1398 تير 7، 13:23
(1398 تير 6، 20:23)majid78 نوشته است: شاید خیلی هاتون سرزنشم کنید شایدم نکنید
ولی به هر حال برام فرقی نمیکنه هرکی هرچی دوست داره بگه (با نهایت احترام)
خوب همون طور ک می دانید من از حدود۱ سالگی با مادرم بزرگ شدم اقا دستش درد نکنه زحمت کشیده درسته من ک منکرش نیستم اما این کنترل دیگه داره اصابما خورد میکنه تا هم بهش میگی اینجا اشتباه کردی اینطوری گفتی قعر میکنه خوب بکنه منم ادمم اصلا مگه قراره تا موقعی که موهام رنگ دندونام بشه باید اینطور باشه
امروز قهر کرده حرف نمیزنه باهام منم کاریش ندارم خوب که چی مثلا میخوای بگی ناراحتی؟ اره من خیلی خوشحالم که باهام اینطوری میکنی !!!!!
کاش یه کار درست درمان داشتم یه خونه اجاره میکردم میرفتم واسه خودم
تجربه ی خود من اینه که پدر مادرها در مقابل فرزندهاشون خیلی ضعیف هستن.
و همین ضعفشون هست که باعث می شه یه جاهایی تندی کنن که باعث رنجش بچه هاشون بشن.
بعد یه وقت هایی نیاز به توجه دارن.
غرورشون بهشون اجازه نمی ده این رو بگن
یا بلد نیستن، یا ما بهشون کم توجهی می کنیم.
این احساس نیاز رو یه جور دیگه بیان می کنن.
با تندی کردن، با ناراحتی کردن. با گیر دادن.
تجربه ی من اینه
اگر بدترین کارها رو با پدر و مادر بکنی
این که یک ساعت بیای بشینی بهشون محبت کنی، یه بار دستشون رو ببوسی، سریع می بخشن.
خیلی دلشون در برابر فرزندهاشون کوچیکه.
اگر می خوایین مادر یا پدرتون اذیتتون نکنن، بهشون محبت کنید.
خودتون رو در مقابلشون کوچیک کنید. همه چی حل می شه.
از اون طرف اگر این کارا رو بکنید، خدا هم یه جور دیگه نگاهتون می کنه.
اگر یه بار مادر یا پدرتون محکم زد توی گوشتون
همون جا وقتشه، دستش رو ببوسید،
همین یه اتفاق برای دنیا آخرتتون بسه!
این کلیپ رو هم ببینید.
*********
از اون طرف، اگر می خواستید یه کار خیلی بد توی عمرتون انجام بدید.
برید به مادرتون بد و بیراه بگید. چون در برابر شما بی دفاعه.
بهش بگید دوستش ندارید و می خواید ترکش کنید و دیگه نمی خواید ببینیدش.
و تمام زحمت هایی که براتون کشیده، براتون رنج و مصیبت بوده.
اگر مادرتون همون جا سکته نکرد باید شک کنید