عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مذهبی از همه نوع

#16
حج و مناسك ان به درستى در متون دينى آمده است كه ماه رمضان، بهار قرآن است. مى توان به اين گفته، اين عبارت را افزود كه گو اينكه رمضان، «بهار قرآن» است اما موسم حج «بهار ايمان» است، فصلى كه دين ورزان، به قربان كردن خويش همت مى كنند و گوهر ايمان را در دل تازه مى سازند.
به اين اعتبار، حج از دل انگيز ترين مناسك دينى است.آنچه از پى مى آيد متن مكتوب و پيراسته اى است
از سخنرانى دكتر آرش نراقى ـ پژوهشگر عرصه الهيات و محقق در دانشگاه كاليفرنيا ـ در جمع گروهى از ايرانيان آمريكا كه به مناسبت
عيد قربان القا شده است. نراقى اين مقاله را در كنار مطالب و مقالاتى ديگر هم اينك بر روى پايگاه اطلاع رسانى شخصى خود گنجانده است
و «ايران» به اعتبار قوت مقاله، آن را به نقل از اين سايت منتشر مى كند.
گروه انديشه

در ميان عبادات حج بيش از هر عبادت ديگرى «خلاف آمد عادت» است. و آنچنانكه حافظ به ما مى آموزد در «خلاف آمد عادت» سرى نهفته است كه فرد را به مراد دل مى رساند:
در خلاف آمد عادت بطلب كام كه من
كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم
اگر كسى مى خواهد روحش طراوت ولطافت بيابد و با عالم معنا ارتباط برقرار كند، بايد در «خلاف آمد عادت» بكوشد، يعنى از چارچوبهاى تكرارى، كليشه اى و ملال انگيز زندگى هر روزينه فراتر برود. اين تجربه روح فرد را نو و پر طراوت مى كند. در حج «خلاف آمد عادت» بسيار است. در اين مراسم نحوه زندگى فرد از اساس متحول مى شود. او برخلاف روند متعارف زندگى هر روزينه اش در نوع ديگرى از زندگى كه بر محور باطن نگرى و توجه مدام به محبوب است، به نحوى نمادين مشاركت مى ورزد. و اين البته خود تجربه اى طراوت بخش است. در اين فرصت، مايلم به اختصار معناى «حج» را از منظر عارفان و بويژه حضرت مولانا توضيح دهم. اما پيش از آن مايلم به اختصار بيان كنم كه چرا اصولاً در حوزه دين و در سپهر عالم معنا پاره اى آداب و مناسك وضع شده اند و از ما آدميان خواسته شده است از آن شعاير و مناسك پيروى كنيم، و اصولاً ماهيت اين آداب و مناسك كه در قالب انواع عبادات ظاهر مى شوند چيست.
* * *
از امام على(ع) نقل شده است كه ايمان سه ركن دارد: يك ركن آن تصديق قلبى است؛ ركن دوم «اقرار به لسان» است، و سرانجام ركن سوم عبارتست از «عمل به جوارح». از اين حيث تجربه ايمانى مانند تجربه عاشقى است. شما وقتى عاشق مى شويد حال خوشى را در صميم جان و دل خود احساس مى كنيد. اما عاشق تاب مستورى ندارد، يعنى دير يا زود مى بايد راز دل خود را بامحبوب خود، و بلكه با عالم و آدم در ميان نهد. عاشق صادق حتماً بايد عشق خود را دست كم به محبوب خود به زبان اظهار كند. گفتن «دوستت دارم» بخشى از فرايند عاشقى است. ولى اين پايان ماجرا نيست. عاشق صادق بايد عشق خود را در عمل هم نشان بدهد.
عشق بايد در مقام عمل هم متجلى شود، و خود را در جوارح و نحوه زندگى نيز نشان دهد. ماجراى ايمان هم همين گونه است. وقتى نورى بر باطن فردى تابيدن گرفت، و پرى رويان بستان خداوند نقاب از رخ بر گرفتند، و فرد خود را يكباره دلباخته يافت، اين حال خوش درونى او را به اظهار پاره اى حقايق بر مى انگيزد و بعد از آن البته نحوه زندگى او به تبع حالى كه براو دست داده تحول مى پذيرد. در واقع سرچشمه و مبدأ پيدايش مناسك و شعاير دينى را بايد چيزى از اين نوع دانست: ولى اى از اولياى خداوند (كه در صدرشان پيامبران خداوندند) واجد احوال وتجربه اى بسيار عميق و استحاله بخش مى شود كه ما از آن به « تجربه خطاب و حيانى» تعبير مى كنيم. وقتى اين فرد الهى كام جانش از اين تجربه شيرين مى شود، بر اين احوال به زبان شهادت مى دهد. و بالاتر از آن، آن حال بر جوارح او هم ظاهر مى شود و شكل خارجى مى پذيرد. ترجمان خارجى آن حال در قالب نوعى منسك يا شعيره نقش مى بندد. يعنى مناسك و آداب دينى از يك حيث تجلى و ترجمان طبيعى احوالى است كه بر دل نبى يا ولى الهى دست مى دهد.
براى يك پيامبر يا ولى خداوند آداب و مناسك ترجمان حالت دل انگيزى است كه بر وجود آن شخص لطيف عارض شده است... بنابراين به تعبيرى ساده سرچشمه و اصل مناسك و شعائر دينى چيزى نبوده است جز تجلى طبيعى آنچه در قلب بنيانگذار دين گذشته است.
اين آداب و مناسك دست كم دو نقش مهم براى فرد صاحب تجربه ايفا مى كند:
يك كاركرد و نقش اين مناسك اين است كه از سرّ درون آن ولى الهى خبر مى دهد، و بر باورمندى او نسبت به آن حقيقت لطيف گواهى مى دهد. يعنى دست كم به نحو نمادين از تجربه و باور عميقى كه در وجود او شكل پذيرفته حكايت مى كند. مولانا مى گويد:
اين نماز و روزه و حج و جهاد
هم گواهى دادن است از اعتقاد
فعل و قول آمد گواهان ضمير
زاين دو بر باطن تو استدلال گير
اين گواهى چيست؟ اظهار نهان
خواه قول و خواه فعل و غير آن
اين نشان زر نماند بر محك
زر بماند نيك نام و بى ز شك
اين صلات و اين جهاد و اين صيام
هم نماند، جان بماند نيك نام
در واقع اين عبادات براى شخصى چون نبى اقرار به زبان و عمل به جوارح است. مثل ميوه اى است كه به طور طبيعى بر شاخسار درختى سر بر مى زند. گويى باطن به مثابه يك دانه است. وقتى بهار در مى رسد، آن دانه مى رويد، جوانه مى زند و به گل مى نشيند. اين سبزى و گل و طراوت در واقع ترجمان سرّ آن دانه است. وقتى دانه را بكاريم نمى دانيم گل سرخ است و يا درخت سيب، ولى دانه سرّ خود را، يعنى آنچه را كه در دل نهفته دارد، در بهاران به طور طبيعى آشكار مى كند. پس اعمال و مناسك دينى برگ و گياهى است كه از دانه باطن ولى الهى مى رويد.
نقش دوم آداب و مناسك منانند نقش يك صدف است. همانطور كه صدف در و گوهر را در دل خود از گزند آفات حفظ مى كند، آداب و مناسك هم گوهر گرانبها و بسيار لطيف تجربه هاى ايمانى را در دل خود از گزند آفات ايمنى مى بخشد. اين كه تو كسى را دوست مى دارى كافى نيست. رفتار عاشقانه، نه فقط عشق را اظهار مى كند، بلكه آتش عشق را گرم و فروزان نگه مى دارد. آداب و مناسك دينى اگر به درستى فهميده و اجرا شوند همين نقش را ايفا مى كنند، يعنى به شعله و آتشى كه در درون ما افروخته شده است، نفت مى افشانند تا اين شعله نميرد. بنابراين، آداب و مناسك دينى دو نقش عمده و اصلى را در روح سالك ايفا مى كنند: اولاً _ ترجمان طبيعى حال درون مؤمن هستند؛ و ثانياً _ آن حال را در دل خود صدف آسا ايمن نگه مى دارند.
آنچه گفته شد حال يك ولى و بنيانگذار دين و شريعت است. وقتى پيامبر دعوت را ابراز مى كند و مى گستراند، اين آداب و مناسك صبغه جمعى مى يابد. يعنى امتى كه دعوت آن نبى را پذيرفته اند و او را پيشواى خود قرار داده اند از او در اين آداب و مناسك پيروى مى كنند، و اين موجب پديد آمدن يك سنت در بستر تاريخ مى شود. ما امروز ميراث دار يك سنت تاريخى دينى هستيم. سنت مانند يك رود جارى است و افراد از مواضع متفاوتى مى توانند از اين رود جرعه برگيرند. در واقع آدميان از دو منظر مى توانند با اين سنت دينى موجود و جارى مربوط شوند. گروهى از افراد به تعبير عارفان جزو «مجذوبان» هستند. يعنى بختيارانى هستند كه چاه ناكنده آب برايشان مى جوشد. اين افراد به واسطه روح فوق العاده لطيف و حساسى كه دارند احوال معنوى و مواجيدى را كه بر روح نبى دست داده، به قدرت ظرفيت خود، مى آزمايند و شريك الاذواق نبى مى شوند. مولانا به ما مى گويد:
به معراج برآييد گر از آل رسوليد
رخ ماه ببوسيد چو بر بام بلنديد
اگر شما خود را پيرو پيامبر مى دانيد بايد در همه زمينه ها از پيامبر پيروى كنيد از جمله در تجربه معراج او. اگر كسى شريك الاذواق نبى شود يعنى در آن احوال دل انگيز مشاركت ورزد، نسبت او با آداب و مناسك دينى همچون نسبتى است كه شخص نبى با آن آداب و مناسك دارد. يعنى همانطور كه پيامبر در نيمه هاى شب مشتاقانه برمى خاست و به شوق به نماز مى ايستاد تا اشتياق درون و آتش فراق از محبوب را از طريق مناجات با محبوب آرامش بخشد، عارف مجذوب نيز به صرافت طبع و به داعيه شوق درونى به انجام عبادات بر مى خيزد.
شما وقتى عاشق هستيد، از دورى و فراق محبوب شكيب نداريد، مرتباً بهانه مى جوييد باب گفت وگو را با معشوق بگشاييد. براى پيامبر نماز، گفت وگو با معشوق بود. لذا ثانيه شمارى مى كرد تا با محبوب خود خلوت كند و شوق درونى خود را با نماز آرامش بخشد. اگر كسى شريك الاذواق نبى شود، در آن محرك اوليه اى كه روح نبى را بر مى انگيخته شريك مى شود. و همان شادى و بسطى كه بر روح نبى مى باريد، بر روح او هم مى بارد. در اين صورت عباداتى كه بر جوارح عارف جارى مى شود، همچون لبخندى بر سيماى دلشادان نقش مى بندد. به تعبير ديگر، براى اين افراد عبادت تكليف نيست. «تكليف» يعنى كار دشوار، كارى كه بايد به دشوارى و اكراه بر خود هموار كنى. براى كسى كه شاد است خنديدن طبيعى است. تكليف نيست. و بر همين قياس، براى آن كسى هم كه شريك الاذواق نبى است عبادت طبيعى است، نه تكليف. اين البته وصف مجذوبان است، يعنى كسانى كه در آن محرك اول با نبى مشاركت مى جويند و همچون او، و به تبع او، آب را از سرچشمه بر مى گيرند.
اما نقل ما متوسطين چيز ديگرى است. نسبت ما با سنت دينى و آداب و مناسك دينى از نوع ديگرى است. انجام اين سنتها و التزام به آداب و مناسك دينى دست كم در بادى امر براى ما دشوار و از جنس تكليف است. زيرا ما در ابتداى طريق از آن مواجيد باطنى بى بهره ايم، و لذا بايد بكوشيم تا از طريق التزام به آن آداب و مناسك، آن تجربه باطنى را در وجود خود به برگ و بار بنشانيم. براى سالك طريق قاعده اين است: او بايد بكوشد تا با دقت و شكيبايى روح سركش و وحشى خود را با انجام كارهايى كه بر او گران مى آيد، رام و مؤدب كند. در ابتدا تكاليفى كه سالك طريق بر جوارح خود تحميل مى كند، از حد ظواهر فراتر نمى رود. اما رفته رفته درون او از آنچه بر بيرون او مى گذرد رنگ و تأثير مى پذيرد. براى مثال، فرض كنيد شما غمگين و دل گرفته ايد. در اين حال اگر يكباره، ولو به زور، شروع به خنديدن كنيد، آن خنده رفته رفته در وجود شما اثر مى كند و از خنده خود به خنده مى افتيد و واقعاً شاد مى شويد و مى بينيد كه از اين پس نه به تكلف كه به صرافت طبع مى خنديد. احوال درونى ما تا حد زيادى از احوال خارجى ما تأثير مى پذيرد. براى مثال، قرآن به ما مى فرمايد: «ولا تمش فى الارض مرحا» يعنى بر روى زمين گردن فرازانه راه نرويد؛ بال و پر خود را بيندازيد و متواضعانه قدم برداريد. براى اينكه اگر متواضعانه قدم برداريم رفته رفته باطن ما هم از ظاهر تبعيت مى كند. اين قاعده حكمتى است كه در پس رياضتها و عبادات نهفته است. بنابراين هرچند انجام آداب و مناسك براى ما دشوار است، اما اين دشوارى را برخود هموار مى كنيم تا به مرور باطن ما از آن ظاهر رنگ و سامان بپذيرد.
البته التزام به آداب و مناسك آفاتى هم دارد. مهمترين آفت عبادات، رياكارى است كه ما و جامعه دينى را تهديد مى كند. حافظ مى گويد:
واعظان كاين جلوه بر محراب و منبر مى كنند
چون به خلوت مى روند آن كار ديگر مى كنند
مشكلى دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مى كنند
آفت رياكارى تمامى دين ورزان را تهديد مى كند. يعنى ممكن است از جايى به بعد فرد اين آداب و مناسك را براى رضاى معشوق و نيل به محبوب، و نيز تزكيه
و تصفيه باطن انجام ندهد. عبادت بورزد تا براى خود نام و نانى بيندوزد يا براى تجارت خود مشترى كسب كند. در اينجا دين ورزى و معنويت و نيز التزام به عبادات تبديل به كالا مى شود، كالايى براى فروختن و كسب منافع.
آفت دوم شكل گرايى است. گاهى سالكان و دين ورزان در اشكال متوقف مى مانند. يعنى از حد صورت و ظاهر عبادات فراتر نمى روند. البته در قلمرو آداب و مناسك دينى اشكال مهم هستند؛ اما نبايد فراموش كرد كه در اينجا اشكال بايد در خدمت معانى باشد. اين ظاهر بايد در خدمت باطن باشد. و اگر كسى اين نكته را از ياد ببرد اين شكل را به پوسته اى بى ارزش بدل كرده است. در اينجا فرد عابد رنج مى برد، اما اين رنج گنجى به همراه نخواهد داشت. فرد سرمايه عمر خود را در شوره زار به هدر مى دهد. بنابراين، ارزش و تقدس شكل تابع ارزش و تقدس محتواست، نه بر عكس. باطن فى حد ذاته مطلوب و مقدس است، اما ظاهر تا آنجا كه در خدمت باطن است ارزشمند و محترم است.
آفت سوم عبادات عبارتست از ملال. وقتى مناسك تكرار مى شوند، رفته رفته به عادت تبديل مى شوند و لطف و حلاوت خود را از دست مى دهند. تبديل «عبادت» به «عادت» از مهمترين آفاتى است كه روح دين ورزى را تهديد مى كند. البته تكرار جزو ضرورى عبادات است. اما اين امر مانع از آن نيست كه ما براى روح بخشيدن به عبادات خود خلاقيت بورزيم. لذا سالكان و دين ورزان بايد سعى كنند هرچند وقت يك بار به عبادات خود تنوعى ببخشند. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه چون به مكه مى رويد زياد نمانيد؛ مراسم را انجام دهيد و مكه راترك كنيد. چرا كه اگر مدت زيادى آنجا بمانيد رفته رفته به محيط عادت مى كنيد. شما وقتى براى اولين بار وارد مكه مى شويد حال غريبى داريد، همه چيز براى شما تكان دهنده و منقلب كننده است. اما اگر مرتب به آنجا برويد و به مدتهاى طولانى در آنجا اقامت كنيد، رفته رفته از طراوت وقوت تأثير آن فضا كاسته مى شود
--------------------------------------------------------------------------------

هدف از ذکر موضوعات ، مطالب و نوشته ها تبلیغ ترویج و حمایت از هیچ گروه و فرقه خاصی نبوده و فقط در جهت اطلاع رسانی و اشنایی با اندیشه های ناب عارفان بزرگ سرزمین ما بکار گرفته خواهدشد .
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#17
سالروز شهادت ابو جعفر محمد بن علي (علیه السلام) امام پنجم از ائمه اثني عشر (علیهم السلام) و هفتمين معصوم از چهارده معصوم (علیهم السلام) را محضر مبارک ولیعصر ارواحنا له الفداء که در کنار مزار بی زائر آن امام معصوم به سوگ نشسته اند، تسلیت می گوییم. ...




از كف برنت صبر و نماندش دگر قرار دين شد تهي ز مخزن اسرار كردگار

از ضعف بر حبين منيرش عرق نشست اركان پنجمين امامت ز هم شكست

گاهي زبان به ذكر حق و گه شدي به هوش از دل كشيده آه شرربار و شدخموش


مادر او حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبي (علیه السلام) است كه مكني به ام عبد الله يا ام الحسن بود و با اين ترتيب آن حضرت هم از جانب مادر و هم از جانب پدر فاطمي و علوي بوده است، لقب ايشان به دليل دانش بيكران باقر يا باقر العلوم بوده است …شیخ صدوق و شیخ طوسي در امالي خود روايت كرده اند كه رسول الله (صلی الله علیه و آله) آن حضرت را باقر ناميد و به جابر بن عبد الله انصاري فرمود: « اي جابر زمان يكي از اولاد مرا كه از فرزندان حسين است درك خواهي كرد، او هم نام من است و علم را با مهارت بسط ميدهد و ميشكافد، وقتي او را ديدي سلام مرا به او برسان».


۩ شخصيت اخلاقي:

در گفتار راستگو ترين و در ديدار گشاده رو ترين و در بذل جان در راه خدا بخشنده ترين و در اخلاق متواضع ترين مردمان بود.
از خوف خدا بسيار ميگريست و هنگام مشكلات اهل بيت را جمع ميكرد و با هم به ذكر و استغفار ميپرداختند. قسمت عمده درآمد خود را در راه خدا انفاق مي فرمود و خود مانند غلامانش در مزرعه كار ميكرد. در زهد و فضل و تقوي و آشنايي با رموز قرآن و سنت و تفسير و احكام شرع سرآمد همگان بود …


۩ اصحاب امام باقر (علیه السلام)

آوازه علوم و دانش امام باقر (علیه السلام) چنان اطراف و اكناف پيچيده بود كه ملقّب به باقرالعلوم; يعني شكافنده دانش ها گرديد. در مكتب امام ابوجعفر باقر العلوم -كه درود فرشتگان بر او- شاگرداني نمونه و ممتاز پرورش يافتند كه اينك به نام برخي از آنان اشاره مي ‏شود:

1- ابان بن تغلب: او محضر سه امام - امام زين العابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام - را درک نمود . ابان از شخصيتهاي علمي عصر خود بود و در تفسير، حديث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسياري داشت. والايي دانش ابان چنان بود که امام باقر عليه السلام به او فرمود: در مسجد مدينه بنشين و به راي مردم فتوا بده، زيرا دوست دارم، مردم فردي چون تو را در ميان شيعيان ما ببينند.

2- زراره: دانشمندان شيعه از ميان شاگردان امام باقر و امام صادق عليهما السلام، شش تن را فقيه تر مي شمرند که زراره يکي از آنها است. از امام صادق نقل است که فرمود: اگر "بريد بن معويه"، "ابوبصير"، "محمد بن مسلم" و "زراره " نبودند، آثار پيامبر (معارف شيعه) از ميان مي رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امين هستند. باز فرمود: بريد، زراره، محمد بن مسلم و احول در زندگي و مرگ نزد من محبوبترين مردمان هستند.

3- کميت اسدي: شاعري سر آمد بود و زبان گويايش در دفاع از اهل بيت، اشعاري پر مغز مي سرود. اشعارش چنان کوبنده و رسواگر بود که پيوسته از طرف خلفاي اموي تهديد به مرگ مي شد.

4- محمد بن مسلم: فقيه اهل بيت و از ياران راستين امام باقر و امام صادق عليه السلام بود. چنان که گفته شد، امام صادق او را يکي از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پيامبر به وجودشان پا برجا و باقي است.

۩ شخصيت علمي:
بي ترديد چنان که بسياري از علماي اهل سنت، نيز گفته اند، امام باقر عليه السلام در زمان حيات خويش شهرت فراواني داشته و همواره محضر او از دوست دارانش، از تمامي بلاد و سرزمينهاي اسلامي، پر بوده است. موقعيت علمي ايشان، به مثابه شخصيتي عالم و فقيه، به ويژه به عنوان نماينده علوم اهل بيت، بسياري را وا مي داشت تا از محضر او بهره گيرند و حل اشکالات علمي و فقهي خود را از او بطلبند. در اين ميان، اهل عراق که بسياري از آنان شيعه بودند بيش از ديگران مفتون شخصيت آن حضرت شده بودند.

مراجعه کنندگان، خضوعي خاص نسبت به شخصيت علمي امام داشتند چنان که عبدالله بن عطاي مکي گويد: علما را در محضر هيچ کسي کوچکتر از زمان حضور در محضر امام باقر عليه السلام نديدم. حکم بن عينيه با تمام عظمت علمي اش در ميان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزي در مقابل معلم خود به نظر مي رسيد.

۩ دوران زندگي و شهادت ايشان:

امام باقر (عليه السلام) با پنج خليفه از خلفاي بني اميّه معاصر بود كه عبارتند از: وليد بن عبد الملك (96 ق) و سليمان بن عبد الملك ( 99 ق) و عمر بن عبد العزيز (101 ق) و يزيد بن عبد الملك (107ق) و هشام بن عبد الملك ( 125 ق) معاصر بوده است. و همه آنان جز عمر بن عبدالعزيز در ستمگري و استبداد و خودكامگي دست كمي از نياكان خود نداشتند و پيوسته براي امام باقر (عليه السلام) مشكلاتي فراهم مي نمودند.
ولي در عين حال، او از طريق تعليم و تربيت، جنبشي علمي به وجود آورد و مقدّمات تأسيس يك مركز علمي اسلامي را در دوران امامت خود پي ريزي كرد كه در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق (عليه السلام) به نتيجه كامل رسيد.
وجود مقدس امام باقرعليه السلام و روش و حركات او در مدينه، گرچه مبارزه‏ي رو در رو و علني با دستگاه طاغوتي هشام نبود، ولي همه‏ي آن برنامه ‏ها نشانه‏ي يكنوع مخالفت با آن دستگاه بود، سرانجام هشام تصميم گرفت تا آن حضرت را از مدينه به شام تبعيد كند. مامورين، آن حضرت را با پسرش امام صادق ‏عليه السلام از مدينه به شام آوردند و براي اهانت به مقام آن حضرت سه روز به او اجازه‏ي ورود به نزد هشام ندادند، و حتي آن‏ها را در اردوگاه غلامان جاي دادند هشام بن عبدالملك به درباريان خود گفت: وقتي كه محمد بن علي ‏عليه السلام )امام باقر( وارد مجلس شد، نخست من او را سرزنش مي ‏كنم، وقتي كه سكوت كردم شما به اتفاق او را سرزنش كنيد. بعد از آن اتفاق هشام دستور داد آن حضرت را به زندان افكندند. ولي طولي نكشيد كه روش آن حضرت در زندان، همه‏ي زندانيان را به سوي او جلب كرد، جريان را به هشام گزارش دادند، سرانجام هشام دستور داد آن حضرت را تحت نظر به سوي مدينه باز گرداندند.
آنچه مسلم است اين است كه امام باقرعليه السلام با طرح مرموز و مخفيانه‏ ي هشام بن عبدالملك، مسموم شده و به شهادت رسيد، ولي عامل و چگونگي آن به روشني مشخص نيست. بعضي مي‏نويسند: ابراهيم ‏بن‏ وليد بن يزيد بن عبدالملك (پسر برادر زاده‏ي هشام) آن حضرت را مسموم نمود. و بعضي مي‏نويسند: زيد بن حسن به دستور هشام، زهر را به زين اسب ماليد و اسب را به حضور امام باقر آورد، و اصرار كرد كه آن حضرت بر آن سوار گردد، آن حضرت ناگزير بر آن سوار شد و سرانجام به شهادت رسيد. آن حضرت ساعات آخر عمر، كفنهاي خود را كه پارچه سفيدي كه با آن احرام به جا آورده بود مشخص نمود.

سرانجام، امام باقر (عليه السلام) كه پيوسته مورد خشم و غضب خليفه وقت، هشام بن عبدالملك بود، در روز دوشنبه 7 ذيحجّه سال 114 هجري قمري در 57 سالگي به شهادت رسيد. بدن مطهر آن درياي بيکران دانش خدايي در خاک بقيع، در کنار پدر و جد بزرگوارش امام حسن مجتبي و امام سجاد عليهما السلام به خاک سپرده شده است.

۩ كلماتي از آن بزرگوار:
1 - همانا خداوند عز و جل نگاه دارد بوسيله تقوي بنده را از آنچه عقلش بدان دسترسي ندارد.
2 - بردباري جامه شخص دانا و عالم است مبادا خود را از آن برهنه كني.
3 - خدا بر خويش مهرورزي را لازم كرده و رحمت او بر خشمش پيشي جسته و از روي راستي و درستي به انجام رسيده، پس چنان نيست كه خداوند به بندگان خشم آغاز كند پيش از آنكه آنان او را به خشم آورند...
4 - هر ملتي كه كتاب خدا را به پشت سر انداخته خدا نيز علم كتاب را از آنها بگيرد …
5- حريص بر دنيا، همچون کرم ابريشم است که هر چه پيله را بر خود بيشتر بپيچد، بيرون آمدنش مشکل تر مي شود.

۩ کرامات امام جواد علیه السلام:
نقره از برگ زیتون
ابوجعفر طبری از ابراهیم بن سعید نقل می‎كند كه حضرت امام جواد علیه السلام را دیدم كه بر برگ درخت زیتون دست می‎زد و آن برگ‎ها به برگ نقره تبدیل می‎شد. من آنها را از حضرت گرفتم، و با آنها در بازار معامله نمودم. آن برگ‎ها نقره خالص بودند و هرگز تغییری نكردند .


طلا شدن خاك

اسماعیل بن عباس هاشمی می‎گوید: در روز عیدی به خدمت حضرت جواد علیه السلام رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شكایت كردم . حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك قطعه‎ای از طلا گرفت . یعنی خاك به بركت دست حضرت به پاره‎ای طلای گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود .

جای انگشت بر سنگ

عمر بن یزید می‎گوید: امام محمد تقی علیه السلام را دیدم. به آن حضرت گفتم: یابن رسول الله، نشانه امامت چیست؟

حضرت فرمود: امام كسی است كه توان چنین كاری را داشته باشد . دست خود را بر سنگی نهاد و جای انگشتش بر آن ظاهر شد .

نرم شدن آهن

راوی نقل می‎كند: حضرت امام جواد علیه السلام را دیدم كه آهن را بدون آن كه در آتش نهد می‎كشید و سنگ را با خاتم خود نقش می‎زد .

[تصویر:  image_20081251027592341.jpg]
[تصویر:  image_20081251027592502.jpg]
[تصویر:  image_20081251027592653.jpg]
[تصویر:  image_20081251027592814.jpg]
[تصویر:  image_20081251027592815.jpg]
[تصویر:  image_20081251027592966.jpg]
[تصویر:  image_20081251027593127.jpg]
[تصویر:  image_20081251027593128.jpg]
[تصویر:  image_20081251027593289.jpg]
[تصویر:  image_200812510275932810.jpg]
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
#18
سالروز شهادت ابو جعفر محمد بن علي (ع) امام پنجم از ائمه اثني عشر (ع) و هفتمين معصوم از چهارده معصوم (ع)، که در سال 114 ق. در مدينه رخ داد …

شكر و سپاس بى منتها، خداى بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراط مستقيم ، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم اجمعين هدايت نمود. بهترين تحيّت و درود بر روان پاك پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله، و بر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، مخصوصاً پنجمين خليفه بر حقّش حضرت ابو جعفر، امام محمّد باقر عليه السلام و لعن و نفرين بر دشمنان و مخالفان اهل بيت رسالت كه در حقيقت دشمنان خدا و قرآن هستند.






مادر او حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبي (ع) است كه مكني به ام عبد الله يا ام الحسن بود و با اين ترتيب آن حضرت هم از جانب مادر و هم از جانب پدر فاطمي و علوي بوده است، لقب ايشان به دليل دانش بيكران باقر يا باقر العلوم بوده است … صدوق و طوسي در امالي خود روايت كرده اند كه رسول الله (ص) آن حضرت را باقر ناميد و به جابر بن عبد الله انصاري فرمود: « اي جابر زمان يكي از اولاد مرا كه از فرزندان حسين است درك خواهي كرد، او هم نام من است و علم را با مهارت بسط ميدهد و ميشكافد، وقتي او را ديدي سلام مرا به او برسان».
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#19
۩ اصحاب امام باقر (ع)

آوازه علوم و دانش امام باقر (ع) چنان اطراف و اكناف پيچيده بود كه ملقّب به باقرالعلوم; يعنى شكافنده دانش ها گرديد. در مكتب امام ابوجعفر باقر العلوم -كه درود فرشتگان بر او- شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش يافتند كه اينك به نام برخى از آنان اشاره مى ‏شود:

1- ابان بن تغلب: او محضر سه امام - امام زين العابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام - را درک نمود . ابان از شخصيتهاي علمي عصر خود بود و در تفسير، حديث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسياري داشت. والايي دانش ابان چنان بود که امام باقر عليه السلام به او فرمود: در مسجد مدينه بنشين و به راي مردم فتوا بده، زيرا دوست دارم، مردم فردي چون تو را در ميان شيعيان ما ببينند.

2- زراره: دانشمندان شيعه از ميان شاگردان امام باقر و امام صادق عليهما السلام، شش تن را فقيه تر مي شمرند که زراره يکي از آنها است. از امام صادق نقل است که فرمود: اگر "بريد بن معويه"، "ابوبصير"، "محمد بن مسلم" و "زراره " نبودند، آثار پيامبر (معارف شيعه) از ميان مي رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امين هستند. باز فرمود: بريد، زراره، محمد بن مسلم و احول در زندگي و مرگ نزد من محبوبترين مردمان هستند.

3- کميت اسدي: شاعري سر آمد بود و زبان گويايش در دفاع از اهل بيت، اشعاري پر مغز مي سرود. اشعارش چنان کوبنده و رسواگر بود که پيوسته از طرف خلفاي اموي تهديد به مرگ مي شد.

4- محمد بن مسلم: فقيه اهل بيت و از ياران راستين امام باقر و امام صادق عليه السلام بود. چنان که گفته شد، امام صادق او را يکي از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پيامبر به وجودشان پا برجا و باقي است.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#20
۩ كلماتي از آن بزرگوار:
1 - همانا خداوند عز و جل نگاه دارد بوسيله تقوي بنده را از آنچه عقلش بدان دسترسي ندارد.
2 - بردباري جامه شخص دانا و عالم است مبادا خود را از آن برهنه كني.
3 - خدا بر خويش مهرورزي را لازم كرده و رحمت او بر خشمش پيشي جسته و از روي راستي و درستي به انجام رسيده، پس چنان نيست كه خداوند به بندگان خشم آغاز كند پيش از آنكه آنان او را به خشم آورند...

4 - هر ملتي كه كتاب خدا را به پشت سر انداخته خدا نيز علم كتاب را از آنها بگيرد …

5- حريص بر دنيا، همچون کرم ابريشم است که هر چه پيله را بر خود بيشتر بپيچد، بيرون آمدنش مشکل تر مي شود.

از رساله امام محمد باقر عليه السلام، سعد الخير / روضه كافي ج اول (ص 79 – 75 )
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#21
علم معصومين به نام مهدي



جابر بن يزيد جعفي نقل ميكند:از امام باقر عليه اسلام شنيدم كه مي فرمود:روزي عمر بن خطاب به اميرالمومنين عليه السلام كفت :اي فرزند ابوطالب !نام مهدي جيست؟آنرا براي من بيان كن
علي )ع( فرمود:اسم او را نمي كويم،به اين دليل كه حبيب و خليل من )رسول اكرم صلي الله عليه و آل( با من عهد كرده است اسم او را براي كسي بيان نكنم تا اين كه خداوند وي را مبعوث وظاهر كند و اين از اموري است كه خداوند عز و جل علم آن را نزد بيامبرانش امانت و وديعه نهاده است.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#22
نمونه اي از حساب و كتاب در قيامت



حجةالاسلام استاد قايمي فرمودند:مرد سالخورده اي در شه رضا است كه او را ملاقات كردم،ايشان از كذشته خود صحبت ميكرد كه در هنكام جواني در تجارت با شخصي مشغول كسب و كار بودم و بعد از مدتي از كار كردن از هم جدا شديم،اين كذشت،روزي در راه اصفهان در يكي از كاروانسراها شب را به صبح ميرساندم كه شب در عالم خواب صحرای محشر را ديدم كه سرا با در آتش بودم وقتي نزديكتر آمدم همان رفيق دوران تجارتم را ديدم ،تا جشمش به من افتاد ايستاد و كفت :يادت مي آيد در زمان شراكتمان دو تومان از من نزد تو ماند ؟من متعجب و هم ترسيده بودم بعد از كمي فكر متوجه شدم درست مي كويد ولي من فراموش كرده بودم به او كفتم بله ولي اينجا دار باداش است نه دار عمل.و از من كاري ساخته نيست و جيزي كه ندارم به تو بدهم .او نيز كفت:بس بايد به اندازه يك سكه دو توماني روي بدن تو آتش بكذارم. وقتي او انكشت شصتش را روي قوزك بايم فشار داد ناكهان با صداي بلندي از خواب بلند شدم و ديدم كه از همان محل خون مي آيد كه به شدت درد داشت و بالاخره من را نزد عالم شهر بردند و جريان راتعريف كردم ايشان فرمودند :مقداري تومان براي مظالم بده و من نيز جنين كردم.الأن بعد از كذشت اين همه سال اكر بايم را در جاي داغي مثل كرسي قرار دهم باز هم جايش درد ميكند.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#23
سرّ عرفه و عرفات چيست؟
شايسته است كسي كه در سرزمين عرفات به سر مي‌برد، از جبل‌الرحمه بالا رفته و دعاي خاص آن را بخواند. سالار شهيدان در قسمت چپ آن كوه، رو به كعبه ايستاد و آن دعاي معروف را خواند... در عرفات، منطقه‌اي است به نام «نَمِره»، به فرموده امام سجاد(ع) وقتي به اين منطقه رسيديد، راز اين است كه بگوييد: «خدايا! به چيزي امر نمي‌كنم مگر آن‌كه قبلا خودم به آن عمل كنم


به طور معمول شخص حج‌گزار در روز ترويه (روز هشتم ذيحجه) احرام مي بندد كه شب نهم را در سرزمين عرفات بماند تا آن وقوف لازم را كه روز نهم مي‌باشد، درك كند. روز نهم را از زوال خورشيد (ظهر)، بايد در سرزمين عرفات بماند و در شب دهم از عرفات به مشعر كوچ نموده و در آنجا بيتوته كند و روز دهم، پس از طلوع آفتاب، از مشعر به طرف منا حركت و كوچ كند. آنگاه كه وارد سرزمين منا شد، قرباني، حلق و رمي جمرات مي‌كند. سرّ حج در اين نيست كه انسان، اعمال ظاهري را ـ‌چه واجب و چه مستحب ـ انجام دهد.

اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: مي‌دانيد وقتي زاير و انسان حج‌گزار احرام بست، چرا بايد به عرفات رود و بعد بيايد كعبه را طواف كند؟ براي آن‌كه عرفات، خارج از مرز حرم است و اگر كسي ميهمان خداست، ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آنقدر دعا و ناله كند تا لايق ورود به حرم شود. بعد در عرفات، هم شب و هم روز، به خصوص روز عرفه،دعاي مخصوصي است و دعا، جزو فضايل برجسته و وظايف مهم روز عرفه در سرزمين عرفات است؛ چراكه اگر كسي روز نهم ذيحجه در عرفات نباشد نيز از فضايل برجسته آن روز، خواندن دعاي عرفه سالار شهيدان، حسين بن علي(ع) مي‌باشد.

زاير ابتدا بايد در خارج از محدوده حرم، آنقدر دعا كند و خود را تزكيه و تطهير نمايد تا لايق ورود به مرز حرم شود؛ از اين جهت گفته‌اند كه پيش از طواف، بايد به بيرون دروازه؛ يعني عرفات رود؛ مثل اين‌كه اگر ميهماني بخواهد بر بزرگي وارد شود، اول بايد در بخش ورودي درب، اجازه ورود بگيرد آنگاه به محضر وارد شود. حاجيان در روز نهم، به سرزمين عرفات مي‌روند، در آنجا تضرع مي‌كنند، دعا مي‌خوانند و اجازه ورود به حرم را از خدا مسألت مي‌كنند، آن‌گاه لياقت يافتند، وارد محدوده حرم مي‌شوند.

عرفات پنج سرّ دارد كه در حديث شبلي آمده است:
1. وقوف در عرفات به اين معناست كه انسان به معارف الهي واقف، عارف و آگاه شود. بداند كه خداوند به همه نيازهاي او واقف است و براي رفع همه نيازمندي‌هاي او تواناست. خود را به خدا بسپارد و احساس كند كه بنده او و محتاج اوست تا تنها او را اطاعت كند.

2. بايد عارف شود كه ذات اقدس الهي به صحيفه قلب او و به درون او و راز او آگاه است. انسان بايد عارف شود كه خداوند متعال بر صحيفه قلب او احاطه كامل دارد. اگر آدمي بداند كه قلب او در محضر و در مشهد حق است، همانطوري كه گناه با زبان، دست و پا مرتكب نمي‌شود، گناه خيالي و فكري هم نخواهد داشت و آرزوهاي باطل به خود راه نخواهد داد. همانگونه كه حرف باطل بر لب ندارد و به كسي بد نمي‌گويد، بدي كسي را در دل نيز نمي‌طلبد و سرانجام همان‌گونه كه بدن خود را تطهير مي‌كند، قلبش را نيز از خاطرات آلوده پاك مي‌سازد.


3. شايسته است كسي كه در سرزمين عرفات به سر مي‌برد، از جبل‌الرحمه بالا رفته و دعاي خاص آن را بخواند. سالار شهيدان، حسين بن علي(ع) در قسمت چپ آن كوه، رو به كعبه ايستاد و آن دعاي معروف را خواند. راز و سرّ بالا رفتن از جبل الرحمه، اين است كه بداند خداوند متعال براي هر زن و مرد مؤمن و رئوف و رحيم است. اگرچه رحمت خداوند متعال فراگير كل است؛ «رحمتي وسعت كل شيء»، اما آن، ولايت و رحمت عام است و در كنار اين ولايت و رحمت عامه، رحمت خاص و ويژه نيز دارد كه براي همه نيست «رحمتي وسعت كلّ شيء، فسأكتبها للذين يتّقون» در بخش اول آيه مشخص فرمود كه رحمتش فراگير است؛ (رحمتي وسعت كل شيء) و در بخش دوم بيان كرد كه رحمتش به سود متقين است (فسأكتبها للذين يتقّون) فرمود: بر خود لازم كرده‌ام كه رحمت خاص را شامل متقين سازم، چنانكه «كتب ربكم علي نفسه الرحمة»؛ خداوند متعال رحمت را بر خود لازم كرده است. از مجموع دو آيه، استفاده مي‌شود كه خداوند متعال بر خود لازم كرده است رحمت خاص را به پرهيزكاران دهد. بالاي جبل‌الرحمه رفتن، آدمي را به اين سر و راز و رمز، آشنا و عارف مي‌كند كه خداوند متعال، رحمت و ولايت خاصي دارد بر مرد و زن باايمان و مسلمان. طبيعي است كه وقتي به اين سرّ مزين شد، نسبت به زن و مرد مؤمن رحمت خاص دارد و به آنان ولايت مخصوص پيدا مي‌كند و در رفتار، گفتار و نوشتار خود، اين سرّ را پياده مي‌كند.

4. در سرزمين عرفات، منطقه‌اي است به نام «نَمِره» كه با علامت‌هايي مشخص شده است. به فرموده امام سجاد(ع) وقتي به اين منطقه از عرفات رسيديد، راز و رمزش اين است كه بگوييد: «خدايا! به چيزي امر نمي‌كنم مگر آن‌كه قبلا خودم به آن عمل كنم و مؤتمر باشم و از چيزي نهي نمي‌كنم مگر آن‌كه قبلا خودم از آن منزجر باشم».


هر انسان مسلماني وظيفه دارد امر به معروف و نهي از منكر كند. امر به معروف و نهي از منكر، يك حكم فقهي دارد و يك سرّ. حكم فقهي آن، اين است كه عالم به حكم شرعي، اگر ديد كسي از روي علم و آگاهي و از روي قصد و عمد حكمي را رعايت نمي‌كند، بايد او را راهنمايي كند. بديهي است امر به معروف و نهي از منكر، غير از تعليم، موعظه و ارشاد است.

در امر به معروف و نهي از منكر لازم نيست، خود انسان درون پاك داشته باشد و يا متصف به عدالت گردد. عدالت شرط امر به معروف و نهي از منكر نيست بلكه علم، آگاهي و احتمال تأثير، از شرايط آن مي‌باشد. اما با اين همه، در سرزمين عرفات راز و رمز امر به معروف و نهي از منكر به عدالت برمي‌گردد؛ يعني انسان آمر است بايد قبلا مؤتمر باشد و بگويد: خدايا! آنچنان توفيقي بر من عنايت كن كه هرچه به ديگران به عنوان «امر به معروف» امر مي‌كنم، ابتدا خود بدان عمل كرده باشم و از آنچه ديگران را نه يمي‌كنم، قبلا خود از آن منزجر شده باشم.
آري در اسرار حج، عدالت شرط امر به معروف و نهي از منكر شمرده شده است.

5. منطقه وسيعي است در عرفات كه با علامت‌هاي خاصي به عنوان «نَمِرات» مشخص شده است. حضرت سجاد(ع) فرمود: ‌روز نهم كه وارد سرزمين عرفات شدي و به اين منطقه وسيع رسيدي، سرّش آن است كه آگاه باشي اين سرزمين، سرزمين شهادت، معرفت و عرفان است و مي‌داند كه چه كساني بر روي آن گام مي‌نهند و با چه انگيزه‌اي آمده‌اند و با چه انگيزه‌اي برمي‌گردند! گذشته از آن‌كه خدا و فرشتگان هم شاهدند. خداوند تعالي اين منطقه و اين سرزمين را شاهد اعمال شما قرار داد؛ به طوري كه خوب مي‌داند شما چه مي‌كنيد. زمين‌هايي كه زير پاي زايران بيت خداوندي است، كاملا مشخص است كه زاير، حاجي و معتمر به چه نيت آمده و با چه نيت بازمي‌گردد.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#24
روز عرفه، روز دعا


امروز روز نهم ذيحجه روز عرفه است، روزي که زائران سپيده دم صبح راهي عرفات شدند تا در جوي مملو از ايمان، خشوع و خضوع استغفار کرده و ارکان اصلي حج را به جا آورند.
زائران در روز نهم ذيحجه، روز عرفه، آداب و رسوم و مناسک ديني خود را به جا مي آورند و خود را براي ديگر اعمال اين ايام آماده مي کنند. روزي که صدها هزار زائر خانه خدا به عرفات رفته اند و در اين روز بزرگ به درگاه خداوند متعال تضرع مي کنند، روزي که آنها خواستار تقرب به درگاه احديت هستند. روزي که خواهان بخشش گناهان و تولدي دوباره اند. در اين روز خدا دينش را کامل کرده و نعمتش را تمام.
صحراي عرفات در 21 کيلومتري شمال مکه واقع شده و تپه کوچکي است که حدود 250 متر از سطح دريا بالاتر و کوه ها آن را احاطه کرده اند.
در اين روز حجاج بيت الله الحرام استغفار مي کنند و پاک و عاري از هر گناه مي شوند، همچون کودکي که تازه زاده شده است. در اين روز صداي دعا و انابه بنده به درگاه احديت قطع نمي شود و استغاثه بنده از پروردگارش تا عرش مي رود.
زائران پس از اداي نماز ظهر و عصر در عرفات مانند سنت پيامبر اکرم (ص) رو به قبله ايستاده، تا زمان غروب خورشيد اين حالت را حفظ، به دعا خواني خود ادامه مي دهند و به تفکر و تامل در اعمال خود پرداخته و توبه و انابه سر مي دهند. آنها پس از وقوف در عرفات از طلوع خورشيد تا غروب، به سوي مزدلفه براي شب زنده داري رفته و در آنجا بيتوته مي کنند و به عبادت و راز و نياز مي پردازند. آنها نماز مغرب و عشا را در مزدلفه به جا مي آورند و تا صبح فردا (عيد قربان) شب زنده داري کرده و به دعا و مناجات مي پردازند.
زائران خانه خدا 10 ذيحجه بار ديگر به مني باز مي گردند تا قرباني کنند، رمي جمرات و مراسم عيد قربان را برگزار کنند تا حج آنها کامل شده و نام حاجي را بر خود نهند.
رمي جمرات را طي سه روز متوالي (ايام تشريق) انجام مي دهند. در نيمه هاي شب ضعيفان، زنان، پيران و بيماران آنگونه که پيامبر اکرم(ص) به اين گروه اجازه داده بود، رمي جمرات را به جا مي آورند و بقيه تا صبح فردا صبر کرده و دعا مي خوانند و به عبادت مي پردازند. سپس مناسک حج به پايان مي رسد و به منظور طواف افاضه و خارج شدن از احرام به مکه مي روند.
وجه تسميه آن را چنين گفته اند که جبرائيل عليه السلام هنگامي که مناسک را به ابراهيم مي آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آري، لذا به اين نام خوانده شد و نيز گفته اند سبب آن اين است که مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي کنند و بعضي آن را جهت تحمل صبر و رنجي مي دانند که براي رسيدن به آن بايد متحمل شد. چرا که يکي از معاني «عرف» صبر و شکيبايي و تحمل است.
اعمال روز عرفه:
روز عرفه از اعياد عظيمه است اگرچه به اسم عيد ناميده نشده است و روزي است که حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و طاعت خود خوانده و موائد جود و احسان خود را براي ايشان گسترانيده و شيطان در اين روز خوار و حقيرتر و رانده تر و خشمناک ترين اوقات خواهد بود و روايت شده که حضرت امام زين العابدين عليه السلام شنيد در روز عرفه صداي سائلي را که از مردم سوال مي نمود فرمود به او واي بر تو آيا از غير خدا سوال مي کني در اين روز و حال آنکه اميد مي رود در اين روز براي بچه هاي در شکم آنکه فضل خدا شامل آنها شود و سعيد شوند.
و بالجمله کسي که توفيق يابد، اين روز ادعيه و اعمال بسيار دارد و بهترين اعمال در اين روز دعا است و در تمام ايام سال اين روز شريف به جهت دعا امتيازي دارد و دعا از براي برادران مومن از زنده و مرده بسيار بايد کرد.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#25
اما اعمال اختصاصي اين روز چند عمل است
اول: غسل.
دوم: زيارت امام حسين عليه السلام
شيخ کفعمي در مصباح فرموده مستحب است روزه روز عرفه براي کسي که ضعف پيدا نکند از دعا خواندن و مستحب است غسل پيش از زوال و زيارت امام حسين عليه السلام در روز و شب عرفه که برابر با هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد بلکه بالاتر است و احاديث در زيادي فضيلت زيارت آن حضرت در اين روز متواتر است و اگر کسي توفيق يابد که در اين روز در بارگاه مقدس آن حضرت باشد ثوابش کمتر از کسي که در عرفات باشد نيست بلکه بيشتر و مقدم است و کيفيت زيارت آن حضرت چنين است .
الله اکبر الله اکبر کبيرا والحم کثيرا .....
سوم: نماز
چون ظهر شد زير آسمان رود و نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نيکو به عمل آورد و چون فارغ شود پيش از آنکه مشغول بخواندن دعاهاي عرفه شود دو رکعت نماز کند در رکعت اول بعد از حمد توحيد و در دويم بعد از حمد قل يا ايها الکافرون بخواند بعد از آن چهار رکعت نماز گذارد در هر رکعت بعد از حمد توحيد پنجاه مرتبه بخواند و اعتراف و اقرار کند نزد حق تعالي به گناهان خود تا نائل گردد به ثواب عرفات و گناهانش آمرزيده گردد.
چهارم: تسبيحات حضرت رسول صلي الله عليه واله در روز عرفه
پس فرموده بخوان اين تسبيحات را که مروي از حضرت رسول صلي الله عليه و آله است و سيد بن طاوس در اقبال ذکر فرموده:
سبحان الذي في السمآ» عرشه سبحان الذي في الارض حکمه .....
پنجم: ذکر صلوات از حضرت صادق عليه السلام
پس بخوان اين صلوات را که از حضرت صادق عليه السلام منقول است که هر که بخواهد مسرور کند محمد و آل محمد را در صلوات بر ايشان بگويد:
اللهم يا اجود من اعطي ويا خير .....
ششم: تسبيحي ديگر
پس بگو اين تسبيح را که ثواب آن شمارش نمي شود از زيادي وآن تسبيح اين است:
سبحان الله قبل کل احد« وسبحان الله بعد کل احد« ......
هفتم: پس بخوان دعا» ام داود را
صدق الله العظيم الذي....
هشتم: خواندن دعاي زير
اللهم من تعبا» و تهيا» و اعد و ...
نهم: دعا چهل وهفتم صحيفه سجاديه
پس بخوان در اين روز با خشوع و رقت دعاي حضرت علي بن الحسين عليه السلام را که در صحيفه کامله است و آن دعاي چهل و هفتم است و مشتمل است بر جميع مطالب دنيا و آخرت.
الحمد لله رب العالمين اللهم لک الحمد بديع السماوات و الارض ...
دهم: دعاي حضرت حسين عليه السلام در روز عرفه
و از جمله دعاهاي مشهور اين روز دعاي حضرت سيد الشهدا عليه السلام است. بشر و بشير پسران غالب اسدي روايت کرده اند که پسين روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بوديم پس از خيمه خود بيرون آمدند با گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان با نهايت تذلل و خشوع پس در جانب چپ کوه ايستادند و روي مبارک را به سوي کعبه گردانيدند و دستها را برابر رو برداشتند مانند مسکيني که طعام طلبد و اين دعا را خواندند:
الحمد لله الذي ليس لقضآئه دافع ولا لعطائه مانع ولا کصنعه .....
يازدهم: بخوان در اين روز زيارت جامعه سوم را
السلام عليک يا رسول الله السلام.....
و در آخر روز عرفه بخوان :
يا رب ان ذنوبي لا تضرک وان مغفرتک لي لا تنقصک
پروردگارا همانا گناهان من زياني به تو نزند و محققا آمرزش تو از من نقصاني به تو نرساند
فاعطني ما لاينقصک واغفر لي ما لايضرک
پس عطا کن به من آنچه را نقصانت نرساند و بيامرز برايم آنچه را زيانت نزند
و همچنين بخوان :
اللهم لا تحرمني خير ماعندک لشر ما عندي فان انت
خدايا محرومم مکن از آن خيري که نزد تو است به خاطر آن شري که در پيش من است پس اگر تو
لم ترحمني بتعبي ونصبي فلا تحرمني اجر المصاب علي مصيبته
به رنج و خستگيم رحم نمي کني پس محرومم مدار از پاداش مصيبت ديده اي بر مصيبتش
دوازدهم: دعاي عشرات
سيد بن طاوس درضمن ادعيه روز عرفه فرموده که چون نزديک شود غروب آفتاب بخوان دعاي عشرات را که خواندن آن در هر صبح و شام مستحب است. وخواندن آنرا در آخر روز عرفه ترک نکنند.
سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#26
53عیدتون مبارک53

[تصویر:  b2199c60725c5b589df166dce0b1bab7.jpg]
[تصویر:  06290c22c6addc56e2c6a15f3d28c64a.jpg]
[تصویر:  c92abe711923904d0b55cbb47d6c6ad0.jpg]
[تصویر:  f107f963d6b8a0dafbae9308c0832e70.jpg]
[تصویر:  8e566a38923d2c06ae29ffe471d8ac81.jpg]
[تصویر:  6638194ec78cf2a70a31555ca9adaa1e.jpg]
[تصویر:  6209872dd7ac601fc5af5c0f80844848.jpg]
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
#27
طلبه جوان و دختر فراری
[تصویر:  99512547145181167205228911415323319474123.gif]
شب طلبه جوانی به نام محمد باقردر اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باش.
دختر گفت : شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق نشست و محمد به مطالعه خود ادامه داد.
از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند .
صبح که دختر از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ....
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... لذا علت را پرسید طلبه گفت : هنگامی که آن دختر وارد حجره من شد با خودنمایی وافسونگریهای پی در پی خود می کوشید تا توجه مرا به سوی خویش معطوف سازد. نفس اماره نیز مرا مدام وسوسه می نمود اما هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان خود را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدار اشاره نمود .
نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند .
قران کریم می فرماید : نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند ( سوره یوسف آیه 53) انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه می برند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفظ می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند .

با تصرف از کتاب آموزه های وحی در قصه های تربیتی، عبدالکریم پاک نیا
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
#28
شیرین لبی شیرین تبار

مست و می آلود و خمار

مه پاره ای بی بند و بار

با عشوه های بی شمار

هم کرده یاران را ملول

هم برده از دل ها قرار

مجنون مهرویان کنار

تو یار بی همتا کنار

زلفت چو افشان می کنی

ما را پریشان می کنی

آخر من از گیسوی تو

خود را بیاویزم به دار

یاران هوار ، مردم هوار

از دست این بی بند و بار

از دست این دیوانه یار

از کف بدادم اعتبار

می میزنم می میزنم جام پیاپی می زنم

هی میزنم هی میزنم بی اختیار

کندوی کامت را بیار

در کام بیمارم گذار

تا جان فزاید کام تو

بر جان این دلخسته بشکسته تاب

شیرین لبی شیرین تبار

مست و می آلود و خمار

مه پاره ای بی بند و بار

با عشوه های بی شمار

هم کرده یاران را ملول

هم برده از دل ها قرار

مجنون مهرویان کنار

تو یار بی همتا کنار

زلفت چو افشان می کنی

ما را پریشان می کنی

آخر من از گیسوی تو

خود را بیاویزم به دار
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#29
فضيلت انتظار فرج
علي بن ابي طالب (ع)فرمودند:منتظر فرج باشيد و از عنايت و توجهات خداوند نا اميد نشويد .همانا محبوب ترين كارها در نزد خداوند عزوجل انتظار فرج است.و در ادامه بيان فضيلت انتظار فرمودند:كسي كه منتظر امر ما(فرج امام زمان) باشد مانند رزمنده اي است كه در راه خداوند به خون خود آغشته شده باشد
‏(اجر شهيد را دارد)
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
#30
اى صبح ! تو شاهد باش ...
از ((امّ سعيد)) كنيز امير مؤمنان عليه السلام پرسيدند:
على عليه السلام در ماه رمضان بيشتر عبادت مى كند يا در ساير ماهها؟
پاسخ داد: على عليه السلام هر شب با خداى خود به راز و نياز مشغول است و براى او ماه رمضان و ديگر اوقات يكسان است .
و نيز در شرح حال آن حضرت آمده است :
وقتى كه او را پس از ضربت خوردن از مسجد به خانه مى بردند نگاهى به محلّ طليعه فجر افكند و فرمود:
اى صبح ! تو شاهد باش كه على را فقط اكنون (به حكم اجبار) دراز كشيده مى بينى !(1
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان