1400 شهريور 16، 18:07
بخوام نظرم رو خلاصه بگم میشه این که:
-مشاوره و روانشناس خوب و مناسب خودتون اگر پیدا کنید قطعا یک کمک و یاری دهنده در کنار خودتون خواهید داشت که در حداقلی ترین حالت میتونید براش درد دل کنید.
-درباره گفتن و نگفتن...
ببینید، اول شما برید مشاور روببینید،
یکی دو جلسه درباره مسائل مختلف حرف بزنید و نظرش رو بپرسید،
مشکلاتتون قطعا عوامل دیگه ای هم داره. فقط که خ.ا نیست.
همینطور که ابعاد مختلف مشکلاتتون رو توضیح میدید و ایشون واکنش میده یا راه حل میده محکش بزنید.
مشاور هم مثل صافکار، مثل آرایشگر...خوب و ضعیف داره.
اگر جمع بندیتون این بود که خوبه، با سواد و تجربه ست،
و
از نظر اعتقادی و باوری شبیهتون بود،
(چون لازمه. اگه مثلا ایشون مذهبی شما غیرمذهبی، کلافه میشید از راه حلاشون، برعکس اگر باشه ممکنه چیزی که برای شما خط قرمزه رو به اسم علم و روانشناسی بهتون بقبولونه و بعدا به خودتون بیاید و پشیمون بشید. مثلا بگه خ.ا عیبی نداره، یا دوست غیر هم جنس داشتن اشکالی نداره که برای مذهبی تر ها پذیرفته نیست. پس از نظر باور باید شبیه مشاورتون باشید تا با هم درگیر بحث نشید.)
به نظر من میتونید جلسات بعد بهش بگید.
پ.ن: من خودمم همینطور شدم. من کسی هستم که اگر خانواده و از هر کسی انتظار این کار رو بکشه، از من نمی پذیره. من اصلا توی باغ مسائل جنسی نبودم، مذهبی بودم، رفتارم بزرگونه بوده همیشه (با اینکه ماجرای ورودم ربطی نداره و واقعا درگیرش شدم، اما تا بخوام اینا رو به پدر و مادرم نفهمیم کنم، اصلا فرصت دست نمیده که بگم و اونا بپذیرم. و این که میگید بله ریسک بزرگیه، درکتون می کنم.
اما
حالا که خانواده در جریان نیستن، خودتون باید خوب مثل یک حامی و دلسوز، در این راه از خودتون حمایت مراقبت کنید.
مثل یک بزرگسال مسئولیت پذیر.
فکر کنید اگر پدر و مادرتون خیلی خیلی فرهیخته بودن و شما رو می پذیرفتن و هیچ تصور بدی از شما نمی کردن بعد شنیدنش، و به فکر درمان میفتادن، چطور تلاش می کردن برای رهایی شما؟
حالا شما باید اینطور تلاش کنید.
کاری که من هم به خودم قول دادم باید برای خودم بکنم در مورد خ.ا. چون هیچ کس از اطرافیانم نمی دونه.
پ.ن۲: به نظرم خیلی خوب ادامه دادید و تلاش شما قابل تحسینه. برای تا اینجا رسیدنتون از تنها همراهتون، از خودتون تشکر کردید؟
مطمئن باشید در باقی مسیر هم حتما خدا توفیق میده...
گر زمین خوردید، نه تنها می بخشه، بلکه با اشتیاق دستتون رو می گیره، گرد و خاک روی زانوتون رو می تکونه و با افتخار تو چشماتون نگاه می کنه.
خدای ما همون خداییه که گفته اگر بنده خطاکار من می دونست چقدر دوسش دارم، و چقدر مشتاق بازگشتشم از خوشحالی جون می داد...
خدا مشتاق رشد و بال و پر گرفتن استعدادهای ماست،
اونه که میدونه چقدر کار از ما برمیاد، چقدر استعداد نهفته داریم. خدا زود ازمون ناامید نمیشه.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾
ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)