1398 بهمن 10، 1:00
ویرایش شده
ساناز /8 بهمن /2روز خوب
فکر کردم باید روز ۳ را اعلام کنم
چقدر سخت گذشت
امروز روز اصلا خوبی نبود
خدایا خواهشنی میشه فردا بهتر باش برای همه
خدایا یه چی بگم
من همش فکر میکنم دیگه خواسته های من با خواسته های شما یکی نیس
نمیدونم چرا قبلا این مدلی نبود
همش فکر میکنم شما از وضعیت الان من راضی و خوشحالید ولی من نیستم
شرمندم خدا ولی همین حس ها روی هم جمع میشه که من همش فکر میکنم انگاری شما با من دشمنی دارین
شرمندم خدا
ولی نمیدونم باید چیکار کنم
ولی آخدایی ممنونم که هستید