عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مدیریت قبل از لغزش، پدافند غیرعامل

لذت   یا شادمانی ؟

لذت یه احساس خوشایند کوتاه مدت ناشی از ارضای  نیازهای جسمی یا روانیه
وقتی که نیاز رفع میشه دیگه احساس لذت نمیکنیم بلکه بدمون هم میاد .

اما شادمانی اینطوری نیست ، شادمانی یه احساس طولانی مدت و دائمیه که فردی که احساس رضایت از زندگی داره اونو درک میکنه
ممکنه الان اتفاق خوبی هم نیوفتاده باشه ولی همین الان راضی   و شادمانه .

پس لذت کوتاه مدته و شادمانی بلند مدت
چقدر پیش اومده که  شادمانی رو فدای لذت زودگذر خ ا  کردیم؟!!!

 و  هر وقت از این لذت گذشتیم چه احساس شادمانی ای بعدش بهمون دست داد؟!
چرا با وجودی که میدونیم بعضی عادت ها بد و مخرب هستن باز انجامشون میدیم؟

به خاطر حس راحتی و لذت کوتاه مدتی که بهمون میدن و متعاقبش باعث ترشح هورمون دوپامین میشن ،که خ.ا هم یکی از اون هاست ، که گاهی برای فرار چند ثانیه ای از سختی ها و مشکلات و یا حس لذت کوتاه مدتش انجامش میدیم.

حالا چه خوبه که بیایم حس لذت و راحتیش رو خراب کنیم
چطوری؟  با خودمون شرط بذاریم که قبل از انجام خ.ا باید چندتا کار رو حتما انجام بدیم ، اگه انجام دادیم اونوقت میتونیم بریم سراغش
مثلا  ۳۰ تا شنا بریم 
یا ۲۰ تا دراز نشست
یا ۵۰ تا بشین پاشو
یا بریم وضو بگیریم و یه صفحه قرآن بخونیم


خلاصه چندتا کار سخت انتخاب کنید و خودتون رو متعهد کنید که قبل خ.ا باید انجامش بدید
اینطوری ذهنتون میفهمه که خ.ا  هم کار  سخت و طاقت فرساییه و کمتر میره سراغش

حتی به قول این پست  میتونید یه سری کارها برای بعدش هم در نظر بگیرید و لذتش رو خراب کنید.
سلام دوستان اینو الان توی گروه سرو نوشتم گفتم شاید بد نباشه اینجا هم بفرستم


بچه ها امروز یه چیزی حس کردم
چند روزه شیطون نیومده و هیچ تمایلی به گناه تو ذهن و دلم نیست

فکر کنم دستشو خوندم و می دونم داره چه اتفاقی می افته

بعد از یه بار که خیلی دعوامون تن به تن شد و نهایتا خدا دستمو گرفت و شیطون خورد زمین، حالا داره انقدر زمان می ده که من غافل شم.
الان انقدر دورمو خلوت کرده که انگار هیچوقت وسوسه ای نبوده. می خواد خیال من راحت بشه و به خودم مغرور بشم. بعد یه جا از هوشیار نبودن من استفاده کنه و ضربه بزنه.

سعی می کنم هر روز و گاهی روزی چندبار بیام اینجا که یادم نره تو جنگم. یادم نره حس گناه چقدر بده. حس تنفر از خودم و بقیه که بعد از گناه میاد. بعد از گناه قشنگترین رنگای خدا هم زشت می شن.
ضعف تمام وجود آدمو می گیره. خواب آلوده می شه و نمی تونه هیچکاری کنه. نه کار جسمی نه ذهنی. هرچقدر از حال بعد از از گناه بگم کم گفتم. همه ی زشتی های عالم رو سر آدم خراب می شه، فقط بخاطر یه لحظه ای که زود از بین می ره. کمر درد، چشم درد، نابودی حافظه، حواس پرتی، سر درد، چهره ی زرد و بی حال. حتی آدم انرژی نداره کنار عزیزترین کساش باشه. کسایی که معلوم نیست همین فردا کنارمون باشن یا نه. بابامون، مادرمون، خواهر یا برادرامون. چقدر در حالت عادی دوسشون داریم اما بعد از گناه همه شون رو پس می زنیم و اونجوری که باید بهشون انرژی نمی دیم.
چقدر گناه بده. چقدر حال به هم زنه. چقدر بوی تعفن می ده. چقدر آدما بعد از گناه این بوی تعفن رو با خودشون اینور و اونور می کشن و فکر می کنن کسی نمی فهمه در حالی که همش در حال تابلو شدنن.

اینارو نوشتم تا هم برا خودم یاداوری بشه هم شیطون لعنتی بدونه من هوشیارم و اگه بیاد با خدا طرفه نه من. چون من خودمو سپردم به اون. خدا هیچوقت نمی خوابه، از همه قدرتش بیشتره و همه ی نقشه های شیطون رو بلده. 

حالا چند تا جمله هم به شیطون می خوام بگم:
ببین لعنتی، حال من خیلی خوبه بدون تو. نه بهت اعتماد می کنم و نه بهت نیازی دارم. دیگه نمیذارم بهم لطمه بزنی. نمی ذارم بهم تسلط پیدا کنی. من بنده ی خدا ام. برده ی تو نمی شم. می فهمی؟ من دیگه بچه نمی شم. اگه بیای چند تا ذکر یاد گرفتم که اگه بگم می خوری تو در و دیوار و باید بری با برف صد سال دیگه برگردی: الله، محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین
ببین خودت خوب می دونی این اسما با تو چیکار می کنه. پس دور و بر من و خانواده م پیدات نشه لعنتی. چون خدا وکیل ماست. چون خدا مراقب ماست. خدا حائل بین شر تو و امنیت ماست.

چند تا جمله هم به نفس اماره خودم:
ببین، تو که من نیستی من یه چیزم که از تو کامل ترم. تو فقط بخشی از منی که همش دنبال راحتی هستی و با شیطون دست به یکی کردی چند بار جفتمونو زمین زدی. باید بدونی که اینجا رئیس منم. تو بخشی از منی و باید تحت فرمان من باشی نه اینکه بخاطر لذت های زودگذر و لحظه ای الان و آینده مو خراب کنی. اصلا می دونی چیه حالا که این همه مدت منو به گناه دعوت کردی می خوام باهات یه کاری کنم. می خوام بهت کم غذا بدم. بعضی چیزا که دلت می خواد رو بهت نمی دم تا درست شی. یاد بگیری اینجا کی رئیسه. امشب قبل اینکه سیر بشی از سر سفره پا می شم. آدمت می کنم. الانم بلندت می کنم باهام بیای پای سجاده نماز اول وقت بخونی. ان شالله جوری تربیتت می کنم که دیگه انقدر واسه من زبون درازی نکنی و عین بچه ها نگی اینو می خوام، اونو می خوام. همینه که هست. در مقابل تو رحم به خرج بدم سواری می گیری. پررویی چون
این حرفارو هم جلبو جمع بهت می گم که آبروت بره بفهمی دنیا دست کیه.
بچه ها دو هفته ست سریالی شدم بدجور
امروز دیگه گفتم بسه

اینارو نوشتم تو دفتر

به یاد لحظه های عصیان من و تو
به یاد عمرمون که از بچگی مرد

به یاد پیله ای که ذاتش واسه پرواز بود
پاره نشد، تنگ شد، موند تا نفس رو  برد

به یاد شیطون و بند ظریف و نامرئیش
که دورمون انقد  تنید تا باهاش مارو کشید

به یاد لغزش و سقوط و لحظه ی بعدش
که هیچ چیز نموند ازش جز غبار و گردش

به یاد گناه و حس یأس و فنای بعدش
به یاد دردهای جسمی روحیِ بعدش

و اما بعد.... خستگی از تموم دنیا
به یاد وعده های  توبه های "از فردا" 

به یاد حس وحشت و غمگین تنهایی
به یاد فحش هایی که به عالم و آدم دادیم

به یاد رنجش و درد دلای  مادرامون
به یاد بی اعصابیمون برای خواهرامون

به یاد ضعف جسم و مغز و ذهن و حافظه ها
به یاد گودی چشم و صورت زرد و رسوا

به یاد تردید و ضعف و اضطراب هر روز
به یاد ترس و وهم و شک که با ماست هر روز


به یاد اشک هامون و گریه های پنهانی
به یاد خاطرات ذهنی کثیفی که داریم

به یاد فطرتِ مظلومِ پاک تو دلامون
به یاد زندان بلند  دور دلامون

به یاد دنیا و شهوتش، عمرهای رفته
به یاد نمره های مونده، مشق های رفته

به یاد روزه ها و نمازهایی که قضا شد
به یاد عمرمون که واسه یه لحظه فنا شد

به یاد غسل پنهانی و حمومِ هر روزه
به یاد ماهِ روزه، افطارِ بی روزه

به یاد من به یاد تو به یاد بی خدایی
به یاد شیطونی که به ذهنم کرد خدایی

به یاد شرک پنهانیِ میون دلامون
به یاد دشمن آدم که نکرده رهامون

به یاد نفس و خواهش هاش به یاد سرکشی هاش
به یاد دست به یکیش با شیطون، به یاد سرکشی هاش

به یاد ذات آیینه که زنگار بسته
به یاد نور خاموش، قلب تاریک و خسته

به یاد حیوان ناطقی که انسانه
به یاد روح پاک و خواهش نوری که داره

به یاد عشق توبه، بوی توبه، عزم توبه
به یاد تصمیم و ساز و برگِ رزمِ توبه

به یاد  آغوش نوری که بزرگه، بازه
با یاد قدرت و محبتی که آدم سازه

به یاد اون که داره حالمون رو می بینه
به یاد اون بزرگی که با بنده ش میشینه

....... 
به یاد پنج نور توبه که خدا داده
نامیدی = شیطان
غرور = شیطان
ترس و امید = خدا.... 
حالم خوب نیست لطفا سریع بهم کمک کنید
 سپاس شده توسط
فکر نمیکردم نظرات بخش اورژانس تا این حد موثر باشه
به شدت مورد حمله قرار گرفته بودم
اما به توصیه دوستان کلیپ غسل میت دیدم و یاد مرگ کردم
به شدت موثر بود
واقعا ممنونم از همه دوستان
 سپاس شده توسط
سلام به دوستان عزیزم 
دوش آب سرد خیلی خوبه و همچنین اگه امکانش هست به تلاوت اساتید و قاریان قرآن مثل عبدالباسط یا استاد شاکرنژاد حدود نیم ساعت گوش بدیم این موارد انجام می دم معمولا نتیجه میگیرم 
یا اگه حوصلشو دارین نوشتن خیلی تاثیر مثبت داره مثلا دو سال از ترکمون گذشته و چه شرایط داریم تو زندگیمون هر چی که دوست داریم باشیم رو با احساس بنویسیم تمرین قوی هست
 سپاس شده توسط
سلام . بنظرم بهترین کار ، شکستن چرخه ی شرطی شدن ذهنه . احتمالا  چیزایی درمورد شرطی شدن ذهن شنیدن همه ، اما اگه اطلاعاتمون رو بیشتر کنیم در زمینهٔ شرطی شدن ذهن ، با شخصی سازی ، راحت تر طی می کنیم  مسیر پاکی رو .


من خودم قبل تر ها همیشه موقع وسوسه آبلیمو میخوردم یا یه کاسه ماست  Khansariha (56) اون موقع فکر میکردم چون سردیه واقعا اثر گذاری داره ، ولی بعد تر که تحقیق کردن، به خاطر این بود که شرطی ذهنم رو اینطوری غیر فعال میکردم .



الان بهترین توصیه ای که بنظرم میرسه برای پدافند غیر عامل اینه که یه طناب ورزشی داشته باشید  ، هرموقع وسوسه شدید سریع برید ۱۰ تا طناب بزنید ، اوایل خیلی مجبور میشید تکرارش کنید ولی به مرور ذهن قوی تر میشه ، و اونطوری نیست که با اولین وسوسه آدم تسلیم بشه . 


این برای شروع و اوایل پاکی ، خیلی خیلی مؤثره ، پس به هیچ وجه ازش غافل نشید ..
 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان