« مارشال پتن » قهرمان جنگ فرانسه در برابر هيتلر مي گويد :
مردم پاريس به محض خبر دار شدن از وضع وخيم جنگ شروع به فرار کردند و حتي جمعي از سربازان و ماموران نيز جزء دسته هاي فراري بودند ، نيروهاي آلمان در حال اشغال فرانسه بودند و فرانسه مجبور بود به دست خود نيروهاي خويش را تسليم کند . او مي افزايد « سناتور بليو » پيش من آمد و گفت آقا همه وزرا هم فرار کرده اند شما نيز فرار کنيد . مارشال پتن در حالي که نزديک بود گريه کند گفت ما خيلي سخت در ناز و نعمت ها و لذت ها غرق شده بوديم و همين زندگي شهوت پرستانه به ما قدرت نداد تا با جنگ و سختي دست و پنجه نرم کنيم .
هيتلر مي گويد : تنها راه بستن تيمارستان ها ، تقويت اخلاق و عفت است .
---------------------------------------------------------------------
محققان ماهي شكارچي بزرگي را همراه چند ماهي كوچك، در يك آكواريوم رها كردند. ماهي شكارچي هر بار كه گرسنه ميشد يكي از ماهيهاي كوچك را شكار ميكرد. محققان يك ديوار شيشهاي بين ماهي شكارچي و چند ماهي كوچك ديگر قرار دادند. ماهي شكارچي هر بار كه گرسنه ميشد و به قصد شكار ماهيهاي كوچك ميرفت به شدت به ديوار شيشه اي برخورد ميكرد و پوزهاش كبود ميشد.
محققان ديوار شيشهاي را برداشتند، ولي ماهي شكارچي تا آخر عمر در محدوده به ظاهر امن خود ماند و هيچگاه به آن سوي ديوار شيشهاي كه برداشته شده، نرفت و با وجود مهيا بودن ماهي هاي كوچك به عنوان غذا، در آن محدوده به ظاهر امن خود از گرسنگي مرد. به نظر شما ديوارهاي شيشهاي ذهن شما از جنس چه چيزهايي هستند؟ آيا اين ديوارها سبب ترس از ناتواني در ترک خود ارضائي نخواهد گرديد؟
كدامين تجارب شما سبب ايجاد ديوار بين شما و توانايي هاي دست نخورده وجودتان گرديده است؟
كدامين رخدادهاي محيط كار، ما را محدود و منزوي كرده است Question
امرسون:
انسآن هاي بزرگ آن هايي هستند كه روان را قوي تر از هر نيروي مادي ميدانند و معتقدند كه افكار و نظم بر جهان حكومت ميكند
---------------------------------------------------------------------
جایی هست که جز تو هیچ کس نمی تواند آن را پر کند
کاری هست که جز تو هیچ کس قادر به انجامش نیست !
بخواهید که به شما داده خواهد شد
بطلبید که خواهید یافت
بکوبید که برای شما باز کرده خواهد شد
حضرت عیسی مسیح (ع)
---------------------------------------------------------------------
پرواز از سكوي عذاب با خويشتن
بودا شاهزادهاي بود كه در نهايت رفاه و تجملات درباري زندگي ميكرد. پدر وي به منظور ناخوش نكردن خاطر فرزندش، هرگز اجازه نداد وي با مفاهيمي چون بيماري و مرگ آشنا شود. به مرور زمان او از دنياي بي آزار غير واقعي كه برايش ساخته بودند، ناراضي و آزرده شد و از غربتي كه نسبت به خود واقعياش احساس مينمود مغموم و دلتنگ گرديد. سرانجام همراه يكي از نديمانش، مخفيانه به خارج از قصر رفت و با مشاهده وقايع پنهان شدهاي چون مردم بيمار، تشيع جنازه مردگان و ... متوجه شد كه عالم حقيقت چقدر عجيب و غريب است. به منظور رهايي از چارچوبهاي ذهني قبلي و باورهاي محدود كنندهاش، او به جنگل پناه برد و با فرو رفتن به دره سكوت و سكونت موقت، به شكستن آن ذهنيتهاي تلقين شده و تحميل شده پرداخت. اندك اندك از خود كاذبش فاصله گرفت و با ضعف و كاستيهاي خود واقعياش آشنا و مانوس شد و در نهايت اين يكپارچگي شخصيت به او كمك كرد تا به تدريج حقيقت را با لايههاي عميق وجودش آشنا نمايد و به شخصيتي مبدل گردد كه راهنماي ميليونها انسان در سراسر جهان گردد. زندگي بدون خود ارضائي نيز ميتواند شما را به آن سوي چارچوب هاي ذهني گذشته تان پرواز دهد تا به ذهنيتهاي بزرگتر، روشن تر، خلاق تر و كارسازتري دست يابيد. راستي، افرادي نظير بودا را بهشتي ميدانيد يا كه جهنمي ميپنداريد؟ از خود بپرسيد اگرپدران پدرانمان بت پرست بودند، ما هم به علت جبر شناسنامهاي بتپرست باقي ميمانديم؟
منبع : KanonTark.com