امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من و دلتنگی و این بغض مدام ...



پرسيد:بخاطرکي زنده هستي؟

بااينکه دلم مي خواست با تمام وجودم دادبزنم "بخاطرتو"

بهش گفتم: بخاطرهيچکس

پرسيد:پس بخاطر چه زنده هستي؟

باانکه دلم فرياد ميزد " بخاطر تو"

بايک بغض غمگين

گفتم:بخاطرهيچ چيز.

ازش پرسيدم:توبخاطرچي زنده هستي؟

درحالي که اشک درچشمانش جمع شده بود

گفت:بخاطرکسي که بخاطرهيچ.زنده است
[تصویر:  05_blue.png]
دوستتدارم
چه کلمه مسخره ای!!!!!!!!
تو دوستتدارم هم به من میگفتی هم به اون؟؟؟؟
حالا خودت بگو داشتی خیانت میکردی"یا عدالت؟؟؟؟؟؟؟TearsTears
2.5سال گذشت چقد زود گذشت اصلا نفهمیدم
قرار نبود به این زودی بره
رفت رفت رفت
کاش میشد ادم بزنه زیر قولاش
کاش
به چشمان پریرویان این شهر،
یه صد امید می بستم نگاهی ،
مگر یک تن ازین نا آشنایان ،
مرا بخشد به شهر عشق راهی


به هر چشمی - به امیدی که این اوست

نگاه بیقرارم خیره می ماند ،
یکی هم ، زین همه ناز آفرینان ،
امیدم را به چشمانم نمی خواند
!
غریبی بودم و گم کرده راهی ،
مرا با خود به هر سویی کشاندند ،
شنیدم بار ها از رهگذاران
که زیر لب مرا دیوانه خواندند!
ولی من ، چشم امیدم نمی خفت
.
که مرغی آشیان گم کرده بودم
ز هر بام و دری سر می کشیدم
به هر بوم و بری پر می گشودم.
امید خسته ام از پای ننشست ،
نگاه تشنه ام در جستجو بود.

در آن هنگامه دیدار و پرهیز ؛
رسیدم عاقبت آنجا که او بود!
دو تنها و دو سر گردان ، دو بی کس "

ز خود بیگا نه ، از هستی رمیده ،
ازین بیدرد مردم ، رو نهفته ،
شرنگ نا امیدی ها چشیده ،
دل از بی همزبانی ها شکسته ،
تن از نا مهربانی ها فسرده ،
ز حسرت پای در دامن کشیده ،
به خلوت ، سر به زیر بال برده ،
دو تنها و دو سر گردان ، دو بی کس،
به خلوتگاه جان ، با هم نشستند ،
زبان بی زبانی را گشودند ،
سکوت جاودانی را شکستند.
مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید
که این دیوانه از خود بدر کیست ؟
چه گویم ؟ از که گویم ؟ با که گویم؟
که این دیوانه را از خود خبر نیست.
به آن لب تشنه می مانم که - نا آگاه
به دریای در افتد بیکرانه ،
لبی ، از قطره آبی ، تر کرده ،
خورد از موج وحشی تازیانه
مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید
مرا با عشق او تنها گذارید.
غریق لطف آن دریا نگاهم
مرا تنها به این دریا سپارید

!
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب


دور خواهم شد از این خاک
غریب

که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه
عشق

قهرمانان را بیدار کند

قایق
از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید

همچنان خواهم راند

نه به آبی ها دل خواهم بست

نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش
تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیوهاشان

همچنان خواهم راند

همچنان خواهم خواند

دور باید شد دور

مرد آن شهر اساطیر نداشت

زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور
نبود

هیچ اینهتالاری سرخوشی ها را تکرار نکرد

چاله ابی حتی مشعلی را ننمود

دور باید شد دور

شب
سرودش را خواند

نوبت پنجره هاست
همچنان خواهم خواند

همچنان خواهم راند

پشت دریا ها
شهری است

که در آن پنجره ها رو به تجلی
باز است

بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند

دست هر کودک ده ساله شهر شاخه
معرفتی است

مردم شهر به یک چینه
چنان می نگرند

که به یک شعله
به یک خواب لطیف

خاک
موسیقی احساس ترا می شنود

و صدای پر مرغان اساطیر
می اید در باد

پشت دریاها
شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان
است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند

پشت دریا ها
شهری است

قایقی
باید ساخت
[تصویر:  entezar.jpg]
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام.
گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم .
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
شاد باش


بانگ خروس از سرای دوست برآمد
خیز و صفا کن که مژده سحر آمد
چشم تو روشن
باغ تو آباد
دست
مریزاد
هشت حافظ به همره تو که آخر
دست به کاری زدی و غصه سر آمد
بخت تو برخاست
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت اتش امید
وه که به زندان ظلمت شب یلدا
نور ز خورشید خواستی و برآمد
گل به کنار است
باده به کار است
گلشن و کاشانه پر ز شور
بهاراست
بلبل عاشق ! بخوان به کام دل خویش
باغ تو شد سبز و سرخ گل به بر آمد
جام تو پر نوش
کام تو شیرین
روز تو خوش باد
کز پس آن روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آمد
رزم تو پیروز
بزم تو پر نور
جام به جام تو می زنم ز ره دور
شادی آن صبح آرزو
که ببینیم
بوم ازین بام رفت و خوش خبر آمد




[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
سلام


"پنجره را باز کن و از اين هواي مطبوع باراني لذت ببر ... خوشبختانه باران ارث پدر هيچکس نيست "

زنــده یــاد حسیــن پنــاهـــی
Khansariha (8)

یا علی
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام

"اى خداى بزرگ، معنى زندگى را نمى‏فهمم. چیزهایى كه براى دیگران لذت‏بخش است، مرا خسته مى‏كند.

اصلاً دلم از همه چیز سیر شده است، حتى از خوشى و لذت متنفرم. چیزهایى‏كه دیگران به‏دنبال آن مى‏دوند، من از آن مى‏گریزم، فقط یك فرشته آسمانى است كه همیشه بر قلب و جان
من سایه مى‏افكند.

هیچ‏گاه مرا خسته نمى‏كند. فقط یك دوست قدیمى است كه از اول عمر با او آشنا شده‏ام و هنوز از مجالست (با) او لذت مى‏برم.

فقط یك شربت شیرین، یك نورفروزنده و یك نغمه دلنواز وجود دارد كه براى همیشه مفرّح است و آن دوست قدیمى من غم است. "


از دل نوشته های شهید دکتر مصطفی چمران (ره)

وقتمون خیلی کمه تو این دنیا
خیلی کم خیلی خیلی کمتر از اون چیزی که فکرشو بکنیم
یوم الحسره [روز حسرت] . . .
خاک پای همه رفقای با اراده کانون



وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوفه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟


مهرداد اوستا
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
نیست یک‌دم شکند خواب به چشم کس و ، لیک
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشمِ ترم می‌شکند .

نگران با من استاده سحر
صبح ، می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم ِبه‌جان‌باخته را بلکه خبر
در جگر خاری لیکن
از ره این سفرم می‌شکند .

نازک‌آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا ! به برم می‌شکند


دست‌ها می‌سایم
تا دری بگشایم ،
بر عبث می‌پایم
که به‌در کس آید ؛
در و دیوار به هم ریخته‌شان
بر سرم می‌شکند .

می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
مانده پای‌آبله از راهِ دراز
بر دمِ دهکده ، مردی تنها ؛
کوله‌بارش بر دوش ،
دستِ او بر در ، می‌گوید با خود :
- « غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ِ ترم می‌شکند ! » ...

شعر از نیما یوشیج
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
هرگاه میخواهی بدانی که چقدر محبوب و غنی هستی

هرکز تعداد دوستان و اطرافیانت به حساب نمی آیند
فقط یک قطره اشک کافیست
تا ببینی چه تعداد دست برای پاک کردن اشک های تو می آید . . .

Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


عطربارون

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو
چشماتو می بندی و دوباره می بینی منو
پربغض جمعه های ناگزیر و بی صدام
خیلی خستم باورم کن دنیا زندون برام
توی کوره راه چشمام عطربارون بوی سیبی
واسه عاشقونه موندن تو همون حس غریبی
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه هرعاشق واسه زنده موندنی
می دونم هنوز اسیرم تو حصار لحظه ها
کاش می شد با یه اشاره تو ازاد می شدم
با توام که گفته بودی غصه هام تموم می شن
پس کجایی که بیایی منو بگیری از خودم
منو بگیری از خودم
ناجی ترانه ها منو به واژه ها ببخش
این حقیرو به سخاوت شب و دعا ببخش
نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو
چشماتو می بندی و دوباره می بینی منو
پر بغض جمعه های ناگزیر و بی صدام
خیلی خسته ام باورم کن دنیا زندون بران
توی کوره راه چشمام عطربارون بوی سیبی
واسه عاشقونه موندن تو همون حس غریبی
توهمون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده موندنی

شده با گفتن یک حرف
شده با یک نگاه سرد
پشیمونم کن از رفتن
یه کاری کن بگو برگرد
یه کاری کن برای من

واسه تقویم بی فردام

برای من که می دونی بدون تو چقدر تنهام
یه چیزایی بگو از من
نمی دونم
بگو ماهی
بگو خوبی
بگو عشقی
بگو تو بهترین راهی
یه حرفایی بگو با من
بگو تو قلبم اشوبه
بگو حتی دروغ هاتم
برای حال من خوبه
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
آدم وقتی فقیر میشه خوبیهاشم حقیر میشه

اما کسی که زور داره یا زر داره ، حقارت هاش هنر میشه

(دکتر علی شریعتی)
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)












________________________________
شعری در وصف خدا

اثری از : زنده یاد قیصر امین پور


پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد كنار ابرها


مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا


پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور


ماه برق كوچكی از تاج او

هر ستاره، پولكی از تاج او


اطلس پیراهن او، آسمان

نقش روی دامن او، كهكشان


رعد وبرق شب، طنین خنده اش

سیل وطوفان، نعره توفنده اش


دكمه ی پیراهن او، آفتا ب

برق تیغ خنجر او ماهتاب


هیچ كس از جای او آگاه نیست

هیچ كس را در حضورش راه نیست


پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود


آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان،دور از زمین


بود، اما در میان ما نبود

مهربان وساده و زیبا نبود


در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت


هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا

از زمین، از آسمان، از ابرها


زود می گفتند : این كار خداست

پرس وجو از كار او كاری خطاست


هرچه می پرسی، جوابش آتش است

آب اگر خوردی، عذابش آتش است


تا ببندی چشم، كورت می كند

تا شدی نزدیك، دورت می كند


كج گشودی دست، سنگت می كند

كج نهادی پای، لنگت می كند


با همین قصه، دلم مشغول بود

خوابهایم، خواب دیو وغول بود


خواب می دیدم كه غرق آتشم

در دهان اژدهای سركشم


در دهان اژدهای خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین


محو می شد نعره هایم، بی صدا

در طنین خنده ی خشم خدا
...

نیت من، در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا


هر چه می كردم، همه از ترس بود

مثل از بر كردن یك درس بود


مثل تمرین حساب وهندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه


تلخ، مثل خنده ای بی حوصله

سخت، مثل حل صدها مسئله


مثل تكلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود


...

تا كه یك شب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یك سفر


در میان راه، در یك روستا

خانه ای دیدم، خوب وآشنا


زود پرسیدم : پدر، اینجا كجاست ؟

گفت، اینجا خانه ی خوب خداست
!

گفت : اینجا می شود یك لحظه ماند

گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند


با وضویی، دست و رویی تازه كرد

با دل خود، گفتگویی تازه كرد


گفتمش، پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟


گفت : آری، خانه او بی ریاست

فرشهایش از گلیم و بوریاست


مهربان وساده و بی كینه است

مثل نوری در دل آیینه است


عادت او نیست خشم و دشمنی

نام او نور و نشانش روشنی


خشم، نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست


قهر او از آشتی، شیرین تر است

مثل قهر مهربان مادر است


دوستی را دوست، معنی می دهد

قهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهد


هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست

قهری او هم نشان دوستی است
...

...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست

این خدای مهربان وآشناست


دوستی، از من به من نزدیك تر

از رگ گردن به من نزدیك تر


آن خدای پیش از این را باد برد

نام او را هم دلم از یاد برد


آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی، نقش روی آب بود


می توانم بعد از این، با این خدا

دوست باشم، دوست، پاك وبی ریا


می توان با این خدا پرواز كرد

سفره ی دل را برایش باز كرد


می توان درباره ی گل حرف زد

صاف وساده، مثل بلبل حرف زد


چكه چكه مثل باران راز گفت

با دو قطره، صد هزاران راز گفت


می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد


می توان تصنیفی از پرواز خواند

با الفبای سكوت آواز خواند


می توان مثل علفها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد


می توان درباره ی هر چیز گفت

می توان شعری خیال انگیز گفت







مثل این شعر روان وآشنا :



"پیش از اینها فكر می كردم خدا ..."



[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
نوایی نوایی نوایی نوایی
همه با وفایند تو گل بی وفایی
غمت در نهان خانه ی دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل سبک پر قدم زن
به دنبال محمل ای سبک پر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشیند
مبادا غباری به محمل نشیند

نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی

مرنجان دلم را
مرنجان دلم را
که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
بنازم به بزم بنازم به بزم
محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند
گدایی به شاهی مقابل نشیند

نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی

به پا یت خلد خار آسان برارم
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند
خوشا کاروانی که شب راه طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
الهی بر افتد الهی بر افتد
نشان جدایی جوانی بگذرد
تو قدرش ندانی
ای جوانی بگذرد تو قدرش ندانی

نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی
نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی

شاعر : طبیب اصفهانی
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)



خانه ات سرد است؟

خورشیدی در پاکت میگذارم

و برایت پست میکنم

ستاره ای کوچکی در کلمه ای بگذار

و به آسمانم روانه کن

بسیار تاریکم
53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان