امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مذهبی از همه نوع

سلام

گفتاری از آيت‌الله بهجت(ره) درباره گناه

انجام طاعت و ترك معصيت به حسب ظاهر مشكل است و مسلمان شدن مشكل، بلكه كالمحال [مانند محال] است و بنابراين غير از معصومان(ع) همه به ترك طاعت و فعل معصيت مبتلا هستيم و معصوم بودن مثل اينكه نشدني است، ولي در افراد بشر، شمر هم بسيار است؛ امّا آيا چيزي هست كه مطلب را آسان كند؟

انجام طاعت و ترك معصيت به حسب ظاهر مشكل است و مسلمان شدن مشكل، بلكه كالمحال [مانند محال] است و بنابراين غير از معصومان(ع) همه به ترك طاعت و فعل معصيت مبتلا هستيم و معصوم بودن مثل اينكه نشدني است، ولي در افراد بشر، شمر هم بسيار است؛ امّا آيا چيزي هست كه مطلب را آسان كند؟

از اموري كه خيلي سهل المؤونه و آسان است ـ اگرچه عمل بر خلاف قول باشد ـ اين است كه انسان ملاحظه كند و ببيند اگر ملتزم به طاعت و ترك معصيت باشد، آيا حال او مثل صورتي است كه ترك طاعت و فعل معصيت مي‌كند و آيا اين حال، مثل حالت اوّل است؟

فرض كنيد اگر انسان نزد رئيس‌جمهور يا هر رئيس مطلق، مقرّب باشد، اين براي او بهتر است يا اينكه نزد فقير تهيدست و محروم؟! آيا خوب است به ذاتي كه موت، حيات، مرض، صحّت، غنا و فقر به دست اوست، مراجعه كنيم و رابطه دوستي داشته باشيم، يا با كسي كه خود محتاج، ناتوان و بيچاره است؟!

در اطاعت اوامر الهي و نيز در معصيت و به فرمان شيطان و نفس بودن، امر داير است بين اينكه با كسي كه حيات و ممات، غنا و فقر، مرض و صحّت، مريض‌خانه و دكتر، خزانه و ثروت و... به دست اوست؛ مجالست كنيم يا با كسي كه هيچ ندارد؟! انسان كدام را اختيار مي‌كند و محبّت وجدانيّه (نه به حسب خوف نار يا شوق بهشت) با كدام طرف است؟

به حسب ظاهر، بنده مطيع، پشتيبانش مثل كوه، محكم و استوار و منبع همه خيرات است و بنده عاصي پشتيبانش، محتاج‌تر از او و دشمن دانايي (شيطان) است كه از دوست نادان، بدتر است و صلاحديدش تمام به زيان او است. نظير شخصي كه نزد كسي رفت تا او را از فقر، فشار و ناراحتي روزگار نجات دهد، او گفت: شايسته‌ترين كار براي شما، اقدام به مرگ و خودكشي است!

صلاحديدش از اين قبيل است كه بگويد: صلاح و نجات شما در اين است كه قرص مرگ‌آور يا خواب‌آور بخوريد تا راحت شويد! بنابراين، ما در عزم به طاعت، عازم به رفاقت، دوستي و هم‌نشيني با غنيّ قادر و داناي كريم هستيم و در عزم بر معصيت، عازم به رفاقت و هم‌نشيني با فقير عاجز جاهل و لئيم.

اگر اين معنا را درست تشخيص دهيم و بفهميم و به طور واضح و روشن باور كنيم، خواهيم فهميد كه در اطاعت سود برده‌ايم، نه زيان و خسارت؛ به دليل اينكه ديده‌ايم افرادي "و اُحي الموتي بإذن الله؛1 مردگان را به اذن خدا زنده مي‌كنند " و كراماتي از اين قبيل را داشته‌اند و شدني است و محال نيست و اختصاص به انبيا(ع) هم ندارد، بلكه هر كه از آنها متابعت كند، مي‌تواند از اين راه به مقامات، كمالات و كرامات آنها دست يابد، البتّه بدون تحدّي نبوّت و كذّابيت مدّعي آن.

پس اگر انسان يقين كند و براي او واضح و آشكار شود كه در طاعت، با غني، قادر، كريم و... رفاقت كرده و در معصيت با عاجزتر و محتاج‌تر از خود، طبعاً هيچ‌گاه به معصيت تمايل پيدا نمي‌كند و از قصر شاهنشاهي و از كنار هرگونه ناز، نعمت، آبادي و آسايش، به كاروانسراي خرابه و ويرانه نمي رود و با صاحب آن رفيق و همنشين نمي‌شود، در حالي كه خود آن صاحبخانه هم راضي نيست كه رفيق او و همراهش باشيم و از هر چيز محروم گرديم!

بنابراين، براي تسهيل طاعت و اجتناب از معصيت، راهي جز اين نداريم كه متوجّه شويم و يقين [پيدا] كنيم كه طاعت، نزديكي به تمام نعمت‌ها، خوشي‌ها، دارايي‌ها، عزّت‌ها و... است و معصيت، عبارت است از محروميّت، ناخوشي، نداري، ذلّت و... .

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
«جهنم هفت در دارد و در هر دری هفتاد هزار کوه است و در هر کوهی هفتاد هزار شعبه است و در هر شعبه ای هفتاد هزار وادی است و در هر وادی هفتاد هزار شقه است و در هر شقه هفتاد هزار خانه است و در هر خانه هفتاد هزار مار است که بلندی هر مار به اندازه سه روز راه است و نیشهای آنها به اندازه درخت خرماست.این مارها به انسانها حمله می آورند و می درند و گوشتهای بدن ایشان را متلاشی می کنند . اهل عذاب با مشاهده این مارها به نهرهایی از آتش که در روی زمین جهنم در جریان است و مملو‌ء از زهر مار و عقرب است پناهنده می شوند و خودشان را به درون این نهرها می اندازند. این نهرها هم به قدری عمیق هستند که اهل عذاب وقتی داخل این نهرها می افتند ۷۰ جریف پایین می روند و هر جریفی ۷۰ سال راه است. ۱»
۱) کفایة الموحدین ـ مبحث جهنم
سلام دوستای گلم
خیلی وقته پست نزدم و الآن با این پست طولانی تلافی کردم !!!!!4fvfcja
لطفا تا تمام شدن متن و خواندن کامل آن شکیبا باشید(دینگ دینگ!!!!)cheshmak



غرایز انسان با چه عواملی کنترل می شوند؟
عوامل هشت‌گانه کنترل غرایز انسان از نگاه آیت‌الله مظاهری

****************

اوّل‌: رفع‌ «ضرر احتمالی‌»، عقلاً از لازمترین‌ واجبات‌ است‌، مثلاً اگر کسی‌ احتمال‌ بدهد که‌ مبتلا به‌ سرطان‌ است‌ و یا بیماری‌ صعب‌ العلاجی‌ او را تهدید می‌کند، فوراً به‌ بهترین‌ پزشک‌ مراجعه‌ می‌کند، حتّی‌ حاضر است‌ بهترین‌ سرمایه‌های‌ خود را صرف‌ کند تا معلوم‌ شود که‌ آیا آن‌ احتمال‌ واقعیّت‌ دارد یا خیر و حتّی‌ حاضر است‌ برای‌ رفع‌ شک‌ خود، دورترین‌ مسافت‌ها را بپیماید، راهها را برود و سخت‌ترین‌ رنجها را تحمّل‌ کند و کوتاهی‌ و اهمال‌ در این‌ امور موجب‌ سرزنش‌ و تقبیح‌ او توسّط‌ دیگران‌ می‌شود، مخصوصاً اگر در آینده‌ معلوم‌ شود که‌ آن‌ احتمال‌، واقعیّت‌ داشته‌ است‌.

وقتی‌ رفع‌ «ضرر احتمالی‌» در مورد امور مادّی‌ و دنیای‌ انسان‌ چنین‌ است‌، قطعاً در مورد امور معنوی‌ و آخرت‌ انسان‌ لازمتر است‌، زیرا این‌ دنیا چند روزی‌ بیش‌ نیست‌ ولی‌ آخرت‌ سرای‌ جاویدان‌ و ابدی‌ است‌، بنابراین‌ تفحّص‌ از دین‌ و شناخت‌ پایه‌های‌ اساسی‌ آن‌ یعنی‌ مبدأ، معاد، نبوّت‌ و امامت‌ امر عقلی‌ است‌.

مرحوم‌ ثقة الاسلام‌ کلینی‌ در کتاب‌ شریف‌ «کافی‌» جریان‌ عبرت‌ انگیزی‌ از امام‌ صادق (ع) و ابن‌ ابی‌ العوجاء را ـ که‌ شخصی‌ نابغه‌ ولی‌ عنود و کور دل‌ بود ـ نقل‌ می‌کند، ماجرا چنین‌ است‌:

امام‌ صادق‌(ع)، ابن‌ ابی‌ العوجاء را در مکّه‌ دیدند و به‌ او فرمودند: تو چرا اینجا آمده‌ای‌؟ گفت‌: برای‌ اینکه‌ تفریح‌ کنم‌ و کارهای‌ جنون‌آمیز مردم‌ را تماشا نمایم‌. امام‌ صادق‌(ع) به‌ او فرمودند: ای‌ عبدالکریم‌ تو عنود و کور دل‌ می‌باشی‌ (از اینرو بر گمراهی‌ خود باقی‌ هستی‌ یعنی‌ حرف‌ حق‌ّ و استدلال‌ در تو تأثیری‌ ندارد)، سپس‌ حضرت‌ به‌ او فرمودند:

«اِن‌ْ یَکُنِ‌ الاَمْرُ کَما تَقُول‌ُ ـ وَ لَیْس‌َ کَما تَقُول‌ُ ـ نَجَونا وَ نَجَوت‌َ وَ اِن‌ْ یَکُنِ‌ الاَمْرُ کَما نَقُول‌ُ ـ وَ هُوَ کَما نَقُول‌ُ ـ نَجَونا وَ هَلَکْت‌َ».

«اگر مطلب‌ این‌ باشد که‌ تو می‌گویی‌ (که‌ خدا و قیامتی‌ در کار نیست‌)- که‌ قطعاً چنین‌ نیست-‌، ما و تو اهل‌ نجات‌ هستیم‌، ولی‌ اگر مطلب‌ این‌ باشد که‌ ما می‌گوییم-که‌ قطعاً چنین‌ است-‌، ما نجات‌ می‌یابیم‌ و تو هلاک‌ خواهی‌ شد».

نقل‌ شده‌ است‌ که‌ ابن‌ ابی‌ العوجاء، ساعتی‌ بعد از این‌ جریان‌ عبرت‌ انگیز از دنیارفت‌.ـ (اصول‌ کافی‌، ج 1‌ ، ص ‌78 ، کتاب‌ توحید، باب‌1، ذیل‌ ح‌2.)

نظیر این‌ جریان‌ از امام‌ رضا(ع) و یکی‌ از غیرمعتقدان‌ به‌ دین‌ نیز نقل‌ شده‌است‌.ـ (اصول‌ کافی‌، ج 1‌ ، ص ‌78 ، کتاب‌ توحید، باب‌1، ذیل‌ ح‌3.)

«قُل‌ْ اَرَاَیْتُم‌ْ اِن‌ْ کان‌َ مِن‌ْ عِنْدِاللهِ ثُمَّ کَفَرْتُم‌ْ بِهِ‌ مَن‌ْ اَضَل‌ُّ مِمَّن‌ْ هُوَ فی‌ شِقاق‌ٍ بَعیدٍ». ـ فصلت‌/52

«به‌ آنها بگو به‌ من‌ خبر دهید اگر قرآن‌ از طرف‌ خدای‌ متعال‌ باشد و شما به‌ آن‌ کافر شوید، چه‌ کسی‌ گمراهتر خواهد بود از کسی‌ که‌ در مخالفت‌ شدیدی‌ قرار دارد».

دوّم‌: انسان‌ به‌ گونه‌ای‌ آفریده‌ شده‌ که‌ دارای‌ غرایز و طبیعتها و خُلقیّات‌ متعدّدی‌ است‌ و از این‌ جهت‌ می‌خواهد مانعی‌ بر سر راهش‌ نباشد، همانگونه‌ که‌ قرآن‌ شریف‌ نیز به‌ این‌ مطلب‌ اشاره‌ می‌فرماید:

«بَل‌ْ یُریدُ الاِنْسان‌ُ لیَفْجُرَ اَمامَه‌ُ». ـ قیامة / 5.

«بلکه‌ انسان‌ می‌خواهد در تمام‌ عمر گناه‌ کند».

در این‌ حال‌ اگر آدمی‌ دارای‌ نیروی‌ کنترل‌ کننده‌ای‌ نباشد، از هر جنبنده‌ای‌ خطرناکتر می‌شود:

«اِن‌ِّ شَرِّ الدَّواب‌َّ عِنْدَ اللهِ الصُّم‌ُّ الْبُکْم‌ُ الَِّذین‌َ لا یَعْقلُون‌َ». ـ انفال‌/22

«بدترین‌ جنبندگان‌ نزد خدا افراد کر و لالی‌ هستند که‌ اندیشه‌ نمی‌کنند».

و در این‌ صورت‌ قطعاً زندگی‌ اجتماعی‌ او به‌ خطر می‌افتد، پس‌ باید مجهّز به‌ نیروی‌ کنترل‌ کننده‌ای باشد‌ تا در حالی‌ که‌ غرایز خود را ارضا و برآورده‌ می‌کند، آنها را از تجاوز و سرکشی‌ نیز باز دارد.

به‌ نظر ما برای‌ کنترل‌ غرایز انسان‌، عوامل‌ هشت‌ گانه‌ای‌ را می‌توان‌ برشمرد. این‌ عوامل‌ عبارتند از: «عقل‌»، «علم‌» ، «وجدان‌ اخلاقی‌» ، «تربیت‌»، «قانون‌» ، «نظارت‌ ملّی‌» ـامر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر ـ ، «ایمان‌ عقلی‌» ، «ایمان‌ قلبی‌» که‌ تمام‌ این‌ موارد برای‌ کنترل‌ غرایز خوب‌ و مناسب‌ است‌ و در قرآن‌ کریم‌ و روایات‌ معصومین‌: برای‌ محدود کردن‌ غرایز به‌ این‌ عوامل‌ توصیه‌ شده‌ است‌. امّا این‌ عوامل‌ به‌ غیر از عامل‌ هشتم‌، فقط‌ سدّ محکمی‌ در برابر تجاوز غرایز هستند از طوفانی‌ شدن‌ غرایز جلوگیری‌ می‌کنند ولی‌ اگر غرایز آدمی‌ طوفانی‌ شد، قدرت‌ مقاومت‌ این‌ عوامل‌ کاهش‌ خواهد یافت‌، مثلاً تا زمانی‌ که‌ غریزه جنسی‌ در حالت‌ عادی‌ است‌ عقل‌، علم‌، وجدان‌، تربیت‌، قانون‌، نظارت‌ ملّی‌ و ایمان‌ عقلی‌ برای‌ تعدیل‌ آن‌ کارساز است‌ ولی‌ اگر این‌ غریزه‌ به‌ دلایل‌ مختلف‌، تحریک‌ گردید و به‌ درجه هیجان‌ و حالت‌ طوفانی‌ رسید، هیچ‌ یک‌ از این‌ عوامل‌، به‌ غیر از ایمان‌ قلبی‌، قدرت‌ کنترل‌ آن‌ را ندارد.

از اینرو قرآن‌ کریم‌ نیز در قصه حضرت‌ یوسف (ع)، با اشاره‌ به‌ همین‌ عامل‌ اساسی‌ می‌فرماید:

«وَ لَقَدْ هَمَّت‌ْ بِهِ‌ وَ هَم‌َّ بها لَولا اَن‌ْ رَأی‌ بُرْهان‌َ رَبِّهِ‌». ـ یوسف‌/24

«آن‌ زن‌ قصد او کرد، و او نیز اگر برهان‌ پروردگار خویش‌ را نمی‌دید قصد وی‌ می‌نمود».

و در حقیقت‌، این‌ عامل‌ ایمان‌ قلبی‌ است‌ که‌ موجب‌ می‌شود تا انسان‌ پاکدامنی‌ چون‌ حضرت‌ یوسف‌ (ع) مشکلاتی‌ مانند زندان‌ و شکنجه‌ و از دست‌ دادن‌ موقعیتهای‌ ظاهری‌ اجتماعی‌ و دنیایی‌ را بر خویش‌ هموار کند، امّا به‌ گناه‌ و نافرمانی‌ خداوند متعال‌ آلوده‌ نشود:

«قال‌َ رَب‌ِّ السِّجْن‌ُ اَحَب‌ُّ اِلَی‌َّ مِمّا یَدْعُونَنی‌ اِلَیْهِ‌ وَ اِلاّ تَصْرِف‌ْ عَنّی‌ کَیْدَهُن‌َّ اَصْب‌ُ اِلَیْهن‌َّ وَ اَکُن‌ْ مِن‌َ الْجاهلین‌َ». ـ یوسف/33


«(یوسف‌) گفت‌: پروردگارا زندان‌ نزد من‌ محبوبتر است‌ از آنچه‌ اینها مرا به‌ سوی‌ آن‌ می‌خوانند و اگر مکر و نیرنگ‌ آنها را از من‌ باز نگردانی‌، به‌ سوی‌ آنان‌ متمایل‌ خواهم‌ شد و از جاهلان‌ خواهم‌ بود».

با این‌ توضیح‌، معلوم‌ می‌شود که‌ لازم‌ است‌ انسان‌ در برابر غرایز و در مبارزه‌ با شیطان‌ درونی‌ و بیرونی‌ و در مقابل‌ شیطان‌ انسی‌ و جنّی،‌ مسلّح‌ به‌ سلاح‌ ایمان‌ شود تا بتواند در موقع‌ تحریک‌ غرایز و طوفانی‌ شدن‌ آنها، خود را از سقوط‌ در ورطه هلاکت‌ حفظ‌ نماید.

بنابراین‌ برای‌ دست‌ یافتن‌ به‌ عامل‌ «ایمان‌ قلبی‌» یا به‌ تعبیر دیگر عنصر «معرفت‌»، ابتدا باید در جهت‌ تفحّص‌ و شناخت‌ درست‌ دین‌ تلاش‌ کرد تا در نتیجه‌ به‌ سلاح‌ ایمان‌ قلبی‌ مجهّز گردید. به‌ بیان‌ دیگر، راه‌ رسیدن‌ به‌ «ایمان‌ قلبی‌» از «ایمان‌ عقلی‌» می‌گذرد و ایمان‌ عقلی‌ همان‌ اعتقاد علمی‌ و استدلالی‌ به‌ اصول‌ دین‌ یعنی‌ مبدأ و معاد و نبوت‌ و امامت‌ است‌ و در حقیقت‌ ایمان‌ عقلی‌، آنگاه‌ کاربرد خود را در صحنه زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ آدمی‌، ظاهر خواهد کرد که‌ در قلب‌ انسان‌ نیز رسوخ‌ پیدا کند.

«قالَتِ‌ الاَعْراب‌ُ ءامَنّا قُل‌ْ لَم‌ْ تُؤْمِنُوا وَ لکِن‌ْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ‌ الاْیمان‌ُ فی‌ قُلُوبِکُم‌ْ». حجرات/14

«عربهای‌ بادیه‌ نشین‌ گفتند: ایمان‌ آوردیم‌، بگو شما ایمان‌ نیاورده‌اید ولی‌ بگویید اسلام‌ آورده‌ایم‌، امّا هنوز ایمان‌ وارد قلب‌ شما نشده‌ است‌».

اگر، ایمان‌ به‌ قلب‌ انسان‌ رسوخ‌ پیدا کرد، آنگاه‌ «دانستنی‌های» آدمی‌ تبدیل‌ به‌ «یافتنی‌ها» خواهد شد و وی‌ به‌ مرحله یقین‌ نائل‌ خواهد گردید:

«وَ اعْبُدْ رَبَّک‌َ حَتّی‌ یَأتِیَک‌َ الْیَقین‌ُ». ـ حجر / 99

«و پروردگارت‌ را عبادت‌ کن‌ تا یقین‌، تو را فرا رسد».

البته‌ «ایمان‌ قلبی‌»، خود دارای‌ مراحل‌ و درجات‌ سه‌گانه «علم‌ الیقین‌»، «عین‌ الیقین‌» و «حق‌ الیقین‌» است‌ که‌ دستیابی‌ به‌ این‌ درجات‌، موجب‌ نیل‌ به‌ مرتبه عالیه «لقاء» خواهد شد که‌ در این‌ صورت‌، آدمی‌ به‌ برخی‌ از مراحل‌ عصمت‌ نیز خواهد رسید. (توضیح‌ این‌ مسائل‌ در محل‌ خود و از جمله‌ در همان‌ کتاب‌ «عوامل‌ کنترل‌ غرایز» آمده‌ است‌).

/بر گرفته از کتاب «عوامل کنترل غرایز در زندگی انسان» مجموعه سخنرانی های استاد اخلاق، آیت الله حسین مظاهری

/62


ممنون از توجهتون
در پناه حق
4fvfcja
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
سلام دوستای عزیز.
امیدوارم همچنان در پیمودن مسیر غلبه بر نفس و طی طریق بندگی خدا که در پیش گرفته اید،قاطعانه و با تمام توان پیش بروید.
مطالبی درباره ی غریزه ی جنسی و راههای کنترل آن و مبارزه با گناه و غلبه بر آنها به دستم رسید که از دید مسیحی ها به آن پرداخته و البته خالی از اشکال نیست اما خیلی از مطالب اون منطبق با قران و آموزه های ما بوده و نشان دهنده ی یکتایی خدای ماست.
خال از لطف نیست با تفکری عمیق این مطالب را و اگر شد همه ی آن را بخوانید.قطعا بی تاثیر نخواهد بود.ان شاالله


If you believe in God you can not believe in any other Gods.There is no Hebrew or
Greek word used in the Bible that precisely refers to sex before marriage. The Bible undeniably
condemns adultery and sexual immorality, but is sex before marriage considered
sexually immoral? According to 1 Corinthians 7:2, “yes” is the clear answer: “But
since there is so much immorality, each man should have his own wife, and each woman her own
husband.” In this verse, Paul states that marriage is the “cure” for sexual immorality. First
Corinthians 7:2 is essentially saying that, because people cannot control themselves and so many are
having immoral sex outside of marriage, people should get married. Then they can fulfill their passions
in a moral way.
Since 1 Corinthians 7:2 clearly includes sex before marriage in the definition of sexual immorality, all of
the Bible verses that condemn sexual immorality as being sinful also condemn sex before marriage as
sinful. Sex before marriage is included in the biblical definition of sexual immorality. There are
numerous Scriptures that declare sex before marriage to be a sin (Acts 15:20; 1
Corinthians 5:1; 6:13, 18; 10:8; 2 Corinthians 12:21; Galatians 5:19; Ephesians 5:3; Colossians 3:5; 1
Thessalonians 4:3; Jude 7). The Bible promotes complete abstinence before marriage. Sex between a
husband and his wife is the only form of sexual relations of which God approves (Hebrews 13:4).
Far too often we focus on the “recreation” aspect of sex without recognizing that there is another
aspect—procreation. Sex within marriage is pleasurable, and God designed it that way. God wants men
and women to enjoy sexual activity within the confines of marriage. Song of Solomon and several other
Bible passages (such as Proverbs 5:19) clearly describe the pleasure of sex. However, the couple must
understand that God’s intent for sex includes producing children. Thus, for a couple to engage in sex
before marriage is doubly wrong—they are enjoying pleasures not intended for them, and they are
taking a chance of creating a human life outside of the family structure God intended for every child.
While practicality does not determine right from wrong, if the Bible's message on sex before marriage
were obeyed, there would be far fewer sexually transmitted diseases, far fewer abortions, far fewer
unwed mothers and unwanted pregnancies, and far fewer children growing up without both parents in
their lives. Abstinence is God’s only policy when it comes to sex before marriage. Abstinence saves lives,
protects babies, gives sexual relations the proper value, and, most importantly, honors God.
The Bible presents several different resources to aid us in our effort to overcome
sin. In this lifetime, we will never be perfectly victorious over sin (1 John 1:8), but that should still be
our goal. With God’s help, and by following the principles of His Word, we can
progressively overcome sin and become more and more like Christ.
The first resource the Bible mentions in our effort to overcome sin is the Holy
Spirit. God has given us the Holy Spirit so we can be victorious in Christian living. God contrasts the
deeds of the flesh with the fruit of the Spirit in Galatians 5:16‐25. In that passage we are called upon to
walk in the Spirit. All believers already possess the Holy Spirit, but this passage tells us that we need to
walk in the Spirit, yielding to His control. This means choosing to consistently follow the
Holy Spirit's prompting in our lives rather than following the flesh.
The difference the Holy Spirit can make is demonstrated in the life of Peter, who, before being filled
with the Holy Spirit, denied Jesus three times—and this after he had said he would follow Christ to the
death. After being filled with the Spirit, he spoke openly and strongly to the Jews at Pentecost.
We walk in the Spirit as we try not to quench the Spirit's promptings (as spoken of in 1 Thessalonians
5:19) and seek instead to be filled with the Spirit (Ephesians 5:18‐21). How is one filled with the Holy
Spirit? First of all, it is of God's choosing even as it was in the Old Testament. He selected individuals to
accomplish a work that He wanted done and filled them with His Spirit (Genesis 41:38; Exodus 31:3;
Numbers 24:2; 1 Samuel 10:10). There is evidence in Ephesians 5:18‐21 and Colossians 3:16 that God
chooses to fill those who are filling themselves with the Word of God. This leads us to the second
resource.
The Word of God, the Bible, says that God has given us His Word to equip us for every
good work (2 Timothy 3:16‐17). It teaches us how to live and what to believe, it reveals to us
when we have chosen wrong paths, it helps us get back on the right path, and it helps us to stay
on that path. Hebrews 4:12 tells us that the Word of God is living and powerful, able to penetrate
to our hearts to root out and overcome the deepest sins of heart and attitude. The psalmist talks
about its life‐changing power in‐depth in Psalm 119. Joshua was told that the key to success in
overcoming his enemies was not to forget this resource but instead to meditate on it day and night and
obey it. This he did, even when what God commanded did not make sense militarily, and this was the
key to his victory in his battles for the Promised Land.
The Bible(and The holy Quran) is a resource that we too often treat lightly. We give
token service to it by carrying our Bibles to church or reading a daily devotional or a chapter a
day, but we fail to memorize it, meditate on it, or apply it to our lives; we fail to
confess the sins it reveals or praise God for the gifts it reveals to us. When it comes to the Bible, we are
often either anorexic or bulimic. We either take in just enough to keep us alive spiritually
by eating from the Word (but never ingesting enough to be healthy, thriving
Christians), or we come to feed often but never meditate on it long enough to get
spiritual nutrition from it.
It is important, if you have not made a habit of daily studying and memorizing God's Word, that
you begin to do so. Some find it helpful start a journal. Make it a habit not to leave the Word until
you have written down something you have gained from it. Some record prayers to God, asking Him to
help them change in the areas that He has spoken to them about. The Bible is the tool the Spirit uses in
our lives (Ephesians 6:17), an essential and major part of the armor that God gives us to
fight our spiritual battles (Ephesians 6:12‐18).
A third crucial resource in our battle against sin is prayer. Again, it is a resource that
Christians often give lip service to but make poor use of. We have prayer meetings, times of prayer, etc.,
but we do not use prayer in the same way as the early church (Acts 3:1; 4:31; 6:4; 13:1‐3). Paul
repeatedly mentions how he prayed for those he ministered to. God has given us wonderful promises
concerning prayer (Matthew 7:7‐11; Luke 18:1‐8; John 6:23‐27; 1 John 5:14‐15), and Paul includes
prayer in his passage on preparing for spiritual battle (Ephesians 6:18).
How important is prayer to overcoming sin in our lives? We have Christ's words to Peter in the
Garden of Gethsemane, just before Peter's denial. As Jesus prays, Peter is sleeping. Jesus wakes him and
says, “Watch and pray so that you will not fall into temptation. The spirit is willing, but the body
is weak” (Matthew 26:41). We, like Peter, want to do what is right but are not finding the strength. We
need to follow God's admonition to keep seeking, keep knocking, keep asking—and He will give us the
strength that we need (Matthew 7:7). Prayer is not a magic formula. Prayer is simply acknowledging our
own limitations and God's inexhaustible power and turning to Him for that strength to do what He
wants us to do, not what we want to do (1 John 5:14‐15).
A fourth resource in our war to conquer sin is the church, the fellowship of other
believers. When Jesus sent His disciples out, He sent them out two‐by‐two (Matthew 10:1). The
missionaries in Acts did not go out one at a time, but in groups of two or more. Jesus commands us not
to forsake the assembling of ourselves together but to use that time for encouraging one another in
love and good works (Hebrews 10:24). He tells us to confess our faults to one another (James 5:16). In
the wisdom literature of the Old Testament, we are told that as iron sharpens iron, so one man sharpens
another (Proverbs 27:17). There is strength in numbers (Ecclesiastes 4:11‐12).
Many Christians find that having an accountability partner can be a huge benefit in overcoming stubborn
sins. Having another person who can talk with you, pray with you, encourage you, and even rebuke you
is of great value. Temptation is common to us all (1 Corinthians 10:13). Having an accountability partner
or an accountability group can give us the final dose of encouragement and motivation we need to
overcome even the most stubborn of sins.
Sometimes victory over sin comes quickly. Other times, victory comes more slowly. God has
promised that as we make use of His resources, He will progressively bring about
change in our lives. We can persevere in our efforts to overcome sin because we
know that He is faithful to His promises.
While there is not a Bible verse that specifically states we commit a sinful act each day, we do have
verses that remind us that we have inherited the capacity to sin at any moment. "Sin entered the world
through one man, and death through sin, and in this way death came to all men, because all sinned"
(Romans 5:12). "Surely I was sinful at birth, sinful from the time my mother conceived me" (Psalm 51:5).
In addition, we have commands that we know we never keep, much less on a daily basis. For instance,
who can claim to love God with all his heart, mind and soul every moment of every day? No
one. Yet, that is the greatest commandment (Matthew 22:36‐38). Failing to love God completely
at all times is a daily sin for all Christians.
We also have a verse that warns us of the deceitfulness of our old sinful nature, which in a sense is
warning us of the potential, if not the likelihood, of daily sin. "The heart is deceitful above all things, and
desperately wicked: who can know it?" (Jeremiah 17:9). Even the apostle Paul was frustrated with his
own battle against indwelling sin. "For I delight in the law of God after the inward man: But I see another
law in my members, warring against the law of my mind, and bringing me into captivity to the law of sin
which is in my members" (Romans 7:22‐23). This capacity to sin led him to cry in desperation, “What a
wretched man I am! Who will rescue me from this body of death?” (Romans 7:24).
Solomon knew full well that he and all men not only have the potential for sin, but that we all exercise
that capacity routinely. As he stated in his prayer at the dedication of the temple, "If they sin against
thee, (for there is no man that sinneth not)" (1 Kings 8:46). And Solomon spoke of it again in the book of
Ecclesiastes: "For there is not a just man upon earth, that doeth good, and sinneth not" (Ecclesiastes
7:20). Again, while these verses do not unequivocally indicate daily sin, they certainly warn us against
the pride of saying at any moment that we have no sin.
The good news is that we will not have to strive forever against daily sin. One day
we will be in heaven with our Savior and will be freed from the presence and
power of sin, just as we have already been freed from its penalty.
Spiritual growth is the process of becoming more and more like Jesus Christ(and for we,
muslims, like muhammed(pbuh)). When we place our faith in Jesus, the Holy Spirit begins the process
of making us more like Him, conforming us to His image. Spiritual growth is perhaps best described in 2
Peter 1:3‐8, which tells us that by God's power we have “everything we need” to live lives of godliness,
which is the goal of spiritual growth. Notice that what we need comes “through our knowledge of
Him,” which is the key to obtaining everything we need. Our knowledge of Him comes from the
Word, given to us for our edification and growth.
There are two lists in Galatians 5:19‐23. Verses 19‐21 list the “acts of the flesh.” These are the things
that identified our lives before we came to Christ for salvation. The acts of the flesh are the activities we
are to confess, repent of, and, with God’s help, overcome. As we experience spiritual growth, fewer and
fewer of the “acts of the flesh” will be evident in our lives. The second list is the “fruit of the Spirit”
(verses 22‐23). These are what should characterize our lives now that we have experienced salvation in
Jesus Christ. Spiritual growth is identified by the fruit of the Spirit becoming increasingly evident in a
believer’s life.
When the transformation of salvation takes place, spiritual growth begins. The Holy Spirit indwells us
(John 14:16‐17). We are new creatures in Christ (2 Corinthians 5:17). The old nature is replaced with a
new one (Romans 6‐7). Spiritual growth is a life‐long process that
depends on our study and application of God's Word (2
Timothy 3:16‐17) and our walk in the Spirit (Galatians 5:16‐26). As we seek spiritual growth, we should
pray to God and ask for wisdom concerning the areas He desires us to grow in. We can ask God to
increase our faith and knowledge of Him. God desires for us to grow spiritually, and He has given us all
we need to experience spiritual growth. With the Holy Spirit’s help, we can overcome sin and steadily
become more like our Savior, the Lord Jesus Christ.
Hope this helps you.
سلام دوستان عزیزم.
مدتی که باهاتون آشنا شدم و در خدمتتون بودم خیلی ازتون استفاده کردم. بهم کمک کردید.عوضش من براتون کاری نکردم. شایدهم دل بعضی هاتون رو شکستم و با حرفهای گنده تر از دهنم ناراحتتون کردم. الان از ته ته دلم پشیمونم و امیدوارم عذرمو بپذیرید و شمام از ته ته دل حلالم کنید. ازین به بعد دیگه نمی تونم بیام. دیگه هیچوقت نمیام. مواظب خودتون و همدیگه باشید.خواهر برادرای خوب همدیگه باشید. هدفتون یادتون نره. دعا می کنم که همه مون بتونیم انسانانه زندگی کنیم. شمام دعا کنید و عملا زندگیتون رو هم دراین جهت اداره کنید. به امید خدا.
فراموشتون نمی کنم و دوستتون دارم، تک تکتون رو. دعام کنید.
خدانگهدار همه و در پناه رحمت او
سلام

آسیب شناسی هرزه بینی!
- قسمت اول -

هرزه بینی(مبتذل بینی)
داشتن شهوت از ویژگی های انسان است، ولی در صورتی وجود این غریزه مفید است که به صورت متعادل اداره شود. افراط در شهوت، عقل را ضعیف می کند و انسان را به وادی هوای نفس و گناه وارد می نماید. دستورات اسلام به گونه ای است که هم باعث حفظ این نیرو می شود و هم آن را کنترل می نماید و به حفظ تعادل آن توصیه می کند؛ زیرا انسان در مسیر سعادت و بهروزی و رسیدن به قرب الهی نیازمند ابزارها و زمینه های است که او را پاداش داده و آماده سازد. چشم و گوش و سایر ابزار معرفتی خود را کنترل نماید تا عقل و فکر او را به تسخیر نگیرد، چون طبیعی است که چشم، شاهد تأثیرات عمیق و فوری است که از آهنگ و فیلم های مبتذل برمی خیزد، بر دل می نشیند و در قلب شور و هیجان بر پا می کند، تا آن جا که این ارتعاشات سوار بر احساس آدمی او را به وادی خیال، شهوت، فساد و بی بند و باری سوق می دهد. این پیشامد موجب می شود که عقل از محاسبات جدی، دقیق و واقع بینانه به دور بیفتد، و در نهایت به پژمردگی، ستم یا افسردگی در انجام وظایف دینی و الهی (فردی و اجتماعی) منتهی شود. به اتفاق همه دانشمندان علم اخلاق، رمز خوشبختی و سعادت حقیقی بشر در کنترل اعضاء و جوارح و تعدیل احساساتش نهفته است که از آن به عدالت تعبیر می شود و آن به معنای واقعی کلمه در منطبق کردن مسیر زندگی با راه خدا که صراط مستقیم است خلاصه می شود، زیرا روح آرامش و اطمینان آن جاست.
اختلال «هرزه بینی» در دنیای مجازی که از ارمغان های تکنولو‍ژی رسانه ای دوره پست مدرنیزم، نقش بی بدیلی در ایجاد، تشدید و تو سعه آن دارد، متعلق به قشر جوان و یا یک گروه سنی خاص نیست بلکه موضوعی است که براحتی می تواند بر هر گروه سنی، جنسی، ملیتی، گروه های فرهنگی و حتی مذهبی تأثیر گذار باشد. با چنین رفتارهایی باید قبل از اینکه غیرقابل کنترل شوند، مقابله کرد. هرزه بینی هم مثل چیزهای دیگر، عادتی اعتیادزا است که خیلی زود از کنترل خارج می شود. باور این نکته ضروری است که هرزه بینی و هرزه نگاری تنها تولید و مشاهده جنسی نیست بلکه اعتیادی است که همچون مواد مخدر، ویرانگر و دارای درجات مختلف می باشد.

تعریف هرزه بینی
«هرزه بینی» به معنای استفاده (غالبا مشاهده) مطالبی است مستهجن که از لحاظ جنسی آشکار هستند و عمدتاً به قصد تحریک جنسی ارائه می شوند که اغلب دارای سه خصیصه هستند:
1- به طور کلی، خواهان یک علاقه شدید (وقیح، هولناک، بی شرمانه یا شهوانی) جنسی هستند؛
2- ارتباط جنسی را به شیوه ای آشکار و آزار دهنده توصیف می کنند. (به عبارت دیگر، از معیارهای جامعه کنونی فراتر می روند و توصیفاتی از ارضا یا فعالیت جنسی را بیان می کنند)؛
3- به طور کلی فاقد ارزش ادبی، هنری، سیاسی و علمی هستند.

ادامه دارد ...

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
سلام

آسیب شناسی هرزه بینی!
- قسمت دوم -

بیان شرعی

همانگونه که می دانید ملاک قبولی اعمال در قیامت، همراهی عمل با نیت تقرب به خدا (در عبادات) و تطابق ظاهر آن عمل با دستور شرع است. در زمان غیبت ائمه (علیهم السلام) منشاء دستورات شرعی (به فرموده خود معصومین) فقها و مراجع عظام تقلیدند. پس ملاک قبولی اعمال، مطابقت آن با دریافت اجتهادی (برای مجتهد) و تبعیت آن از فتوای مرجع تقلید (برای غیر مجتهد) است؛ به نظر مراجع عظام در این مورد نگاهی بیاندازیم:
همه مراجع بزرگوار تقلید بر این باورند که: «نگاه به فیلم های محرک و شهوت انگیز، جایز نیست و بین مجرد و متأهل تفاوتی ندارد»1
تصاویر و عکس های شهوت انگیز نیز به همین حکم ملحق شده است.
ایشان حتی به بهانه تحریک جنسی (مقدمه آمیزش جنسی با همسر) نیز چنین رفتاری را جایز نمی دانند: «تحریک شهوت با نگاه به فیلم هاى مبتذل و جنسى، جایز نیست»2

علت شناسی
این ناهنجاری رفتاری (هرزه بینی ) از نظر روانشناسان دارای علل عدیده ای میباشد مثل : آسیب های زمان کودکی ، استرس و فشارهای عصبی،رؤیاپردازی های شهوانی ،رفتارهای نامتعارف والدین آشنایان و دوستان و ... که ما در صدد بیان یک به یک آن ها نیستیم و در پی آسیب شناسی این مشکل هستیم .

آسیب شناسی
برخی آثار فاجعه آمیز این انحراف را می توان اینگونه برشمرد: این فیلم ها اثرات مخربی را در بافت خانوادها و به تبع آن در جامعه دارد و باعث تخریب بنیان های ارشی فرهنگی و اعتقادی افراد میشود غریضه جنسی که به خودی خود سرکش و قوی هست با دیدن این صحنه ها سر به طغیان بر میدارد دیگر نه زوجین از هم راضی میشوند و نه ازدواج مشکل را حل میکند افراد تنوع طلب شده و وقاحت این امر در نظرشان از بین میرود و مشکل به اینجا ختم نمی شود و روح و روان شخص را تخریب کرده و نابود میسازد .
این تصاویر چنان در ذهن ببیننده نقش می بندد که مدتهای مدید جلوی چشم می ماند در این جا بهتر است که به تجربه دکتر روان شناس، «مک گاف» در دانشگاه کالیفرنیا بپردازیم. یافته های او (که بسیار ساده شده اند) نشان می دهند که خاطرات تجربه هایی که به هنگام تحریکات احساسی (مثل تحریک جنسی) رخ می دهند، توسط هورمون غده آدرنال در مغز می نشینند و پاک کردن آنها دشوار است. این فرض می تواند تا حدودی اثر اعتیاد به هرزه نگاری و هرزه بینی را توصیف کند.

ادامه دارد ...

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
سلام

آسیب شناسی هرزه بینی!
- قسمت سوم و آخر -

پژوهشگران آلمانی معتقدند که اعتیاد به دیدن صحنه های مستهجن سبب انزوا و دوری فرد از اجتماع و کاهش روابط اجتماعی او می شود.

دیدن عکس ها و فیلم های مبتذل، به ویژه جوانان را، در یک حال تحریک دائم قرار می دهد تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنان و ایجاد هیجان های بیمارگونه عصبی و گاه سرچشمه امراض روانی می گردد.

این گناه، پیوند انسان با خدا را سست و در صورت استمرار، این پیوند را قطع و ایمان او را زایل می گرداند؛ غریزه جنسی انسان را به طور افراطی تحریک کرده؛ او را از فعالیت های مثبت انسانی بازداشته؛ به سمت ارتکاب فحشا و منکرات سوق می دهد. بدین وسیله انسانیت انسان که سرمایه وجودی انسان است را از او سلب می کنند.

محروم شدن از شیرینی و لذت انس با خدا: هشیار بودن این تصاویر در ذهن و مرور دائمی و ناخودآگاه آن، حضور قلب را در عبادات به خطر می اندازد و تکرار نافرمانی خدا، بهره رابطه با او را از لذت می اندازد.همانگونه که روایات نیز بر این امر تصریح دارند، ولنگاری جنسی و ارتباطی، باعث بروز قساوت قلب می شود و مرگ معنوی قلب را درپی دارد.

و اما عذاب های فوق تصور برای این گناه بی شرمانه هرچند عرصه قیامت، صحنه بروز تمامیت فرد است که عمل و رفتار نیز در آن دارای نقش است اما همانگونه که عرفا و فلاسفه اسلامی بیان داشته اند، تمامیت انسان به روح و نفس اوست. حال حال روحی که تمام توانمندی های خود را فراموش نموده و تنها به بعدی حیوانی، آن هم به شکلی نامعقول و نامشروع، پرداخته است، چگونه خواهد بود؟ کاشته های مزرعه کوچک دنیا، وقتی به وسعت بینهایت آخرت، گسترده می شود، این همه تأثیرات روحی و جسمی، چه نمایی خواهد داشت؟

درمان

قبل از هر توصیه ای لازم است این موضوع مهم را به شما عزیزان یاد آوری کنم که در روانشاسی یک اصل هست که هر چه انسان را از چیزی بر حذر دارند و به شکل تحکمی مانع او شوند بیشتر جذب آن چیزی میشود که از آن نهی شده است مثلا در فضای اینترنت دقت کنید برای جذب مخاطب بیشتر مثلا می نویسند (بالای 18 سال) و اذهان ناخود آگاه به طرف آن هجوم می برند و بنا بر همین اصل الآن ما هر چه به خود و دیگران بگوییم نکن ،نبین،نرو، بدتر میشود .

چه باید کرد؟: بهترین راه اینست که ذهن را مشغول داریم دیگر جنبه هایش را پرورش دهیم تا آن جنبه ای را که مایل به حذفش هستیم در تنگنا قرار گیرد مثلا ذهن را به فعالیت واداریم مثل حل جدول، دیدن فیلم های جذاب و سالم مطالعه و عبادت ، ذهن را به هر چیز عادت دهیم همان جنبه برایش پر رنگ می شود و در همان راستا حرکت میکند مثلا افراد چاق اکثر اوقات دارند به خوراکی ها فکر می کنند و اینکه چیزی پیدا کنند و بخورند اگر ما خود به مطالعه عادت دهیم و به مطالعه مان جهت دهیم مغز ما به طور خودکار سایر جوانب را محدودتر می کند.

ببینید مولای ما اما علی (علیه السلام) چقدر زیبا فرموده اند که: «نفس را مشغول نگاه دارد، که اگر چنین نکنی، او تو را مشغول [خود] خواهد کرد».

نصب تصاویر معنوی در خانه نیز به گونه ای که جلوی چشم باشد مفید است.
و مهم تر از همه اینکه به خدا پناه ببریم و خود را دعا کنیم «ربّ انّی اَعوذُ بِک مِن هَمَزاتِ الشّیاطین و مِن خُطُوات الشیاطین». و از توکل به خدا و توسل به ائمه (علیهم السلام) غافل نشوید.
فرآوری: محمدی
بخش دین و اندیشه تبیان

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
(1390 ارديبهشت 14، 13:31)Alireza 68 نوشته است: حضرت خضر و حضرت موسي علیهما السلام

--------------------------------------------------------------------------------

حضرت خضر عليه السلام يكي از پيامبراني است كه زنده و الآن در قيد حيات مي باشد. حضرت موسي عليه السلام، مأمور شد كه مدتي در كنار حضرت خضر باشد. به اين منظور در پي او روانه شد تا او را بيابد. حضرت موسي در حالي با خضر روبه رو شد كه آن حضرت مشغول عبادت بودند. موسي به خضر گفت: آمده است تا مقداري از علم او بهره مند شود.
خضر گفت: آيا تحمل آنچه را كه خواهي ديد، داري؟ زيرا چه بسا كارها از من سر بزند كه چون تو اسرار آن را نمي داني نمي تواني صبر كني و ممكن است زبان به اعتراض بگشايي.
موسي گفت: حاشا و كلا كه من بر آنچه از تو سر مي زند و خواهم ديد، اعتراض كنم.
پس از آن خضر گفت: اي موسي به اين شرط تو را همراه خود مي برم كه هر چه ديدي بر آن اعتراض نكني و علّت و سبب آن را نپرسي مگر آنكه خودم اسرار آن را بر تو عيان نمايم.
موسي قبول كرد. حركت كردند و سوار كشتي شدند. در بين راه خضر تبري از ناخدا گرفت و شروع به سوراخ كردن و شكستن قسمتي از كشتي شد. كشتي را آب فرا گرفت. موسي نگران شد و گفت: مبادا كشتي غرق شود و به خضر گفت: اين چه كار است كه مي كني؟ ممكن است سرنشينان غرق شوند. خضر گفت: نگفتم با من مجال موافقت و مقاومت نداري؟ موسي گفت: مرا ببخش. فراموش كردم. ديگر اعتراض نمي كنم. خضر سوراخي در كشتي نمود. سرنشينان كشتي به تكاپو افتادند و محل سوراخ شده را تعمير كردند.
بعد از مدتي به ساحل رسيدند و وارد شهر ساحلي شدند. تعدادي از اطفال را ديدند كه در سر راه مشغول بازي هستند. خضر يكي از آن طفلان را گرفت و به پشت ديوار برد و با كاردي گوش تا گوش، سر او را بريد و در محلي او را دفن كرد. موسي سخت برآشفت و با ناراحتي بسياري گفت: به چه جرمي او را كشتي؟ خضر با خونسردي گفت: باز علّت پرسيدي و اعتراض نمودي؟ بار ديگر موسي گفت: ديگر سئوال نمي كنم. اگر اين بار سؤال كردم، مرا رها كن و به راه خودت برو.
آن دو به راه افتادند. به محلي ديگر رسيدند. مردمان آن محل آنها را به شهر خود راه ندادند حتي از دادن آب و نان به آنها نيز دريغ كردند. شبي سرد را در بيرون شهر سپري كردند. چون صبح شد، حركت كردند تا به ديواري رسيدند. ديوار در حال خراب شدن بود. پس خضر شروع به مرمت ديوار كرد و با سنگ و گل آنها را محكم و استوار ساخت.
موسي بار ديگر در شگفت شد. رو به خضر كرد و گفت: اهل اين ديار حتي به ما آب و نان هم ندادند و تو در حق آنها لطف مي كني و ديوار خراب شده آنها را آباد مي كني؟ خضر گفت: معلوم شد كه تحمل آنچه را كه من انجام مي دهم، نداري. پس اين آخرين ديداري خواهد بود بين من و تو . اما قبل از آنكه از تو جدا شوم، مي خواهم راز كارهايي را كه انجام دادم بر تو نمايان سازم تا شگفتهايت را مرتفع سازم.
1 ـ مردي ظالم در صدد است كه همه كشتي هاي سالم را تصاحب كند. آن كشتي هم متعلق به خانواده اي مومن و فقير بود. كشتي را سوراخ كردم تا طمع آن ظالم اين كشتي را در بر نگيرد و نان آن خانواده قطع نشود.
2 ـ آن كودك را كشتم زيرا او اگر بزرگ مي شد، جز كفر و عصيان از او سر نمي زد. در حالي كه والدين او موحد و مؤمن هستند.
3 ـ اما ديوار را درست كردم زيرا در زير آن گنجي مدفون است كه فردي مؤمن براي فرزندانش ذخيره كرده است. بدين وسيله آن گنج تا رسيدن به دست صاحب خود محفوظ مي ماند.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
بسمه تعالی

سلام


اینو تو سایت(http://www.zohur12.ir ) دیدم خیلی قشنگ بود گفت شما هم فیض ببرین4fvfcja

دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.
گرچه این مسئله از نظر صرف‌و‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود ۲۴ مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم ۲۴ مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است، یعنی ۲۴=۲۴٫
با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:

دنیا ۱۱۵ / آخرت ۱۱۵

ملائک ۸۸ / شیطان ۸۸

زندگی ۱۴۵ / مرگ ۱۴۵

سود ۵۰ / زیان ۵۰

ملت (مردم) ۵۰ / پیامبران ۵۰

ابلیس ۱۱ / پناه جستن از شر ابلیس ۱۱

مصیبت ۷۵ / شکر ۷۵

صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣

فریب خوردگان (گمراه شدگان) ۱۷ / مردگان (مردم مرده) ١٧

مسلمین ۴١ / جهاد ۴١

طلا ۸ / زندگی راحت ٨

جادو ۶٠ / فتنه ۶٠

زکات ٣٢ / برکت ٣٢

ذهن ۴٩ / نور ۴٩

زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵

آرزو ٨ / ترس ٨

آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ / تبلیغ کردن ١٨

سختی ١١۴ / صبر١١۴

محمد (صلوات الله علیه) ۴ / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) ۴

مرد ٢۴ / زن ٢۴

همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:

نماز ۵، ماه ١٢، روز ٣۶۵

دریا ٣٢، زمین (خشکی) ١٣

دریا + خشکی = ۴۵=۱۳+۳۲

دریا = %۷۱/۱۱۱۱۱۱۱= ۱۰۰ × ۴۵ / ۳۲

خشکی = % ۸۸۸۸۸۸۸۹/ ۲۸ = ۱۰۰ × ۴۵ / ۱۳

دریا + خشکی = % ۱۰۰

دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب ۱۱۱ / ۷۱% و خشکی ۸۸۹/ ۲۸ % از کره زمین را فراگرفته است.

آیا همه اینها اتفاقی است؟

سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند.


منبع : وعده صادق

..........
در پناه خداوند متعال
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام
اینو تو سایت http://www.parsquran.com/ دیدم برا جالب بود امیدوارم مفید باشه

اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد

به عقیده ما مسلمین, قرآن سخن و وحی خداوند یکتاست. سخنی است که شنیدنش لرزه بر اندام می آورد. درون آدمی را نرم کرده و ذهن را متوجه ذکر خدا می کند. سخن خداوندی است که صاحب ملکوت آسمانها و زمين است و آگاه و دانا به ریز و درشت خلقت است. این است که ماقرآن را روشنگر و راهنما می دانیم و عقیده داریم که معجزه پیامبر است.

از طرفی هر انسان غیر مسلمانی که بدون تعصب و غرض قرآن را بخواند بر نظم و آهنگ دلنواز آن اذعان دارد. این خود شاهدی بر اعجاز کلامی قرآن است چرا که قرآن وحی بر پیامبری بی سواد بوده است. ولی چنان آهنگ کلامی قرآن زیبا بوده و چنان معانی آن بر دل می نشسته که اعراب زمان پیابر را مسلمان کرده. اعرابی که خود سخنور بوده اند و شعرای بسیاری داشته اند در برابر نظم و آهنگ کلام خدا سر فرود آورده اند. از طرفی کفاری که تعصب چشمانشان را کور و گوشهایشان را سنگین کرده بود قرآن را نمی پذیرفتند. گاهی به پیامبر تهمت شاعری می زدند و گاهی قرآن را افسانه های پیشین می خواندند.

برای اثبات بطلان ادعای کفار زمان پیامبر و همچنین کسانی که با تعصب و دیده کور به قرآن می نگرند ، خداوند آنها را به آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن فرا می خواند. به این موضوع در پنج جای قرآن اشاره شده است:

۱- سوره ۲ آیات ۲۳ و ۲۴
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد پس اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد. پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.
۲- سوره ۱۷ آیه ۸۸
بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.
۳- سوره ۱۱ آیات ۱۳ و ۱۴
يا مى‏گويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏گوييد ده سوره برساخته‏شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مى‏توانيد فرا خوانيد. و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهي نازل شده و هيچ معبودي جز او نيست آيا با اينحال تسليم مي‏شويد؟
۴- سوره ۱۰ آیات ۳۸ و ۳۹
يا مى‏گويند آن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا مى‏توانيد فرا خوانيد.بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند.
۵- سوره ۵۲ آیات ۳۳ و ۳۴
مى‏گويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند. پس اگر راست مى‏گويند سخنى مثل آن بياورند.

بر طبق این آیات خداوند ناباوران را به آوردن سوره ای شبیه قرآن فرا می خواند. کفار زمان پیامبر با همه سخن وریشان و تسلطشان به زبان عربی نتوانستند این کار را بکنند. آنها که تهمت شاعری به پیامبر می زدند فرصت طلایی به دست آورده بودند تا در زمانی که اسلام نو پا بود و تعداد مسلمین بسیار اندک ، این دین جدید را فقط با آوردن یک سوره به زانو بیاورند ولی نتوانستند. اکنون که قرنها از این فرا خوانی قرآن می گذرد، عده ای از مخالفان قرآن که نه تنها نظم و زیبایی ظاهری قرآن را درک تکرده اند بلکه مفهوم و معنی قرآن را نیز متوجه نمی شوند، ادعا می کنند که تقلید از قرآن و نوشتن سوره ای مثل سوره های قرآن کاری ساده است. بعضیها پا را فراتر گذاشته و اشعار حافظ و فردوسی و شاعران دیگر را برتر از قرآن می دانند. این عده خود درک نمی کنند که سخنور و شاعر برجسته ای چون حافظ خود به اعجاز قرآن اذعان داشته چرا که شعر میسروده و تفاوت شعر خود با قرآن را درک می کرده. قرآن برای این موضوع مثال عصای موسی را می آورد. وقتی که موسی عصای خود را به اذن خداوند تبدیل به مار کرد ، فرعون که احاطه علمی نداشت و تعصب چشمانش را کور کرده بود معجزه موسی را نمی پذیرفت در حالیکه جادوگران او که فرعون برای مبارزه با موسی فرا خوانده بود ، ضعف و محدودیت خود را درک می کردند و با دیدن معجزه موسی ایمان آوردند. چرا که آنها بر خلاف فرعون می دیدند که کار موسی از عهده یک انسان خارج است و تنها یک قدرت مافوق طبیعی و برتر از عهده آن بر می آید.

در اینجا برای نشان دادن پوچی ادعای این افراد تصمیم گرفتم که از دید یک غیر مسلمان ولی بدون تعصب به این موضوع نگاه کنم. ببینم بدون در نظر گرفتن اعتقاداتم به عنوان یک مسلمان آیا می توانم سوره ای مانند سوره های قرآن بنویسم یا نه. اگر در انتها اذعان کردم که اینکار نه تنها از عهده من بلکه از عهده هیچ انسانی بر نمی آید خط بطلانی می کشم بر ادعای مخالفین متعصب قرآن.
برای اینکار به کوتاهترین سوره قرآن توجه کردم. سوره کوثر کوتاهترین سوره قرآن است که تنها ده کلمه دارد:

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ : ما تو را [چشمه] كوثر و فراوانی تعمت داديم
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ : پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ : دشمنت‏ خودبى‏تبار و دست کوتاه از آینده خواهد بود

با خواندن این سوره متوجه می شویم که این سوره به صورت نظم است. پس اگر قرار باشد سوره ای مانند این بیاوریم باید به صورت نظم باشد. از طرفی کلمات نظم به دقت انتخاب شده اند. کوثر و انهر و ابتر هر سه چهار حرف دارند که نوشتن نظمی مثل آن را مشکل می کنند. در قدم بعد به دنبال این سه لغت در قرآن گشتم. متوجه شدم که این سه لغت تنها و تنها یکبار و آنهم در این سوره آمده اند. این یعنی اگر قرآن ساخته سخنان پیامبر می بود او باید با لغاتی که نه قبل و نه بعد از آن استفاده می کند شعر بگوید. این نوشتن سوره ای مثل این را بسیار مشکل می کند. ما شاید بتوانیم از سخن دیگران تقلید کنیم ولی اگر لازم بود که با لغاتی که هرگز استفاده نکرده ایم نظم بگوییم کار بسیار مشکلی می داشتیم. تا اینجا من فقط به نظم ظاهری قرآن نگاه کرده ام و فعلا بسیار تحت تاثیر قرار گرفته ام.

در مرحله بعد به معنی و مفهوم سوره نگاه کردم. این تیر خلاصی بود برای من که ایمان بیاورم نه تنها من بلکه هیچ انسان دیگری نمی تواند شبیه این سوره بیاورد. آیات پیشگویی هستند در مورد مخالفان پیامبر که در زمان پیامبر به حقیقت پیوست. پیامبر به اوج اقتدار رسید و خداوند نعمتش را بر او کامل کرد و دشمنانش همه کوتاه دست ماندند. هیچ انسانی هرگز نخواهد توانست آینده را پیشگویی کند. اگر اعراب زمان پیامبر در برابرنظم و آهنگ سوره کو ثر سر تسلیم فرد آوردند اکنون ما باید سر تعظیم بر مفهوم آن نیز فرود بیاوریم. این یعنی ما با درک اندکی که از قرآن داریم اگر بدون تعصب به کوچکترین سوره قرآن بنگریم اذعان می کنیم که این سوره سخن قدرتی است که دانای نهان و غیب است. خداند در قرآن می فرماید:

و كليدهاى غيب تنها نزد اوست جز او [كسى] آن را نمى‏داند و آنچه در خشكى و درياست مى‏داند و هيچ برگى فرو نمى‏افتد مگر [اينكه] آن را مى‏داند و هيچ دانه‏اى در تاريكيهاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت] است.

سوره های دیگر هر کدام داستانی دگر دارند و عظمتی دگر. ما با دانش اندکمان تنها در حد و اندازه فهممان می توایم از قرآن استفاده کنیم و با توصل به خدا قرآن را راهنمای مسیرمان قرار دهیم.
....................
یا وتر
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام
نشانه های خداوند متعال در طبیعت

http://www.parsquran.com/articles/signs.htm

نشانه‏هائي براي افراد با ايمان
http://www.parsquran.com/blog/?p=97
.......................
یا مغیث
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


بحران «زندگی دوم»

عباسی بحران آینده را بحران «زندگی دوم» دانست و گفت: «فرد آرزوهایی که به آن دست نیافته و در خود نمی‌بیند را در فضای مجازی می‌سازد و هر چه تفاوت ذهنیت با عالم واقع بیشتر شود، این فرد از زندگی طبیعی باز می‌ماند.»

رئیس مرکز بررسی‌های دکترینال امنیت بدون مرز خاطرنشان کرد: «بیش از ۵۰ درصد جوانان ما هم اکنون اسیر سکس فانتزی هستند و در آینده نمی‌توانند شریک جنسی مناسبی برای همسرشان باشند، لذا به حجم زیادی مراکز درمانی نیاز داریم تا این افراد درمان شوند، اما متاسفانه هم اکنون نه آماری از تعداد بیماران جنسی داریم و نه مراکزی برای درمان.»

وی گفت: «جامعه‌ای که مدعی اخلاق است و روابط جنسی آزاد را نمی‌پذیرد باید اولویت برنامه‌هایش، ازدواج آسان و در سنین پایین باشد؛ مادامی که این مشکل حل نشود سایر مشکلات کشور حل نخواهد شد.»

عباسی با توصیه به خانواده‌ها در خصوص آسان گرفتن شرایط ازدواج گفت: «خانواده‌ها باید بپذیرند که دامادشان، از ابتدا مدرک و شغل نداشته باشد.»

رئیس مرکز بررسی‌های دکترینال امنیت بدون مرز در عین حال خاطرنشان کرد: «با تغییر ارزش‌ها در حکومت و خانواده‌ها، تا وقتی خود نسل حاضر این مسئله را نپذیرد، مشکل حل نمی‌شود.»

وی در پایان با اشاره به مفید بودن استفاده از تجربه غربی‌ها گفت: «راه درمان بسیاری از این مشکلات تقواست، اما غربی‌ها چون می‌خواهند از راه‌های دیگر این مشکل را حل کنند به نتیجه نرسیده‌اند؛ این در در حالی است که عاقبت خوب و کرامت از آن اهل تقواست.»
http://www.tabnak.com/nbody.php?id=109647
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله

فضیلت و اعمال ماه مبارك رجب :
ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است.
از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.


از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.

و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.

از امام صادق(علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».


شب اول ماه رجب :
این شب، شب شریفى است و در آن چند عمل وارد شده است .
1- وقتی هلال ماه دیده شد فرد بگوید:
اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّى وَ رَبُّكَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است كه چون هلال رجب را مى‏دید مى‏گفت: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِى رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ.
2- غسل.
حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فرموده‌اند: هر كس ماه رجب را درك كند و اول و وسط و آخر آن ماه را غسل نماید، از گناهان خود پاک می‌شود مانند روزى كه از مادر متولد شده است.
3- زیارت امام حسین علیه السلام .
4- بعد از نماز مغرب بیست ركعت، یعنی 10 تا دو رکعتی نماز گزارده شود. تا خود، اهل، مال و اولادش محفوظ بماند و از عذاب قبر در پناه باشد.
5- بعد از نماز عشاء دو ركعت نماز گزارده شود بدین نحو:
در ركعت اول حمد و ألم نشرح یك مرتبه و توحید سه مرتبه و در ركعت دوم حمد و ألم نشرح و توحید و معوذتین خوانده شود و پس از سلام، سى مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگوید و سى مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالى گناهان او را بیامرزد مانند روزى كه از مادر متولد شده است.



روز اول رجب :
این روز، روز شریفى است و برای آن چند عمل ذکر شده است:
1- روزه .
روایت شده كه حضرت نوح (علیه السلام) در این روز به كشتى سوار شد و به كسانى كه همراه او بودند امر فرمود روزه بگیرند که هر كس این روز را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال از او دور شود .
2- غسل .
3- زیارت امام حسین علیه السلام.
از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که: هر كس امام حسین (علیه السلام) را در روز اول رجب زیارت کند، خداوند او را بیامرزد. البته قابل ذکر است که زیارت از راه دور هم مورد قبول است ان شاء الله.

[تصویر:  23e325e16617.png]
[تصویر:  nasimhayat.png]



الهي، من به حور و قصور ننازم، اگر نفسي با تو پردازم از آن هزار بهشت مي‌سازم.
الهي، مي‌پنداشتم كه ترا شناختم، اكنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم.
الهي، همه شاديها بی ياد تو غرور است، و همه غمها با ياد تو سرور.

اِلـهی.... وَرَبّی.... مَنْ لی غَیْرُکَ ...
الهی ... حالا دیگه من و تو و عبدَک ... (:
سلام

کلامی در مورد غریزه جنسی

منبع : جواني و موفقيت ها - محمد تقي صرفي

عوامل‌ انقلابي‌ بلوغ‌، نه‌ تنها بر روي‌ بدن‌ اثر مي‌گذارند و باعث‌ رشدسريع‌ و همه‌ جانبة‌ جسم‌ مي‌شوند بلكه‌ در روان‌ نوجوانان‌ نيز مؤثرند،افكار و اخلاق‌ آنان‌ را دگرگون‌ مي‌سازند و انقلاب‌ عميقي‌ در روحشان‌پديد مي‌آورند، بهمين‌ جهت‌ طرز فكر و خُلقيات‌ نوجوانان‌، با اطفال‌نابالغ‌ تفاوت‌ بسيار دارد. و براي‌ همين‌ است‌ كه‌ هيچگاه‌ بين‌ خواجه‌ها،فلاسفه‌ و دانشمندان‌ بزرگ‌ پيدا نشده‌ است‌. در بين‌ غددِ بدن‌، بيضه‌هانفوذ و تأثير بيشتري‌ روي‌ قدرت‌ و حالت‌ روحي‌ انسان‌ دارند! و معمولاًهنرمندان‌ و شعراي‌ بزرگ‌ و مقدسين‌ و فاتحين‌، تمايل‌ جنسي‌ شديدي‌داشته‌اند! و اگر كسي‌ اين‌ غدد را از دست‌ بدهد، دچار بحران‌ روحي‌شده‌ و قسمتي‌ از فعاليتهاي‌ فكري‌ و حتّي‌ حس‌ّ اخلاقي‌ خود را از دست‌مي‌دهد.
غريزة‌ جنسي‌ مانند آتش‌ سوزاني‌ است‌ كه‌ از اعماق‌ وجود جوان‌ زبانه‌مي‌كشد و اگر از حدّ طبيعي‌ تجاوز نمايد و اگر بدرستي‌ مهار نشود، قادراست‌ ريشة‌ فضائل‌ اخلاقي‌، دين‌ و مذهب‌ و سعادت‌ انسان‌ را بخشكاند!عمل‌ اين‌ غريزه‌ آنقدر قوي‌ است‌ كه‌ در واقع‌ مركز تحريكات‌ مستقيم‌براي‌ تمام‌ آرزوهاي‌ اعضاء مختلف‌ بدن‌ مي‌گردد.

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
سلام

تاثیر تقوا در رهایی از مشکلات

تقوا که در قرآن کریم زیاد آمده است، از ماده \" وقی\" است که به معنی نگهداری است و در واقع خود کلمه \" تقوا \" مفهوم خودنگهداری و خودحفظ کردن دارد. تقوای الهی یعنی انسان خود را از آنچه که خدا نهی کرده است نگهداری کند تا از عواقب آن مصون بماند. در قرآن کریم مکرر به آثار تقوا اشاره و تصریح شده است و معمولا آثار تقوا چیزهایی است درست عکس آنچه که ابتدأ انسانی که بصیرتی ندارد از تقوا می فهمد یعنی در مورد تقوا خیال می کند.

یکی اینکه انسان وقتی که بصیرتی نداشته باشد در ابتدا از تقوا محدودیت می فهمد، می گوید: انسان بخواهد خودش را مقید به تقوا کند معنایش این است که خودش را در بن بست قرار بدهد، به دور خودش خطی بکشد و برای خود محدودیت قائل بشود. قرآن درست نقطه مقابل این مطلب را ذکر می کند ( و نکته لطیف همین است ) یعنی بی تقوایی است که انسان را در بن بست قرار می دهد و تقواست که بن بست را می شکند. این خیلی به نظر عجیب می رسد.

انسان می گوید آدمی همین قدر که متقی شد یعنی برای خودش محدودیت قائل است. وقتی انسان برای خودش محدودیت قائل است به دست خودش برای خودش بن بست به وجود آورده است. قرآن می فرماید خیر، تقوا بن بست و محدودیت نیست، برعکس است، تقوا نداشتن انسان را دچار بن بستها و محدودیتهایی می کند و تقوا راهی است که خدا معین کرده است که اگر انسان از آن راه برود محدودیت و بن بستی برای او نیست این است که می فرماید: «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او راه بیرون رفتن از مضایق و مشکلات را قرار می دهد» (طلاق/2) یعنی خدا برای او راه باز می کند برای خروج از بن بستها و بیرون آمدن از مشکلات.
http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=2682

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان