عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مشکلات ما با والدین

#61
مشكلات ما با والدين خيلي پيچيده نيست.
منم با پدرم خيلي نميتونم ارتباط برقرار كنم... بعضي گره ها هستن كه خيلي ساده هستن. باز كردنشون خيلي ساده است. اما راه داره. يك راه ساده. يك روش ساده. اما اگه همين روش رو بلد نباشي نميتوني گره رو باز كني بلكه مدام به خودت تلقين ميكني كه نميتونم اين گره رو باز كنم. آخرش هم چند تا گره پيشرفته تر و مشكل تر هم خودت ميزني كه ديگه با اون روش ساده بازم نميشه بازش كرد. متاسفانه گاهي رفتار والدين خيلي درست نيست. ولي همش از روي دلسوزيه. باور كنيد هيچ پدر و مادري دوست نداره بچه اش رو خرد كنه. ناراحت كنه و اذيت كنه. دوست داره كه پسرش جلوي همه سربلند باشه.

ولي همين مورد ممكنه باعث بروز رفتارهاي غير عادي بشه. بايد قبول كرد كه بعضي والدين براي تربيت فرزند راههايي رو ميرن كه تو هيچ مكتب و كتابي نيست و منجر به فاصله افتادن بين والدين و فرزندان ميشه و يك شكافي بين اونها به وجود مياد. متاسفانه اكثريت ما به اين مورد مبتلا هستيم. من خودم هم كم و بيش اين شكاف رو احساس ميكنم.

يك نكته اي به نظرم رسيد (همينطور كه فكر ميكردم)، به نظر من بايد انسان خودساخته باشه و الا خدا از كسايي كه پدر ايده آل و مادر ايده آل با رفتارهاي تربيتي ايده آل ندارن نبايد انتظار خوب بودن داشته باشه. انسان بايد خودش خودش رو تربيت كنه.

من يه پيشنهادي دارم. بيايد ما پيش قدم بشيم. از همين فردا كه شب قدره. با خودمون تصميم بگيريم كه هر وقت پدر مادرمون اومدن خونه دستشون رو ببوسيم. در خودمون اين احساس رو ايجاد كنيم كه با گوش كردن به حرف پدر و مادر و صبر و تحمل در برابر خواسته هاشون و اجابت خواسته هاشون (خواسته هاي مشروع) لبخند رضايت خداوند رو با دل دريافت ميكنيم. بيايد از فردا خودمون رو عادت بديم كه قرار نيست حتما از كسي محبت ببينيم. اگر هم دوست داريم گرماي محبت بين روابط ما باشه سعي كنيم ما پيش قدم بشيم.

سعي كنيم از فردا شروع كنيم و اينقدر خوبي و كظم غيض رو در خودمون نهادينه كنيم تا اينكه غني بشيم از محبت. به غناي روحي برسيم. خودمون منبع محبت باشيم. باور كنيد ميشه. اگر ارتباط خودمون رو با خدا بيشتر كنيم و اميد مون به رحمت خالق باشه نه مخلوق همه اينها امكان پذيره. بياييد اول از پدر مادرمون شروع كنيم كه رفرنس هاي موضوع درسي كلاس محبت در عالم هستند.

من يه جايي اين رفتار رو از بچه هاي كانون ديدم. هممون ميدونيم كه كانون به همه ما آرامش ميده و خيلي در ترك رفتارهاي غلط بهمون كمك ميكنه. ولي هممون كسي رو ميشناسيم كه به خاطر رضايت پدرش كانون نمياد. به نظر شما فقط به خاطر رضايت پدره؟ به نظر من اينطور نيست پشت رضايت پدر، رضايت يك وجود مقدس ديگري هست. رضايت خدا هست. رضايت پروردگار. رضايت يك شخصي كه مهربانتر از مادر هست. مهربان تر از پدر. توي مناجات حضرت امير اوايلش حضرت امير ميفرمايند خدايا از تو امان ميخوام براي روزي كه نه مال و نه بنون و نه والد و نه ولد ديگه به كار هم نميان و همه از هم فرار ميكنن. حرف پدر رو ميشه گوش كرد در ظاهر ولي در خلوت بي خيال شد و گوش نكرد. طوري كه نه پدر ناراحت بشه نه طوري بشه. اما رضايت كس ديگه اي رو از دست ميدي. محبت بزرگتري رو از دست ميدي و وقتي سرچشمه محبت نگاه شو از تو برميداره و از چشم خالق ميافتي معلومه كه يواش يواش از چشم مخلوق هم ميافتي. بيآييد حد اقل تو فردا شب خيلي از رفتارامون رو درست كنيم. اگه پدر و مادر ارتباطشون با ما مقطوع بود ما ارتباطمون رو باهاشون خوب و دائمي كنيم. ما خوب بشيم. معجزه ميشه. يواش يواش ميبينيد كه پدر مادر هم متاثر از شما شدن. اگر هم نشدن كه حتما ميشن نبايد ناراحت بشيم چرا كه محبت خداوند از همه چيزها بالاتره. مثلا بوسيدن پدر وقتي از كار تشريف ميارن براي كسي كه رابطش خيلي خوب نيست خيلي سخته اما شدنيه. امتحان كنيد از فردا. يواش يواش شما محبت ساطع كنيد. شما مدير بشيد. مديريت كنيد و منبع محبت باشيد يواش يواش اطرافيان هم از محبت شما غني ميشن.

بچه ها شب قدره ها. فردا شب و مهمترين شب كه شب بيست و سوم هست رو دست كم نگيريد. از خدا بخواهيد قدر شما رو خير قرار بده. قدر شما رو زيبا قرار بده. نميدونم ميدونيد يا نه. حتي قضاي حتمي رو ميشه تغيير داد. ميشه حتي آنچه كه خداوند در عالم زر بر ما نشان داده رو تغيير داد. (با علم به اينكه خداوند به همين تغيير هم علم داره، به اين مورد فكر نكنيد چون علم خدا بي نهايته و علم ما محدود ولي در حال گسترش و تنها سه بعد داره و اين در حاليه كه تمام ابعاد علم در دست خداست). بچه ها نميخوايم و يا حوصله و تحملش رو نداريم و يا تحمل سختي هاشو نداريم. والا ميشه مشكلات رو حل كرد.

تو اين راه سعي كنيد يك حقيقت رو داشته باشيد و به عنوان كسي كه ارتباط قلبي بيشتري باهاش داريد انتخاب كنيد. من پيشنهاد ميكنم چون عشق و عاشقي و محبت در رفتار و اتفاقات زندگي امام حسين (ع) نمود بيشتري داره، ايشون رو به عنوان آقا و سنگ صبور خودتون انتخاب كنيد چون حسين معناي عشقه. نمود مادي عشق حقيقي در رفتار حسين خلاصه شده.

اينا رو به خودمم ميگم ها. خودم هم نتونستم به اينها عمل كنم. ميخوام از اين به بعد به اين موارد عمل كنم. بيايد دسته جمعي اين تصميم رو بگيريم كه يد الله مع الجماعه يعني دست خدا بالاي سر جماعت هست. خدا با جماعته.

يه يا علي بگيد تا شب قدر نگذشته 535353
************************یار این عبد مضطر تو هستی ******* مهربانتر ز مادر تو هستی************************

#62
سلام
واقعا از حرفاتون ممنونم
خیلی کمک کرد ولی اخه....
مثلا منم اگر به بابام نزدیک بشم اون یه جوری رفتار میکنه

من کم کم کی خوام سعی کنم بهشون نزدیک بشم
هم مامان وهم بابام
ولی من تا یه رفتار خوب انجام میدم
اونا خیلی ذوق میکنن
بیش از حد و کلی قربون صدقه میرن و خیلی می خندند 424242
میدونین چی میگم؟
بعدش منم خیلی خجالت میکشم و دیگه اون کارو جلوی اونا انجام نمیدم تا نبینن و اون کارا رو نکنن
اگه مثلا دست بابامو ببوسم هم همینه42
این همیشه اونا بودن که به من محبت کردن
اما من خجالت می کشم همون کارا رو بکنم
هزار بار شده بابام قربون صدقم رفته و دستمو بوسیده اما من یه بار هم قربون صدقه ی بابام نرفتم و یک بار هم نبوسیدمش..
نمی دونم چرا نمیشه:cool:Tears
محبت به مامانم برام راحت تره اما بابام سخته

اما دوست ندارم اینجوری باشه
می خوام تا از دستشون ندادم از بودن باهاشون لذت ببرم و شادشون کنم
خصوصا که رابطه ی پدر و دختری یه جور رابطه ی خاصیه
من دختر کوچولوی بابام هستم و اون بهم امید بسته اما من.....نه اینکه نخوام ها ..نمی تونم1313
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#63
با محمد موافقم
من هم جا داره حرفم رو پس بگیرم
الآن که فکر می کنم میبینم واقعا کار درستی نیست
#64
(1389 شهريور 7، 9:44)حسن یوسف نوشته است: مثلا منم اگر به بابام نزدیک بشم اون یه جوری رفتار میکنه
نمی دونم چرا نمیشه:cool:Tears
محبت به مامانم برام راحت تره اما بابام سخته

اما دوست ندارم اینجوری باشه
می خوام تا از دستشون ندادم از بودن باهاشون لذت ببرم و شادشون کنم
من دختر کوچولوی بابام هستم و اون بهم امید بسته اما من.....نه اینکه نخوام ها ..نمی تونم1313

قبلا یه زمانی بود که منم نمی تونستم اما الان میتونم.
تجربه من اینجوری بود که کم کم با زدن حرفای معمولی شروع شد و بعدش هم ریلکستر شد تا حد ماکزیمم. حالا لازم نیست که یه دفعه بپری دستشو ببوسی.
با خدا، تا خدا

ترک من
#65
نه اخه من گاهی یه رفتاری با بابام دارم که خودم ناراحت میشم.اما باز هم اون به روی خودسش نمیاره
و اون همش محبت میکنه

اما باز پشیمون میشم و دفعه ی بعدی هم باز همون رفتارو انجام میدم که دوست ندارم
13
راستی یه چیزی اقا سلام
شمایه بار گفتین راه حل ارائه بدم

من تمام این مدت دار مبه راه حل فکر میکنم
فکر کنم من باید اول از همه راه حلشو خودم پیدا کنم تابعد بتونم بیام اینجا بگم
تازه فکر کنم هرکس باید راه حل خاص خودشو پیدا کنه
که اونم با خوندن کتابای روانشناسی و فکر کردن و اینا بدست
میاد
ولی فقط اینو میدونم که این حرفایی که بعضی از بچه ها میزنن تو این تاپیک که بابات و ولش کنو کاری به کار خواهرت نداشته باش و بذار هر کاری میکنه و اینارو قبول ندارم
یعنی درست نمی دونم
درست نیست
اما دلم می خواد یه راه بهتر انتخاب کنم
راستی ممنون از راهنمایی هایی که هربار بهم میکنید اقا سلام:s:
بهم کمک میکنه:s:
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#66
(1389 مهر 29، 0:56)سلام نوشته است: تجربه من اینجوری بود که کم کم با زدن حرفای معمولی شروع شد و بعدش هم ریلکستر شد تا حد ماکزیمم. حالا لازم نیست که یه دفعه بپری دستشو ببوسی.

نظر منم همینه ، اول سعی کن رضایت بهتری ازش جلب کنی ، کم کم یه سری اداب و توجهاتت رو بش زیاد کن وهمینطور پیش برو

مثلن سعی کن نسبت بش برون گرا تر بشی !
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#67
بابای من یه مرد خیلی ساده ی بی سیاسته که سوادم نداره ولی ادعای با عقلیش میشه
و همیشه ی خدا بدهی بالا میاورده...تا وقتی بابا بزرگم بود هواشو داشت و یه جورایی کمکش میکرد ولی الان دیگه نیست و ایندفعه بابام کاری کرده کارستون
3 ساله کار نمیکنه و راه افتاده دنباله وام که .یه وام 100 میلیونی با سند خونه بگیره...

نمیدونم کسی که هیچ شغلی نداره چه جوری میخواد قسطای سنگین همچین وامیو بده.هرچی گفتیم نکن اینکارو گوشش بدهکار نبود...
یه شرکتی براش این وامو جور کرد ولی میخواستن باهاش شریک بشن

بابامم راضی نشد و الان وکیل گرفته و از دستشون شکایت کرده

نمیدونم سندو به نامشون زده یا نه...ولی فکر نکنم دیگه خونمون بمونهTears
سرکارم نمیره..غرورش اجازه نمیده بره کارگر بشه...
تو خونه که همیشه دعواس...خدایی به مامانم حق میدم از دستش دیوونه بشه.....من که وقتی باهاش حرف میزنم مغزم میخواد منفجر شه
مامانم منتظره من ازدواج کنمو طلاقشو بگیره.......دیگه نمیتونه تحملش کنه
منم که اعصاب برام نمونده.....
میدونم هیشکی نمیتونه کمکم کنه ولی گفتم تا گفته باشم دیگه...53258zu2qvp1d9v
...
#68
(1389 آبان 18، 1:03)((دیگه تمومه)) نوشته است: بابای من یه مرد خیلی ساده ی بی سیاسته که سوادم نداره ولی ادعای با عقلیش میشه
و همیشه ی خدا بدهی بالا میاورده...تا وقتی بابا بزرگم بود هواشو داشت و یه جورایی کمکش میکرد ولی الان دیگه نیست و ایندفعه بابام کاری کرده کارستون
3 ساله کار نمیکنه و راه افتاده دنباله وام که .یه وام 100 میلیونی با سند خونه بگیره...

نمیدونم کسی که هیچ شغلی نداره چه جوری میخواد قسطای سنگین همچین وامیو بده.هرچی گفتیم نکن اینکارو گوشش بدهکار نبود...
یه شرکتی براش این وامو جور کرد ولی میخواستن باهاش شریک بشن

بابامم راضی نشد و الان وکیل گرفته و از دستشون شکایت کرده

نمیدونم سندو به نامشون زده یا نه...ولی فکر نکنم دیگه خونمون بمونهTears
سرکارم نمیره..غرورش اجازه نمیده بره کارگر بشه...
تو خونه که همیشه دعواس...خدایی به مامانم حق میدم از دستش دیوونه بشه.....من که وقتی باهاش حرف میزنم مغزم میخواد منفجر شه
مامانم منتظره من ازدواج کنمو طلاقشو بگیره.......دیگه نمیتونه تحملش کنه
منم که اعصاب برام نمونده.....
میدونم هیشکی نمیتونه کمکم کنه ولی گفتم تا گفته باشم دیگه...53258zu2qvp1d9v

بذار خودمو بذارم جای بابات. فقط خودم و یه مقدار سر به هواتر از اینی که هستم میکنم و میرم جای بابات.

من میخوام کارم رو تغییر بدم و تو (دخترم) به این کار میگی بیکاری. من کلی فکر توی سرم هست برای اینکه کار جدید راه بندازم اما خیلی دردسر داره.

توی تمام زندگیم یه دلخوشی بیشتر نمیتونم داشته باشم اونم زنمه. زنم هم که .... بدتر از همه اذیتم میکنه. همش دعوا.......حرف طلاق....
بیرون خونه هم بدبختیای کلاهبردار و ....

یکی نیست بگه خسته نباشی ایشالا وضعت درست میشه. منی که اعصاب برام نمونده.

اگه یه نفر کمی هوام و داشت میتونستم با تمرکز بیشتری مشکلاتم رو حل کنم. به هیچ چیزی نمیتونم تکیه کنم. نه زن نه بچه نه شریک نه دادگاه........



من که سردرد گرفتم وقتی خودم و گذاشتم جای بابات. خدا صبرش بده. تو رو خدا کمکش کن. حداقل اذیتش نکن. تو همش بدیهاش و دیدی. از دید خودت بهش نگاه کردی. ۱۰ دقیقه از دید اون به دنیا نگاه کن. به گذشته ش کاری نداشته باش. خودت و بذار به جای الان بابات. ببین چی می بینی.
با خدا، تا خدا

ترک من
#69
راستی اراده دختره4fvfcja
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#70
نه تو نمیدونی بابای من چه اعجوبه ایه..
همه ی فامیل از دست کاراش به عذابن...
درسته که میخواد کارش خوب بشه ولی وقتی عقلشو نداره نباید از خودش انتظار بیجا داشته باشه...
هرکسیو واسه کاری ساختن......هوش تجارتو نداره ولی تجارت میکنه...عرضه ندراه پولشو بگیره...نمیتونه نه بگه
هرکی بهش بگه پول میخوام هرجور شده واسش جور میکنه
من که هیچ خوبی تو این آدم ندیدم.........
تا حالا نشده یه محبت کوچو بهم بکنه...بوسم کنه ..بقلم کنه.....بهم توجه کنه...مثل 2 تا غریبه ایم
وقتی خواستگار میاد هیچ نظری نداره...غیرت نداره
توی یه عالم دیگس......از زندگیش هیچ لذتی نمیبره..دوست داره الکی تو دردسر بندازه خودشو
به سرو لباسش نمیرسه...
آبرو براش مهم نیس...
همه بهش میگفتن نرو ازین شرکتا وام بگیر اینا کلاه بردارن..........ولی گوش نداد
جالبه هنوزم قبول نداره اشتباه کرده
ولی من همه ی اینارو میذارم به حساب سادگیشو دلم به حالش میسوزه...
هیچ کمکیم نمیتونم بهش بکنم..یه مدت بود حساب کتاباشو مییکردیم ولی از بس بی عقل بازی درآورد خسته شدیم بی خیالش شدیم
شاید اگه پسر بودم میشد جلوشو گرفت
یه چیز دیگه:
تا 5 سال پیش ما یه ماشین فرسوده داشتیم که دادیمو جاش پراید خریدیم
ماشین نورو رفت فروخت و یه پراید پکیده خرید.باز دوباره فروخت و یه پکیده ترشو خرید
حالا چه جوری؟
یه ماشین تصادفیه مدل 82 که 1 میلیون بهش گرون انداختن
2 میلیونشو نقد داده و بقیشو چک سفید....فکر کن !!
تازه قولنامه هم ننوشتن و الان باز واسه این ماشینم دادگاه داره
حالا اگه به حرف ما گوش داده بودو همون ماشین صفررو نگه داشته بود این بلاها سرش نمیومد
مشکل ما اینه که به حرف هیشکی گوش نمیده...
دیگه چی بگم از گل کاریاش؟
...
#71
نمیخواد چیز دیگه ای بگی. حکایت درد و رنجه.

به نظرت بهترین راه برای اینکه کم کم درست بشه چیه؟
با خدا، تا خدا

ترک من
#72
من تنها چیزیایی که به ذهنم میرسه ایناس:
1:بکشیمش
2:دعا کنیم بمیره
3:دعا کنیم فلج شه بیفته گوشه خونه
4:جدا شیم از هم..البته باید موافقت کنه یه چیزایی به ناممون بزنه که اینکارم نمیکنه(به ما که میرسه هیچ جارو امضا نمیکنه)واسه ما زرنگ میشه
...
#73
بیچاره بابات
اینجوری حرف نزن
هرچی باشه باباته
بدترین باباهای دنیا هم بچه هاشونو دوست دارن
من که میگم با همه ی کاراش دوسش داشته باش
چون پدرته
باور کن میشه
و اونطوری میتونی خودتو راحت کنی
تو نمی تونی بابا ت یا هر فرد دیگه ای رو تغییر بدی
اما میتونی کینه ها رو از دل خودت بیرون بریزی
اولش سخته بعد راحت تر میشه
فقط یک پدر تو دنیا داری
حتی اگر هیتلر هم باشه دوسسش داشته باش
میگن پسر بن لاددن ازش پرسیدن باباتو دوس داری؟
گفته خب اون کارای افتضاحی میکنه
اما خب پدرمه و دوسش دارم317
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#74
به خدا خسته شدم از دستش....بمیره خودشم راحت میشه
هم مارو اذیت میکنه هم خودشو
نمیتونم دوستش داشته باشم...
نمیدونم شایدم اگه بلایی سرش بیاد ناراحت بشم ولی الان ازش بدم میاد
...
#75
به نظر من اگه نمیتونی دوستش داشته باشی اصلا لازم نیست دوستش داشته باشی!
زوری نیس که.

اما فقط میگم سعی کن طوری رفتار کنی که احساس احترام بکنه. میدونی چرا؟
چون اگه آدم ببینه هیچکس واسش ارزش قائل نیست ناخودآگاه آدم بی ارزشی میشه. اما برعکس با تلقین یه نفر وقتی ببینه واسه چندنفر مهمه و چندنفر بهش تکیه کردن سعی خودش و میکنه که واسه اونا تکیه گاه باشه.

هرچقدم که فاجعه باشه اگه پشتش و خالی بذاری مطمئنا بدتر و بدتر میشه. اون جوری حداقل یه ذره امید هست.
با خدا، تا خدا

ترک من


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان