عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

مسابقه 30 روزه شرط: پیروزی در مسابقه 20 روزه (سرپرست: حامدحامد)

رضا / ۱۸ آذر / ۲۳ روز خوب
بچه ها شما توی دوره ترکتون چه چیزای خوبی حس کردید و چه چیزی باعث شده تو این مسیر بمونید؟
یعنی اگه باز برید گناه کنید چه چیزیو از دست میدید؟!
چیزای خوبشو مرور کنیم که ایشالله توی مسیر ثابت قدم باشیم Khansariha (56) 49-2 Confetti
 سپاس شده توسط
(1398 دي 12، 15:21)رضا خان نوشته است: رضا / ۱۸ آذر / ۲۳ روز خوب
بچه ها شما توی دوره ترکتون چه چیزای خوبی حس کردید و چه چیزی باعث شده تو این مسیر بمونید؟
یعنی اگه باز برید گناه کنید چه چیزیو از دست میدید؟!

سوالتون یه کوچولو سخت نبید Khansariha (56)
بزرگترین دلیل که باعث شد تو این راه ترک بمونم، اول کانون بود ،چون حس خوبی ندارم بیام بگم شکست خوردم و از صفر شروع کنم،
اوایلش کانون بود ولی الان ارامش و اعتماد به نفسی که دارم،امید به زندگی نمیذاره خراب کنم 
کانون برای من عالی میتونم بگم از عالی هم عالی تر بود و هست،تاثیرش خیلی زیاد بود
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
 به نام خداوند بخشنده مهربان
[تصویر:  AbstractFlowerDesignVectorGraphicPreview.jpg]
12 دی 98
آخرین وضعیت شرکت کنندگان مسابقه ۳۰ روزه

تولد دوباره/ از 16 آذر ............................. 26 روز خوب داری قهرمان
رضا خان/ از 18 آذر ................................ 23 روز خوب داری قهرمان
حامدحامد/ از 3 دی .............................. 9 روز خوب داری قهرمان
عاشق زندگی/ از 4 دی .......................... 7 روز خوب داری قهرمان
atrisa ا/ .................................. بسم الله قهرمان
تولد دوباره/16 اذرماه/27روز پاک 53
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
[تصویر:  cpoc_سلیمانی.jpg]

فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی، کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ تر خواهد کرد.
«رهبر فرزانه انقلاب»
 سپاس شده توسط
عاشق زندگی/۱۳ آبان/ ۰
 سپاس شده توسط
تولد دوباره/16 اذرماه/28روز پاک 53
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
 سپاس شده توسط
(1398 دي 12، 15:21)رضا خان نوشته است: رضا / ۱۸ آذر / ۲۳ روز خوب
بچه ها شما توی دوره ترکتون چه چیزای خوبی حس کردید و چه چیزی باعث شده تو این مسیر بمونید؟
یعنی اگه باز برید گناه کنید چه چیزیو از دست میدید؟!


رضا جان بذار از فعل زمان حال استفاده کنم.. همین الان که روزهای خوب ترک رو می گذرونم پر از حس خوبم..دفعه ی پیش که 140 روز پاک بودم احساس کردم چقدر زندگیم پر معنا شده..اعتماد به نفسی داشتم که هیچ وقت نداشتم..و همون حس های خوب باعث شده هیچ وقت دوست نداشته باشم کانون رو ترک کنم. اگر گناه کنم اون حس خوب رو از دست میدم. بعد اینجا حس تعهد بهم دست میده..مثلا وقتی دارم توی مسابقه گروهی شرکت می کنم خیلی احساس تعهد به همگروهی هام دارم..می گم اگه برم سمت گناه اون ها هم به خاطر امتیازی که من از دست دادم عقب می افتن.. پس این خودش یه عامل بازدارنده است برام.
 Sure I’ve lost a couple of battles over the years   
53 but the second I give up the fight is the second I lose the war 53
(1398 دي 14، 8:14)تولد دوباره نوشته است: تولد دوباره/16 اذرماه/28روز پاک 53


دو روز بیشتر نمونده تا یه احساس فوق العاده 317
 Sure I’ve lost a couple of battles over the years   
53 but the second I give up the fight is the second I lose the war 53
 سپاس شده توسط
رضا / ۱۸ آذر / ۲۵ روز خوب
جواباتون تاثیر گذار بود بچه ها ممنون.. حس خوبی گرفتم
(1398 دي 12، 15:21)رضا خان نوشته است: بچه ها شما توی دوره ترکتون چه چیزای خوبی حس کردید و چه چیزی باعث شده تو این مسیر بمونید؟
یعنی اگه باز برید گناه کنید چه چیزیو از دست میدید؟!

آقا رضا در دوره ترک، یکی از اولین چیزهایی که حس می کنم و برام قابل لمس هست، اعتماد به نفسه. وقتی برای ترک، عزم جزم می کنم و به روند ترک امیدوارم و چندین روز از ترک می گذره، یه حس قدرت و اعتماد به نفس دارم. دوست دارم با دیگران ارتباط برقرار کنم و کمتر از رویارویی با دیگران، واهمه دارم. یه نشاط خاصی درونم حس می کنم و هر روز که از پاکی ام میگذره، این حس نشاط بیشتر میشه. وقتی که این پاکی رو با چیزهای خوب دیگه مثل کنترل نگاه و ذهن و یا نماز با توجه و امثالهم، ادغام کنم، اون پاکی شدیداً بهم می چسبه؛ یعنی منظورم اینه که پاکی بهم مزه می کنه. در روزهای پاکی، دوست دارم به کارهایی بپردازم که علاقه مندم. مثلاً میرم می دوم و نرمش می کنم یا کتاب می خونم و دوست دارم بیام در کانون، به طور قدرتمند، اعلام وضعیت کنم و به بچه ها انرژی بدم.
امان از موقعی که می شکنم. وقتی شکستم، تا دو سه روز حالم گرفته است. دوست دارم یکی باشه باهاش درد دل کنم و بهم تسلّا بده یا اینکه دوست دارم یکی باشه یه چندتا فحش آبدار بهم بده بلکه آروم شم. حتی بدم نمیاد یکی بیاد یه کشیده بخوابونه زیر گوشم. در این حد داغون میشم. توی خودم فرو میرم و حوصله هیچکی و هیچ کاری رو ندارم. اشتهامو از دست میدم. یه حسی بهم میگه خدا داره حالش ازم بهم می خوره. عصبانی و پرخاشگر میشم و با دوستان و پدر و مادرم با تندی برخورد می کنم. این حس های بد مخصوصاً زمانی بیشتر میشه که مثلاً در مسابقه گروهی کانون شرکت کردم و خرابکاریم باعث میشه امتیاز گروهمون بیاد پایین. دیگه در این صورت افسرده تر، بی حوصله تر، کم طاقت تر و پرخاشگرتر میشم.
[تصویر:  dsf_toptoop.irتصاویر_دسته_گل_خواستگاری.jpg]

یک بغل گل تقدیم به تولد دوباره، رضا خان، عاشق زندگی و آتریسا، بچه های گل مسابقه 30 روز پاکی
و تقدیم به سوشیانس، عاشق فاطمه زهرا (س)، فرید و آسمان نو که چونان آفتاب، به گل های این مسابقه، انرژی میدن.

عجله نکنید ... عجله نکنید ... شاخه های گل زیادن؛ به همه میرسه.
Gigglesmile
(1398 دي 14، 10:19)حامدحامد نوشته است:
(1398 دي 12، 15:21)رضا خان نوشته است: بچه ها شما توی دوره ترکتون چه چیزای خوبی حس کردید و چه چیزی باعث شده تو این مسیر بمونید؟
یعنی اگه باز برید گناه کنید چه چیزیو از دست میدید؟!

آقا رضا در دوره ترک، یکی از اولین چیزهایی که حس می کنم و برام قابل لمس هست، اعتماد به نفسه. وقتی برای ترک، عزم جزم می کنم و به روند ترک امیدوارم و چندین روز از ترک می گذره، یه حس قدرت و اعتماد به نفس دارم. دوست دارم با دیگران ارتباط برقرار کنم و کمتر از رویارویی با دیگران، واهمه دارم. یه نشاط خاصی درونم حس می کنم و هر روز که از پاکی ام میگذره، این حس نشاط بیشتر میشه. وقتی که این پاکی رو با چیزهای خوب دیگه مثل کنترل نگاه و ذهن و یا نماز با توجه و امثالهم، ادغام کنم، اون پاکی شدیداً بهم می چسبه؛ یعنی منظورم اینه که پاکی بهم مزه می کنه. در روزهای پاکی، دوست دارم به کارهایی بپردازم که علاقه مندم. مثلاً میرم می دوم و نرمش می کنم یا کتاب می خونم و دوست دارم بیام در کانون، به طور قدرتمند، اعلام وضعیت کنم و به بچه ها انرژی بدم.
امان از موقعی که می شکنم. وقتی شکستم، تا دو سه روز حالم گرفته است. دوست دارم یکی باشه باهاش درد دل کنم و بهم تسلّا بده یا اینکه دوست دارم یکی باشه یه چندتا فحش آبدار بهم بده بلکه آروم شم. حتی بدم نمیاد یکی بیاد یه کشیده بخوابونه زیر گوشم. در این حد داغون میشم. توی خودم فرو میرم و حوصله هیچکی و هیچ کاری رو ندارم. اشتهامو از دست میدم. یه حسی بهم میگه خدا داره حالش ازم بهم می خوره. عصبانی و پرخاشگر میشم و با دوستان و پدر و مادرم با تندی برخورد می کنم. این حس های بد مخصوصاً زمانی بیشتر میشه که مثلاً در مسابقه گروهی کانون شرکت کردم و خرابکاریم باعث میشه امتیاز گروهمون بیاد پایین. دیگه در این صورت افسرده تر، بی حوصله تر، کم طاقت تر و پرخاشگرتر میشم.

دمتون گرم اقا حامد ، جواب کاملی بود انرژی گرفتم ازش.. ایشالله هممون توی مسیر بمونیم حالا لغزشم اگه داشتیم پا شیم و دوباره ادامه بدیم ، قطعا همه ما خیلی قدرتمندیم ، خدا تلاشامونو میبینه، میبینه که جا نمیزنیم و با قدرت ادامه میدیم...
 سپاس شده توسط
عاشق زندگی/۱۳ آبان/ ۱

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان