اون فضا تخلیه نشده رو بالاخره بیرون بریزیم، اما ... !
در کوتاه مدت چه! شاید آن وقت شب هیچ کدام این ها (یا اونها ... 4fvfcja) مهیا نباشه، حالا کنترل روحیه و حس و حال مهمه...
اینجاش رو من هم خیلی دوست دارم نظر رفقا رو بشنوم و از راهکارهای قشنگ استفاده کنم
من خودم یا می رم پیاده روی (عاشق پیاده روی ام، نصف اتوبانا رو به همین خاطر پیاده گز کردم!!) یا دست به قلم می شم... دومی هم خیلی به دادم رسیده، اصلاً الان که نگاه می کنم اکثر نوشته هام توی همین موقع ها بوده، برا من خوب جوب داده، من اسمش رو گذاشتم، برگه تنهایی های من ...
خدایا یعنی می شه وقتی مُردم بتونم بگم

همه عمر من سجده کردم به تـو / من از حسرت غیــــرتو خالی ام

خدا جون این دفعه دیگه قول میدم ،

فقط ... تو با من بمون تا ته این سفر /  من این ماه و  ماه عسل می کنم ... [sub]Tears[/sub]

[تصویر:  05_blue.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان