عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
#46
اگه قرار بود علت این به گفته خودتون آشفتگی رو در غالب یک جمله صورت بندی کنید، اون جمله چی بود؟
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#47
(1399 مهر 13، 21:25)یاقوت نوشته است: هیچوقت فکر نمیکردم این تاپیک پست بزارم اما انقدر تنها موندم و آشفته م ک گفتم شاید ی چیزی اینجا نوشته بشه و ی راهی باشه.
البت هیچوقت نمیرم سراغ مشاوره و کمک  و زیاد تمایلی بهش ندارم ،ولی اینبار میخوام امتحانش کنم.
-----------
من وضعم تو خونه خیلی خرابه،مستقل از مشکلاتی ک هست ، برای شخص خودم و کنکوری ک مسئله ی اصلی زندگیم شده همه خیلی فشار میارن .
من میخوام مجدد کنکور تجربی نظام جدید بدم ب خاطر همین انتخاب رشته ای مطمئن انجام ندادم و هر چی اومد زدم ک فقط انتخاب رشته کرده باشم.
خانوادم میگن وقتی تو اینطور تو درس های عمومی با انرژی کم ب نتایج بهتری میرسی خب انسانی بده و برو فرهنگیان .
از طرفی هم بدون اطلاع من و استخدامی ثبت نام کردن و انتظار دارن قبول بشم .
من زیر فشار حرف اطرافیانم حتی همسایه ها و کسانی ک کمترین شناختی از من ندارن دارم دیوونه میشم .
فکر میکنم،مینویسم ،تصور میکنم اما هیچ راهی پیدا نمیکنم .
هیچکسی نیست ک بگه باشه برو تجربی بده همه میگن سنت کمه نمیفهمی برو فرهنگیان ،الان پول مهمه .من ولی دارم دیوونه میشم .میگن هیچی نمیشی و همین نتیجه رو باز سال بعد میاری .
من نمیدونم چیکار کنم،قبول کنم و برم انشانی کنکور بدم و برم فرهنگیان و بشم معلم یا رو حرف خودم پافشاری کنم و برم تجربی بخونم .
میترسم ،امسالی ک میخوام کنکور بدم هیچکسی و جز خودم ندارم و هنوز تو خونه سکوت کردم و مطرح نکردم .
تو خونه ی ما علاقه مطرح نیست ،میگن بچه ای نمیفهمی و من میترسم از این حرف ها .


دو بار این پیام رو خوندم امیدوارم بتونم تجربه ی مشابه خودمو به خوبی بنویسم تا مفید باشه.

خونواده همیشه شمارو دوس دارن و صلاح شمارو میخوان.ولی ممکنه اونا هم اشتباه کنن.

این اتفاق چند سال پیش برای منم افتاد. من تو زندگیم 4 بار کنکور دادم! برای رشته های مختلف و زمانی که روانشناسی (اولین رشتم) میخوندم 

همه میگفتن تو که نمیتونی یه رشته ی خوب قبول شی!

به اجبار ادامه دادم و بعدش رفتم پرستاری . این پرستاری یکم شرایطی شبیه فرهنگیان شما داشت.

حقوقی ثابت  و برو بیا و تقریبا با پیشرفت کم.

کل 4 سالی که درس خوندم احساس میکردم از تصمیمم پشیمونم ولی دیگران مقصر بودن و نمیتونستم باهاشون کاری داشته باشم.

اگه خودم میموندم پشت کنکور و بیشتر تلاش میکردم حداقلش این بود که 4 سال حسرت نمیخوردم!

اخرش خدا بهم فرصتی داد تا بتونم دوباره کنکور بدم و برم رشته ی مورد علاقم.پرستاری به دردم نمیخورد.

4 سال کم نیست!

کلی زمان هزینه و انرژی برای چیزی رفت که فقط بتونم برگردم پشت کنکور!

خونوادم نمیذاشتن انصراف بدم چون میخواستن خیالشون راحت باشه که یه مدرک معتبر و کار مطمئن دارم!!!

تحمل حرف دیگران خیلی سخته.

و بدتر ازون اعتمادیه که به خودمون نداریم!

اگه اعتماد کافی داشته باشیم به خودمون بقیه هرچی هم بگن میگیم اخرش میبینن که موفق میشم.

یه بار شکست. دو بار شکست. سه بار! مهم نیست....

خیلی دوس دارم لحظه به لحظه از زمانتون استفاده کنید و 8 ماه بعد به همه ثابت کنید که میتونید.

مثل من 4 سال از زمانتون رو هدر ندید.

میون حرفاتون نوشتید که پول مهمه!

یکی از جراحامون تعریف میکرد که قبلا راننده تریلی بوده! تریلیش تو یه شب سرد خراب میشه و میمونه کنار خیابون!

میفروشتش و 10 سال درس میخونه !!!!

میدونید چقدر این مدت مورد تمسخر بقیه قرار گرفته؟

وسیله ی کارت رو بفروشی و بیوفتی توی راهی که هیچ اطلاعی ازش نداری! 

پول اون تریلی توی این سالها همش مصرف شد! 

لطفا جوری زندگی کنید که فقط خودتون رو مقصر بدونید و بگید فدای سرم و ازش تجربه کسب کنید.

اگه طبق خواسته های دیگران پیش برید و اخرش شکست بخورید هیچ حقی ندارید و دائم میخوایید دیگران رو سرزنش کنید.

سرزنش دیگران بعضی وقتا بهای کم کاری های خودمونه در زمانی که فرصت کافی داشتیم.

53
#48
(1399 مهر 13، 21:38)روزبه نوشته است: اگه قرار بود علت این به گفته خودتون آشفتگی رو در غالب یک جمله صورت بندی کنید، اون جمله چی بود؟


خواهر من خیلی خیلی زیاد رو تصمیم هام نقش داره ،وقتی بگه ماست سیاهه بدون چون و چرا میگم آره .
وقتی ولم میکنه مثل بچه ای هستم ک گم شده و مادرش نیست .
اون این و نمیفهمه ،من تنهایی رو تجربه نکردم.
وقتی با اطمینان میگه نمیتونی و حمایتم نمیکنه من میترسم .
بعد از اینهمه شکست نمیتونم با اطمینان حرف بزنم ،علت آشفتگیم گم شدن بین اینهمه نظراته ک نمیذارن ب نتیجه برسم .باعث میشن تردید کنم .
میترسم از اینکه بگن دیدی گفتیم نمیتونی ،این آخرین فرصته .جای اشتباهی ندارم.
من انقدر خواستم نرسیدم تلاش کردم نرسیدم ک اعتماد ب نفسی نمونده.
ی جای قلبم میگه میشه ی جاییش میگه اگه نشد چ .
 سپاس شده توسط
#49
(1399 مهر 13، 22:01)افرا نوشته است:
(1399 مهر 13، 21:25)یاقوت نوشته است: هیچوقت فکر نمیکردم این تاپیک پست بزارم اما انقدر تنها موندم و آشفته م ک گفتم شاید ی چیزی اینجا نوشته بشه و ی راهی باشه.
البت هیچوقت نمیرم سراغ مشاوره و کمک  و زیاد تمایلی بهش ندارم ،ولی اینبار میخوام امتحانش کنم.
-----------
من وضعم تو خونه خیلی خرابه،مستقل از مشکلاتی ک هست ، برای شخص خودم و کنکوری ک مسئله ی اصلی زندگیم شده همه خیلی فشار میارن .
من میخوام مجدد کنکور تجربی نظام جدید بدم ب خاطر همین انتخاب رشته ای مطمئن انجام ندادم و هر چی اومد زدم ک فقط انتخاب رشته کرده باشم.
خانوادم میگن وقتی تو اینطور تو درس های عمومی با انرژی کم ب نتایج بهتری میرسی خب انسانی بده و برو فرهنگیان .
از طرفی هم بدون اطلاع من و استخدامی ثبت نام کردن و انتظار دارن قبول بشم .
من زیر فشار حرف اطرافیانم حتی همسایه ها و کسانی ک کمترین شناختی از من ندارن دارم دیوونه میشم .
فکر میکنم،مینویسم ،تصور میکنم اما هیچ راهی پیدا نمیکنم .
هیچکسی نیست ک بگه باشه برو تجربی بده همه میگن سنت کمه نمیفهمی برو فرهنگیان ،الان پول مهمه .من ولی دارم دیوونه میشم .میگن هیچی نمیشی و همین نتیجه رو باز سال بعد میاری .
من نمیدونم چیکار کنم،قبول کنم و برم انشانی کنکور بدم و برم فرهنگیان و بشم معلم یا رو حرف خودم پافشاری کنم و برم تجربی بخونم .
میترسم ،امسالی ک میخوام کنکور بدم هیچکسی و جز خودم ندارم و هنوز تو خونه سکوت کردم و مطرح نکردم .
تو خونه ی ما علاقه مطرح نیست ،میگن بچه ای نمیفهمی و من میترسم از این حرف ها .


دو بار این پیام رو خوندم امیدوارم بتونم تجربه ی مشابه خودمو به خوبی بنویسم تا مفید باشه.

خونواده همیشه شمارو دوس دارن و صلاح شمارو میخوان.ولی ممکنه اونا هم اشتباه کنن.

این اتفاق چند سال پیش برای منم افتاد. من تو زندگیم 4 بار کنکور دادم! برای رشته های مختلف و زمانی که روانشناسی (اولین رشتم) میخوندم 

همه میگفتن تو که نمیتونی یه رشته ی خوب قبول شی!

به اجبار ادامه دادم و بعدش رفتم پرستاری . این پرستاری یکم شرایطی شبیه فرهنگیان شما داشت.

حقوقی ثابت  و برو بیا و تقریبا با پیشرفت کم.

کل 4 سالی که درس خوندم احساس میکردم از تصمیمم پشیمونم ولی دیگران مقصر بودن و نمیتونستم باهاشون کاری داشته باشم.

اگه خودم میموندم پشت کنکور و بیشتر تلاش میکردم حداقلش این بود که 4 سال حسرت نمیخوردم!

اخرش خدا بهم فرصتی داد تا بتونم دوباره کنکور بدم و برم رشته ی مورد علاقم.پرستاری به دردم نمیخورد.

4 سال کم نیست!

کلی زمان هزینه و انرژی برای چیزی رفت که فقط بتونم برگردم پشت کنکور!

خونوادم نمیذاشتن انصراف بدم چون میخواستن خیالشون راحت باشه که یه مدرک معتبر و کار مطمئن دارم!!!

تحمل حرف دیگران خیلی سخته.

و بدتر ازون اعتمادیه که به خودمون نداریم!

اگه اعتماد کافی داشته باشیم به خودمون بقیه هرچی هم بگن میگیم اخرش میبینن که موفق میشم.

یه بار شکست. دو بار شکست. سه بار! مهم نیست....

خیلی دوس دارم لحظه به لحظه از زمانتون استفاده کنید و 8 ماه بعد به همه ثابت کنید که میتونید.

مثل من 4 سال از زمانتون رو هدر ندید.

میون حرفاتون نوشتید که پول مهمه!

یکی از جراحامون تعریف میکرد که قبلا راننده تریلی بوده! تریلیش تو یه شب سرد خراب میشه و میمونه کنار خیابون!

میفروشتش و 10 سال درس میخونه !!!!

میدونید چقدر این مدت مورد تمسخر بقیه قرار گرفته؟

وسیله ی کارت رو بفروشی و بیوفتی توی راهی که هیچ اطلاعی ازش نداری! 

پول اون تریلی توی این سالها همش مصرف شد! 

لطفا جوری زندگی کنید که فقط خودتون رو مقصر بدونید و بگید فدای سرم و ازش تجربه کسب کنید.

اگه طبق خواسته های دیگران پیش برید و اخرش شکست بخورید هیچ حقی ندارید و دائم میخوایید دیگران رو سرزنش کنید.

سرزنش دیگران بعضی وقتا بهای کم کاری های خودمونه در زمانی که فرصت کافی داشتیم.

53


خیلی ممنون از پاسختون،قطعا تاثیر گذاره و کمک میکنه.
راستش پول مهمه رو من نمیگم،منظورم خانوادم بودن ک میگن پول مهم و علاقه مهم نیست،اون ها معتقدن ک من برم فرهنگیان و حقوق ثابت داشته باشم و فکر میکنند ک من بعد از رفتن ب فرهنگیان علاقه مند میشم .
در حالی ک من چندین ساله زیست میخونم و شیمی حل میکنم و ب رشته ای فکر میکنم ک کمترین ارتباطی با مسائلی ک تو انسانی و رشته های مربوطش هست نداره .
نمیتونم مثل اطرافیانم فکر کنم،نمیدونم چمه .
اونا ی چیزی میگن من ی چیزی .
ن اونا من و درک میکنن ،ن من اون ها رو.
من حتی خط فکری دوستامم قبول نمیکنم و میگم کوچیک فکر میکنی و اعصابم خرده ک من مشکلی دارم ک اینطور شده .
هیچ حرف مشترکی تو این زمینه با کسی پیدا نمیکنم ،با هیچکس نمیتونم ب نتیجه برسم .
همه سرزنشم میکنن ک اگر شده بود میشد و تواستعدادی نداری  .
نمیدونم ب خودم اعتماد کنم یا ب دیگران،آینده مبهمه و با این توصیفات اطرافیانم ترسناک.

قطعا ب نوشته های آخر پستتون فکر میکنم  302
 سپاس شده توسط
#50
Hanghead
راستش من هیچ وقت حس تو را نداشتم
کلا من خیلی هدف دار نیستم
برای همین نمیتونم خیلی کمک کنم
شرمندم

فقط خواستم بگم
یه راه هست فکر کنم
برای فرهنگیان حتما نباید انسانی کنکور بدی 42
میشه از تجربی هم فکر کنم 53258zu2qvp1d9v
تو بگو باشه ولی از طرف تجربی برم فرهنگیان
که بشم دبیر زیست و شیمی و اینا
ولی هدفت یه چی دیگه باشه 4chsmu1
تمام تلاشت را انجام بده انشالله میاری اونچه که میخوای
اگر هم نشد اون موقع حالا یه اتفاقی میفته 53258zu2qvp1d9v
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
 سپاس شده توسط
#51
(1399 مهر 13، 22:48)یاقوت نوشته است: خواهر من خیلی خیلی زیاد رو تصمیم هام نقش داره ،وقتی بگه ماست سیاهه بدون چون و چرا میگم آره .
وقتی ولم میکنه مثل بچه ای هستم ک گم شده و مادرش نیست .
اون این و نمیفهمه ،من تنهایی رو تجربه نکردم.
وقتی با اطمینان میگه نمیتونی و حمایتم نمیکنه من میترسم .
بعد از اینهمه شکست نمیتونم با اطمینان حرف بزنم ،علت آشفتگیم گم شدن بین اینهمه نظراته ک نمیذارن ب نتیجه برسم .باعث میشن تردید کنم .
میترسم از اینکه بگن دیدی گفتیم نمیتونی ،این آخرین فرصته .جای اشتباهی ندارم.
من انقدر خواستم نرسیدم تلاش کردم نرسیدم ک اعتماد ب نفسی نمونده.
ی جای قلبم میگه میشه ی جاییش میگه اگه نشد چ .

من کل جواب شما رو با دقت میخونم و تاحالا چندبار بابت توضیحات کاملتون تشکر کردم و اینکه خیلی خوبه
اما اون یه جمله رو بخاطر کم حوصلگی خودم نخواستم
بخاطر واضح تر شدن مسئله واسه خودتون بود
یک جمله لطفا : )
اگه فک میکنید چند تا مسئله اس... مهم ترینش رو انتخاب کنید و بقیه رو رها کنید فعلا
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#52
یک جمله برای علت آشفتگی من 

میترسم : )

پ ن: کوتاه تر شد : )
 سپاس شده توسط
#53
(1399 مهر 13، 23:09)یاقوت نوشته است:
یک جمله برای علت آشفتگی من 

میترسم : )

پ ن: کوتاه تر شد : )

از چی ؟
هنوزم یه جلمه : )
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#54
(1399 مهر 13، 23:13)روزبه نوشته است:
(1399 مهر 13، 23:09)یاقوت نوشته است:
یک جمله برای علت آشفتگی من 

میترسم : )

پ ن: کوتاه تر شد : )

از چی ؟
هنوزم یه جلمه : )


من از شکست چندین باره میترسم .

اگر اینبارم چندین ماه زحمت بکشم و تهش شکست بخورم از من واقعا چیزی نمیمونه .
#55
و راه جایگزین واسه مواجه نشدن با این ترس از شکست چیه؟
انتخاب چیزی که بهش علاقه ای ندارید؟
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
#56
(1399 مهر 13، 23:32)روزبه نوشته است: و راه جایگزین واسه مواجه نشدن با این ترس از شکست چیه؟
انتخاب چیزی که بهش علاقه ای ندارید؟

من شروع کنم این ترسم فراموشم میشه چون آشنا هستم ب دوران پشت کنکوری و میرم جلو ولی موانعی ک الان دارم زیادن و همه بدون استثنا دست و پام و بستن .
اینبار مرور میکنم ک چ اشتباهاتی رو باید تکرار نکنم ولی کارم سخته و باید تنهایی برم جلو .
نمیدونم کجا وایسادم ،دارم چیکار میکنم .
فقط میدونم دلم ی چیزی میخواد ،عقلمم میخوادش اما این همه شکست جلوم وایساده .من از ۹۵ نشستم خونه .
تنها اینطوری خودم و گول میزنم ک قسمت بوده رندش کن ۱۴۰۰رو هم بده و بعدش دفتر کنکورو ببند .

پ ن:فکر کردم بقیه میان میگن برو فرهنگیان یا استخدامی و بیخیال کنکور شو  Hanghead
#57
اگه فرهنگیان یا هر انتخاب دیگه رو یه سال عقب بندازین، چیز خاصی رو از دست میدین؟
متوجهید چی میخوام بگم؟  49-2
شرایط شما رو میفهمم...یهو به خودتون میاید و میبیند که تو افکارتون کلافه ای از داستان ها رو به هم بافتین
همه چی گنگه و خودتون هم نمیدونید این کلاف رو باید از کجا باز کرد... بر چه اساسی باید تصمیم گرفت
من همیشه فک میکنم بهترین کاری که یه دوست یا مشاور میتونه انجام بده، پرسیدن سوالای درسته... نه دادن جوابای درست
جوابای درست پیش خود شماس
این وظیفه ی شماست که پیداش کنید...
کسی نمیتونه و حق نداره جواب درست مخصوص شما رو بهتون بده
فقط شاید گاهی... با پرسیدن از شما، یادتون بیاره که تو این زندگی کوتاه، چیا قرار بوده واستون از همه مهم تر باشه : )
شبتون بخیر
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
#58
درسته ،از هر جایی ک باشه باید خودم حل کنم و ب چیزی ک میخوام برسم .
مرسی از پاسختون ،من باید بیشتر فکر کنم تا همه چ روشن بشه و اینهمه بحث و جدل و فکر و تموم کنم.
مرسی از شما 53
 سپاس شده توسط
#59
(1399 مهر 13، 22:58)یاقوت نوشته است: خیلی ممنون از پاسختون،قطعا تاثیر گذاره و کمک میکنه.
راستش پول مهمه رو من نمیگم،منظورم خانوادم بودن ک میگن پول مهم و علاقه مهم نیست،اون ها معتقدن ک من برم فرهنگیان و حقوق ثابت داشته باشم و فکر میکنند ک من بعد از رفتن ب فرهنگیان علاقه مند میشم .
در حالی ک من چندین ساله زیست میخونم و شیمی حل میکنم و ب رشته ای فکر میکنم ک کمترین ارتباطی با مسائلی ک تو انسانی و رشته های مربوطش هست نداره .
نمیتونم مثل اطرافیانم فکر کنم،نمیدونم چمه .
اونا ی چیزی میگن من ی چیزی .
ن اونا من و درک میکنن ،ن من اون ها رو.
من حتی خط فکری دوستامم قبول نمیکنم و میگم کوچیک فکر میکنی و اعصابم خرده ک من مشکلی دارم ک اینطور شده .
هیچ حرف مشترکی تو این زمینه با کسی پیدا نمیکنم ،با هیچکس نمیتونم ب نتیجه برسم .
همه سرزنشم میکنن ک اگر شده بود میشد و تواستعدادی نداری  .
نمیدونم ب خودم اعتماد کنم یا ب دیگران،آینده مبهمه و با این توصیفات اطرافیانم ترسناک.

قطعا ب نوشته های آخر پستتون فکر میکنم  302


بهتر بود صبر میکردم جواب روزبه جان رو بدید بعدش دقیقتر بنویسم. چون شوکه شدم ازین همه وابستگی به خواهر

میگن بچه ی اول رو پدر مادر بزرگ میکنن بچه ی دوم رو بچه ی اول Gigglesmile

روزبه از جهتی وارد موضوع شد که خیلی خوشم اومد تا حالا بهش فکر نکرده بودم. یه جورایی تمرکز رو برد سراغ یه مساله تا یه نقطه ی شروع

داشته باشه کم کم حلش کنه.

سیاست های خانوم پاک هم خیلی خوب بود  Gigglesmile

از سال 95 کنکور دادید پس تازه اول راهید. دهه ی هشتاد که خیلی بدتر بود .اگه یه نفر فقط یه سال پشت کنکور میموند همه تعجب میکردن!

من دیگه زیاد نمینویسم ولی لطفا نتیجه رو بهمون بگید. 

من که از ته دلم خیلی خوشحال میشم موفقیتتون رو ببینم 53
#60
متاسفانه من از اون هام ک پدرم همیشه نقش حساسیت رو درس ها و سر زدن ب مدرسه و استرس ایجاد کردن سر درس و برام داشت و مادرم نقش آشپز و حساسیت رو لباس و مواظب بودن موقع رد شدن از خیابون و این قبیل از نیاز های ظاهری.ی بار نشد بگن بچه تو فکرت چ میگذره و اینطوری شد من تونستم خیلی چیزها از قبیل خ ا رو بفهمم.
و بدتر من ی پدرو مادر دومی دارم ب اسم خواهرو بردار ک انقدر وابستشون هستم ک برادرم ک رفت سربازی چندین بار از تنهایی مریض شدم و نمیتونستم کارهام و انجام بدم .
تا این حد این وابستگی حالت مریض گونه ای داره ک وقتی میرم بیرون و مثلا فست فود میخورم همون لحظه زنگ میزنم ب خواهرم گزارش میدم ک من نوشابه ی مشکی ب این قیمت خریدم و اون ک میگه باشه تموم میشه .
دوساله دارم تلاش میکنم این وابستگی رو کمت کنم تا تموم بشه چون اون ها ازدواج کنند من فک کنم نابود میشم با این وضع .
اگر اینطوری نبود قطعا الان خونه نشین نبودم .
من تو کل خاندان و در و همسایه اولین نفرم ک اینهمه پشت کنکور موندم .
د مورد حرف ساناز جان ،من چون یکی از نقطه قوت هام اینه ک عمومی هام قوی هست و با کم خوندن بهتر نتیجه میگیرم کلا میگن بیخیال اختصاصی و تجربی بشم و نمیتونم بگم ک برم فرهنگیان تجربی چون اگر رتبه ی فرهنگیان تجربی بیارم ک میرم ی رشته ی پیرا .
هنوز ک سکوته اما چون باید از آبان شروع کنم کم کم دارم مطرح میکنم ک دیشب مرحله ی اول سپری شد و خواهرم علنا گفت ک نمیخواد من تجربی شرکت کنم و داره تلاش میکنه سختی های بیمارستان و برام تشریح کنه ک صرف نظر کنم از تجربی.
سخت ترین مرحله اولین مرحله ست ک بتونم از سد این خواهر و برادر رد بشم تمومه و بقیه ش دست خودمه .
تنها چیزی ک میدونم اینه ک باید رو خواسته ی خودم پافشاری کنم ،چون برم انسانی بدم و برم فرهنگیان تا آخر عمر حسرت میخورم .این و حس میکنم 53258zu2qvp1d9v


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان