عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مذهبی از همه نوع

#61
پاسخ دندان شكن على (ع ) به يهودى

يك يهودى بر سبيل تعرض به اميرالمؤ منين عليه السلام گفت : هنوز پيغمبر شما را دفن نكرده بودند كه اختلاف در ميان شما پيدا شد.حضرت فرمود: ((خلافنا عنه لا فيه )) يعنى خلافى كه در ميان ما پيدا شد از فراق و رحلت او بود نه در دين او، اما پاهاى شما هنوز از آب درياى نيل خشك نشده بود كه به پيغمبر خود (موسى ) گفتيد: ((اجعل لنا الها كما لهم الهة )) يعنى براى ما خدائى تهيه كن همچنان كه بت پرستان را خدايانى است .آن يهودى از حاضر جوابى حضرت منفعل شده و از تعرض خود پشيمان گشت
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#62
عاشورا و امام حسین(علیه السلام)‏ ‏ از دیدگاه اندیشمندان بزرگ جهان



عظمت قیام، اوج فداكاری و ویژگی‌های دیگر امام حسین(ع) و یارانش، سبب شده كه نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسه‌آفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه كتاب بنویسند. اكنون به برخی از این دیدگاه‌ها اشاره می‌كنم.

جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی):‏

وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(ع) و مأمور به خون‌ریزی می‌‌كرد، آنها می‌گفتند: چه مبلغی به ما می‌دهی؟ امّا انصار حسین(ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار كشته شویم، باز می‌خواهیم در ركابت جنگ كنیم و كشته شویم.

‏آنطون بارا (اندیشمند مسیحی):‏

اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا می‌كردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.

‏تاملاس توندون (رئیس سابق كنگرة ملّی هندوستان):‏

این فداكاری‌های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع)، سطح فكر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطرة آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود.

‏فردریك جِمس:‏

درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است كه در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد كه تغییر‌ناپذیرند و همچنین می‌رساند كه هر گاه كسی برای این صفات مقاومت كند و در راه آن پافشاری كند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.

‏ بنت الشاطی (نویسندة معروف مصری):‏

زینب، خواهر حسین‌بن علی، لذّت پیروزی را در كام ابن زیاد و بنی‌امیّه خراب كرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حكومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان كربلا ـ نقش برانگیزاننده داشت.

عباس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری):‏

جنبش حسین، یكی از بی‌نظیرترین جنبش‌های تاریخی است كه تاكنون در زمینة دعوت‌های دینی یا نهضت‌های سیاسی پایدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یك انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.

چارلز دیكنز (نویسندة معروف انگلیسی):‏

اگر منظور حسین، جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حكم می‌كند كه او فقط به خاطر اسلام فداكاری خویش را انجام داد.

‏محمد علی جناح (رهبر بزرگ پاكستان):‏

هیچ نمونه‌ای از شجاعت بهتر از این كه حسین از لحاظ فداكاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمی‌شود. به عقیدة من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی كه خود را در سرزمین عراق قربانی كرد، پیروی كنند.

‏ل. م. بوید:‏

در طول قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی، عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و به خاطر همین‌هاست كه آزادی و عدالت ‌هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود. و این بود عظمت امام حسین و من مسرورم كه با كسانی كه این فداكاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند، شركت كرده‌ام، هر چند كه 1300 سال از آن تاریخ گذشته است.

مهاتما گاندی (رهبر بزرگ هندوستان):‏

من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده‌ام و توجّه كافی به صفحات كربلا كرده‌ام. بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد یك كشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی كند.
توماس كارلایل (دانشمند انگلیسی):‏

بهترین درسی كه از تراژدی كربلا می‌گیریم، این است كه حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند.

آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوّق عددی در جایی كه حق و باطل روبه‌رو می‌شوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی كه داشت، باعث شگفتی من است.

‏توماس ماساریك:

اگر چه كشیشان ما هم از ذكر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی كه در پیروان حسین یافت می‌شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد كه مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر كاهی است در مقابل یك كوه عظیم پیكر.
‏ادوارد براون (پروفسور):

حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاكی روحی را كه این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انكار كنند.
‏واشنگتن ایرونیگ (تاریخ‌نگار آمریكایی):

در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشك و در روی ریگ‌های تفتیدة عراق، روح حسین فنا ناپذیر است.

ای پهلوان و ای نمونة شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.
‏موریس دوكبرا:

اگر مورّخان ما حقیقت روز عاشورا را می‌دانستند و درك می‌كردند كه عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی‌پنداشتند؛ زیرا پیروان حسین به واسطة عزاداری حسین می‌دانند كه پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول كنند و شعار پیشرو و آقای آنها تن به ظلم و ستم ندادن بود.
‏بروكلمان كارل (خاورشناس و پژوهشگر آلمانی):

شهادت حسین علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحكیم و اشاعة مذهب شیعه گردید و این مذهب، مركز و مظهر تمایلات ضدّ غرب شد
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#63
شرافت انساني


بحثي است كه امروز زياد مطرح است خصوصا در ميان كساني كه درباره مسائل حقوقي مي انديشند و آن ، مسئله " شرافت انساني " يا به تعبيري كه در مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است " حيثيت انساني " است . ادعا مي كنند كه انسان يك شرافت و حيثيت بالخصوصي دارد كه به موجب آن شرافت و حيثيت ، يك احترامي دارد كه غير انسان از حيوان و نبات و جماد ، چنين احترامي را ندارد . و لذا مثلا مي گويند خون هر انساني محترم است اما نمي گويند خون هر حيواني محترم است .
مي گويند شرافت انساني يك چيز ديگر است . همچنين مي گويند آزادي انسان محترم است ، يعني آزادي را به غير انسان تعميم نمي دهند . هستند در ميان افراد بشر ، افرادي مثل هنديها كه مي گويند خون بعضي حيوانات محترم است ، در درجه اول گاو ، و بعد حيوانات ديگري كه گوشتشان خورده مي شود . هنديها هم خون حيوانهايي نظير حشرات يا موذيها را محترم نمي دانند و مثلا نمي گويند خون يك مار يا عقرب يا مگس يا زنبور و يا پشه محترم است . يعني همان هندي كه از گوشت مرغ و گوسفند و گاو و شتر ، و از كشتن اينها اجتناب مي كند ، از اين كه در اطاقش " ددت " بزند و يكدفعه صدها و بلكه هزارها پشه را بي جان بكند اعراضي ندارد . به علاوه ، مسئله ، تنها كشتن و بي جان كردن نيست ، سلب ساير آزاديها هم هست . يك فيل يا اسب در ابتدا حيواني بوده است آزاد كه ما مي گوئيم وحشي . آزاد مي گشته در ميان كوهها و جنگلها و بيابانها . آيا اين حيوان به اختيار خودش آمد در ميان انسانها و گفت : اي انسانها مرا اهلي كنيد ، بر من سوار شويد ، مرا به گاري ببنديد ، از من باركشي بكنيد ؟ نه . ولي انسانها از اينها استفاده مي كنند ، خودشان را مالك مي دانند و آنها را مملوك ، و هيچگاه درباره آزادي و شرافت حيواني حيوانها بحث نمي كنند كه آنها هم جاندارند ، يك شرافت ذاتي دارند ، آزاد به دنيا آمده اند و بايد آزاد زيست كنند ، پس تمام حيوانات را كه استخدام و اهلي كرده ايم رها كنيم ، حتي از پشم گوسفندها هم استفاده نكنيم ، گاندي از شير بزش هم استفاده نكند چون همين كه وي بزي را گرفته است و از شير او استفاده مي كند ، برده گرفتن يك حيوان است . ما اكنون نمي خواهيم روي اين مسئله بحث بكنيم چون دامنه درازي دارد . هم بشرهاي ديندار و هم بشرهاي غير ديندار ، هر دو يك شرافتي را براي انسان ادعا مي كنند كه انسان را لااقل اشرف از حيوانات مي دانند و لهذا براي انسان حقوق و آزاديهايي قائلند كه آن حقوق و آزاديها را براي حيوانات قائل نيستند .


ادامه دارد »»»»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#64
شرافت انساني


[ادامه...]
ما فعلا بحثمان در ما قبل اين مطلب نيست كه چرا براي انسان اين شرافت را قائل شده اند و براي غير انسان قائل نشده اند . بحث ما از ما بعد اين مطلب است كه حالا كه براي انسان چنين شرافتي قائل شده اند و براي حيوانها قائل نشده اند ما از اين اشخاص مي پرسيم شرافت انسان به چيست ؟ آيا شرافت انسان به جان داشتن است ؟ همه جاندارها جان دارند . پشه هم جاندار است . به چشم داشتن است ؟ حيوان چشم دار در دنيا زياد است . به حافظه داشتن است ؟ حيوان حافظه دار در دنيا زياد است . بايد يك چيزي در انسان وجود داشته باشد كه اسمش انسانيت است و در حيوانها وجود ندارد . اگر كسي قائل شد كه در انسان يك حقايقي وجود دارد ما فوق حيواني ، آنوقت مي تواند براي انسان يك شرافتي قائل بشود كه به موجب آن شرافت ، خون انسان محترم مي شود ولي خون حيوانها محترم نيست ، آزادي انسان محترم مي شود و آزادي جانداران ديگر محترم نيست ، و الا اگر صرفا بگوئيم چون ما نسل بشر هستيم يا مستقيم القامه هستيم و جانداران ديگر چنين نيستند [ پس داراي شرافت باشيم مي باشيم ] مي گويند اين كه دليل نشد . حقيقت اين است كه ما يا بايد براي انسان هيچ شرافت و امتيازي به معناي مذكور نسبت به حيوانات قائل نشويم و هيچكدام را محترم نشماريم ، و اگر انسان را محترم مي شماريم همه جانداران را به طور مساوي محترم بشماريم ، كه در اين صورت هيچ فرقي نيست ميان كشتن يك مگس و كشتن يك انسان ، و يا اگر مي خواهيم امتياز قائل بشويم ، از نسل بشر بودن نمي تواند ملاك باشد . منطق قرآن همين است مي گويد يك انسان به صرف اينكه از نسل بشر است نمي تواند احترام بيشتري از حيوانات را ادعا بكند . يك انسان به موجب آنكه انسان است و شرافتهاي ذاتي انساني و كمالات مختص انساني را دارد مي تواند محترم باشد . يكي از اموري كه لازمه انسانيت انسانهاست ، مسئله محترم شمردن پيمان و قرارداد است . انسان ، انسان است نه به اينكه حرف بزند ، بلكه به اينكه در حالي كه مي تواند دروغ بگويد راست بگويد . انسان ، انسان است به اينكه به اختيار خودش پيمان ببندد و در حالي كه برايش ممكن است خيانت بكند ، روي پيمانش بايستد ولو به ضرر خودش باشد . البته نمي گويم منحصر به اينهاست ، اينها از نشانه هاي انسانيت است . اين است كه قرآن وقتي مي خواهد بگويد اينها از هر جنبنده اي پست تر هستند و از آن شرافتي كه براي انسان هست كه و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر ( 1 ) در اينها وجود ندارد ، اينها از اسب و شتر و الاغ پائين ترند ، از حشرات پائين ترند ، مظاهر ضد انساني آنها را ذكر مي كند .

ادامه دارد »»»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#65
شرافت انساني



مي گويد انساني كه آن اوليات انسانيت را كه راستگويي و امانت و وفاي به عهد است واجد نباشد ، او فقط يك حيوان است و بيش از يك حيوان احترام ندارد ، بلكه بودن او در جامعه انسانيت اگر قابل اصلاح نباشد جز زيان بر انسانيت چيزي نيست . اين است كه اين آيات ، مقدمه آيات جهاد است . مي خواهد بگويد ما اگر اجازه جهاد مي دهيم ، در زمينه انسانهايي است كه در واقع انسان نيستند . اول اين مقدمه را ذكر مي كنم كه اينها از هر جنبنده اي پست تر هستند ، پس اگر كشتن عقرب جايز است ، كشتن اينها هم جايز مي باشد

ﭘایان
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#66
آثار ذکر صلوات بر محمد و آل محمد


ذکر مبارک صلوات بر محمد و آل او (صلی الله علیه و آله) حجاب بر انداز است. گاه رفتار، کردار و نیات نادرست بندگان، حجاب بین خلق و حق تعالی می گردد که با ذکر صلوات آن حجاب از بین برداشته شده و دعاء به جانب او صعود می کند.
آثار فراوانی بر ذکر صلوات مترتب است که به برخی از آن به شرح ذیل اشاره می شود:
این ذکر شریف موجب استجابت دعاست. در بعضی از روایات تصریح شده است كه برای استجابت دعا، آن را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز كنید، زیرا صلوات بر محمد و آل محمد همواره مستجاب است، و خداوند كریم‌تر از آن است كه دعای اول را مستجاب كند و دعای دوم را مستجاب ننماید. از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است كه فرمود: «اذا كانت لك الی الله سبحانه حاجه فابدء بمسأله الصلوه علی النبی (ص) ثم سل حاجتك، فان الله اكرم من ان یسأل حاجتین، فیقضی احداهما و یمنع الاخری.»1 در روایات دیگری آمده است كه دعایتان را با صلوات شروع و با آن ختم كنید، تا دعای شما بین دو دعای مقبول واقع شود و مستجاب گردد، زیرا خدا كریم‌تر از آن است كه اول و آخر دعاء را مستجاب كند و وسط آن را مستجاب ننماید.2
ذکر مبارک صلوات بر محمد و آل او (صلی الله علیه و آله) حجاب بر انداز است. گاه رفتار، کردار و نیات نادرست بندگان، حجاب بین خلق و حق تعالی می گردد که با ذکر صلوات آن حجاب از بین برداشته شده و دعاء به جانب او صعود می کند. از حضرت امام صادق (علیه‌السلام) گزارش شده است که «لا یَزَال الدّعاء مَحجُوباً حَتّی یُصَلّی عَلَی مُحَمد وَ آلِ مُحمد»3پیوسته دعاء بر حجابی مستور است تا که بر محمد و آل او درود فرستاده شود. از همان امام همام نقل شده كه فرمود:
«من كانت له الی الله عزوجل حاجه، فلیبدء بالصلوه علی محمد و آله، ثم یسئل حاجته، ثم یختم بالصلوه علی محمد و آل محمد؛ فان الله عزوجل اكرم من آن یقبل الطرفین و یدع الوسط، اذا كانت الصلوه علی محمد و آل محمد لا یحجب عنه»4 کسی که نیاز و حاجتی به خداوند داشته باشد پس به صلوات بر محمد و آل او شروع کند، سپس از او حاجت بطلبد، و بعد از آن دعاء با صلواتی بر محمد و آل او برنامه را پایان برد، البته خداوند متعال گرامی تر از آن است که دو طرف را قبول ولی بخش میانی نیایش را رد کند. همین که صلوات بر محمد و آل او فرستاده شد دیگر دعاء محجوب نخواهد ماند.

-------------------------------------
1. امام علی، نهج‌البلاغه، كلمات قصار، 361.
2. الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 4، 1137.
3. كلینی، كافی، ج 2، ص 491، و نیز محدث قمی، سفینه البحار، ص 448، در ذیل كلمه «دعاء».
4. الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 4، 1137.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#67
آیا گریه كردن كافیست؟!
چگونه حسینی شویم؟



حادثه کربلا، حادثه‌ای است که دیگر تکرار نمی‌شود و تنها یکبار در سال 61 هجری قمری رخ داده است. اما این حادثه حاوی درس‌ها و محتوای غنی فرهنگ انسانی از سوی امام حسین (علیه‌السلام) و اصحابش می‌باشد و از سوی دیگر شامل وحشیانه‌ترین اعمال پست و غیرانسانی است که از سوی اردوگاه کفر و نفاق یعنی یزید و یارانش اتفاق افتاده است.
امروز که پس از 1369 سال، این حادثه سینه به سینه و دست به دست به ما رسیده است باید چه کنیم؟ وظیفه ما چیست؟ آیا فقط وظیفه ما اینست كه با فرارسیدن ماه محرم شهر را سیه‌پوش کنیم و بیرق‌های عزا بپا نماییم و لباس مشکی بر تن کنیم و ماتم گرفته و گریه کنیم؟!
در این شکی نیست که برای حفظ و برپایی شعائر الهی باید قطعاً این کارها انجام شود. ولی سوال ما اینست که باید به اینها بسنده شود؟!
پر واضح است که در چنین حادثه‌ای بس عظیم، درس‌های بسیاری نهفته است. و بلاشک در آن قیام خونین چیزی‌هایی نهفته است که فقط منحصر به آن زمان نبوده و آن موارد مربوط به تمامی زمان‌ها می‌شود.
حال امروز دین به دست ما رسیده و در مقابل این دو دغدغه فرزند رسول خدا مسئولیت داریم. آیا ما برای زنده نگهداشتن سنت پیامبر اکرم تلاش می‌کنیم؟ آیا سنت‌های رسول خدا را عمل می‌کنیم؟
چقدر روش‌های اخلاقی رسول خدا را شناخته‌ایم و به کار می‌گیریم؟ چقدر پایبند به اصول اخلاقی هستیم؟ تا چه میزان به دنبال اجرای عدالت نبوی هستیم؟ چقدر به احكام و دستورات دین توجه داریم؟ در برپایی نماز چقدر حساسیت داریم؟ چقدر در مورد بدعت گذاری‌های در دین حساس هستیم؟ چقدر در مقابل بدعت‌ها می‌ایستیم و با آنها مبارزه می‌كنیم تا دین از آسیب‌ها در امان بماند؟ و ...
قیام امام حسین(علیه السلام) از چنان عظمتی برخوردار است که در روایات آمده اگر کربلا نبود کعبه باقی نمی‌ماند. چنانکه به کعبه حمله کردند و آن را تخریب نمودند. یعنی اگر قیام امام حسین (علیه‌السلام) نبود، اسلام از بین می‌رفت.
خوردن هر خاکی، حرام است ولی خوردن تربت حرم امام حسین(علیه السلام) اگر به قصد استشفاء باشد، مستحب و خداوند شفای بیماری‌ها را در آن قرار داده است.
سجده بر تربت پاک سیدالشهدا در نماز باعث قبولی نماز می‌شود و نُه امام معصوم بعد از واقعه کربلا بر تربت حرم امام حسین(علیه السلام) سجده نموده‌اند.
بنابر روایات در روز عرفه خدای متعال اول به زائران امام حسین(علیه السلام) نگاه می‌کند بعد به زائران بیت الله الحرام در صحرای عرفات.
اینها عظمت واقعه کربلا و حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را می‌رساند. پس منطقی و عقلانی است که این واقعه بزرگ تاریخ که تنها یک رخداد تاریخی نیست بلکه یک فرهنگ است را بازکاوی نماییم و درس‌های موجود در آن را آموخته و عامل باشیم.
امام حسین(علیه السلام) در نامه‌ها و سخنرانی‌هایشان، انگیزه خود را از قیام ، بیان فرموده‌اند. امام، زمانی که به مکه رسیدند برای سران قبایل مختلف؛ نامه‌هایی نوشتند و توسط چهار سفیر آنها را به دست ایشان رساندند؛ چرا كه در آن عصر، نظام به صورت قبیله‌ای بود. اگر رئیس قبیله چیزی را می‌پذیرفت، مردم را نیز با خود همراه می‌کرد و اگر موردی را نمی‌پذیرفت مردم نیز حق پذیرش نداشتند. پس نامه‌ها به سوی روسای قبایل ارسال شد.


ادامه دارد .............
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#68
آیا گریه كردن كافیست؟! چگونه حسینی شویم؟ - ادامه


دوست عزیز، ای همشهری و ای هموطن. ای كسی كه عاشق و شیدای حسین هستی و وقتی نام دلربایش را می‌شنوی از خود بیخود می‌شوی!اگر می‌خواهی امام حسین (علیه‌السلام) را تجلیل کنی، سنت پیامبر گرامی را زنده کن .
ای خواهر و برادر اگر می‌خواهی با امام حسین(علیه السلام) همراه شوی در دین بدعت مگذار و با بدعت‌گذار مبارزه كن و برای ریشه‌كن شدن بدعت‌ها تلاش كن.
بنا به نقل طبری، یکی از این نامه‌ها توسط سفیر امام "سلیمان بن رزین" برای پنج نفر از سران قبایل شهر بصره که عبارت بودند از: مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس تمیمی، منذر بن جارود عبدی، مسعود بن عمرو ازدی، قیس بن هیثم ارسال شد.(1)
"منذر بن جارود" پس از دریافت نامه، سلیمان، سفیر امام را به همراه نامه تحویل ابن زیاد داد. و ابن‌زیاد یک شب قبل از حرکت به سوی کوفه، دستور داد سلیمان را گردن زدند.
نامه امام به سران قبایل بصره کوتاه است. اما در دو جمله انگیزه خود را از رفتن به کربلا و قیام خود را بیان می‌فرماید:
1- "فَانَّ السُّنَّة قد اُمیتَت" یعنی بدرستی که سنت و روش و منش‌های پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از میان جامعه اسلامی رخت بر بسته است و مرده است.
از رحلت پیامبر زمان زیادی نگذشته است اما دیگر خبری از سنت‌های رسول خدا نیست. پیامبر اکرم جامعه نبوی ایجاد کرده بود ولی اکنون تبدیل شده به جامعه اموی و افرادی چون معاویه و یزید حاکمان آن بوده‌اند.
پیامبر جامعه ارزشی ایجاد کرده و اکنون تبدیل شده به جامعه غیر ارزشی.
پیامبر جامعه ولایی ایجاد کرده بود ولی اکنون به جامعه سلطنتی تبدیل شده و قصر و بارگاه و ثروت‌اندوزی و ظلم و ستم ایجاد شده است.
امام حسین(علیه السلام) وقتی دیدند که سنت پیامبر از بین رفته و بدعت‌ها جای آن را گرفته سکوت را جایز ندیده و قیام کردند تا دین الهی را زنده نگه دارد که اگر این کار را نمی‌کردند معلوم نبود چه بلایی به سر دین می‌آمد.
پیامبر در مسجد در حضور مردم می‌فرماید من هیچ اجری از شما نمی‌خواهم فقط به خاندانم دوستی و محبت ورزید. "لا اسئلکم علیه اجراً الا مودة فی القربی."(2)
ولی آنان با اهل بیت پیامبر چه کردند؟
فدک را از حضرت زهرا(علیهاالسلام) غصب کرده و او را به شهادت رساندند. با امیرالمومنین علی(علیه‌السلام) سه جنگ راه انداختند و بعد هم او را در محراب، به شهادت رساندند. امام حسن(علیه‌السلام) را نیز به شهادت رساندند و در آخر با امام حسین(علیه السلام) به جنگ برخاستند.
آنان اجر رسالت پیامبر را اینگونه دادند و سنت‌شکنی کردند.
2- و البِدعَةَ قد اُحییَت؛ (جای عمل به سنت پیامبر) در دین، بدعت و تغییرات ایجاد كرده‌اند.
امام دومین علت قیام خود را بدعت گذاری در دین اعلام كرده‌اند.
ایشان احکام را تغییر داده‌اند و برخی احکام حلال را حرام و اعمال حرام را حلال اعلام کرده‌اند. حتی در اذان هم تصرف کرده و آن را کم و زیاد نموده‌اند.
امام حسین(علیه السلام) با قیام خود می‌خواهد، سنت‌های پیامبر را زنده کند و مقابل بدعت‌ها بایستد و آنها را از بین ببرد تا دین از خطرات مصون بماند.
امام حسین(علیه السلام) وقتی دیدند که سنت پیامبر از بین رفته و بدعت‌ها جای آن را گرفته، سکوت را جایز ندیده و قیام کردند تا دین الهی را زنده نگه دارد که اگر این کار را نمی‌کردند معلوم نبود چه بلایی به سر دین می‌آمد.
پیامبر در مسجد در حضور مردم می‌فرماید من هیچ اجری از شما نمی‌خواهم فقط به اهل بیتم مودت و محبت داشته باشید. " لا اسئلکم علیه اجراً الا مودة فی القربی."ولی آنان با اهل بیت پیامبر چه کردند؟
فدک را از حضرت زهرا(علیهاالسلام) غصب کرده و او را به شهادت رساندند. با امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) سه جنگ راه انداختند و بعد هم او را در محراب، به شهادت رساندند. امام حسن (علیه‌السلام) را نیز به شهادت رساندند و اكنون در سال 61 با امام حسین(علیه السلام) به جنگ برخاسته‌اند.
و اکنون دین به دست ما رسیده و در مقابل این دو دغدغه فرزند رسول خدا مسئولیت داریم. آیا ما برای زنده نگهداشتن سنت پیامبر اکرم تلاش می‌کنیم؟ آیا سنت‌های رسول خدا را عمل می‌کنیم؟
چقدر روش‌های اخلاقی رسول خدا را شناخته‌ایم و به کار می‌گیریم؟ در مقابل خانواده، دوستان و مردم چقدر با گذشت و ایثار هستیم؟ چقدر به نیازمندان و فقرا توجه داریم؟ حق همسایه‌ها را چگونه ادا می‌کنیم؟ چقدر پایبند به اصول اخلاقی هستیم؟ تا چه میزان به دنبال اجرای عدالت نبوی هستیم؟ چقدر به احكام و دستورات دین توجه داریم؟ در برپایی نماز چقدر حساسیت داریم؟ چقدر در مورد بدعت گذاری‌های در دین دقیق هستیم؟ چقدر در مقابل بدعت‌ها می‌ایستیم و با آنها مبارزه می‌كنیم تا دین از آسیب‌ها در امان بماند؟ و ...
دوست عزیز، ای همشهری و ای هموطن. ای كسی كه عاشق و شیدای حسین هستی و وقتی نام دلربایش را می‌شنوی از خود بیخود می‌شوی! اگر می‌خواهی امام حسین(علیه‌السلام) را تجلیل کنی، سنت پیامبر گرامی را زنده کن .
ای خواهر و برادر اگر می‌خواهی با امام حسین(علیه السلام) همراه شوی در دین بدعت مگذار و با بدعت‌گذار مبارزه كن و برای ریشه‌كن شدن بدعت‌ها تلاش كن.
امام در نامه خود پس از بیان دو مطلب فوق، راه درمان را نیز می‌فرمایند که:
"فَإن تَسمعوا قَولی أهدِکُم إلی سَبیل الرّشاد؛ اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه سعادت و خوشبختی هدایت خواهم کرد."
لازمه این که در دین بدعت نگذاریم اینست که دین را خوب بشناسیم، و بدانیم که فرمان الهی در احکام دین چیست؟ آنگاه است که درست عمل می‌کنیم. وقتی چهارچوب دین را شناختیم، وقتی سنت‌های رسول خدا را آموختیم، دیگر جایی برای بدعت و کارهای سلیقه‌ای و من درآوردی نمی‌ماند. آنوقت هست كه دقیقا بنا بر دستورات الهی عمل خواهیم كرد.
یادمان باشد که حسینی بودن صرفاً به مشکی پوشیدن و گریه کردن برای آن امام نیست گر چه آن نیز بزرگداشت شعائر الله است بلکه حسینی بودن به نحو اکمل یعنی همانند امام حسین(علیه السلام) عمل کردن و دغدغه‌های امام را داشتن. چرا که امام در نامه خود پس از بیان دو مطلب فوق، راه درمان را نیز می‌فرمایند که: "فَإن تَسمعوا قَولی أهدِکُم إلی سَبیل الرّشاد" یعنی اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه سعادت و خوشبختی هدایت خواهم کرد.

پی‌نوشت‌ها:
1- تاریخ طبری، حوادث سال 61 .
2- شوری/ آیه 23 .
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#69
اثر تقوا در دنيا



در قرآن سه اثر براي تقوا بيان شده . يكي اثر روحي است كه در دنيا پيدا مي شود ، و دو تا در آخرت ظهور پيدا مي كند . در دنيا همانطور كه در آيه هم ذكر شده به انسان روشن بيني مي دهد ، چون انسان را روشن مي كند . بايد بدانيم همانطور كه در بيرون خود روشنايي و تاريكي مي بينيم و بيرون وجودمان تاريك يا روشن مي شود ، در درون و ضمير خود نيز روشنائي و تاريكي احساس مي كنيم . ضمير بعضي روشن است و گويي در آن چراغي نصب شده است .
و به عكس ، ضمير بعضي تاريك است در اثر خاموشي چراغ باطن ، و اين قطعا حقيقي است افراد روشن ضمير اولين چيزي كه دارند اين است كه بهتر از ديگران خوبيها و بديها را احساس مي كنند ، عيبها و نقصها را مي بينند و اعتراف مي نمايند . ولي افرادي كه دروني تاريك دارند ، واضح ترين و بزرگترين عيب خود را نمي بينند . و منحصر به اين نيست . نكته اي را فيلسوفان توجه كرده اند و آن اينكه انسان بيرون خودش را از آئينه و عينك وجود خودش مي بيند . ما يكديگر يا جهان را با عينك وجود خودمان مي بينيم . اگر اين عينك سفيد و بي غبار باشد اشياء و جهان را همانطور كه هست سفيد و روشن مي بينيم ، و اگر تيره و سياه باشد جهان را تيره و سياه مي بينيم ، و اين نكته بسيار جالب است . ملاي رومي مي گويد : گر بگردي تو . . . امتحان كن : دور خود بچرخ ، بعد بايست ، مي بيني تمام اطرافت مي چرخد ، در حالي كه اينطور نيست بلكه سر تو مي چرخد . اگر انسان با تقوا و روشن و پاك و صاف باشد ، كوچك را كوچك ، سفيد را سفيد ، و سياه را سياه خواهد ديد . اگر چه اين مطلب يك مقدار شوخي است ولي يادم هست خطيب بسيار فاضل و مبرز مرحوم اشراقي قمي كه شايد خيلي از آقايان اسم ايشان را شنيده باشند يا سخنرانيشان را ديده باشند ، و از خطباي تقريبا درجه اول ايران ، و هم فاضل بود و هم سخنور ، يك وقتي در قم ، بالاي منبر ، افتاده بود تو دنده انتقاد از قميها . ( خيلي انسان معتقد خوبي هم بود ) . مي خواست بگويد اين مردم عوام قم ما خيلي خرافاتي هستند .
و از جمله مي گفت قميها به گربه سياه خيلي احترام مي گزارند ، و فكر مي كنند كه گربه سياه از ما بهتران است ، و لهذا وقتي گربه سياه مي آيد فورا از بهترين غذاهاشان و گوشت خالص برايش مي اندازند . بر عكس براي گربه هاي ديگر اهميتي قائل نيستند ، آن مقداري هم كه شرعا بايد به او داد نمي دهند ، و لهذا همه گربه هاي ديگر در قم منقرض شده اند و فقط گربه سياه ها مانده اند . هر چه نگاه مي كني در اين شهر گربه سياه مي بيني ، آن هم چاق و چله . از منبر آمد پائين . طلبه خيلي خوشمزه اي بود خرم آبادي . اتفاقا مرحوم اشراقي عينك سياه به چشمش زده بود . وقتي آمد نشست ، آن طلبه به همان زبان خرم آبادي و خيلي ساده و لطيف گفت : قربانت ! ما كه تو اين شهر گربه سياه نمي بينيم . تو عينك سياه به چشمت زده اي ، همه گربه ها را سياه مي بيني . خيلي مرحوم اشراقي خنديد . حالا حساب اين است : آدم عينك سياه كه به چشمش بزند اگر چه آن داستان شوخي بود همه گربه ها را سياه مي بيند . قرآن مي گويد تقوا داشته باشيد تا عينك درونيتان سفيد باشد و جهان را همچنانكه هست ببينيد . ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا اگر تقواي الهي داشته باشيد ، اگر درونتان پاك باشد ، اگر تيرگيها را از درون خود زايل بكنيد خداوند در دل شما مايه تميز قرار مي دهد ، يعني خدا در دل شما چيزي قرار مي دهد كه با آن حقايق را خوب تميز مي دهيد ، يعني به شما روشني مي دهد . پس انسان در اثر تقوا درونش روشن مي شود و به همين جهت روشن بين مي شود . وقتي كه روشن بين شد ، اولا خودش را خوب مي بيند ، خوب اندازه گيري ميكند ، زيادتر از آنچه هست نمي بيند ، كمتر از آنچه هست نيز نمي بيند .
تيرگيها و عيبهاي خودش را خوب مي بيند . و ثانيا در اثر اين روشن بيني ، به حكم اينكه انسان طوري ساخته شده كه جهان را با عينك وجود خودش مي بيند وقتي تقوا داشته باشد و عينك وجودش پاك باشد ، جهان را بهتر مي بيند ، بهتر تشخيص مي دهد . واقعا اشخاصي كه با تقوا هستند ، اگر آنها را با يك فرد ديگري نظير خودشان كه از هر جهت مثل خودشان باشند منهاي تقوا ، در نظر بگيريم ، مي بينيم قضاوتهاي او خيلي بهتر از اين ديگري است . اين است كه مي گوئيم به اينگونه اشخاص الهام مي شود ، آدم پاكي است ، به او الهام مي شود . اين اثر تقوا است در دنيا.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#70
مسئله روح


اينكه اشخاصي مي گويند در كجاي قرآن مسئله روح مطرح است ، در خيلي جاهاي قرآن مطرح است . از جمله همين جاست كه مردن را توفي تلقي مي كند ، مي گويد ما تحويل گرفتيم و به تمام و كمال هم تحويل گرفتيم ، نه اينكه بگويد شخصيت انسان عبارت است از روح و بدن ، نيمي از آن را تحويل مي گيريم ، نيم ديگرش را رها مي كنيم تا تكه تكه شود . اصلا آن تكه تكه شده را جزء شخصيت انسان حساب نمي كند . تعبير " توفي " مكرر در قرآن آمده است . در يك جا مي فرمايد : الله يتوفي الانفس حين موتها . در جاي ديگر مي فرمايد : قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكل بكم در يك جا مي فرمايد : ان الذين توفيهم الملائكه ظالمي انفسهم در اينجا هم كه مي فرمايد : و لو تري اذ يتوفي الذين كفروا الملائكه .
. . بنابر اين در قرآن مسئله روح مطرح است و مردن از نظر قرآن فوت نيست ، از باب اينكه شخصيت انسان تنها بدن و تشكيلات و تركيبات بدني نيست ، و الا از نظر بدني در اينكه مردن ، فوت و متلاشي شدن و از دست رفتن است شكي نيست ، ولي قرآن مي گويد مردن مساوي است با تحويل گرفتن به تمام و كمال شخصيت انسان بدون اينكه ذره اي از آن مانده باشد . شخصي آمد خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و عرض كرد : يا اميرالمؤمنين ! من در بعضي از آيات قرآن يك تناقضي مي بينم و از اين جهت مضطرب و ناراحت شده ام . مي بينم يك مطلب را قرآن در جاهاي مختلف به صور مختلفي بيان كرده است كه با هم نمي خواند . فرمود : چه مطلبي ؟ بگو تا جواب بدهم . ( ظاهرا در ابتدا حضرت خيلي از او تقدير كردند كه سؤال طرح مي كند ) عرض كرد : مسئله مردن و قبض روح . من در يك آيه مي بينم قرآن مي فرمايد : الله يتوفي الانفس حين موتها يعني خدا نفوس و ارواح را قبض مي كند و تحويل مي گيرد . در اينجا قبض روح را به خدا نسبت داده است و مي گويد قابض الارواح خود خداوند است . در آيه ديگر مي فرمايد : قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكل بكم بگو قبض روح شما را ملك الموت [ انجام مي دهد ] ، فرشته اي كه موكل براي قبض روح و ميراندن افراد است قبض روح مي كند .
همچنين آيات ديگري است كه با هر دوي اينها منافات دارد ، مثل اينكه مي فرمايد : ان الذين توفيهم الملائكه ، يا همين آيه مورد بحث كه مي فرمايد : و لو تري اذ يتوفي الذين كفروا الملائكه . . . در اين آيات مي گويد فرشتگاني مي آيند و روحها را قبض مي كنند . صحبت از فرشتگان است نه يك فرشته . پس در يك جا مي گويد خود خدا قبض روح مي كند ، در جاي ديگر مي گويد ملك الموت ( 1 ) و در يك جا مي گويد عده اي از ملائكه چنين كاري مي كنند . كداميك از اينها قبض روح مي كنند : خدا يا ملك الموت يا عده اي از ملائكه ؟
[ 1 - اسم عزرائيل در قرآن نيامده ، ولي در ماثر اسلامي هست كه فرشته مقربي وجود دارد كه او را ملك الموت مي گويند . ]
فرمود تو اشتباه كرده اي . اين سه تا با همديگر منافات ندارد . آنچه كه ملك الموت مي كند ، به امر و اراده خداست ، از پيش خود كاري نمي كند . او مجري اراده پروردگار است بلكه مجراي اراده پروردگار است . فرشتگان نيز مجري اوامر و جنود ملك الموت هستند ، و ملك الموت امر پروردگار را به وسيله آنها انجام مي دهد . در مقام تشبيه كه تشبيه ناقص و ضعيفي است مثل اين است كه يك كسي كه در رأس يك مملكت قرار گرفته است فرماني را خطاب به يك استاندار صادر مي كند و استاندار به وسيله فرماندارها آن امر را اجرا مي كند . اين عمل را ، هم مي شود به فرماندارها نسبت داد ، هم به استاندار و هم به آن شخص اولي كه فرمان را صادر كرده است . البته همان طور كه عرض كردم اين تشبيه ، تشبيه رسايي نمي تواند باشد .
يعني هيچ چيزي را نمي شود به خدا تشبيه كرد . ولي مطلب اين است كه كار جهان نظام دارد ، نظام علت و معلول . هر چيزي در جا و پست خود كار خودش را انجام مي دهد و همه مجري امر و اراده پروردگار هستند . بنابراين اين آيه از آن آياتي است كه قبض روح را نه به خدا نسبت داده است نه به ملك الموت ، بلكه به گروهي از فرشتگان كه به امر ملك الموت ، امر الهي را اجرا مي كنند نسبت داده است .
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#71
اصحاب امام صادق (ع ) كيستند؟




بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابو صباح كنانى (يكى از فقهاء و شاگردان برجسته امام صادق (ع ) مى گويد: ((ما در رابطه با شما، چه زخم زبانها از مردم مى شنويم ؟))
امام : چه زخم زبانها بخاطر من مى شنويد؟
ابوصباح : هر گاه من با مردى درگيرى لفظى پيدا مى كنم ، او به من مى گويد: ((اى جعفر خبيث !))
امام صادق : شما را اين گونه به خاطر من سرزنش مى كنند؟
ابو صباح : آرى .
امام : براستى چقدراند كند از شما آنها كه از جعفر(ع ) پيروى كنند، اين را بدان كه
انما اصحابى من اشتد و رعه و عمل لخالقه و رجا ثوابه فهؤ لاء اصحابى
((همانا اصحاب من كسى است كه پرهيز و مراقبتش ، شديد باشد، و براى خالقش (خدا) عمل كند، و به پاداش او اميدوار باشد، اصحاب من چنين افرادى هستند))
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#72
فلسفه خلقت و نقش انسان کامل





قرآن مجید اولا خلقت را دارای هدف می داند و در آیات زیادی تفکر بیهودگی خلقت را رد می کند.[1]و در آیات اهداف بلندی را برای خلقت بیان می کند. از جمله:
1- عبادت: "و ما خلقت الجن و الانس لیعبدون" یعنی: "من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند."[2]
2- علم و آگاهی: "الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیء قدیر. یعنی: او همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را، فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه او بر همه چیز احاطه دارد."[3]
3- آزمایش: "الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا" یعنی: آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما بهتر عمل می کنید"[4]
دانشمندان در تفسیر این آیات گفته اند بعضی از این اهداف اصلی و بعضی دیگر اهداف فرعی هستند. در اینجا "عبادت" هدف اصلی و "علم و آگاهی" و "آزمایش" اهداف فرعی و در طول هدف اصلی هستند. البته باید توجه داشت که منظور از "عبادت" تنها انجام بعضی از مراسم مذهبی مانند نماز، روزه و حج نیست بلکه "عبادت" یعنی حرکت در مسیر تکامل تا رسیدن به مرحله انسان کامل که انسان الهی و دارای همه معیارهای قرآنی می باشد.
اما اینکه پرسیده اید چرا من مهر عصمت ندارم تا خیالم راحت باشد؟ در جواب شما باید بگوئیم انسان های معصوم نظیر پیامبران و ائمه (ع) نیز خیالشان راحت نیست زیرا عصمت باعث سلب اختیار نمی شود. بلکه معصوم به خاطر تاییدات الهی و اعمال پاک خویش به درجه ای رسیده است که در عین داشتن قدرت و اختیار به سراغ گناه نمی رود و این حالتی است که از درون انسان بر اثر آگاهی ها و مبادی فطری و طبیعی می جوشد، بی آنکه جبر و اختیاری در کار باشد. مانند یک پزشک آگاه که هیچ گاه یک ماده سمی را نمی خورد با اینکه قدرت بر اینکار را دارد. از این گذشته به همان نسبت که معصومین امتیاز دارند و مشمول مواهب الهی هستند، مسئولیت نیز سنگین تر است و یک ترک اولای آنها معادل یک گناه بزرگ افراد عادی است.
بله خداوند مقام عصمت را به پیامبران و امامان داده است، ولی باید به خاطر داشته باشیم که خداوند این امتیاز را به خاطر مسئولیت سنگین رهبری به آنها داده است و این امتیازی است که بهره و سود آن عاید همگان می شود، و این عین عدالت است. درست مانند امتیاز خاصی که خداوند به پرده های ظریف و بسیار حساس چشم داده است ولی تمام بدن از آن بهره می برند.
و این معصومین علیهم السلام هستند که احتیاجات ضروری مردم جهان را که همانا هدایت به سوی راه و رسم صحیح زندگی است، برآورده می کنند و این دنیا است که به آنها نیاز دارد همانند مسافران یک هواپیما که به هدایت یک خلبان ماهر نیازمند هستند و همه مسافران باید گوش به فرمان خلبان باشند تا بتوانند به سلامت در آسمان پرواز کرده و در فرودگاه فرود آیند. با این حال آیا صحیح است که بگوئیم مسافران بازیچه دست خلبان هستند؟ اگر مسافران از خلبان اطاعت نکنند و هر کس بخواهد خودش هدایت هواپیما را بدست بگیرد چه وضعی پیش خواهد آمد؟ و از طرف دیگر آنچه که از وسائل ارتباطی و هدایتی و کنترلی هواپیما در اختیار خلبان است که در اختیار دیگران نیست به خاطر مسئولیت سنگین خلبان در هدایت هواپیما است و نفع اش به همه سرنشینان هواپیما می رسد. امیدوارم که با این مثال ساده نقش ائمه معصومین و قدرت عصمت در هدایت جامعه روشن شده باشد. البته باید توجه داشته باشیم که پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین علیهم السلام علاوه بر نقش و مسئولیت بزرگی که در هدایت و رشد جامعه دارند، نقش بسزائی در خلقت عالم دارند زیرا این بزرگواران "علت غایی" خلقت هستند. قبلا گفتیم که هدف از خلقت تکامل انسان است، تکامل انسان به سوی کمال برتر و وجود برتر که خداوند متعال است و نتیجه این تکامل، انسان کامل است. یعنی انسانی که در تمام ابعاد خدا گونه شده است، اساسا کل خلقت برای رسیدن به چنین هدفی است و اگر این هدف و غایت نبود خداوند این عالم را خلق نمی کرد همانند باغبانی که باغ بزرگی را احداث می کند به امید و هدف رسیدن به میوه های با ارزش، گاهی میوه آنقدر با ارزش است که اگر حتی یک دانه از آن در درجه کمال به دست باغبان برسد، تمام زحمات باغبان را جبران می کند. در عالم خلقت نیز هدف پروردگار و خالق یکتا رسیدن به میوه تکامل خلقت "انسان کامل" است حتی اگر یک نفر (وجود مقدس پیامبر اکرم (ص)) باشد تا چه رسد به اینکه چهارده معصوم (چهارده نور پاک) باشند. البته این چهارده نور پاک به آن درجه اعلای کمال رسیده اند ولی اینطور نیست که سایر انسان ها در درجه صفر و زیر صفر باشند، انسانهای زیادی داریم که در این عالم خلقت رشد زیادی کرده اند و درجات زیادی از کمال را پیموده اند ولی به درجه اعلای آن انسان کامل نرسیده اند.
برخی از فلاسفه و دانشمندان بالاتر از این را گفته اند و آن اینکه انسان کامل (پیامبر و ائمه معصومین (ع)) نه تنها در سلسله غایی خلقت عالم قرار دارند که در سلسله علل فاعلی هم قرار دارند. یعنی بدون وجود آنان خلقت دیگر موجودات امکان ندارد زیرا بر طبق قاعده فلسفی "وجوب سنخیت بین علت و معلول" که در جای خود در فلسفه ثابت شده است، باید بین خداوند متعال که واحد است از تمام جهات، و مخلوق های عالم که متکثر و مختلف می باشند سنخیت باشد، و چنین سنخیتی نیست و امکان ندارد مگر با عنایت به وجود واسطه و آن نفس انسان کامل است که دارای دو لبه و دو جنبه است تا از یک جنبه با جهت وحدت ذات باری تعالی سنخیت داشته باشد و از طرف دیگر با موجودات و مخلوقات متکثره، و به عبارت دیگر که در روایات به آن تعبیر شده است واسطه فیض بین خالق و مخلوقات باشد. و تجلی این واسطه (انسان کامل) و مصداق عینی و کامل آن، نفس مقدس پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) است.[5]



________________________________________
[1]- قیامت، آیه 36- مؤمنون، آیه 115.
[2]ذاریات، آیه 56، ترجمه مکارم شیرازی.
[3]طلاق، آیه 12- ترجمه مکارم شیرازی.
[4] ملک، آیه 2- ترجمه مکارم شیرازی.
[5] گرامی، محمد علی- لولا فاطمه...، ص 22.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#73
علم منطق



پيدايش علم منطق

يـكـى از عـلومـى كه از جهان خارج وارد حوزه فرهنگ اسلامى شد و پذيرش عمومى يافت و حتى به عنوان مقدمه اى بر علوم دينى جزء علوم دينى قرار گرفت ، علم منطق است .
عـلم مـنطق از متون يونانى ترجمه شد. واضع و مدون اين علم ارسطاطاليس يونانى است . ايـن عـلم در مـيـان مـسلمين نفوذ و گسترش ‍ فوق العاده يافت ، اضافاتى بر آن شد و به سـر حـد كـمـال رسـيـد بـزرگـتـرين منطقهاى ارسطويى كه در ميان مسلمين تدوين شد منطق الشفاى بو على سينا است . منطق الشفاء چندين برابر منطق خود ارسطو است . متن يونانى ، تـرجـمه عربى ، و هم ترجمه هاى ديگر منطق ارسطو به زبانهاى ديگر اكنون در دست است . منطق ارسطو را حنين بن اسحاق ترجمه كرد و اكنون عين ترجمه موجود است . محققانى كه به زبان يونانى آشنا هستند و ترجمه حنين بن اسحاق را با ساير ترجمه ها مقايسه كرده اند مدعى شده اند كه ترجمه حنين از دقيقترين ترجمه هاست .
در قـرون جـديد، به وسيله فرنسيس بيكن انگليسى و دكارت فرانسوى ، منطق ارسطويى سـخـت مـورد هـجـوم و ايـراد قـرار گـرفـت . گـاهـى آنـرا بـاطـل خـوانـدنـد و گـاهـى بـى فايده اش دانستند. سالها و بلكه دو سه قرن گذشت در حـالى كـه جـهـان اروپـا ايـمان خود را به منطق ارسطويى به كلى از دست داده بود. ولى تـدريجا از شدت حمله و هجوم به آن كاسته شده است . براى ما لازم است مانند عده اى چشم بسته منطق ارسطويى را نپذيريم و همچنين مانند عده اى ديگر چشم بسته آن را محكوم نكنيم بـلكـه تـحـقـيـق كـنـيـم و بـبـيـنـيـم ارزشـى كـه مـنـطـق ارسـطـويـى بـراى خـود قائل است چه ارزشى است . ناچار بايد اول آن را تعريف كنيم و سپس غرض و فايده آن را بـيان نماييم تا ارزش آن روشن گردد. ما بعدا در باب قياس ، ايرادهايى را كه به منطق ارسـطـويـى گـرفـتـه شـده اسـت نقل و انتقاد خواهيم كرد و قضاوت نهايى خود را در آنجا خواهيم نمود.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#74
بزرگ ترین نعمت دنیا



متنی را که در زیر ملاحظه می فرمایید، نامه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد علی اصغر کرباسچیان به یکی از شاگردانش است که در عین کوتاهی، پرده از اسرار الهی و معارف دینی بر می دارد که با هم می‏خوانیم:

بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم

فرزند عزیزم ، سلامٌ علیکم اگر کسى گمان کند که بالاتر از شرح‏ صدر و داشتنِ روح بزرگ، نعمتى در دنیا هست، اشتباه کرده است؛ چرا؟ براى آن ‏که در زمان خود ما، طلبه‏ى پُرظرفیّت که سه شبانه روز غذا نخورده بود یک قِران پول قرض مى‏کرد تا شام بخورد؛ وقتى مى ‏فهمید که در حجره‏ى مجاورش طلبه‏ى دیگرى بى ‏شام است، پول را به او مى ‏داد و در عین ‏حال خوش بود و گرم شور و عشق با محبوب؛ امّا فردِ کم‏ ظرفیّت اگر فرضاً یک روز چیزى براى ناهار نداشته باشد، خود کشى مى‏کند! آیا با این نمونه ‏ها، پُرظرفیّت ‏بودن بالاترین نعمت نیست؟
آرى، نشانه‏ى یک انسان بزرگ این است که در همه حال یکسان باشد؛ یعنى روزى که مثلاً یک میلیون تومان سود مى‏کند، با روزى که همین مقدار ضرر مى‏کند، فرقى در حالش پیدا نشود. مسلّماً اگر سود و زیان در نظر انسان یکى نشود و روزى که این مقدار را به دست مى‏آورد شاد شود، روزى که ضرر مى‏کند، متأثّر خواهد شد؛ ولى انسان پُرظرفیّت در همه حال یکسان است.
آرى، نشانه‏ى یک انسان بزرگ این است که در همه حال یکسان باشد.
شخصى مى‏گفت: من شصت سال با مرحوم آقاى بروجردى معاشر بودم؛ اصلاً حوادث در ایشان اثر نمى‏کرد! امیرالمؤمنین علیه ‏السّلام فرمود : « خداوندِ عالَم، زهد را در دو کلمه از قرآن جمع کرده است: «لِکَیْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحوا بِما آتاکُمْ »4 بر آن‏چه از دست شما رود، افسوس نخورید و براى آن‏چه به دست شما آید، شاد نشوید.»
آرى، گفتن این مطالب آسان ولى پیاده ‏کردنش خیلى مشکل است. امّا اگر مى‏ خواهى در آینده به مردم خدمت کنى و فرزندانى جسماً و روحاً سالم تحویل جامعه بدهى که وجودشان منشأ اثر باشد بر فرض که خودت هم این روحیّه را داشته باشى کافى نیست؛ بلکه باید همسرت هم این‏ طور باشد و روحیّه‏ى او را چنان بسازى که همه‏ى دنیا در نظرش یک مشت خاکستر شود. آن ‏وقت است که شما مى ‏توانید در زندگى موفّق شوید و کارهاى بزرگ انجام دهید و انسان‏هایى را تربیت کنید و از عمر خودتان نتیجه بگیرید.
خدا نگه ‏دارت باد



منبع: آفاق، شماره 32-
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#75
آداب راز و نياز به درگاه بى نياز




باب اول : در تحريص بر دعا

عقل و نقل بر آن تحريص مى نمايند.
(عقل تحريص بر دعا مى كند)
عقل (1): عقل جلوگيرى از ضرر به نفس را در صورت قدرت و امكان واجب مى داند و از طرفى پيدايش گرفتارى براى انسان در دار دنيا حتمى است ، زيرا انسانها ناچار درگير امورى اند كه باعث تشويش خاطر و مشغوليت فكرى شده و مضر به حال ايشان مى باشد. اين عوامل تشويش ، يا داخلى هستند مثل بيمارى كه مزاج بشر را عليل مى كند، و يا خارجى مثل اذيت و آزار ستمگر، و يا ناملايماتى كه از همراه و يا همسايه به او مى رسد، اگر هم از همه اينها در امان باشد، باز عقل وقوع و ارتباط اين نگرانيها را با او محتمل مى شمارد، چگونه انسان از تشويشها خالى باشد؟ در صورتيكه انسان در سرزمين حوادث كه دستخوش دگرگونى و تغييرات است ، زندگى مى كند و هيچ انسانى ، چه در حال ، و چه در آينده از حوادث دردناك جدا نيست پس ضرر حوادث يا گريبانگير انسانهاست ، و يا آنكه انتظار مى رود حوادثى براى او اتفاق افتد و در صورت امكان هر دو ضرر را بايد از بين برد. دعا اين غرض را بر آورده مى كند و همه كس نيز توان دعا و نيايش دارد؛ بنابراين بايد دعا كرد.
اميرالمومنين و سيد الوصيين صلوات الله عليه و آله نيز همين معنا را گوشزد كرده و فرموده اند هيچ مبتلايى - گر چه ابتلاى او بزرگ باشد - سزاوارتر از شخص در عافيت ، از دعا كردن نيست ، زيرا كه شخص در عافيت ، از بلا ايمن نيست .
بنابراين ، روايت روشن نمود كه همه ، چه دردمند، و چه در عافيت ، نيازمند به دعا هستند و فايده دعا رفع بلاى موجود و دفع ضررهاى محتمل كه فرود مى آيند مى باشد، و يا دعا جلب منفعت مطلوب يا حفظ خير موجود و دوام و جلوگيرى از زوال آن مى نمايد زيرا ائمه (عليهم السلام ) دعا را به سلاح وصف كردند و به وسيله سلاح هم جلب منفعت مى شود و هم ضرر جلوگيرى مى شود و نيز ايشان دعا را سپر نام گذاشتند و سپر وسيله دفاعى است كه از ناملايمات جلوگيرى مى كند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و اله فرمود: آيا مى خواهيد كه شما را به سلاحى راهنمايى كنم كه شما را از دشمنان نجات مى دهد و روزيتان را زياد مى نمايد ؟
عرض كردند: بله اى رسول خدا (صلى الله و عليه و آله و سلم ) - فرمود: شب و روز، پروردگارتان را بخوانيد زيرا سلاح مؤ من دعاست .
و امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: دعا سپر مؤمن است و هر گاه در خانه اى را زياد بكوبى آن در باز مى گردد.
و امام صادق (عليه السلام ) فرمود: دعا از نيزه تيز فرو رونده تر است و امام كاظم (عليه السلام ) فرمود: دعا مقدر و غير مقدر را بر مى گرداند. را وى مى گويد: عرضه داشتم : مقدر را فهميدم ، اما مقصود از غير مقدر چيست ؟ فرمود: منظور از غير مقدر آنست كه : تقدير به آن تعلق نگيرد. و فرمود: بر شما باد به دعا، زيرا دعا و خواهش از خداى تعالى بلا را باز مى گرداند؛ يعنى بلائى كه مقدر شده و حكم به نزول آن تمام گرديده ، جز آنكه امضا نشده است . بنابراين وقتى كه بنده ، خداى را بخواند و از او در خواست كند كه آن بلا را باز گرداند، خدا آن را باز مى گرداند.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان